هدایت شده از حضرت مادر
#ولادتآقاجانمونامامزمانجانمون😍😍😍😍
#ختمصلوات
هدیه به
#حضرتمهدیعج
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#سلامتیحضرتآقا
#پیروزیمردمفلسطین
#نابودیاسرائیلوصهیونیست
#آرامشامنیتکشور
#کربلاییشدنهمهاعضا
#شفامریضا
#عاقبتبخیریوخوشبختیجونا
#حاجترواییهمگی
دوستانی که میخوان دراین ختم شرکت کنن عضو این کانال بشن تعداد برای ادمین بفرستن
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
هدایت شده از حضرت مادر
سلام خدمت همراهان همیشگی 😊
دوستان خرید و بسته بندی گوشت در شب ولادت انجام و توزیع شد
عزیزانی که در این کار خیر کمکمون کردید خدا خیر دنیا و آخرت بهتون بده و دلتون شاد کنه
اجرتون با حضرت زهرا(س)
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت718 گذر از طوفان✨ با اومدن سه برادر فروغی، من و پریسا از روی صن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت719
گذر از طوفان✨
بعد از تموم شدن کار پرونده ها برادران فروغی از اتاق بیرون رفتن پریسا از روی صندلی بلند شد و کش قوسی به بدنش داد
_آخیش تموم شد پرونده ها چقد ریزه کاری داشتن
_یکساله داریم کم کاری های شفقت رو جمع میکنیم هنوز تموم نشده
_اگر من بجای فروغی اینا بودم میگفتم دیگه سر کار نیاد
باصدای زنگی گوشی که توی اتاق پخش شد گفتم
_زنگ گوشیتو عوض کردی؟
_نه الان میخواستم بپرسم گوشی تو داره زنگ میخوره صداش از سمت میز تو میاد
به طرف میز رفتم پوشه های روی میز رو برداشتم
با گوشی که عکس فروغی روی صفحه بود روبرو شدم
حواسش کجا بوده گوشیشو جا گذاشته برش داشتم
_گوشی فروغی جا مونده
_عه این یه چیزیش شده ،گوشی ببر بهش بده برنگردن چند تا پرونده دیگه رو پیدا کنن بگن درستشون کنید
خنده صدا داری کردم
_کی یه چیزیش شده؟
_فروغی، فکر کنم یه ضربه ای خورده که دستش مجروح شده ولی نمیدونم چرا فراموشی گرفته
با خنده گفتم
_آها حتما پرونده ها رو روی هم گذاشته حواسش نبوده گوشیش روی میزه برش داره
گوشی رو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم
نگاهی به داخل سالن انداختم
خانم شفقت و خوشنام کجا رفتن
ضربه ای به در اتاق مدیریت زدم
_بله
همیشه میگفت بفرمایید معلومه خیلی خسته شده که بی حوصله گفت بله
در اتاق رو باز کردم کل اتاق رو رصد کردم
آروم گفتم
_آقای فروغی ؟
با بسته شدن در اتاقی که قبلا بایگانی بود و یه درش داخل اتاق مدیریت بود چرخیدم
_گوشی رو بالا آوردم
_گوشیتون جا گذاشتید
نقشه های که دستش بود رو روی میز گذاشت
_انقد خسته شدم ندیدم برش دارم
_نه پرونده ها رو گذاشته بودید روش اگر زنگ نمیخورد منو خانم خجسته هم متوجه نمیشدیم
دست پانسمان شده ش رو روی میز گذاشت
صفحه گوشی رو باز کرد
_بابا زنگ زده
با لحن شوخی گفت
_جواب میدادی
از حرفش تعجب کردم
_جواب پدرتون میدادم!بعد نمیگفت گوشی پسرم دست شما چکار میکنه؟
بین خنده ش گفت
_بلاخره که باید با هم آشنا بشید
_آشنا شدیم ،روزی که داخل سالن با من و خانم خجسته احوال پرسی کرد یادتونه رفته
لبخند زد
_نه یادم نرفته، منظورم آشناتره
