article_920_ff4e9ac16be9bc2028a75b35095cf7b5.pdf
643.8K
🔺#مقاله نقد دلالی روایات فطرس ملک
محرم امسال میخواستم متنی در تشریح ایرادات دلالی و سندی احادیث مربوط به ماجرای فطرس ملک بنویسم. اما فرصتی دست نداد. از دو تن از علما بعض از ایرادات این حدیث را شنیده بودم. مشخصا تعارض این احادیث را شریفه «لایعصون الله» نظرم را جلب کرده بود.
مقاله فوق بنظر میرسد بخوبی از پس توضیح ایرادات حدیث برآمده است.
(البته اشکالات سندیای که در این مقاله طرح شده است، بنظر بنده قابل خدشه است. به عنوان مثال استشهاد به اینکه کشّی در رجال خود محمد بن سنان را بخاطر نقل روایت فطرس ملک متهم به غلوّ نموده است ، شاید ایراد واردی نباشد. اگر مراد از قول کشّی تعبیری است که دارد «محمد بن سنان کان من الطیارة فقصصناه» ، این طیاره به معنای فطرس ملک نیست. بلکه مراد در عرف آن زمان علمای شیعه، غالی بودن است که پرنده خیالشان به پرواز در میآید و مطالبی میبافد. تعبیر فقصصناه هم اصطلاحا یعنی بال این پرنده را چیدیم! کما اینکه تعبیر نجاشی کاملا این معنا را میرساند، او میگوید :«ان هذا ابن سنان لقد هم ان یطیر غیرمرة فقصصناه حتی ثبت معنا». این البته یک خدشه در مباحث سندی این مقاله بود. بنظر میرسد مباحث سندی این مقاله چندان قابل اعتنا نباشد. اما در مجموع تتبع و تلاش خوبی در مطالعه دلالی آن روایات است.)
@konashmirrokni
article-1-95-fa.pdf
621.6K
🔺#مقاله محمد بن سنان از ورای دیدگاهها
( در دو فرسته)
۱.
محمد بن سنان زاهری یکی از مناقشه برانگیزترین روات حدیث است. کم نبوده و نیستند عالمانی که قائل به ضعف او بودهاند. تضعیف او به مثابه تضعیف حدود هزار حدیث -فقط- در کتب اربعه است. روایات او در غیر کتب اربعه بیش از اینها است.
بنده از پیش معتقد بودم جریانسازیهایی که حول مفضل بن عمر جعفی و بعضی از اطرافیان او توسط جریان ابوالخطّاب از عصر امامصادق علیهالسلام آغاز شد، دامان محمد بن سنان را هم گرفته است و تصریح به غلو او از سوی معصوم، تماما توسط شاگردان ابوالخطاب ساخته و پرداخته شده است.
اولا که وجود نام اودر سلسله اسناد روایات عالم ذر و اظله و اشباح نمیتواند دلیل موجهی بر غلو باشد؛ هرچند شیخ مفید علیهالرحمه تلویحا این روایات را موضوعه میخواند، اما تقریبا تمام روات جلیل شیعه چه در اقلیتی مثل حلقه اطرافیان هشام بن الحکم و چه اکثریت امامیه که شاگردان هشام بن سالم و زراره وبودند، همگی این روایات را نقل کردهاند. اگر داشتن کتابی به نام «الاظلة» هم حجتی برای متهم کردن کسی به غلو بود، باید احمد بن محمد بن عیسی قمی که مبارز بزرگی علیه غلو در قرن دوم و سوم محسوب میشود را هم غالی بدانیم، چون ایشان هم دقیقا کتابی به همین نام در فهرست آثارشان هست.
ثانیا در خصوص جریانسازی غالیان علیه محمدبن سنان زاهری ،بهترین حجتم بر این مطلب آن است که شیخِ محدثین قم؛ احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی - که در اوج درگیری با اهلغلو قرار داشت - از محمد بن سنان بیش از ۳۰۰ حدیث بدون واسطه روایت کرده است.
@konashmirrokni
۲.
احمد بن محمد بن عیسی از مشایخ جلیل کلینی است در روایت کردن بسیار سختگیر است. او احمد بن محمد بن خالد برقی(صاحب محاسن) را به اتهام نقل از ضعفا و مجاهیل و نقل مرسلات از قم اخراج کرد و محمد بن اورمه(صاحب تفسیرالباطن) را به اتهام غلو تحت محدودیتهای شدیدی قرار داد. در عین حال هیچکس به اندازه او از محمد بن سنان روایت نکرده است.
همچنین اعتماد کلینی و صدوق که هر دو به ضدیت با غلو مشهورند به روایات او، بهترین حجت بر این است که آن روایات معدودِ انتسابِ غلوّ به محمد بن سنان ، محصول جریانسازیهای غالیان بوده است.
مقاله فوق، تمام شواهد مدح و ذم محمد بن سنان را یک به یک بررسی کرده است و بخوبی توانسته محمد بن سنان را از دایره ضعفا، به جایگاه اصلیاش که ثقهای جلیل است برگرداند. البته این مقاله به علل تاریخی شیوع این روایات ذمّ و اتهام غلو او نپرداخته است.
