کدام عکس را اجازه دارم در کتاب بگذارم؟
بارها این سوال را میپرسیدم از دیگران و بیشتر؛ از خودم.
عکس بالا، آخرین عکس دو نفری زن و مردی بود که مرا از خرداد سال 1391 به حریم زندگیشان راه داده بودند. من و الهام خانم (همسر شهید طهرانی مقدم) داشتیم مسیری را با هم طی میکردیم که او زیسته بود و من نیز تجربهاش کرده بودم. او همیشه از همسرش دور بود و من همیشه در هراس از خانه نشینی همسرم!
مرد رزمندۀ او در کوه و کمر و بیابانها، در سفرهای دور و نزدیک، در ماموریتها و تستهای دشوار، وسط میدانهای ناشناخته و پر خطر بود و همسر من، نشسته بر ویلچری سرد،
با پاهایی که آخرین قدمها را در پانزده سالگی بر خاک خیس شلمچه گذاشته بود
و بعد از شکستن خط دشمن، در لباس خیس غواصی،
در تلاش برای یافتن کانالی که بشود تن مجروح بچهها را آنجا کشاند و از زیر آتش دیوانۀ دشمن، نجات داد،
با اصابت آن تیر دوزمانۀ بدزبان، بر زمین افتاده بود
در ابتدای همان کانال
و تا صبح صد بار جان داده بود
و خیس خون و در هروله بین عالم بالا و این خاک خیس خونین،
در شهود شهدا،
مشاهدۀ خندۀ پسرخالههای شهید که گویی بر رزم او مهر تایید میزدند، .....
آه خدایا! قربان حکمتهای پیدا و پنهان تو!
من، در زندگی تکراری و محدودی که نه فقط خط ویلچر بلکه خط بیتدبیری، نامهربانی و نامردی بسیاری از مدیران کشور در هر جا و طراحان شهری، به آن شکل داده بود، مسئول روایت دنیای پر از حرکتی شده بودم و
بیاینکه بخواهم، داشتم اساسیترین درسهای هستی را از نو یاد میگرفتم....
و به گمانم بعد از سیزده سال، این درس را گرفتم:
تمام تلاشها و حرکات حسن طهرانی مقدم و تمام سکون و صبر ایوب و تلاش دشوار او برای شکستن حصارها، سکوی بندگی بود و بس!
امیدوارم تو ای خوانندۀ همراه مرد ابدی، بتوانی درس زندگی خودت را از این روایت صادق و خالص و کمنظیر، که تکرارش دیگر در توانم نیست،
بیابی!
۱۷ خرداد ۱۴۰۴
معصومه سپهری
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
#زندگی
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#همسر_جانبازم
#جانباز_نخاعی
#دلتنگیهای_یک_نویسنده_کوچک
https://eitaa.com/lashkarekhoban