eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab01Moharram1401[01].mp3
6.88M
|⇦•بی بی، سلام .... #روضه_حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده محرم ۱۴۰۱به نفس حاج‌میثم‌مطیعی
. |⇦•بانو‌ سلام‌می کنم... سلام الله علیها اجرا شده به نفس سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── بانو سلام میکنم اینجا خوش آمدی از خاک ، سمتِ عالَمِ بالا خوش آمدی ای تشنه ی بهشت به دریا خوش آمدی من زینبم ، به خانه ی مولا خوش آمدی پیداست در نگات که با نیت آمدی اینجا به نیتِ کمک و خدمت آمدی باغ بهشت باغچه ای در سرای ماست جای گِلیم عرش خدا زیر پای ماست رزقِ تمام خلق فقط از دعای ماست خلقِ تمام عالَم و آدم برای ماست این خانه ی بهشتیِ زهرا و حیدر است اینجا محل وحی شدن بر پیمبر است این خانه را به غیر صفا پُر نمی کند دل را به غیر عشق خدا پُر نمی کند سجاده را به غیر دعا پُر نمی کند هر کس که جای فاطمه را پُر نمی کند اُم البنین از بعد مادرم پدر خاک، بوتراب کرده تو را به همسری خویش انتخاب گفته پدر که روی به سوی خدا کنیم ما مثل مادر، اهل زمین را دعا کنیم با اسم فاطمه همه رفع بلا کنیم زین پس تو را به واژه ی مادر صدا کنیم تو آمدی که فاطمه را یاوری کنی در حق ما شکسته دلان مادری کنی اُم البنین قطعا شنیده ای که پَرِ مادرم شکست شاخه به شاخه برگ و بَرِ مادرم شکست اُم البنین ،در کَنده شد و پَرِ مادرم شکست از ظلم و کینه ها کمر مادرم شکست از آن به بعد بود سرش درد می گرفت می خواست پا شود کمرش درد می گرفت اما نترس دیگر شعله به این در نمیزنند دیگر به خانه سر زده ها ، سر نمیزنند سیلی به روی فاطمه دیگر نمیزنند هرگز تو را مقابل حیدر نمیزنند : ✍ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜۱👇
1. بانو سلام میکنم.mp3
9.89M
|⇦•بانو سلام می کنم.... سلام الله علیها اجرا شده به نفس سید مهدی ●━━━━━━─────── ام العشق، ام الوفا! در زمزمه های شبانه ات چه می خواندی در گوش عباست كه دست هایش، متبرك ترین پل استجابت شدند. قیامتی برپا كردند كه قامت بیدار را درهم شكستند. اسطوره تاریخ شدند و مثنوی موزون ایثار را در شاهنامه ذهن بشر حك كردند.