آقای محمدهادی گرامی در پایاننامه ارشدشان چند گام مهم در این خصوص برداشتهاند و ادامه پیدا کردن این تلاشها میتواند زنگار از چهره تعداد دیگری از شخصیتهای امامی قرن دوم و سوم بردارد.
@konashmirrokni
🔺 #مقاله مروان راشد درباره کیستی مؤلف رسالة الجمع بین رائی الحکیمین منسوب به فارابی
سالها پیش وقتی مشغول تنظیم مقدمهای بر ترجمهای از رسالات فارابی بودم، متوجه فاصله متن رسالة الجمع بین رائی الحکیمین (الافلاطون الهی و الارسطاطالیس) با سایر آثار فارابی شدم.
فارابی عملا در کتاب مفصل خود بهنام تحصیلالسعادة نحوه وحدت فلسفه را از آن حیث که فلسفه است توضیح داده است. از طرف دیگر در دو رسالهای که در پی تحصیلالسعاده نگاشته (رسالة فی فلسفة افلاطون؛اجزائها و مراتب اجزائها و رسالة فی فلسفه ارسطوطالیس) ، صراحتا تفکیک این دو فلسفه را از هم به رسمیت شناخته است. تصور رایج مبنی بر اینکه فارابی ملتفت دوگانگی این دو فلسفه نبوده و تحت تاثیر نوافلاطونیان آن دو فلسفه را یکی فرض میکرده، تصوری بکلی غلط و نادقیق است. او در تحصیل السعاده ، با طرح مراتب فلسفه، جهت وحدت و امکان کثرت فلسفه را به رسمیت میشناسد.
از طرف دیگر متن رساله الجمع، این وحدت را میخواهد در آراء جزئی این دو فیلسوف بجوید، حال آنکه چنین تلاشهایی را کمتر از فارابی در آثار دیگرش سراغ داریم.
دستآخر در آن مقدمه تصمیم گرفتم که هیچ ارجاعی به رساله الجمع ندهم، در حالی که صادقانه باید بگویم به یکی دو جمله آن نظر هم داشتم.
حدود دو ماه بعد شنیدم که عدهای مدتها است که به انتساب این رساله به فارابی شبهه کردهاند. از اهلنظر جویا شدم و به این مقاله رسیدم. مقاله فوق، مقالهای است که در آن مروان راشد بخوبی با سنجش متن رساله الجمع انتساب این رساله را به فارابی طرد کرده است. البته در اینکه مولف الجمع بالضرورة باید ابراهیم بن عدی الکاتب باشد یا نه میشود مناقشه کرد، و دلیل راشد هم بنظر در این مورد صائب نیست. اما به هر حال این تلاش او، تلاشخوبی است و بصیرتهایی درباره رساله الجمع به ما میدهد، بخصوص در نفس طرد رساله از فارابی، رأیش بهنظر دقیق میآید.
تا جایی که من به خاطر دارم، اگر انتساب این رساله به فارابی را رد کنیم، در واقع باید بگوییم فارابی هم به اثولوجیا نظر نداشته است، باوجود اینکه در عصر او این کتاب شهرت فراوان به ارسطو داشته(چنانکه بوعلی هم نظر مثبتی به آن نداشت.) بنابراین تلاشهای دکتر رضا داوری اردکانی و دکتر نصرالله حکمت در توجیه استفاده فارابی از اثولوجیا میتواند مرفوعه قلمداد شود.
با اینکه بارها به دوستانم پیشنهاد کردم که این مقاله را ترجمهکنند، بنده هنوز ترجمهای از این مقاله به فارسی ندیدهام.
*(لازم میدانم اضافه کنم که طی ایمیلی نظر آقای حسن انصاری را هم -به عنوان یک نسخهشناس آشنا به سنت اسلامی-پیرامون این مقاله جویا شدم. ایشان هم استدلال راشد را صائب میدانست و انتساب این رساله را به فارابی منتفی.)
@konashmirrokni
🔺لینک خرید کتاب «آنچه باید پیش از آموختن فلسفه بدانیم»؛
کتابی است که اخیرا از بنده به چاپ رسیده. این کتاب مشتمل بر متن عربی و ترجمه دو رساله از ابونصر فارابی است. بنده نیز طی دو مقدمه نسبتا مفصّل به تشریح و تنقیح ایده اصلی فارابی از فلسفه و منطق پرداختهام.
ترجمههای این دو رساله هر کدام قبلا در دو فصلنامه تخصصی متفاوت به چاپ رسیده بود. وجه ممیز این کتاب نسبت به آن دو کار قبل، انضمام اصل متون عربی و تجدید و توسعه مقدمات قبلی است.