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت719 گذر از طوفان✨ بعد از تموم شدن کار پرونده ها برادران فروغی از
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت720
گذر از طوفان✨
لبخند ملیحی زدم
_میشه یه سوال بپرسم؟
_چرا نمیشه بپرس
_پنجشنبه میخواید کجا برید که ربطی به کارهای شرکت هم نداره
دستش رو زیرچونه ش گذاشت بهم زل زد
_گفتم که صبرکن ببینم درست میشه بهت میگم
_آخه وقتی ربطی به کار نداره چرا من همراهتون بیام ؟
_دوست ندارم تنها برم
_خوب کسی دیگه رو ببرید مثلا خواهرتون
خنده ریزی کرد
_نمیشه
لبم رو پایین کشیدم
_چرا نمیشه؟
_چون دوست دارم شما همراهم باشی
چند ثانیه سکوت کردم و گفتم
_اگر دوست نداشته باشم بیام؟
نگاه مهربونش توی صورتم چرخید
_اگر من ازت خواهش کنم بیایی چی؟بازم نمیایی؟
این چند وقت خیلی خوبی در حقم کرده اگر بگه کجا میره باهاش میرم حداقل بدونم چه جاییه
_خب حداقل بگید کجاست
ابروهاشو بالا انداخت
_گفتم که صبر کن
_آخه وقتی نمیدونم کجا میخوایم بریم چطوری قبول کنم؟
چند ثانیه مکث کرد و گفت
_یه کار خیلی مهم که میخوام انجامش بدم
وقتی میگه مهم دروغ که نمیگه
با دست سالمش نقشه ها رو سمت خودش کشید
_حالا میایی یا بازم باید ناز بکشم؟
یهوی خنده م گرفت
_ناز کشیدن لازم نیست میام
به نقشه ها اشاره کردم
_کمکتون کنم؟
_نه عزیزم برو استراحت کن چیزی به رسیدن خانم خزایی نمونده
از کلمه عزیزمش جاخوردم ولی سعی کردم عکس العملی نشون ندم
با ضربه ای که به در خورد فروغی اجازه ورود داد نگاه هر دو تامون سمت در رفت و پریسا توی چهار چوب ظاهر شد
_خانم خزایی رسیده اگر کاری هست بگم صبر کنه
سرم رو تکون دادم
_نه بریم
رو به فروغی با اجازه ای گفتم زیر لب گفت
_مواظب خودت باش
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#السلام_علے_العشـق ❤️
صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است
ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است
#صبحتون_حسینی🌿
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت720 گذر از طوفان✨ لبخند ملیحی زدم _میشه یه سوال بپرسم؟ _چرا ن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت721
گذر از طوفان ✨
سوار ماشین شدیم همزمان با حرکت خانم خزایی پریسا گفت
_یه گوشی تحویل دادن رو چقد لفت دادی
برای اینکه بیخیال بحث بشه گفتم
_فروغی داخل اتاق نبود
_کجا رفته بود؟
_اتاق بایگانی قبلی رفته بود دنبال چندتا نقشه
_خوب شد اومدم دنبالت وگرنه احتمالا میخواستی بشینی کمک کنی کار فروغی تموم بشه
آروم خندیدم
_اگر میگفت کمک کن نمیشد بگم نه
نگاه چپ چپی بهم انداخت
_چند وقت پیش کی بود با فروغی کل کل میکرد میخواست جنگ جهانی راه بندازه
پشت چشمی براش نازک کردم
_خب مقصر بود
خنده صدا داری کرد
_والا توام بد شمشمیر از رو بسته بودی
به شوخی گفتم
_خجالت نکشی از من طرف داری نمیکنی
_تنها کسی که خیلی طرفداری ازت کرده منم پس حرف نباشه
به لحن شوخیش خندیدم
بعد از چند دقیقه سکوت پریسا گفت
_ترانه حواست به نیلو هست؟
سرم رو به دو طرف تکون دادم
_این روزا حواسم به هیچکی و هیچ چیزی بجز بابا نیست ،نازبانو هم که بلد نیست بچه رو تربیت کنه رو اعصابمه