. |⇦•کیستم من... و توسل به حضرت علی علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── کیستم من بنده ای از فرط عصیان شرمگینم روز و شب باران خجلت بارد از ابر جبینم خیزد از پرونده ی جرم و گناهم دود و آتش خلق پندارند همچون لاله ی خُلدِ بَرینم زاغ بودم لِیک در بین هَزاران بوده جایم خار بودم سالها در باغ با گُل همنشینم دانه ای با خود ندارم تا در این مَزرَع فشانم هر چه هست از خِرمن فضل و معانی خوشه چینم راه سخت و بار سنگین، پای خسته دست خالی مرگ بر گِرد سر است و قبر دائم در کمینم زینتی با خود ندارم اشکِ سرخ از دیده بارم تا مگر رنگین به خونِ دیده گردد آستینم نه نهالم تا دهم گُل، نه گُلم تا عِطر بخشم با که گویم وای بر حالم که نه آنم نه اینم خوی دیوَم باشد و دستم به دامانِ فرشته رویِ زشتم باشد و مشتاق وصل حورُالعینم روز اول داشتم بختِ سلیمان حیف کآخر گشت غارت ناگهان با دست اهریمن نگینم راه روشن، لیک غافل می‌روم با چشم بسته وای اگر یکباره خود را در دل دوزخ ببینم پاسخ مثبت به شیطان داده و تسلیم نفسم من که آوای خدا افکنده از هر سو طنینم بار معبودا !تو دانی با تمام کج رَوی ها راست گویم خادم کوی امام راستینم گر به دوزخ پا گذارم آتشم گردد گلستان چون به دل باشد تَوَلّای امیرَالمؤمنینم نِی عجب گر اهل محشر را معین و یار گردم گر بُوَد مولا امیرالمؤمنین یار و معینم شیرِ حق، نفس پیمبر، قائلِ قول سَلونی آنکه حُبِّ اوست راهم آنکه مِهر اوست دینم می‌رسد از منبر کوفه ندای او به گوشم ای تمام خلق عالم من امامُ العالمینم گمرَهان را رهنمایم مؤمنین را پیشوایم مسلمین را مقتدایم مصطفی را جانشینم من علی ام، عالی ام، دانای اسرار نهانم کارپردا اَنجُم آرای سمایم کارپرداز زمینم دائم هستم، قائم هستم، حاکم هستم، عالِم هستم واصل هستم فاضل هستم مرشد روحُ الامینم من به قرآن باء بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِم مؤمنون و کوثر و طاها و قدر و یا و سینم انبیا را جانِ جانم، نفسِ ختمُ الانبیاءام اولیا را حکمرانم، عبد خَیرُالحاکمینم آل عمران مائده اعراف توبه هود نوحم مؤمن و شوری و فتح و صافّات و حشر و تینم در مقام بندگی آید ز من کار خدایی دستگیر کل خلق از اولین تا آخرینم گفته قرآن چنگ باید زد به حبلِ الله جَمیعا دست پیش آرید من حبلُ المتینم من مُعزُّالمؤمنینم من مُذِّلُ المشرکینم من بصیرُ بِالعبادم من هدیً للمتقینم روز محشر کارپرداز اصحاب الشِّمالم پیشوا و رهبر و مولای اصحابُ الیمینم انَّما در شَأن من نازل شده ای اهل عالم در رکوع خویشتن دادم به سائل چون نگینم روح و مصداق أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک منم من زانکه آرامش به قلبِ پاک ختمُ المرسلینم تا قیامت گر شود تفسیر از نهج البلاغه نیست خطی از خطوط صفحه ی علمُ الیقینم پرچمم نَصرُ مِنَ الله است و خود فتحاً قَریب در نبرد ناکثین و قاسطین و مارقینم آستانم آسمان است و زمین گیرد مَآلش خود دهم فرمان و دست حق بُوَد در آستینم دردمندان را دوایم بینوایان را نوایم بی پناهان را پناهم بی مُعینان را معینم خاک و باد و آب و آتش در پی فرمان گذاری در شمال و در جنوب و در یسار و در یمینم صبح خلقت بندگی آموختم خِیل مَلَک را با طنینِ نغمه ی ایّاک نعبد نستعینم رایت فتح الفتوحم آیت نصر خدایم پیشتاز زاهدانم پیشوای عارفینم باب شهرِ علم سرمد، کُفو زهرا، جان احمد شیر و