علاقمندان این کتاب را از لینک زیر میتوانند تهیه کنند؛
https://shahreketabonline.com/products/47/292376/آنچه_باید_پیش_از_آموختن_فلسفه_بدانیم
@konashmirrokni
🔺لینک خرید کتاب از دیجیکالا
https://www.digikala.com/product/dkp-2349012/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D9%86%DA%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%86-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%B5%D8%B1-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%86%D8%B4%D8%B1-%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%AA
@konashmirrokni
🔺پیرامون کتاب «آنچه باید پیش از آموختن فلسفه بدانیم» در این مصاحبه به فراخور پرسشها، مطالبی را به عرض رساندهام.
https://www.mehrnews.com/news/4811568/آشنایی-زدایی-از-فارابی-درکی-حداقلی-از-سنت-های-علمی-خود-داریم
@konashmirrokni
1_177252898.pdf
7.63M
🔺تصحیح انتقادی رسالة فی اغراض مابعدالطبیعه(للفارابی)
@konashmirrokni
🔺تصحیح انتقادی رسالة فی اغراض مابعدالطبیعه؛
بوعلی در فهم کتاب متافیزیک ارسطو، خود را وامدار این رساله میداند. از بعض از اساتید فلسفه شنیدهام که با این شبهه که «آنچه بوعلی خود را وامدار آن در فهم متافیزیک میداند، باید شرحی مبسوط و گسترده باشد»، انتساب این متن را به آن رساله مورد تردید قرار میدهند. صرف نظر از مطابق نبودن این شبهه با اسناد تاریخی نزد ما، و اصلا صرف نظر از درستی یا غلطی این شبهه، آنچه بچشم میآید، ندیدن اصل معنای غرض نزد این شبههکننده است.
شرح محتوای آراء ارسطو، در آثار فارابی فراوان است. بخصوص در رساله التعلیقات، فارابی قواعد اصلی سنت فلسفه ارسطو را به بیانی موجز و خلاصه بیان کرده است. بنابراین، بوعلی برای فهم محتوا آراء ارسطو، نمیباید با وجود تعلیقات فارابی، محتاج چیز دیگری باشد(بخصوص که او هم تاحدودی از سنت ابوزید بلخی بهرهمند بود، و هم احتمالا از سوی سنت اسماعیلی به میراث یونانی دسترسی داشت).
پیدا است آنچه بوعلی از رساله اغراض مابعدالطبیعه میتوانست بدست بیاورد-که در دیگر آثار موجود زمانش نبود-، نه شرح آراء ارسطو و قواعد فلسفی سنت مشائی، بل غرض نهایی ارسطو است از نگارش و اظهار تمامی این آراء. در مقدمهای که بر رساله «فی ما ینبغی ان یقدم قبل تعلم الفلسفه» نگاشتم، کوشیدم توضیح دهم که چه فرقی است میان رأی و غرض، و اینکه چطور توضیح «غرض»، فارابی را بجای توضیح آراء ارسطو در آثارش، به تمرکز بر تبویب و فصلبندی آثار ارسطو میکشاند.
آنچه فارابی را از سایر شرّاح ارسطو (یحیی بن عدی، ابوالحسن عامری، کندی، ابوزید بلخی و...) متمایز میکند، التفات او به همین نقطه است، «غرض». این غرض کلمهای بیش نیست، اما تمام سطور فارابی نیروی خود را از همین یک کلمه میگیرند. برای ما که اکنون از پس دوازده قرن سنت فلسفه اسلامی به این تاریخ مینگریم، فهم درک مسلمین از آن غرض ، ضروری و سازنده است.
----------------
متن تصحیح انتقادی سرکار خانم کیانخواه تفاوت چندانی با متنهای موجود دیگر ندارد. من قبلا دو نسخه سنگی از این رساله ( کتابخانه مجلس ۳/۴۱۷ - کتابخانه مجلس ۱۶/۱۲۳۲ ) دیده بودم. یکی طبع مصر استو یکی طبع حیدرآباد دکن. تاجایی که بنده مقایسه کردهام، عبارات عینا عبارات تصحیح مذکور است. اما آنچه مهم است اینکه در این تصحیح تمام نسخه موجود در ایران (که اقدم آنها متعلق به قرن یازدهم است) گردآمده است. میشود قاطعا گفت که دقیقتر از این متن، متنی از رساله اغراض موجود نیست.
@konashmirrokni
🔺موضع داشتن، مقدمه پژوهش و پرسش داشتن است؛
در دل سنت پژوهشی بر پا است، این پژوهش هرچند به طرح سوالاتی میانجامد، و به دنبال آن سوالات هم میرود، اما اساسش موضعی است که دارد.
▪️در صفحه اندیشه روزنامه قدس بخوانید؛
(به نحوی ادامه مصاحبهای است که قبلا در خبرگزاری مهر منتشر شد.)
@konashmirrokni
4_5938379692217206401.pdf
524.6K
▪️فایل صفحه اندیشه روزنامه قدس(۲۹ بهمن ۹۸) 👆
🔺موضع داشتن، مقدمه پژوهش و پرسش داشتن است؛
در دل سنت پژوهشی بر پا است، این پژوهش هرچند به طرح سوالاتی میانجامد، و به دنبال آن سوالات هم میرود، اما اساسش موضعی است که دارد.
(به نحوی ادامه مصاحبهای است که قبلا در خبرگزاری مهر منتشر شد.)
