5️⃣روایت پنجم درباره سردار شهید حاجیزاده از کتاب مرد ابدی
🔻 من، کی شهید شدم؟
(این روایت بر اساس مصاحبه با سردار حاجیزاده و سردار محمد زارع نوشته شده است)
صدای مارش عملیات والفجر 8 ، روحی دوباره به بچههای موشکی داد. حسن نمیتوانست بچهها را نگه دارد. بیستویکم بهمنماه، عملیات بزرگ والفجر 8 با عبور نیروهای غواص از اروندرود آغاز شد. عملیاتی که طرحریزی و مقدماتش در نهایت اِختفا انجام شده بود و همین امر در کنار خلاقیت و نبوغ فرماندهان، آن را به موفقیتی بزرگ رساند. در روزهای اول عملیات، مهدی پيرانيان با محمد زارع و چند نفر دیگر در اهواز بودند. خبر عملیات در اخبار پیچیده بود و مهدی شنیده بود آن شب مرحلۀ دیگری انجام خواهد شد.
ـ ممد تُرکه! امشب عملياته، بریم؟!
بچهها، زارع را که تُرک بود، گاهی ممد تُرکه هم صدا میزدند. زارع از خدایش بود بمانند و بروند عملیات اما نگران هم بود. گفت: «زنگ بزنيم اگه حسن آقا اُکِی داد، بریم. نکنه بریم اونجا كشته بشیم و اِذن او نباشه! دیگه شهیدم حساب نمیشیم!!» زنگ زدند به قرارگاه و حسن را پیدا کردند و موضوع را گفتند. او گفت: «نه!» بچهها از رو نرفتند و آنقدر اصرار كردند که بالاخره حسن قبول كرد آنها [بچههای موشکی] وارد عملیات زمینی شوند. خودِ حسن هم در فکر رفتن پیش شفیعزاده بود!
مهدی پیرانیان در گردان حبيبِ لشكر 27 حضرت رسول، دوستانی داشت. او مسعود عطاران، محمد زارع و امیر حاجیزاده را هم با خودش آورد به منطقۀ اروندرود و روستای خسروآباد. خیلی گشتند و بالاخره گردان حبیب را پشت خاکریز پیدا کردند. پیرانیان، دوستانش را معرفی کرد: «بچهها اینا از ما هستند، شب اگه ديدین، به حسابِ دشمن نزنيدشون!»
آن شب، قاطی بچههای گردان حبیب شدند. پیرانیان همراه عطاران به تدارکات رفت، اما زارع و حاجیزاده با نیروهای تکور جلو رفتند. در ادامۀ عملیات، قرار بود در آن منطقه پیشروی کنند. زیر آتش شدید دشمن، دو خاکریز را رد کردند که جابهجای آن، جنازه و زخمی افتاده بود. بیشتر از دو کیلومتر در آن شرایط پیش رفته، و خسته و کوفته بودند.
ـ کمی استراحت كنيد!
این دستور نفسی به نیروها داد. زارع و حاجیزاده از اول پیش هم حرکت میکردند. تا نشستند حاجی سرش را زمین گذاشت تا چند دقیقه بخوابد. همان دقایق، باران گرفت، زارع متوجه رفیقش بود که داشت زیر باران خیس میشد اما از فرط خستگی انگار بیهوش شده بود!
ـ برم چیزی پیدا کنم بیارم روش بندازم خیس نشه.
زارع با خودش گفت و رفت داخل سنگری در همان نزدیکی. تا چراغ انداخت، زیر نورِ چراغ قوه، چهار اسیر عراقی که گوشه سنگر کِز کرده بودند، زبان باز کردند: الدخيل الخمينی ... يك پلاستيك زيرشان بود که زارع آن را برداشت و آورد كشيد روی حاجیزاده. بعد از نیم ساعت، فرمانده گردان دستور حرکت داد. زارع حاجیزاده را صدا زد: «حاجی! پاشو دیگه ... خواب بَسِته!» حاجیزاده وقتی بلند شد، مبهوت نگاهی به دوروبرش انداخت و بعد با لبخندی گفت: «ممد! یهو چشامو باز کردم دیدم توی پلاستيكم و بخار كرده! گفتم خدایا من کِی شهيد شدم، کِی منو توی پلاستيك گذاشتن؟!» در آن گیرودار لبخندی بر لبهایشان نشست.
