از جنگ برگشتم ولیکن جنگ با من ماند
یک سرزمین کابوس رنگارنگ با من ماند
همرزمهایم را رها کردم به میدانها
داغ هزاران نام و صدها ننگ با من ماند
از جنگ برگشتم ولی هر سو که پاماندم
نعش سیاست کشتهٔ فرهنگ با من ماند
در خاک کردم خاک خونین خودم را، آخ
سنگر به سنگر جای چندین سنگ با من ماند
در دشت سوزانی تنم را بادها خوردند
یک روح زخم آغشتهٔ دلتنگ با من ماند
دریا به دریا درّههایم رفت بر تاراج
یک گلّه خر، خروارها، خرچنگ با من ماند
برگشتم از جنگ از پدر یک حفره برجا بود
از مادرم یک صورت کمرنگ با من ماند
تکلیف دیگر دوستان آن شب مشخص شد
یک سرنوشت یکسره آونگ با من ماند
ملّامحمّدجان که کوچید از مزار خود
یک شادیان ناله در آن آهنگ با من ماند
سال خودم را مثل پیراهن عوض کردم
آن خاطرات برفی سالنگ با من ماند
#احسان_بدخشانی
یکرنگترین رفیقِ من، تنها تو
در دوستی و مرام، بیهمتا تو
ای خالق مهربانتر از هر مادر
من از همه دل بریدهام الا تو
#جواد_محمدی_دهنوی
به یک رفیقِ موافق بساز در عالم
منافقانِ جهان را به هم گذار و برو
#صائب_تبریزی
خوبان پارسیگو
🍁....
•.
شاعربودن روحبخش است،
لذتآفرین است،
زیباست!
اما به همان اندازه دشوار...
سخت است که ادراکت از جهان با دیگران متفاوت باشد
یک تجربهٔ احساسی را به عمیقترین وجه آن درک کنی، آنقدر عمیق که احساساتت درونت نگنجد، روحت را به غلیان وادارند و شعر شوند!
تفاوتی نمیکند کدام حس قدرت بگیرد
غم، دلتنگی، عشق، اشتیاق و...
اما حقیقتاً زور احساسات تاریک بیشتر از حسهای روشن است...
دنیا سخت است و سرشار است از احساسات تاریک
دنیا بیرحم است، اما با شاعران بیرحمتر...
#محدثه_نبیحسینی
کنج اتاق، مویهکنان، منزوی بخوان
فرجام انزوا به جز افسردگی نبود...
#علیاصغر_شیری
مرا مُردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده
که دیگر برنمیتابد دلم، نوبتشمردن را
کجایی ای نسیم نابهنگام! ای جوانمرگی!
که ناخوش دارم از باد زمستانی، فسردن را
#حسین_منزوی
وقتی تو رفته باشی، کامل نمیشود عشق
بعد از تو تا همیشه، این قصّه ناتمام است
#حسین_منزوی