eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
1.4هزار دنبال‌کننده
892 عکس
502 ویدیو
4 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌گفت: دو نفر از بچه‌های گردان‌های دیگر آمده بودند به موقعیت آموزش غواص‌ها... لباس غواصي دوستان را گرفته و پوشیده بودند، می‌خواستند عکس یادگاری بگیرند... یکی از فرماندهان دید، سریع آمد مانع شد. سرشان داد کشید. گفت: این لباس حرمت داره، قداست داره، نباید به تن هر کسی باشه... یه روزی میاد ازین عکس‌ها در آینده سوء استفاده می‌کنن...... بذارید حدمت غواصي حفظ بشه... بعد از والفجر ۸، غواصان، لاله‌های سیاه، حرمت عجیبی در نزد بچه‌های جنگ داشتند. این غواص‌ها دیشب، در شلمچه، خون دادند، جان دادند، حماسه‌های غریب آفریدند، خط باعظمت دشمن را شکستند. بزرگترین نبرد ایران و عراق را آغاز کردند که منجر شد به تلاش بیشتر جامعه بین‌الملل برای رسیدن به آتش بس.... کربلای ۵، قدرت و درایت فرزندان ایران را به رخ دنیا کشیدند... خیلی‌ها از اولین ساعات ۱۹ دی ۱۳۶۵ تا قریب سه ماه بعد که عملیات کربلای ۵ ادامه داشت شهید شدند... بهترین‌ها، مردترین‌ها، ... ایوب هم تنها غواص گردان خط‌شکن غواصی حبیب از لشکر ۳۱ عاشورا بود که در اولین ساعات صبح ۱۹ دی، قطع‌نخاع شد. لابد، روی آن گلوله دو زمانه که آمد و پهلویش را شکافت و در داخل بدن دوباره منفجر شد تا حتی استخوان‌های شکسته فقرات، تبدیل به ترکشی بشوند و کار نخاع را یکسره کنند، نامش در عالم بالا حک شده بوده... نامش به صبر و ایستادگی، سکوت و سعی ، درد دمادم کشیدن و دم نزدن، ایستادن در جبهه مولا علی علیه‌السلام حک شده بوده... او بامسماترین اسم‌ها را دارد.... https://eitaa.com/lashkarekhoban
وقتی اولین بار این پاها را دیدم، ناخودآگاه شوکه شدم. شاید خندیدم. باورم نمی‌شد پاهای یک مرد، چنین باشد. قبل از آن، هرگز ندیده بودم... نمی‌دانستم این بار گران چطور به دوش گرفته شده. نمی‌دانستم این پاها چه راهی طی کرده‌‌اند و خواهند کرد. گاهی که بیماری و درد شدت می‌گیرد، می‌پرسم آیا واقعا این پاها، روزی آن همه قدرتمند بوده‌اند و سخت‌ترین کارها را در خطرناک‌ترین میدان‌ها کرده‌اند؟! سالیانی پای صحبت مردم درگیر جنگ نشسته‌ام، رزمندگان، خانواده شهدا، هیچ‌کس، هیچ‌کس به جانبازان نخاعی، اعصاب، شیمیایی، جانبازان با مصدومیت‌های حاد، مانند نیست... https://eitaa.com/lashkarekhoban
کدام عکس را اجازه دارم در کتاب بگذارم؟ بارها این سوال را می‌پرسیدم از دیگران و بیشتر؛ از خودم. عکس بالا، آخرین عکس دو نفری زن و مردی بود که مرا از خرداد سال 1391 به حریم زندگی‌شان راه داده بودند. من و الهام خانم (همسر شهید طهرانی مقدم) داشتیم مسیری را با هم طی می‌کردیم که او زیسته بود و من نیز تجربه‌اش کرده بودم. او همیشه از همسرش دور بود و من همیشه در هراس از خانه نشینی همسرم! مرد رزمندۀ او در کوه و کمر و بیابان‌ها، در سفرهای دور و نزدیک، در ماموریت‌ها و تست‌های دشوار، وسط میدان‌های ناشناخته و پر خطر بود و همسر من، نشسته بر ویلچری سرد، با پاهایی که آخرین قدم‌ها را در پانزده سالگی بر خاک خیس شلمچه گذاشته بود و بعد از شکستن خط دشمن، در لباس خیس غواصی، در تلاش برای یافتن کانالی که بشود تن مجروح بچه‌ها را آنجا کشاند و از زیر آتش دیوانۀ دشمن، نجات داد، با اصابت آن تیر دوزمانۀ بدزبان، بر زمین افتاده بود در ابتدای همان کانال و تا صبح صد بار جان داده بود و خیس خون و در هروله بین عالم بالا و این خاک خیس خونین، در شهود شهدا، مشاهدۀ خندۀ پسرخاله‌های شهید که گویی بر رزم او مهر تایید می‌زدند، ..... آه خدایا! قربان حکمت‌های پیدا و پنهان تو! من، در زندگی تکراری و محدودی که نه فقط خط ویلچر بلکه خط بی‌تدبیری، نامهربانی و نامردی بسیاری از مدیران کشور در هر جا و طراحان شهری، به آن شکل داده بود، مسئول روایت دنیای پر از حرکتی شده بودم و بی‌اینکه بخواهم، داشتم اساسی‎ترین درس‌های هستی را از نو یاد می‌گرفتم.... و به گمانم بعد از سیزده سال، این درس را گرفتم: تمام تلاش‌ها و حرکات حسن طهرانی مقدم و تمام سکون و صبر ایوب و تلاش دشوار او برای شکستن حصارها، سکوی بندگی بود و بس! امیدوارم تو ای خوانندۀ همراه مرد ابدی، بتوانی درس زندگی خودت را از این روایت صادق و خالص و کم‌نظیر، که تکرارش دیگر در توانم نیست، بیابی! ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ معصومه سپهری https://eitaa.com/lashkarekhoban