#شهید_حاجیزاده
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
#به_قلم_معصومه_سپهری
#مردان_ابدی
#رزمندگان_موشکی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
میپرسید سردار سید مجید موسوی که با شهادت سردار حاجیزاده؛ به عنوان فرمانده هوافضای سپاه معرفی شد، کیست؟
یک جمله بگویم:
سنگ زیرین آسیا در قدرت موشکی جمهوری اسلامی ایران🇮🇷🇮🇷
حسن طهرانیمقدم در پاییز ۱۳۶۳، ۱۲ نفر را با خود برای آموزش محرمانه موشکی به سوریه برد که دو نفر از آنها فقط ۱۹ سال داشتند و از واحد تعمیرات و راهاندازی توپخانه سپاه انتخاب شده بودند؛ دست بر قضا اسم هر دو مجید بود.مجید نواب و سید مجید موسوی.
سردار سید مجید موسوی، به اذعان یاران شهید طهرانیمقدم، شبیهترین است به او. کسی که بعد از شهادت حاج حسن طهرانیمقدم، سازمان جهاد خودکفایی را رهبری کرد و سالیان طولانی به عنوان جانشین سردار حاجیزاده، نقشی تعیین کننده و استوار در تمام تحولات هوافضای سپاه داشتند و دارند.
کتاب مرد ابدی، در بخش نظامی و فنی و ... با هدایت و روایت این سردار بزرگ، آفریده شد که با دقت و دلسوزی و اهتمام تام و تمام، این کتاب را راهبری کردند.
انشاءالله سردار موسوی؛ سردار دلاور سپاه اسلام، بازوی توانا حضرت آقا هستند و خواهند بود در پناه خدای حی قیوم.
#سردار_سید_مجید_موسوی
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
https://eitaa.com/lashkarekhoban
بعد ازین التهاب چه باید کرد؟ یادم آمد اوایل ماه مبارک رمضان وقتی روایت شهادت شهید ناصر بافقی در مدرس و برخورد حاج حسن را اینجا منتشر کردم، تا شهادت بافقی روایت را پیش بردم. اما وقت مصاحبه و نگارش دلم میخواست بفهمم و بنویسم بعد چه؟ حاج حسن بعد از شهادت بافقی که از بهترین دوستانش بود و یکی از آن ۱۳ نفر اولیه، چه کرد؟ با خانواده او چه برخوردی داشت؟ سر مزار و وقت توفین؟
با همکارانش؟
با بچههای مدرس چه کرد که دوباره برگردند محکم سر کارشان...
سبحان الله... همه چیز گویی برای امروز نوشته شده است.
بخوانید:
1️⃣2️⃣: روایت مردان موشکی از کتاب مرد ابدی:
... عصر، گویی غبار غم بر مدرس پاشیده بود. بچهها خونِ یارانشان را شسته و سر کارشان برگشته بودند. حاج حسن بچههای فرماندهی پادگان را به جلسه فراخواند، او با وجود حزنی که داشت، آرام و محکم بود و بیحاشیه رفت سراغ تقسیم کار: «بچهها! برنامههای شهید بافقی و کل هزینهها را باید خودمون انجام بدیم. سعی کنیم همۀ مراسم آبرومندانه برگزار بشه. مهدی! تو به دوستان قدیمیمون اطلاع بده که اگه میخوان بنری بزنن یا اطلاع رسانی کنن.»