شمشیر پیمبر، مظهر جان آفرینم من همان شاهم، که هنگام سحر، با روی بسته با فقیران هم کلامم، با یتیمان همنشینم من همان شاهم که می‌خندم به روی دردمندان گرچه خود از غصه لبریز است قلبِ نازنینم روز یارِ خَلق و شب همبازی طفل یتیمم همنشینی با فقیری را به شاهی برگزینم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•ترسی از فقر ندارند.... و توسل ویژۀ شهادت حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── ترسی از فقر ندارند گدایانِ کریم دست خالی نروند از درِ احسانِ کریم حاجتِ خواسته را چند برابر داده ست طَیِّبَ الله به این لطفِ دو چندانِ کریم کاظمینی نشدیم و دلمان هم پُر بود بار بستیم سوی شاهِ خراسانِ کریم بی نیاز از همه ام تا که رضا را دارم به قَسَم های خداوند به قرآنِ کریم طلب رزق نکردیم ز دربارِ کسی نانِ هر سفره حرام است مگر نانِ کریم هر کسی وقتِ مناجات، ضریح دارد دستِ ما هم که رسیده است به دامانِ کریم ناامیدم مکنید از کرمش فرض کنید باز بدکاره ای امشب شده مهمانِ کریم سپر درد و بلایش نشدیم و دیدیم سپر درد و بلای همه شد جان کریم ظاهرش فقر ولی ظاهر او عین غِنا ترسی از فقر ندارند گدایان کریم *چهارده سال از این زندان به اون زندان، بچه هاش چشم انتظار بودن، هی میگفتن انشاءالله بابامون از زندان آزاد میشه...* مثلِ یک تکّه عبا روی زمین است تنش انقَدَر حال ندارد که نیفتد بدنش جا به جا گر نشود سلسله بد می‌چسبد آنچنانی که محال است دگر وا شدنش نَفسش وقت مناجات چه اعجازی داشت زن بدکاره به یکباره عوض شد سخنش آه! مانند گلیمی چقَدَر پا خورده بی سبب نیست اگر پاره شده پیروهنش *آقا رو از این زندان به آن زندان میبردن، اما زندان آخری موسي بن جعفرو زمین‌گیر کرد.. زینب هم خیلی سفر با حسین رفت، اما سفر آخری زینبو آواره کرد.به علم امامت شب و روزو تشخیص میداد، حضرت رو تو سیاهچالی انداخته بودن ، زندانبان آخری سِندی بن شاهک ملعون،یهودی بود... حضرت روزا روزه می‌گرفت، دم دمای غروب موقع افطار برا حضرت یه مقدار نون و آب می‌برد، دیشب هم گفتم با یه دستش برا آقا نون می‌برد، با یه دستش تازیانه، انقد موسي بن جعفرو با تازیانه میزد، وقتی کسی تازیانه می‌خوره یه حرفی میزنه میگه نزن، اما موسي بن جعفر می‌گفت بزن، هر چی دوست داری بزن اما اسم مادرمو نیار...* از آتش دلِ من صحبتی نکن نامرد سکوتِ صبرِ مرا غیرتی نکن نامرد بزن تمامِ تنم را کبود کن امًا به نام فاطمه بی حرمتی نکن نامرد *به مردم خبردادن گفتن هر کی آقاشو می‌خواد ببینه فردا از زندان آزاد میشه.. همه ی شیعیان اومدن جلو زندانِ بغداد، بعضیا به هم مژده می‌دادن، می‌گفتن فردا بعد از چهارده سال آقا رو از زندان آزاد می‌کنن. یه عده ای گریه می‌کردن می‌گفتن اگه آقا رو ببینم دستشو می‌بوسم. یکی می‌گفت اگه آقا رو ببینم میگم آقا بچه بودم مادرم دعا می‌کرد می‌گفت: انشاءالله آقا آزاد بشه. بعضیا گریه می‌کردن می‌گفتن کاش کس و کارمون زنده بودن، دوست داشتن همچین روزی رو ببینن. همه ی مردم جلو زندان جمع بودن، چشما خیره شده به در زندان، الان آقا میاد، همه هزار آرزو داشتن، همچین که دیدن آروم آروم در وا شد مردم بلند شدن، گفتن الان آقا میاد میگه یه وقت دیدن چهار تا غلام زیر لنگه ی دری رو گرفتن، هی صدا میزنن.. "هذا امامُ الرَّفَضَه"، گفت سلام من بر اون بدنی که سرش از لنگه ی در آویزان شد، شیعیان به سر و صورت زدن، وا اماما..