@konashmirrokni
🔺|تذکری به معنای شهادت|
▫️در استقبال از بیانات #استاد_محمدتقی_فیاض_بخش دربرنامه تلویزیونی #فتح_خون
ما نسبت به مقام شهادت، بیبصیرت و کوریم. هرچند در زیست روزمره ما جوانان حزباللهی، شهید و شهادت نقش پررنگی دارد، اما این ابدا به معنای آن نیست که درک صحیحی از معنای شهادت داریم. در همین روزها و هفتههایی که گذشت، بسیاری از نزدیکترین دوستانم صفحات مجازیخود را در پیاقدامات اینستاگرام از دست دادند؛ بعد همیننزدیکترین دوستان، خود را #شهید_مجازی نامیدند. عجیب بود! انگار لفظ شهید بازیچه ما است که به هر دستآویزی مصرفش کنیم. البته این قضیه محدود به این مقطع خاص نیست؛ اصل نحوه شهادتطلبیای که اخیرا کمی رایج شده است هم میباید محل مناقشه باشد؛ دوستی سال پیش پیامی برایم فرستاد که «راهیم به سمت مناطق جنوب؛ دعا کن پایم روی مینی برود و شهادت نصیبم شود!»
این چه درکی از شهادت است که نیل به این مقام را در ایام تعطیلات، و جایی بیرون از محل انجام تکلیف قلمداد میکند؟! آیا اصلا شهادت، طرح و پیشنهادی است برای زندگی کردن، یا گزینهای است برای مردن؟!
دیروز در برنامه فتح خون - که از شبکه افق پخش شد - مربی ومعلم گرانقدر؛ استاد محمدتقی فیاضبخش متعرض معنا اصیل شهادت شدند. معنایی که شهادت را نه مقامی بیرون از زندگی، بلکه همچون منزلی از منازل آن، جهت آن، و معنای آن قلمداد میکرد؛ با این تعبیر که «انسان در مقام شهادت خلق شد». گویی اگر انسانی انسان است، اگر انسانی همچون انسان میزیَد، از برای مقام شهادت است که همچون انسان میزیَد. شهادت ، مسئولیت انسانی است، و انسان بدین مسئولیت است که میشود انسان. شهادت به این معنا حیات است، و این معنای جمله شهید عزیز ما است که فرمود: «شرط شهید شدن، شهید بودن است.».
طرح ایشان از #شهادت ، مرا به یاد گفته یحیی بن زید بن علی به متوکل بن هارون انداخت. یحیی که همچون پدرش اهل و داعیِ قیامِ به سیف است در این گفتوگو در خصوص امام باقر و امام صادق علیهماالسلام چنین میگوید: «إن عمی محمد بن علی و ابنه جعفرا دعوا الناس الی الحیاة و نحن دعوناهم الی الموت».میگوید ایشان مردم را به حیاة دعوت میکنند، در حالی که ما مردم را به مرگ میخوانیم.
یحیی در این بیان به خیال خود دارد حضرات امامان را متهم میکند. حال آنکه بیان او حقیقتی است؛ شیعه داعیِ به زندگی و حیاة است. در اصل ماجرا چنانکه زیدیان میبینند نیست؛ انتخاب میان زندگی و شهادت نیست، بلکه انتخاب میان زندگی و زندگیِعالیتر است. بنابراین شهادت نه انقطاع از زندگی است و نه سرسری گرفتن آن، بلکه برعهده گرفتن مسئولیت زندگی و مسئولیت انسان بودن است. «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى».
.
شهادت حاج قاسم سلیمانی دعوتی است دوباره به شهادت؛ شهادتی که منزلی از منازل زندگی است، و در اصل باطن و معنای آن است. بدین ترتیب شرط شهادت مقتول فی سبیلالله بودن نیست، بلکه به عکس، شرط مقتولفی سبیلالله بودن، شهادت است.
▫️عکس: به رسم یادگاری پس از ضبط برنامه گرفته شد؛ بدست سردبیر برنامه برادرم آقای سیدباقر نبوی ثالث: به ترتیب از راست: دکتر سیدمجید امامی(مجری)، مربی و معلم عظیمالقدر استاد محمدتقی فیاضبخش، بنده حقیر
https://www.instagram.com/p/B8kIpZKJVtA/?igshid=1hfj7quytmoix
🔺| کلینی؛ نخستین جامع نگار شیعه!؟ |
تأملی در معنای جامعیت الکافی
کلینی را عمدتاً اولین جامع نگار تاریخ حدیث شیعه میدانند. هرچند این ادعا به لحاظ تاریخی چندان صحیح بنظر نمیرسد، اما به راستی باید او را مقوِّم انگاره جامعیت دانست. شاید اگر نوشته های محدثین طبقات پیش از او را کنار هم بگذاریم، کسان دیگری نظیر صفار قمی یا مشایخ او را بتوانیم به معنایی جامع نگار بخوانیم. فی الواقع تصور رایج مورخین حدیث و فقه از جامعیت، هرکسی (و شاید حتی گوگل را) بتواند ذیل این عنوان قراردهد. در نظر عمده این مورخین ، جامع نگاری یعنی توانایی گردآوری هرآنچه در زمینه ای موجود است؛ جامع نگاری یعنی دایره المعارف نویسی(در مقدمه ای که بررساله «درباب آنچه میباید پیش از آموختن فلسفه بیاید» در خلال مقایسه ابوحیان توحیدی و ابونصر فارابی توضیح داده ام که دایره المعارف نویسی معمولا پیشه اهل فکر نمیتواند باشد.). اما ایا کافی کلینی بواقع دایره المعارف است؟ او اصول اربعمایه را صرفا گردآورده؟
البته برخی از پژوهشگران قدمی پیشتر نهاده اند و راز گرمای کتاب کلینی را در تبویب ان جستجو کرده اند. اما حکم نهایی این پژوهش ها هم معمولا چیزی ناامید کننده از آب در می آید. آنان بر شخصیت کلینی تاکید میکنند به مثابه اول کسی که احادیث را در ابواب مورد نیاز و پرسش مردمان، «تقطیع» کرد و اینگونه بهره بردن از مآثر معصومین را برای شیعه میسّر کرد. این حکم البته هنوز نه فرق روشنی با دایره المعارف نویسی دارد، و نه حتی به لحاظ تاریخی چندان صادق بنظر میرسد. چنانکه ما بسیاری از اصول اربعمایه را در دست نداریم تا بفهمیم آیا مثلا صفارقمی در نقل روایات بصائر دست به تقطیع زده است یا نزده است؟!