کارهایی را به محمد سلگی سپرد. به علی گفت کارهای آمبولانس و تشییع جنازه را مدیریت کند؛ از آوردن مداح و سیستم صوتی تا همۀ جزییات دیگر. مجید جلیلوند موظف شد ماشین آردی بژ رنگ بافقی را که هنوز در پارکینگ بود، با همۀ وسایلِ شخصی بافقی، در اسرع وقت به خانوادهاش تحویل دهد. حاج حسن توجه خاصی به این جزییات داشت و مسئول هر کار را مشخص میکرد. قرار بود پیکر شهید بافقی در محلهشان در خیابان 17 شهریور تشییع شود. حاج حسن برای چندمین بار تاکید کرد که بچهها فکر همه چیز را بکنند و کاری بر زمین نمانَد، اما به محمد غلامی کاری جدی دیگری داد که نشان میداد چقدر ادامۀ کار برایش مهم است.
ـ مهندس! تو از اینجا خارج نمیشی! مگر اینکه چیزای تخریب شده و صدمه دیده رو بازسازی کنی. میخوام هر چه زودتر کارو ادامه بدیم!
مراسم تشییع شهید بافقی بعد از سالها، همۀ رزمندگان موشکی را جمع کرد. صبر و صلابت همسر و فرزندان شهید بافقی طوری بود که گویی شهیدشان در تمام دوران زندگی، آنها را برای چنین صحنهای پرورده بود. حاج حسن که همراه محمد، مهدی، هاشم و عبدالحسین به بهشت زهرا آمده بود، تحت تاثیر بزرگواری و طمأنینۀ عجیب خانوادۀ شهید بافقی قرار گرفته بود. علی و مصطفی، پسران شهید بافقی را در آغوش کشید و گفت که هر امری داشتند بدانند او در خدمتشان است. قرار بود بافقی در قطعۀ 50 دفن شود. آنجا فضای آمادهای بود که تعدادی از شهدای صنایع دفاع به خاک سپرده شده بودند.
بعد از ظهر، در مراسمی که در مسجد محلشان برگزار شد سردار حاجیزاده و خیلی از سرداران نیروی هوایی و موشکی آمدند. حاج حسن مقدّم هم آمده بود، اما برای اولین بار با محافظان جدید! آن روزها از طرف حفاظت، فشار زیادی روی حاج حسن بود که به داشتن تیم حفاظت تن بدهد! حاج حسن از این کار، گریزان بود و همیشه میگفت: «مهدی و ممد همیشه با منن! همین کافیه!»
آن دو، علاوه بر اینکه نیروهای تخصصی موشکی بودند، دورههای حفاظت را طی کرده و قابلیتهای خودشان را نشان داده و از هر جهت مورد اطمینان صددرصدی حاج حسن بودند، اما حفاظت اصرار داشت افراد دیگری به عنوان حلقههای دوم و سوم، بدون ایجاد مزاحمت، از دور مراقبش باشند. هاشم که همواره مورد قبولِ حسن مقدّم بود، ترتیبی داده بود عدهای از جوانان قابل اطمینان و آموزشدیده، اطراف حاج حسن باشند. اغلب آنها فرزندان فرماندهان سپاه بودند و بچههای حفاظتِ مدرس که در جریان ماجرا بودند آنها را «بچه سردار» مینامیدند! آن روز آنها هم در مراسم حضور داشتند، اما طولی نکشید که حاج حسن خودش را خلاص کرد و فقط سلگی و نواب کنارش ماندند که از بس با هم بودند، چون روحی واحد شده بودند در خدمت هدفی مشترک.
بعد از حادثۀ شهادت بافقی، حاج حسن یک جلسۀ مهم با مهدی دشتبانزاده گذاشت.
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#سردار_حاجیزاده
#شهیدان_موشکی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
در تمام دورهای که در حال نگارش مرد ابدی بودم، میخواستم آنچه از سختی و عظمت و پیچیدگی کار یگان موشکی در دوران جنگ تحمیلی و پس از آن، میشنوم خوب بنویسم...میخواستم مردم بدانند این مردان پاکباز، کاری بسیار سخت و طاقت فرسا و پی در پی را با همه مشکلاتش دیدند و چشیدند و پا پس نکشیدند.. شهادت و اربا اربا شدن را به چشم دیدند و پا پس نکشیدند...