صدای ناله ی مردم بلند شد.. اما اونایی که رفتن زیر بدن آقا رو گرفتن بیشتر داد زدن، گفتن مگه نمیگفتن آقا بدنش ضعیف شده، چرا بدنش انقد سنگین شده؟ همچین که عبا رو کنار زدن، دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای موسي بن جعفره، میدونی چه خبر شد؟ اگه بخوام خودمونی بگم، میخوام اینجور حرف بزنم، دعوا بود سر اینکه برا آقا کفن بیارن، همه جور کفن آوردن، بعضیا کفنای قیمتی برا آقا آوردن، نمیخوام بگم حسین بی کفنه نه! آخه کفن برای بدنیه که سالمه، من بمیرم برا اون بدنی که پاره پاره، زین العابدین فرمود: برا بابام حصیر بیارید، حسین....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•شکر خدا که شیعیان... شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۱به نفسِ حاج احمدحسینخانی ●━━━━━━─────── آقا بيا که روضه ی موسي بن جعفر است چشمانمان ز داغ مصيباتشان تر است جامه سياه بر تن و بر جان شرار آه دلها به يادِ غصه او پُر ز آذر است افتاده است بي کس و تنها ، غريب وار مردي که با تمامي خلقت برابر است مرثيه خوان حضرت کاظم، خود خداست بانيِ روضه، حضرت زهراي اطهر است زندان نگو، که گرم مناجات با خداست غار حراي حضرت موسي بن جعفر است مرغي که در قفس، نفسش تنگ آمده از وي به جاي مانده فقط يک بغل پَر است *یعنی اینقدر به امام کاظم سخت میگرفتن، آقامون خیلی لاغر شده بود، فقط پوست و استخوان مانده بود، گوشتای بدن آقا آب شده بود...* از تازيانه خوردن حضرت نگو دگر ارثيه اي رسيده به ايشان ز مادر است *بچه های فاطمه مثل مادرشون فاطمه بهشون جسارت شد، مثل مادرشون کتک خوردن... امام رضا علیه السلام می فرمایند: بابام موسی بن جعفر هر روز صد ضربه شلاق کتک میخورد...* باشد هميشه ورد زبانم به هر نفس لعنت به آن يهوديِ بي دين که کافر است *روزا رو آقا روزه می گرفت اما اون زندان بان نانجیب می اومد، با تازیانه به سینه، به پهلوی آقا می‌زد، ناسزا می گفت... ان شالله مزد گریه های شما کاظمین باشه... هرکی هر حاجتی داره، مریضا، گرفتارا زندانی دارا، اوني كه بچه نداره.... اين خانواده خانواده ي كَرَمند، محاله كسي از در خونشون دست خالي برگرده... تو زندان آخری خیلی به آقامون سخت گذشت، هی طلب مرگ می کرد، هی میفرمود: خدا مرگ منو برسون....* شکر خدا نعش تو را بی سر ندیدند زخم سنان بر روی آن پیکر ندیدند *مگه سنان چیکار کرد؟ راوی میگه: وارد گودال قتلگاه شد، نیزه ای رو برداشت، چنان به دهان ابی عبدالله زد...* شکر خدا که شیعیان بودند آن روز مردم تو را بی یار و بی یاور ندیدند *مثل فردا همه ی مردم شیعیان اومدن جلوی در زندان، همه منتظر آقا هستند، یکی میگه الان آقام میاد من بغلش میکنم، یکی میگه آقام میاد درد دل باهاش میکنم...* شکر خدا آن روز دخترها نبودند پای تو را آن لحظه ی آخر ندیدند * تمام عشق دختر باباشه، خدا نكنه جلو چشم دختری باباش رو بزنن، خدا نکنه بابایی جلو دخترش زمین بخوره...* دوری تو از خانواده بد نبوده وقتی تنت را این چنین لاغر ندیدند .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
تولد سید روح الله.mp3
10.06M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔹ماجرای مبارزه سید مصطفی با خان‌های زورگو😠💪🏼 🔸خان به مردم فقیر می‌گفت: بچه‌هاتونو بفرستید خونه‌ی من کارگری کنند تا من به شما پول بدم اما سید مصطفی جلوی اونها می ایستاد و...