_فکر نکنی بخاطر خریدن یه شیر کاکائو و کیک این حرفهارو میزنم
اگر حواست به تربیت و بزرگ شدن نیلو نباشه یه طوری بزرگ میشه که انتظار داره هرچی میخواد همون لحظه براش فراهم بشه و نمیتونه با شرایطی که توش قرار داره کنار بیاد اینطوری اول خود نیلو ضربه میخوره و بعد خودتون اینارو هم نگفتم که بخوام دخالت کنم ولی این نوع بزرگ شدن برای خود نیلو ظلمه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹💚🕊›
یعنیمیشه..🥺♥️
‹💚›¦↫#امام_زمان
‹🕊›¦↫#نیمه_شعبان
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت721 گذر از طوفان ✨ سوار ماشین شدیم همزمان با حرکت خانم خزایی پر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت722
گذر از طوفان✨
نفس کلافه ای کشیدم روی صندلی جابجا شدم و گفتم
_همه حرفات درسته و بجا فعلا بخاطر اینکه ناز بانو بیشتر از این روی اعصاب همه راه نره مجبورم بعضی وقتها در مقابل خواسته های نیلو کوتاه بیام
دیشب به بچه گفته عموت اومد با ترانه برید براتون خرید کنه توقع داره خانواده بابا هرچی ناز بانو میگه نه نگن و کل زندگیشون رو دو دستی بیارن بدن به ما
پریسا سرش رو متاسفم تکون داد
_بنظرم باید یه برخورد چکشی محکم بکنی که دست از این حرفها و کارهای مسخره ش بکشه ،ببخشید ها اینطوری نیلو خیلی بد تربیت میشه خدا به بابات صبر بده با این خل و چل و زنجیره ای که زنش شده
ناخواسته از حرف آخرش خنده م گرفت
خانم خزایی به شوخی گفت
_چی میگید و میخندید با صدای بلند حرف بزنید منم بشنوم
پریسا لبخندی زد
_ما بجز حرف درس و مشق و مدرسه و کار حرف دیگه ای نداریم بزنیم
خانم خزایی به شوخی به پریسا گفت
_خیلی محترمانه گفتی نمیخوایم شما بشنوی
باخنده گفت
_نه بابا این چه حرفیه دیگه با صدای بلند حرف میزنیم
سمتم چرخید
_پنجشنبه ساعت چند بریم؟
از حرفش جا خوردم یعنی فروغی به پریسا هم گفته بیاد با تعجب گفتم
_کجا قرار بریم؟
_مگه خودت نگفتی بریم سر مزار
دستم رو بلند کردم و آروم به پیشونیم زدم
_وای اصلا یادم نبود اگر پنجشنبه نتونستم میایی جمعه بریم ؟
_آره محمد هم هستش میبرمون،پس تو خبر بده کی بریم
_باشه حتما
خانم خزایی بین حرف زدنمون گفت
_پریسا داداشت بچه بزرگه؟
_نه خواهرم بزرگتره
_زنده باشن
_ممنونم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
_پیاده شو
سریع درماشین بازکردم با سرعت سمت خونه رفتم. اما قبل ازاینکه به دربرسم پیام باقدم های بلندش خودش روبهم رسوند. از پشت لباسم رو کشید و مچ دستم روگرفت بافشاری که باانگشتاش به مچ دستم واردکرده بود گریه م گرفت وگفتم
_پیام توروخدادستم روول کن
ازشدت دردصدای گریه م بلندشد
_ آی پیام... مچم داره میشکنه توروخدا اروم... دستم داره میشکنه
پیام بدونه اینکه به حرفم توجه کنه درخونه روبازکرد هولم دادبه داخل هال:
_فکر میکنی میتونی ازدستم فرارکنی! پریا ببین فقط چکارت میکنم دختره خیره سر
مامان همزمان باواردشدنمون به داخل هال اومد
سراسیمه گفت
_چه خبرتونه؟
نگاهی به من انداخت و با دست توی صورت خودش رد
_بچه رو چرا رو زدی!