در پژوهش هایی که حول کلینی انجام میشود، معمولا به کلمات معصومین در آثار او توجه ویژه ای میشود، حتی به ناقلین این کلمات هم توجه شایانی صورت میگیرد. اما عجیب این جا است که گویا نزد پژوهندگان آثار کلینی، کلمات خود شیخ چندان مورد اعتنا نیست. توضیحات او در بیان احادیث، و مهمتر از همه مقدمه او بر کلّ کتاب کافی کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در نظر آوردن مقدمه او بر کتابش، تازه معنای بعضی نامگذاری های منحصر به فرد او را بر ابواب کتابش روشن میکند. کلینی در سخنرانی(در بعضی نسخه ها نام مقدمه را خطبه الکتاب ضبط کرده اند) مفصلی که پیش از بیان احادیث کتابش ترتیب داده است، راز و رمز جامعیت و «کفایت» کتابش را تا حدودی برملا میکند.
کلینی پس از بیان اصول توحیدی شیعه ، جملاتی درباره انسان به زبان می آورد. او انسان را ممتاز به قوه عقل میداند، و بودن و ایستادن عاقل را به «ادب و تعلیم» ممکن میداند. و ادعا میکند که تمام کتابش دعوتی است برای مردمان برای آنکه دوباره به ادب و تعلیم تن دهند، در زمانه ای که علم و ادب رو به تباهی نهاده است. «ادب» آن چیزی است که کلینی بقاء آدمی را بدان میشناسد«جعل بقاء أهل الصحّة و السلامة بالأدب و التعليم». این ادب نه انتخابی میان گزینه های متعدد، بلکه راهی ضروری است، راهی که حتی بعثت انبیاء و اولیاء خدا نیز ضرورت خود را از آن میگیرند؛ « فلو كانت الجهالة جائزة لأهل الصحّة و السلامة لجاز وضع التكليف عنهم و في جواز ذلك بطلان الكتب و الرسل و الآداب، و في رفع الكتب و الرسل و الآداب».
هیچ گفتاری قابلیت خلاصه شدن نخواهد داشت، مگر در صورتی که جوهره اش را به یاد بیاورد. کلینی با این مقدمه، جوهره تمام آنچه به مثابه میراث انبیاء و «علم دین» میشناسیم را متذکر میشود. تنها بدین مقدمه است که میتواند کتابی بنگارد همچون «الکافی فی علم الدین» ، و تنها بدین جوهره است که الکافی او میتواند انسان را کفایت کند، چنانکه ادب او را کفایت میکند.
با این فهم کتاب کلینی را به معنا عام کلمه باید کتاب آداب خواند. از همین جا است که حتی در بخش الاصول من الکافی که مفسرین به غلط آن را شامل اصول عقاید - به معنای رایجش- دانسته اند، با کتاب الایمان و الکفر، و نیز کتاب العشره و کتاب الدعا مواجه میشویم. و بخش الفروع من الکافی که معمولا کتاب فقهش میخوانند، محتوی ابوابی است که داعیه «احکام» بودن ندارند، بلکه خود را به عنوان «آداب» معرفی میکنند؛ ادب الصائم، ادب الصلاه، ادب الحکم و... .
کلینی نخستین جامع نگار شیعه است، تنها اگر جامع نگاری را به طرح او در تلخیص تمام علم دین، ذیل جوهره ای چون «ادب» بشناسیم. امام صادق علیه السلام در نامه ای که به شیعیان خود مینگارد، دستورات متعددی به شیعیان میفرماید. از وجوه مختلفی میشود این دستورات را وحدتی بخشید. شاید از نقطه ای که این متن در تمهید آن است، بشود گفت تمام آنچه در آن نامه است، و تمام آنچه جامع حدیثی کافی در پیجویی آن نگاشته شده، یک دستور امام صادق علیه السلام است؛
«هذا ادبنا ادب الله، فخذوا به، و تفهموه و اعقلوه»
#تاریخ_حدیث
#شیخ_کلینی
#یادداشت
🔺گزیدهای از یادداشتها و مصاحبات مطبوعاتی در سالی که گذشت(۱۳۹۸) :
▫️ کافی نقطه اجمال تمام معارف شیعی
https://www.mehrnews.com/news/4615742
▫️عبدالعظیم حسنی؛ مجرای رسیدن معارف توحیدی و ولایی به ما بوده است!