. |⇦•بی همنفس آقای کوفه... امیرالمؤمنین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدراجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی ●━━━━━━─────── "السَّلامُ عَلَیکَ یا أَمِیرِالْمُؤْمنین السَّلاَمُ عَلَى أَبِي الْأَئِمَّه وَ خَلِيلِ النُّبُوَّةِ وَ الْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّةِ، السَّلاَمُ عَلَى يَعْسُوبِ الْإِيمَانِ وَ مِيزَانِ الْأَعْمَالِ ..." شبِ ضربت خوردن مولامونه...ای مولای مهربونم، همه ما رو به تو میشناسند یاامیرالمؤمنین... دلم برای حرمت تنگ شده.. دلم میخواد یه نجفی بیام بگم: آقا! سلام، دارم پیاده میرم کربلا... عجب شبی است، شب قدره، شب ضربت خوردنِ امیرالمومنین، شب زیارت مخصوص امام حسین هم هست.. ای اباالایتام! ای پدر یتیمان! ما هم امشب توي خونه ات پناهنده شدیم، یا علی...* یک مرد تنهای خمیده، از دیگران طعنه شنیده داغ غریبی را چشیده، یک عمر بیخوابی کشیده دارد عجب شوقی برای دیدن روی شهیده *آخه مثل امشبی وقتی مولا ضربت خورد، آقا رو بردند صحن مسجد کوفه، امیرالمؤمنین از حال رفته بود، امام حسن سر بابا رو به دامن گذاشت، گریه می کرد. اينقدر از آقای ما خون رفته بود، بی رمق شده بود.‌‌ قطرات اشکِ حسن بن علی، روی صورت بابا میریخت. امیرالمؤمنین چشما رو باز کردفرمود: پسرم چرا گریه میکنی؟ فرمود: پدر! کمرم شکست... فرمود: گریه نکن! این مادرت زهراست که به استقبال علی اومده، این حمزهٔ سیدالشهداست، این جَدّت رسول خداست...برا علی غصه نخور...* در شهر محنت‌زای کوفه شبگرد خسته پای کوفه بی همنفس آقای کوفه این رهبرِ تنهای کوفه رد می‌شود از خوابِ شُومِ بی خیالی‌های کوفه *وقتی اومد مسجد، رفت بالای مأذنه قبل از اذان یک نگاهی به افق کرد. فرمود:ای افق کوفه! نشد تو طلوع کنی چشم علی در خواب باشه بعد اذان گفت. وارد مسجد شد، اون ملعون ازل و ابد رو دید که به روخوابیده، دستور خواب داد فرمود:این جوری نخواب، این خواب شیاطینه. بعد فرمود:قصدی در سر داری، شمشیری زیر لباس پنهان کردی که از اثر این ضربه آسمون رو میخواد به زمین بیاره...* سی سال اشکِ بی تبسم سی سال دردِ مرقدی گم سی سال تنها بینِ مردم سی سال خونِ دل، تلاطم سی سال بی زهرا نخورده آب خوش با نانِ گندم *زهرای من رفتی، نديدي جواب سلام علی رو هم نمی دادند. روایت داريم، هم شیعه و هم سنی نقل کردند:"وَ کانَ لِعَلیٌ مِنَ النّاسَ وَجهُ حیاتَ فاطمه" تا زهرا زنده بود علی بین مردم آبرویی داشت. "فلَمّا تُوُفّیَت اِسْتَنکَرَ علیٌّ وُجوهَ النّاس"وقتی بی بی از دنیا رفت، نه مردم علی رو میخواستند نه دیگه علی میلی داشت بین مردم باشه...