چشم در چشم مرگ ایستادند و آن را به سخره گرفتند و ماندند تا قدرتی دشمن شکن برای کشور و رهبر عزیزشان درست کنند...
وقتی حاج حسن سراغ سوخت جامد رفت، میدانست چهها در پیش است و جان بر سر تولید این موشک سوخت جامد عظیمالجثه گذاشت که اسمش را گذاشته بود قائم...
بعضیها دوست داشتند شهادت ایشان را یک امر دفعی و حمله دشمن صهیونیستی و ... توصیف کنند.
حال آنکه او و یارانش در موج حادثهها به این مرحله رسیده بودند... میدانستند چه میکنند و مطمئن بودند این راه باید طی شود حتی به قیمت ذره ذره شدن خودشان، بیوه شدن همسران محبوبشان، یتیمی فرزندان چون جانشان...
این مشقی بود که حسن طهرانیمقدم میداد و مینوشت. چون بر قلب یارانش فرمان میراند همه سمعا و طاعتا همراهش بودند و یارش...
وقتی مشخصا از بازماندگان مدرس و یارن حاج حسن پرسیدم از آن حادثه، جوابهای صریح و عمیقی دادند...
بخوانیم از مرد ابدی :
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
#شهیدان_اقتدار
https://eitaa.com/lashkarekhoban
رزمنده مخلص امام زمان، مهندس حمید حاجی اسفندیاری، یکی از راویان ارزشمند کتاب مرد ابدی هستند. شاید برای ما مردم مدرکزده خوب باشد بدانیم این یاور مخلص شهید طهرانی مقدم در طول خدمتش فقط با مدرک مهندسی کامپیوتر از دانشگاه تبریز( کارشناسی) توانست خدماتی ماندگار به علم و صنعت کشورش بکند.
امیدوارم روح ایمان، اخلاص، استقامت و باور به وعدههای الهی از تک تک کلمات این کتاب که روایتگر چنین مردانیست، به مردمان سرزمینم برسد.
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مردان_ابدی
#رزمندگان_موشکی
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
https://eitaa.com/lashkarekhoban
شهید حسن طهرانیمقدم و ۳۸ یار باوفایش که در ۲۱ آبان ۱۳۹۰ مسافر ملکوت شدند.
کوشیدیم در کتاب مرد ابدی همه این شهیدان عزیزمان را معرفی کنیم.
به قول استاد عزیزم؛ #علیرضا_کمری کتاب مرد ابدی یک مجموعه زندگینامه است، نه فقط زندگی شهید حسن طهرانی مقدم.
بخشی از زندگی بسیاری از شهدای موشکی و بسیاری از فرماندهان و دانشمندان این مسیر تا جایی که صلاح و دانستنش برای مردم مفید بود، در کتاب مرد ابدی آمده است.
#شهیدان_اقتدار
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهیدان_موشکی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
از وقتی که امیر حاجیزاده فرمانده قرارگاه قرب نیرو شده بود، فضای کارشان تغییر کرده بود و فقط گاهی در کارهای حفاری خاص، با هم کار میکردند. آن روزها یکی از کارهای مهم قرارگاه قرب، پروژۀ بزرگ آبرسانی به قم از سرچشمههای دِز بود و حفرِ بخشی از تونل پیچیدۀ قُمرود به عهدۀ قرارگاه بود.
یک روز حسن در دیداری، احساس کرد حاجیزاده خیلی گرفته و در فکر است. سراغ کار را گرفت: «حاجی! از این پروژه چه خبر؟! یه توضیح بده ببینم چی کار میخواین بکنین؟»
ـ قراره تونلی زده بشه حدود 36 کیلومتر. یک قسمتش را ما پذیرفتیم انجام بدیم که 18 کیلومتره! از اون طرف هم 18 کیلومتر یه شرکت دیگه قراره تونل رو بزنه و به هم برسن! اونا از یک سال پیش کارو شروع کردن، ما هنوز نتونستیم کار خاصی بکنیم. کارِ خیلی سخت و پیچیدهایه! نگرانم این کار نشه!