https://www.mehrnews.com/news/4645281/عبدالعظیم-حسنی-مجرای-رسیدن-معارف-توحیدی-و-ولایی-به-ما-بوده-است
▫️حاشیهای بر رمان نخل و نارنج؛ تأملی در امکان طرح شیخ اعظم فقها
https://www.mehrnews.com/news/4596906/حاشیه-ای-بر-رمان-نخل-و-نارنج-تأملی-در-امکان-طرح-شیخ-اعظم-فقها
▫️تیغ تفکیک بر تن تمامیت تشیّع؛
چرا دوپاره کردن شیعه به سیاسی و الهیاتی جوهره آن را نادیده میگیرد؟
http://sobhe-no.ir/newspaper/781/13
▫️سلوک زائر اربعین به سمت ولایت حسینی؛
معرفی کتاب ادبحضور؛ آداب و مراقبات عزاداری سیدالشهداء و راهپیمایی اربعین از استاد محمدتقی فیاضبخش
http://sobhe-no.ir/newspaper/796/12/31917
▫️دشمنداری؛ امکان استقلال سیاسی
تاملی درباب نسبت مفهوم دشمن و استقلال سیاسی ملّی
http://bashgah.net/go/kku8/
▫️بعثت اخلاق توحیدی
تأملی در تمامیت مکتب علمی و اخلاقی رسول اکرم(ص)
https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.com/amp/13980114000558
▫️مصاحبه: آشنایی زدایی از فارابی| درکی حدأقلی از سنتهای علمی خود داریم!
https://www.mehrnews.com/news/4811568/آشنایی-زدایی-از-فارابی-درکی-حداقلی-از-سنت-های-علمی-خود-داریم
▫️مصاحبه: موضع داشتن، مقدمه پژوهش و پرسشداشتن است؛
[تاملی درباب سنتو سنتمندی]
http://www.qudsonline.ir/news/693094/موضع-داشتن-مقدمه-پژوهش-و-طرح-مسئله-است
@konashmirrokni
1_234556298.pdf
789.7K
🔺 تصحیح و ترجمه « رسالة فی الکافی »
▫️نوشتهمرحوم آقابزرگ تهرانی
در این رساله کوتاه، بطور یکجا میشود درک متأخرین از کتاب کافی را ملاحظه کرد. معمولا نزد متأخرین، اهمیتو جلالت قدر کتاب کافی به وثاقت اخبار مندرج در آن برگردانده میشود. توضیحات مرحوم شیخ آقابزرگ هم در این رساله دائر همین مدار است.
@konashmirrokni
🔺 |درباره ظاهرپرستی؛ این قسمت: شهوتِ زیارت|
تذکری درباب نهاد رسمیِ علمِ شیعه
[ سطوری درباب وقایع اخیر قم و مشهد ]
#یادداشت
https://www.mehrnews.com/news/4880973/ظاهرپرستی-این-قسمت-شهوت-زیارت-تذکری-در-باب-نهاد-رسمی-علم-شیعه
🔺 | مقالهٔ «تحصیل؛ فراغت و رسمیت از برای حکم» |
تأملی در وجه تکوین مدرسه نزد مسلمین
حمیدرضا میررکنیبنادکی
▫️به همت دوستانم در مؤسسه علمو سیاست اشراق در «فصلنامه علم و سیاست بابِل ـ شماره ۴ و ۵ ـ پاییز و زمستان ۹۸» به چاپ رسید.
الحمدلله توفیق داشتم در این شماره از فصلنامه بابل هم مقالهای تقدیم کنم. این مقاله محصول گفتوگوهایی است که حول پژوهش گروه مطالعات نهاد علم به مدیریت آقای سیدعلی متولی شکل گرفت و مدتها ادامه یافت.
محور این شماره از فصلنامه اقتصاد سیاسی است. گروه مطالعات نهادعلم از نقطه خودش به اقتصاد سیاسی نهاد علم پرداخته است.
باتوجه به اوضاع و شرایط جاری، دوستانم در موسسه اشراق شرایطی را فراهم کردهاند که بتوانیم این فصلنامه را در منزل مطالعه کنیم.
#مقاله
▫ خرید و دریافت فصلنامه بابِل در اپلیکیشن تاقچه:
https://taaghche.ir/book/70789
🔺| اتحاد ماقبل صفوی؛ میان فقه و عرفان شیعی |
[در استقبال از پژوهشی نو با عنوان «شهیدعارف»]
حمیدرضا میررکنیبنادکی
کتاب «شهیدعارف» نهفقط در حوزه کلامی حله، بلکه میتواند بهطور عمده مطالعات اسلامی را در فهم مناسبات تاریخی عرفان و فقه، به مرحله تازهای وارد کند و فهم دقیقتری از این حلقه مفقوده عرفان شیعی بهدست دهد. ...