* این مظهرِ عشق و عبادت شبها به گریه کرده عادت مردِ میاندار رشادت بسته کمر بهر شهادت یا فاطمه یا فاطمه گویان رود سویِ سعادت با مردم از فردایشان گفت از قصه ی آخر زمان گفت از راه های آسمان گفت حرف خدا را بی امان گفت آرام بر بالای بام مأذنه رفت و اذان گفت بیتاب آمد پیش منبر نیّت نمود الله اکبر با تیغِ بُرّان خصمِ کافر آمد به سوی فرقِ حیدر ناگه امیرِ لافتی شد در میان خون، شناور صدیقه‌ی پهلو شکسته از آسمان بازو شکسته فریاد می‌زد: او شکسته شد جِلوه‌ی یاهو شکسته فرقِ امیرالمؤمنین تا اوّلِ ابرو شکسته... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•مدینه شهر نبی... و توسل ویژهٔ شوال سالگرد تخریب قبور ائمه بقیع علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲ به نفس حاج ●━━━━━━─────── مدینه شهر نبی تربت چهار امام به نقطه نقطه‌ی خاکت زِ ما سلام، سلام اگر چه ساکت و آرام می‌رسی به نظر دلی نمانده که گیرد به یاد تو آرام، آرام دوای درد دو عالم ز گرد صحرایی سلام بر تو که آرامگاه زهرایی شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد نه آرزوی بهشتم بود، نه شوق وطن دلم به یاد مدینه بهانه می‏‌گیرد ز هر نشانه گذر کرده، با هزار نگاه سراغ از آن حرم بی‌نشانه می‏‌گیرد سلام باد به شهری که نام روح افزاش به هر دلی که شکسته‌ست، خانه می‏‌گیرد مدینه آنچه که می‏‌پرسم از تو، راست بگو کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو بقیع، منبر و محراب یا حریم رسول مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو از آن ز دیده ی ما، در حجاب خواهد ماند که چشم را نزند آفتابِ مدفن او *سلام به اون‌ خانمی که یه چند مدت بعد رسالت به دنیا اومد. سلام به اون‌ خانمی که یه چند ماه بعد رسالتم از دنیا رفت ..یعنی سلام بر اون‌ خانمی که کانّه رسالت باید قرین او باشه یعنی رسالت بدون فاطمه رسالت نیست.. گفتیم چندماه، باور کنید این چندماه هم‌ موند کارای ولایت رو راست و ریست کنه بره ..اگه این چند ماه هم بعد بابا زنده موند..فقط برا دل علی موند..* مدینه، راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟ کنار تربت خورشید خود به ماه چه گفت؟ مدینه، شب که علی بُرد سر فرو در چاه ز محسنش که فدا گشت بیگناه، چه گفت؟ مدینه، فاطمه در پشت در چو آه کشید به آن شهیده، علی در جوابِ آه چه گفت؟! مدینه، شرح غم تو، که نیست خاتمه‏‌اش بسوز، هم به علی، هم برای فاطمه‌‏اش الهی کم نشه سایه‌ات از سرم الهی برات بسازم یه حرم با کبوترا به دورش بپرم ای مادر کَرَم، بی‌بیِ بی‌حرم شب روضه‌ات شب معراج منه جبرئیل به سینه و سر میزنه بانی روضه حسین و حسنه وسط روضه و هر سینه‌زنیم تا می‌گم حُبُ الحُسین أجِنّنی برمی‌گردی و نگاهم می‌کنی مادرم چند روز که مسافره مثل یه پرستوی مهاجره بارشو بسته دیگه می‌خواد بره مادر ما از بابا رو می‌گیره زیر چادر دست به پهلو می‌گیره من ملک بودم و فردوس برین جایم بود تا در این خانه گل خنده‌ی زهرایم بود سیلی آن روز به رویش چه غریبانه زدند‎ آتش آن بود که بر خرمن پروانه زدند‎ فاطمه در وسط شعله تقلّا می‌کرد جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•گویند