تا آن روز در بحث تونل، کاری در این ابعاد نشده بود. حسن خیلی خوب میدانست حفر تونلهای دو، سه کیلومتری گاهی چهارده سال طول کشیده! حالا حفر چنین تونلی با ماشینآلات موجود و جغرافیای زمین و تجربۀ آن روزشان، واقعا نشدنی مینمود. آدمهای فنی بیرونِ مجموعه، که اساتید دانشگاه و متخصصین بودند، همه از انجام این کار ناامید بودند و میگفتند نمیشود چنین کاری کرد! اما حالا حسن مقدّم میخواست از راهی تازه بگوید. او استادِ روحیه بخشیدن بود.
ـ حاجی! میخوای موفق بشی تو این کار؟
ـ خب آره!!
حسن مکث کرده بود. حاجیزاده فکر میکرد چقدر این حسن هنرمندانه حرفش را منتقل میکند! منتظر بود ببیند فرمانده موشکی چه ایدهای برای این تونل عظیم دارد!
ـ حاجی! برای این پروژه چند نفر آدم داری؟
ـ چهار، پنج نفر!
تکیه کلام حسن را میشناخت و میدانست منظورش از آدم، نفرات اصلیست که وزن کار روی آنهاست. گفت: «باید اینا رو جمع کنی برید در محل پروژه، اونجا با هم بنشینید، دست به دست هم بدهید نیتتون رو خالص بکنید، این کارو قربه الی اللّه باید انجام بدید! اگه نیتتون خالص نباشه نمیتونید این کارو به سرانجام برسونید، چون کار خیلی سختیه!»
حاجیزاده فکر میکرد حسن میخواهد یک موضوع فنی را تذکر بدهد. اما او یک اصل معنوی را تذکر داده بود!
ـ باشه! همین کار رو میکنم.
ـ تمام نشد! ... ثواب این کارو هم باید هدیه بکنید به حضرت زهرا (س). مطمئن باش اين كار با این راه تکمیل میشه!
وقتی زمان پنج سالۀ پروژه به سر رسید، حاجیزاده جابهجا شده و در مسئولیت دیگری بود. اما در آن مدت حسن بارها به آنها سر زده و دیده بود چطور کارشان به طرز شگفتی پیش رفته است. سه سال بعد از آن جلسه، آنها 18 کیلومتر تونل را در دشوارترین شرایط ساخته بودند و با درخواست کمکِ شرکت دیگر حدود ده کیلومتر به سمت آنها پیش رفته و به متراژ 26 کیلومتر رسیده بودند!
گویی نام «حضرت زهرا» رمز کارهای دشوار و ناشدنی بود، اما با همان ایمانِ حاج حسن که از روزگار جنگ، پاک و خالص نگاهش داشته بود.
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#سردار_حاجیزاده
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهیدان_اقتدار
#یازهرا
#خلوص_نیت
#اخلاص
https://eitaa.com/lashkarekhoban
ایام ماه محرم، ایامی که هنوز داغ شهیدانمان و زخم وطن از تهاجم دشمن صهیونیستی داغ است، وقت خوبی برای بازنگری در خودمان است.
اگر میخواهیم یکی از انسانهای به درد بخور باشیم در کنار رعایت همه سنتهای الهی: تلاش، پایداری، کسب علم، خستگیناپذیری و تلاش تا حد اعلا؛
باید با قویترین سلاحهای هستی هم آشنا و مجهز شویم.
معرفت و محبت حضرت زهرا سلامالله علیها، درین میان، ویژهترین نیروی سدشکن در بحرانهاست.
بیعنایت حضرت زهرا سلامالله علیها کتاب مرد ابدی از سال ۱۴۰۰ هرگز ادامه نمییافت...