▫️متن کامل را در سایت روزنامه فرهیختگان بخوانید👇
http://farhikhtegandaily.com/news/39358/-اتحاد-ماقبلصفوی-میان-فقه-و-عرفان-شیعی/
🔺 | نفحهای دیگر رسید آگاه باش! |
[در معرفی کتاب «اسرار ماه رمضان» نوشته استاد محمدتقی فیاضبخش]
اولین شرط بهرهگیری از این ایام، فهم شأن و قدر این ایام است. تنها با دانستن این شأن و قدر است که اسرار اعمال و توصیههای حضرات معصومین در این ماهها روشن میشود، و عملکننده به این دستورات آن وجهی که میتواند و باید از آن سود و بهره ببرد را در مییابد. از این رو یکی از اهتمامات علما و اساتید اخلاق و سلوک، همواره توضیح و تبیین موقعیت و جایگاه این ایام و ماهها بوده و هست. آثاری نظیر المراقبات مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی شاید یکی از بهترین این متون باشد؛ که...
https://www.mehrnews.com/news/4906922/%D9%86%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86
1_4999356239080063342.pdf
380.9K
🔺 التحقیق المختصر حول صحّة نسبة ما نقش علی الحجر إلی الامام الصادق علیهالسلام
الشیخ عبدالزهرا العویناتی
در این متن نگارنده با مقایسه لحن و محتوای جمله نگاشته شده بر روی سنگنوشته نویافته، ادله انتساب و اشکالات مخالفین این انتساب را طرح و نقد میکند.
@konashmirrokni
🔺 رساله سیر و سلوک؛ تألیف سیدمهدی بحرالعلوم یا سید بن طاووس؟
✍ حمیدرضا میررکنی
| توضیح عکس: مخطوطی از رساله سیر و سلوک منسوب به مرحوم بحرالعلوم بخط آسید عبدالحسین اصطهباناتی (تاریخ کتابت: ۱۳۰۵ .ق ) |
@konashmirrokni
🔺| رساله سیر و سلوک؛ تألیف سیدمهدی بحرالعلوم یا سید بن طاووس؟ |
✍ حمیدرضا میررکنی
[فرسته نخست]
رساله سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم به دو طریق منتشر شده است؛ یکی نسخهای است که نزد مرحوم آیتالله پهلوانیتهرانی (معروف به سعادتپرور) (ره) بوده است که در رسائل عرفانی ایشان به چاپ رسیده است. و دومی که از اولی شهرت بیشتری دارد، نسخهای است که علامه طهرانی (ره) با تعلیقاتی آن را منتشر نمودهاند. مبنای هر دو ، نسخهای است که نزد مرحوم علامه طباطبائی بوده است. رساله سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم، چنانکه اقتضای عمده چنین رسالاتی است در سنت خاصی نقل و کتابت میشده است و اثری عمومی محسوب نمیشده. بنابراین نسخههای فراوانی از این رساله در دست نیست. اصالت این متن از جهت محتوا و مضمون نزد تمام اساتید و اهلفن مسجّل است و این قلم در اندازه تحلیل و سنجش این اصالت نبوده و نیست. انتساب متن موجود از این رساله نیز به سیدمهدی بحرالعلوم نیز با ادلهای که مرحوم علامه طهرانی (ره) در مقدمه خود بر این رساله نگاشتهاند، پیدا و مسجّل است. اما بنظرمیرسد، در خصوص مؤلف این اثر ملاحظاتی در کار است.
مرحوم استاد پهلوانی در مقدمه مختصر خود چنین مینگارند؛ «این رساله مخطوط از متن و شرح است؛ شرح از سیّد و متن از سیّد بن طاووس میباشد(رسائل عرفانی: ص۲۴)». البته در انتهای کتاب، مرحوم پهلوانی در ضمن توضیحی درپاورقی اذعان میکنند، که این رساله از آنِ سید بحرالعلوم به شمار میرفته است(همان.ص۱۲۱)؛ «این رساله نزد ایشان[صاحب طرائق] مسلّم از سید [بحرالعلوم] به شمار میرفته است.». بنابراین باز بنظر میرسد مرحوم پهلوانی در انتساب رساله به مرحومبحرالعلوم، جزماً رای نمیدهند، بلکه به بیان اینکه این رساله نزد کسانی که به سید قریبالعهد بودهاند، از آثار سید «به شمار میرفته است» ، اکتفامینمایند.
اما مرحوم علامه طهرانی با ادله ای در نهایت اعلام میفرمایند؛ « از مجموع آنچه ذکر شد میتوان نتیجه گرفت که نسبت این رساله به بحرالعلوم اقرب و اقوی است(و الله اعلم)(رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم :ص27)». بنظر میرسد آنچه علامه طهرانی را از داشتن رای جازم باز میدارد، نظر مرحوم علامه طباطبائی است. ایشان از مرحوم علامه چنین نقل میکنند: «بعضی این رساله را ترجمهٔ از رساله مرحوم سید بن طاووس میدانند و معتقدند که در اصل عربی آن - که فعلا در دسترس نیست- و نیز در عنوان نسخه ای که من از مرحوم آقاسیدابوالقاسم خونساری گرفتم، نوشته بود: رساله فی السیر و السلوک لابن طاووس. لکن استاد بزرگ ما آیه الحق مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی رضوان الله علیه تمام این رساله را به طور قطع و یقین از مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم میدانستند. (همان: صص 24-25) ».
