فکر میکنید این #جملات از کیست؟
✅ در #عملیات چلچراغ یک نفر به کمک شما آمد و آن حضرت #علی(ع) بود که به شما #کمک کرد و اینبار هم حضرت #محمد(ص) و امام #حسین(ع) به کمک شما میآیند.
✅ما در این راه #عاشوراگونه میرویم اما این بار با زمانی که در 30 خرداد 60 شروع کردیم فرق میکند، چون در آنموقع چشمانداز پیروزی نداشتیم و عاشوراگونه شروع کردیم، ولی این بار چشمانداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است.
✅درست است که ما به خاطر #وظیفهای که داریم #عاشوراگونه وارد میشویم، ولی در اینکه ما حتماً پیروز میشویم هیچ شکی نداریم.
🔵این #جملات عاشوراگونه بخشی از سخنرانی #مسعود_رجوی رهبر سازمان مجاهدین در شب عملیات حمله به ایران با حمایت #صدام است.
عملیات معروف به #فروغ_جاویدان یا #مرصاد
در ۳ مرداد سال ۱۳۶۷ #رجوی سرکرده منافقین اینگونه برای #کشتار مردم بی گناه صحبت میکرد و شعار امروز #مهران فردا #تهران را سر میداد.
@keyfonas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 #تصاویر_ماندگار
💔 لحظہ وداع #غواصان قبل از #عملیات #کربلای_4 غمبارترین و سخت ترین عملیات دفاع مقدس
👈 آنها در 3 و 4 دی سال 1365 بہ آب زدند ، ولی بہ علت لو رفتن عملیات ، بسیاریشان در اروندرود بہ شهادت رسیدند و اُسرای آنان نیز با #دستان_بسته و زنده زنده دفن شدند و بہ شهادت رسیدند😔
#سالروز_عملیات_کربلای_۴
#یاد_شهدای_این_عملیات_راگرامی_میداریم
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
قبل از #اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
#خسته بود و #خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز #عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما #ناراحت است!
#لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
#بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از #اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا(س) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
@keyfonas
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
قبل از #اذان صبح برگشت.
پیکر #شهید هم روی دوشش بود.
#خسته بود و #خوشحال.
می گفت:
یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز #عملیات داشتیم.
فقط همین شهید جا مانده بود.
پیرمردی جلو آمد.
#پدرشهید بود.
همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود.
سلام کردیم و جواب داد.
همه ساکت بودند.
انگار می خواهد چیزی بگوید اما!
لحظاتی بعد سکوتش را شکست:
آقا ابراهیم ممنون!
زحمت کشیدی!
اما پسرم...!
پیرمرد مکثی کرد و گفت:
پسرم از دست شما #ناراحت است!
#لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت.
چشمانش گرد شده بود از تعجب!
#بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود.
چشمانش خیس از #اشک بود.
صدایش هم لرزان و خسته:
دیشب پسرم را در خواب دیدم.
می گفت:
در مدتی که ما #گمنام و بی نشان بر خاک #جبهه افتاده بودیم،
هر شب مادر سادات #حضرت_زهرا(س) به ما سر می زد.
اما حالا،
دیگر چنین خبری برای ما نیست...!
می گویند #شهدای_گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند!
پیرمرد دیگر ادامه نداد.
سکوت جمع ما را گرفته بود.
به ابراهیم هادی نگاه کردم.
دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد و پایین می آمد.
می توانستم فکرش را بخوانم.
ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود!
#گمنامی...
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
@keyfonas
✨ #جستجوگران_نور
✍توی زندگی خیلی از آدمها لحظات ساعتها و روزهایی هست که تصویرشان تا آخـر عمـر روی تمام زندگی سایه میاندازد. شاید خیلیها از ڪنار آن تصاویر، ساده میگذرند. ولی برای بعضیهای دیگر این طور نیست. رهایشان نمی ڪند و میشود نقطه عطف زندگیشان. میشود یڪ بزنگاه، یڪ سڪوی پرتاب.
🍁علی هم از همان لحظهها داشت. از همانهایی ڪه همیشه و همه جا همراهش بود. تصویر نگاههای پر #التماس زخمـیها و صدای تڪبیرشان، دویدن روی #بدنهای_پرخون بچه ها ڪه روی هم ریخته بود، تصویر #رفیـق چندین و چند ساله اش که بین راه جـا ماند تا #قولی ڪه موقع ترڪشان بلند بلند فریاد زده بود. ساعت به ساعت و لحظه به لحظه اش توی ذهنش می آمد و #دلش را آتش میزد. حسرت قولی ڪه سالها توی دلش مانده بود شد انگیزه اش برای #تفحـص. پای خیلیها را هم با خودش به تفحص باز کرد. عاشقشان کرد. عاشق خودش، تفحص، منطقه، جنگ و جبهه. فـرمـانده هم ڪه شد همان جذبه را داشت.
🍁بالاخره بهمن سال 79، درست سالگرد همان #عملیـات به قولش عمل ڪرد و همهی آنهایی را که یک روز ناگزیر گذاشته بود و رفته بود را #پیدا ڪرد. یکجا. خیالش راحت شد. دلش ڪه آرام گرفت خودش هم رفت پیش همانها که سالها یادشان همراهش بود، درست توی همان منطقه، فڪه.
به یـاد #جستجوگر_نور
#شهید_تفحص
#سردارشهید_علی_محمودوند
@keyfonas
#سلام_آقا_مهدی
اول که نشناختمت ولی نگاهت آشنا بود.
در ذهنم به دنبال پیرمردی ٥٠_٦٠ ساله میگشتم.
سر و صورت خاکی و پوتین های کهنه ات را که دیدم گفتم:
#تو_مهدی_هستی
#مهدی_باکری
#فرمانده_لشگر_عاشورا
تو اینجا ٢٨ سالت است، ولی چرا انقدر خسته؟
شک ندارم که این عکس خستگی های بعد #عملیات را نشان میدهد؛
فکر کنم ٣_٤ شب نخوابیده ای که چشمهایت از خستگی باز نميشود.
#آخ_که_چقدر_من_عاشقم
#عاشق سادگی و سر و روی خاکی ات.
عاشق #مردانگی و تواضع ات.
عاشق بی ادعایی ات.
راستی #سردار
سر دوشی ات کو؟
لباس فرمت؟
آقا رحیم صفوی ميگفت:
" دوست داشتی مثل بقیه باشی و فرقی نکنی "
گاهی حتی رزمنده ها و سربازانت هم نمیشناختند فرمانده لشگرشان را.
آقا مهدی
#نمیدانم_دقیقا_کجایی
اما میدانم به #اروند پیوستی و #دریا شدی.
آه که چقدر با تو حرف دارم
چقدر از خودم خجالت میکشم.
از سالهای عمری که طی شد و حتی لحظه ای شبیه تو نبودم.
حال این روزهای من شاید خوب باشد اما بالم...
روزمرگی ها، تعلقات و عادات دنیای ما
#پای_رفتن و #بال_پرواز را بسته و حسابی زمین گیر شدیم.
#میدانی
دنیای این روزهای ما، مثل شما را کم دارد.
مثل #تو
#همت
#باقری
#خرازی
@keyfonas