#یازهرا
#حضرت_زهرا
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
🌟با این ستارهها راه گم نمیشود... ویژه برنامه بر مدار شهدا؛ یادواره شهید والا مقام شهید مهدی دشتبان
چه کسانی، از کدام بستر اجتماعی، با چه حوادثی، بر اساس چه تواناییها یا حتی اتفاقات ناگهانی، در مسیر قدرت موشکی ایران به سردار حسن طهرانیمقدم پیوستند تا در کار بزرگ او یاریگرش باشند؟
فکر میکنم.
چه در زمان جنگ،
چه پس از آن، افراد زیادی دقیقا با این رویکرد در #کتاب_مرد_ابدی معرفی شدند.
استاد کمری یکی از شاخصههای این کتاب را چنین بیان کردند: مرد ابدی؛ مجموعه زندگینامه است.
یکی از این مردان بزرگ که در دشوارترین دوره کار موشکی به حاج حسن طهرانیمقدم پیوست؛ شهیدعزیز ملت ایران؛ مهدی دشتبانزاده است.
ممنونم از عزیزان فعال مسجد حضرت رسول اکرم (ص) که متوجه این نکته شدند.
انشاءالله در محضر خانواده شهید دشتبانزاده خواهیم بود.
شما هم میتوانید تشریف بیاورید🌺🌱🌺😇
#یاران_فرمانده
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهیدان_اقتدار
#شهیدان_موشکی
#کتاب_مرد_ابدی
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دستنوشتههای م. سپهری)
چه کسانی، از کدام بستر اجتماعی، با چه حوادثی، بر اساس چه تواناییها یا حتی اتفاقات ناگهانی، در مسیر
آیا مایلید برخی ازین افراد را نام ببرم؟
در هفتههای اخیر ( یک سال پس از چاپ و انتشار کتاب) هنوز برخیها از جمله نویسنده موفقی از حوزه دفاع مقدس میپرسید چه شاخصههایی در مرد ابدی هست که من بخواهم آن را با این هزینه و این حجم بخرم و بخوانم؟ من قبلا کتاب خط مقدم را درباره شهید طهرانیمقدم خواندهام و چیزهایی میدانم...
حقیقتا تعجب کردم و البته تامل...
درباره کتاب مورد اشاره این بزرگوار ( خط مقدم) هم توجه میدهم علاقمندان بروند تقریظ حضرت آقا بر این کتاب را پیدا کنند و بخوانند.
واقعیت این است که
مرد ابدی، در میانحوادث تلخ و سنگین و کثرت اتفاقات، و عوامل غیرموجه دیگر....😔، چنانچه باید، و درست، به جامعه (حتی اهل کتاب!!!) معرفی نشد و نتیجه؛
درباره تاریخ، اتفاقات سرنوشت ساز، افراد دخیل، شهیدان و ریز و درشت قدرت موشکی کشورمان و بسیار جزئیات دیگر از شخصیت و زندگی پربرکت شهید طهرانیمقدم،
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم...