https://eitaa.com/joinchat/2196242718Cd5445224c1
دختری که باکاراش همه خانواده شو رو توی دردسرمیندازه
https://eitaa.com/joinchat/2196242718Cd5445224c1
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#السلام_علے_العشـق ❤️
صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است
ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است
#صبحتون_حسینی🌿
هدایت شده از دُرنـجف
حکمت های ۱۷۲_۱۷۱.mp3
17.34M
📌#صـــــــبحانه_با_معـــــــــــــرفت
📒با موضوع: #حکمت۱۷۱
#حکمت۱۷۲
📆 ۲۴ آذر ۱۴۰۲
🎤 با سخنرانی:
#حجت_الاسلام_مهدوی_ارفع
#نهج_البلاغه
#صبحانه_با_معرفت
#حکمت171
#حکمت172
❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم.🌺
👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇
📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت722 گذر از طوفان✨ نفس کلافه ای کشیدم روی صندلی جابجا شدم و گفتم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت723
گذر از طوفان✨
لباس هام رو عوض کردم از اتاق بیرون رفتم
نگاهی به بابا که توی خواب عمیقی فرو رفته بود انداختم
وسایل داخل هال رو جمع کردم به سمت آشپزخونه رفتم در یخچال رو باز کردم
قابلمه های خالی شده رو چرا داخل یخچال گذاشته خدایا کمکم کن دیگه دارم از دست کارهای ناز بانو کم میارم
قابلمه هارو بیرون آوردم روی سینک ظرفشویی گذاشتم
وسایل سوپ رو از یخچال بیرون آوردم و مشغول آشپزی شدم مواد رو قاطی کردم و شعله گاز رو کم کردم و سمت ظرفشویی رفتم با صدای قربون صدقه رفتن نازبانو با شخصی که باهاش حرف میزد عصبانی شدم و اسکاج به دست از آشپزخونه بیرون رفتم
_یواش تر حرف بزن، چه خبرته خونه رو گذاشتی روی سرت نمیبینی بابا خوابه
اخمی کرد و انگشتش رو روی بینیش گذاشت باصدای پایینی گفت هنوز نیومدن آبرو ریزی راه ننداز
دستم رو براش تکون دادم
_چی میگی واسه خودت ،برو داخل اتاق با گوشی حرف بزن
نگاه چپ چپی بهم انداخت و سمت اتاق رفت
بعد از شستن قابلمه ها شروع به درست کردن شام کردم صدای زنگ آیفون داخل خونه پخش شد رنده رو داخل کاسه انداختم
بیرون رفتم با دیدن عمو و زن عمو لبخندی زدم گوشی آیفون رو برداشتم
_سلام بفرمایید داخل خوش اومدید
انگشتم رو روی کلید بازشدن گذاشتم برگشتم داخل آشپزخونه شعله سماور رو زیادش کردم و مشغول آشپزی شدم
زن عمو و عمه بعد از احوال پرسی اومدن داخل آشپزخونه
عمه آستین مانتوش بالا زد
_میخوای چی درست کنی کمکت کنم ؟
_ممنون عمه جان دیگه داره تموم میشه
ناز بانو خوشحال به جمع اضافه شد و باعمه و زن عمو احوال پرسی کرد و روبه عمه گفت
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
_😭😭😭😭
+چرا گریه میکنی؟
_دیروز مادر شوهرم اومد #خونمون، یخچالو باز کرد، دید که #میوه هارو با پلاستیک گذاشتم تو #یخچال، کلی #مسخرم کرد😭
+اخه کی دیگه از این کارا میکنه #دختر؟🤦♀
_خب من که بلد نیستم😢
+مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی؟😒
_نه، چی هست؟
+یه کاناله که ترفند #خونه داری یاد میده، این که چجور وسایل رو #تزئین کنی و خونت #شیک و #باکلاس باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره...
_وااقعا؟ وای نمیدونستممم😳
+بیا لینکشو بهت میدم ولی به کسی نگیا🤫خزش میکنن..👇
https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
خانمی که خونت کوچیک و بد مدله دیگه غصه نخور با این کانال خونتو تغییر بده😍
ایده های #دکوراسیون خونه هاتون رو اینجا انتخاب کنید و همیشه بدرخشید 🏡😍
اینجا دیگه #متراژ خونه دست خودته که چطور باشه 😍
مخصوصه خونه های مستاجری و کوچیک🏡💒
https://eitaa.com/joinchat/3772711076C9933cb4d43
جهت ایده😍😉