ایشان در ادامه با چند اشکال انتساب اصل عربی رساله را به مرحوم سیدبن طاووس ردّ میکنند؛ بطور خلاصه این استدلالات عبارت اند از:
1. جلالت قدر و علمیت مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی (ره)
2. نبود دلیل موجّهی در ردّ انتساب رساله به مرحوم بحرالعلوم
3. بر این رساله قلم واحدی حکم فرما است ؛ بنابراین دوگانه «متن بن طاووس و شرح بحرالعلوم» نمیتواند در کار باشد.
4. اسلوب انشائی و نثر فارسی سلیسِ این متن، گویای آن است که این رساله ترجمه نمیتواند بود، بلکه اصلا و اساسا فارسی نوشته شده است؛ درحالی که سیدبن طاووس (ره) قطعا فارسی نمی نگاشته است.
@konashmirrokni
[فرسته دوم]
نکته کانونی در کل استدلال های مرحوم علامه طهرانی، دایر کردن بحث به دو احتمال است، درحالی که میشود احتمال سومی را مطرح نمود؛ ایشان در استدلال سوم، عملا تنها دو احتمال را در نظر می آورند؛ وقتی اسلوب واحدی بر متن حاکم است، لاجرم مولف باید واحد باشد، پس یا رساله از آن سید بن طاووس است(احتمال اول)، یا از آن مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم(احتمال دوم). و در استدلال آخر معلوم میشود از آنجایی که رساله نثر فارسی درست و سلیسی دارد، سید بن طاووس نمیتواند مؤلف آن باشد.
اما بنظر میرسد، عقلاً و سنداً دلیلی قاطع بر طرد احتمالی که مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم استاد پهلوانی طرح کرده اند، وجود نداشته باشد. شاید سرنوشت رساله سیر و سلوک را بشود با سرنوشت رساله الطیر فارسی اثر شیخ اشراق مقایسه کرد. چنانکه میدانیم، این رساله در اصل عربی است و مولف آن بوعلی. حالْ صاحب رساله الطیری که در ضمن مجموعه آثار سهروردی به چاپ رسیده است، واقعا بوعلی است یا شیخ اشراق؟ حتما هر دو را باید به نحوی صاحب این رساله دانست! یکی آن را به عربی نگاشته، دیگری آن را به فارسی احیاء کرده و بعضا تشریحانی آورده.
درک قدما از مقوله ترجمه متفاوت است از درک امروزین ما از ترجمه. نزد قدما، مترجم تخته بند تک تک ملفوظات صاحب اثر نیست، بلکه او خود را در موضع مولف قرار میدهد، و میکوشد تا مقصود اصلی مولف را بیان کند؛ سیر مباحث، استدلال ها و استشهادات حفظ میشوند، اما لحن و بیان ممکن است تغییر کند. ترجمه یک اثر، خلق دوباره اثر اصلی است و اظهار دوباره موضع اثر است. هرجا مترجم احساس کند برای فهمیده شدن بهتر عبارت اصلی، لازم است چیزی به متن افزوده شود، افزوده میشود. چنانکه در مقایسه میان رساله الطیر فارسی از شیخ اشراق با رساله الطیر عربی از بوعلی به خوبی میتوان این واقعیت را ملاحظه کرد.
نثر قدرتمند اثر نیز نمیتواند دلیل بر ترجمه نبودن این رساله باشد. چنانکه میدانیم نثر رساله الطیر شیخ اشراق، و یا کتابی نظیر کلیله و دمنه (که اصلا سانسکریت بوده است) نیز، از بهترین نثرهای فارسی محسوب میشوند و سرمشق فارسی-نویسان بوده و هستند.
از سوی دیگر میدانیم که نحوه سلوک مرحوم ابن طاووس نیز بر محکمات دین و نیز آداب مراقبه و محاسبه و ذکر و فکر مبتنی بوده است. بنابراین هیچ بعید نیست که بر این رساله دقیقا نظیر احکام رساله الطیر صادق باشد؛ یعنی اصل و اسلوب رساله از متن عربی رساله ای از ابن طاووس گرفته شده باشد، و مرحوم بحرالعلوم آن را ضمن ترجمه و بازنویسی به فارسی، تشریح نیز کرده باشند. بخصوص وقتی به شهادت مرحوم علامه طباطبائی(ره) و مرحوم پهلوانی توجه کنیم، به راحتی نمیتوانیم این احتمال را کنار بگذاریم. بنابراین شاید بهتر باشد، که زین پس بجای سخن گفتن از رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم ، ازرساله سیر و سلوک منسوب به ابن طاووس و بحرالعلوم سخن بگوییم.
در این خصوص لازم است تحقیقاتی مفصل در خصوص نسخه-های موجود از این رساله، قدمت نسخه ها و نیز مقایسه روش سلوکی پیشنهادشده در این متن و نیز مکتب سلوکی ابن طاووس انجام گیرد. چنین تحقیقی میتواند پیشینه و پشتوانه جریان عرفای متاخّر را دوباره نشان دهد.
@konashmirrokni