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
https://eitaa.com/lashkarekhoban
آنهایی که مرد ابدی را خواندهاند میدانند در عملیات مرصاد، بر یگان موشکی کشورمان چه گذشت... و روایت جزئی و دقیق
از آنچه بر سر یگان موشکی آمد:
✅️مجاهدتی عظیم توسط رزمندگان گمنام موشکی برای نجات دادن موشکها از مناطقی که منافقین در حال پیشروی در آنها بودند🇮🇷
✅️حسن طهرانیمقدم در آخر جنگ؛ با یارانش به نقطه آغاز حرکتش در جنگ برگشت؛ یعنی کار با خمپارهاندازها🇮🇷
✅️ یگان موشکی فقط یک شهید در مرصاد تقدیم کرد، شهیدی که برای همیشه پیکرش به گمنامی پیوست.⚘️🇮🇷
✅️ یگان موشکی فقط یک اسیر در مرصاد داد، اما اسیری که مخزن اسرار موشکی بود!!! 🇮🇷
✅️ یگان موشکی، فقط یک مجروح در مرصاد داد؛ آن مجروح هم اینک، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامیست.🇮🇷
#مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#کتاب_مرد_ابدی
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
https://eitaa.com/lashkarekhoban
#روایت_سجیل_در_کتاب_مرد_ابدی
۴ سال 1380، دور از هیاهوی بیرونِ مرزها، طرح بسیار مهم و پرارزشی تحت نظر ریاست سازمانِ هوافضا کلید خورد که اسمش را پروژۀ عاشورا گذاشتند. موضوع چنان مهم و پرارزش بود که یک کارگروه مشترک با ریاستِ سردار وحید دستجردی، رئیس سازمان هوافضا تشکیل شد تا همۀ ظرفیتهای عملیاتی و فنی را پای کار بیاورد. دفاتر طراحی متعددی درست شد و عدۀ زیادی از بخشهای مختلف صنعت پای کار آمدند تا موشکی دوربرد با سوخت جامد خلق کنند که حداقل همان بردِ شهاب_3 را داشت اما از دردسرهای سوخت مایع، رهایشان میکرد.
احمد وحیدِ دستجردی، مسئول آماد و پشتیبانی وزارت سپاه در دورۀ جنگ بود، یعنی تأمینکنندۀ تجهیزات دفاعی در دوره جنگ. او آدم جاافتادهای بود که در کار بازرگانی توانسته بود اقدامات مؤثری با موفقیت انجام دهد. و حالا که در رأس سازمان هوافضا بود، ریاست همۀ صنایع موشکی را داشت و به راحتی میتوانست با جابهجایی نفرات و بسیج امکانات؛ پروژۀ مهمی مثل عاشورا را به پیش برد. او در جریان کلیات همۀ موضوعات موشکی بود و با این پروژه، ارتباطش با حسن مقدّم بیش از همیشه شد.
مجموعۀ صنعت شهید باکری که از ابتدا روی سوخت جامد کار کرده بود، با مدیریت مهندس اخلاقی، مسئول این کارِ بزرگ شد. بعضی از نفراتی که در صنعت شهید همت روی شهاب دوربرد کار کرده بودند به صنعت شهید باکری، اضافه شدند. سردار وحید، کارگروه راهبردی پروژۀ عاشورا را تشکیل داد که خودش و حسن مقدّم علاوه بر نمایندۀ وزارت دفاع و سرطراحان دفاترِ مختلف، عضو آن بودند. همه میخواستند پشتیبانی عالی از این پروژۀ مهم داشته باشند.
در مرحلۀ طراحی، نظر دانشمندان این بود که موشکِ سوختِ جامدی با برد حداقل 1200 تا 1300 کیلومتر حتما باید دو مرحلهای باشد؛ با این طرح، برای اولین بار کلاس جدیدی در حوزۀ موشکی ایران، ایجاد میشد. این موشک دو مرحلهای از نظر شکل، ابعاد و قطر، بزرگتر از همۀ ساختههای پیشین بود. بهخاطر ماهیت سوختِ جامد بودنش، با شتاب زیادی پرتاب میشد و بهسرعت خارج از جو میرفت، موتورِ اول تا مسافتی موشک را پیش میبرد و سپس با اتمام سوخت، از موشک جدا میشد و سقوط میکرد و موتورِ دوم، موشک حامل سر جنگی را به سمت هدف پیش میبرد. در هر کدام از این مراحل، اتفاقات مختلفی ممکن بود رخ دهد. بنابراین همۀ کسانی که تصور میشد میتوانند کمک کنند از صنایع مختلف، به این پروژۀ عظیم وارد شدند تا با هم «موشک سجیل» را در دستان جمهوری اسلامی ایران بگذارند.
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#سجیل
#مرد_ابدی_چگونه_نوشته_شد
https://eitaa.com/lashkarekhoban