این، دست‌نوشته سردار رشید اسلام، شهید غلامعلی رشید است ‌که یک هفته پیش از شهادت نوشته‌اند. شاید در سرعت اخبار خیلی‌ از مردم این دست‌نوشته را فراموش کردند. اما من هرگز دوست ندارم فراموشش کتم. این مرد بزرگ، در چنین جایگاه و ثمراتی، به خانواده‌اش می‌گوید: فکر کنید جانباز قطع نخاعی هستم و مثل آدمهای متعارف نیستم..... 🚩سالهاست با یک جانباز قطع نخاعی زندگی می‌کنم و می‌دانم عموم مردم چقدر از درک واقعیت زندگی ما، دور و شاید ناتوانند... همین مکتوب سردار رشید بزرگ، علاوه بر همه مفاهیم عالی دیگر، امیدم را چند برابر کرده است. امیدوارم خدای کریم، جانبازان قطع‌نخاعی عزیزی را که جز صبر و شکر بر درگاه دوست هدیه نکرده‌اند در صف همین مجاهدین راستین بپذیرد. والسلام. https://eitaa.com/lashkarekhoban
۱۹ روز گذشته برای ما، بسیار سخت ... سخت ... اما گذشت. سفر اربعین را با بزرگواری همراهانم، یک روز کوتاه‌ کردیم تا سریع به خانه برگردیم. خبر رسیده بود همسرم در خانه، روی تختش، در پی یک حرکت، دچار حادثه و شکستگی استخوان ران پا شده است. ۱۵ سال قبل ، همان پا، همان استخوان در پی سقوط از ویلچر شکسته بود و معنی‌اش را می‌دانستم... دشواری دوران پس از عمل و طول دوران درمان و بازگشت به شرایط عادی را می‌دانستیم اما این بار چرا سخت‌تر می‌گذرد؟ چون همسرم و به تبع ایشان بنده، هیچگاه مایل نبودیم با بازگویی رنج خود، وقت و فکر کسی را مشغول کنیم و یا مایه آزردگی دیگران شویم، مثل همیشه در دوران سخت، به لاک تنهایی و خلوت می‌رویم. بسیار حرف داشتم و دارم اما می‌گذارم تلخی ایام بگذرد و از التهاب کلمات کاسته شود. به لطف خدا، هر بار امید و ایمان و صبر ما محک می‌خورد تا بیشتر و بیشتر به خدای مهربان‌مان تکیه زنیم. شاید اگر فردی دور از گود جانبازی نخاعی بودم، طور دیگری با این شرایط مواجه می‌شدم. هر روز چند عکس و متن می‌نوشتم. چرا بخشی از جامعه نباید بدانند زندگی یک جانباز نخاعی، قریب ۴۰ سال پس از مجروحیت چطور می‌گذرد؟ مخصوصا درین حوادث که یکباره روال عادی زندگی را به هم‌ می‌پیچد... اما، یک احساس هست که نمی‌گذارد. اسمش غرور است؟ ترس از عدم مفاهمه و قضاوت‌هاست؟ نگرانی از شلوغی‌های بی‌خاصیت است؟ یا احترام به خود خود این رنج... که آمده و فقط مال ماست. طبیعتا دوست دارم به همه کسانی که این متن را می‌خوانند عرض کنم بیشتر مراقب کسانی باشند که در اطرافشان، درگیر دردها و محدودیت‌های جسمی و ... هستند. خدایا! ممنونم. در دردناک‌ترین ساعات، تو بودی که بر قدرتم افزودی. با لذت قرائت چند آیه قرآن، چند صفحه کتاب... حتی اشک‌هایی که بر غزه قهرمان و تنها ریختم، و شکر کردم خدا کاری کرد زندگی‌ محدود دنیوی‌ام هرگز از فکر و اثر جهاد خالی نماند. نه فقط بر اوراق کتاب و کاغذ که در واقعیت زندگی... در همه روزها و شبها، شادی‌هایی که از منظر یک فرد عادی، سخت و پردردسر بود چه رسد به غم‌هایی که بنای افشایشان را ندارم و می‌گذارم بین ما و خدا و هم‌رزمان دیگرمان بماند؛ اختصاصی! بله بله الحمدلله کما هو اهله و مستحقه 🌳🌱🌳🌱🌳 طبعا اینک بهتریم، صبر می‌کنیم، با گذر ساعات می‌سازیم، ایمان داریم خود حضرت جانباز کربلا عنایت می‌کنند، جای نگرانی نیست، چون تنها نیستیم اگر متوجه باشیم... البته در هر حال به دعای خیر مثل همه، نیازمندیم😊 https://eitaa.com/lashkarekhoban