روزی.... و توسل ویژهٔ شهادت علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج‌ مهدی رسولی ●━━━━━━─────── گویند روزی در بر کنزالخلائق شمس الضحی بدرُ الدجی قرآن ناطق سهل خراسانی دم از ایثار جان زد دم از فراوانی خیلِ شیعیان زد حضرت برای آنکه او هشیار گردد از خواب غفلت لاجرم بیدار گردد گفتا دری از معرفت بر او گشودم گفتا تنور خانه را روشن نمودم فرمود بر مرد خراسانی به لبخند باید که خود را در میان شعله افکند زیبد که اوج جان نثاری را نشان داد با طیب خاطر در میان شعله جان داد این امرِ حضرت سهل را افتاد مشکل کی می توان کَند از زن و فرزند و جان دل آه از نهادِ سهلِ بیچاره بر آمد دانست عمری لاف عشق و عاشقی زد کو تاب آتش کو توان جان نثاری کو استقامت کو شکوه بردباری از حبِّ دنیا شد دچار روسیاهی با آه و ناله گشت گرم عذرخواهی چون گشت روشن سستی آن ادعایش حضرت کریمانه گذشتند از خطایش ناگه یکی از شیعیانِ پاک مولا از عاشقانِ خاص، سینه چاک مولا هارون مَکی آن حواری یگانه نزد امام صادق آمد صادقانه از امر حضرت عاشقِ بی غل و بی غش افکند خود را در میان موجِ آتش این کیست چون پروانه مست شعله ها شد با ذات حق پیوسته و از خود رها شد این کیست بی چون و چرا فرمان پذیرفت در دم به دستور امام خود بلی گفت حضرت بدون هیچ گونه انفعالی می گفت از حال و هوای آن حوالی گویا که حضرت بوده عمری در خراسان اما هَماره سهل، حیران و هراسان فرمود حضرت بعد چندی با اشاره برخیز و بر احوال هارون کن نظاره برخاست تا از حال هارون گردد آگاه اما میان موج آتش دید ناگاه آتش ز سوز عشق او از هم گسسته هارون میان شعله ها خندان نشسته پرسید حضرت سهل را ای اهل ایمان مانند هارون چند تن دارد خراسان گفتا در آن وادی به صد صحرا و هامون پیدا نمی گردد یکی مانند هارون خاک شلمچه خاک فکه خاک مجنون امواج سبز و آبی اروند و کارون صد طایفه بگذشته از جان دیده، آری هارون مکی ها فراوان دیده، آری جمعی بسیجی بود اگر پروانه تو آتش نمی زد خصم بر کاشانه تو *اگه آقامون اومد اول با هم رفتیم مدینه اگه انتقام گرفتیم اگه بعد فرمود: بریم کربلا، رفتیم کربلا انتقام گرفت دلِ رباب خنک شد اون وقت ما روضه خونا شما گریه کنا برا چی میخوایم گریه کنیم ؟ یعنی دیگه روضه تعطیله؟ نه قربونت بشم اتفاقا چون روضه رو خوب نفهمیدیم اینجوری سوال میکنیم. انتقام گرفتیم تازه روضه خونی ها میخواد شروع بشه. تا همین الآنش ما روضه میخوندیم، امید داریم یه روزی انتقام بگیریم اما میدونی روضه چیش خیلی سخت میشه ؟ فاتحانه روضه بخونیم. استخون سوزه. مثلا چجوری بهت بگم برات جا بیفته...یه روز مادره رفته خرید تو کوچه زمین خورده. پسرش از سفر برگشته تو کوچه قدم میزنه می بینه همه دارن یجوری نگاش میکنن. دست یکیو میگیره میگه چتونه؟ چرا هرکی منو می بینه قایم میشه ؟ میگن والله هیچی نشده نگران نشید. یه ذره حال مادرت خوب نیست. چی ؟ حال مادر من خوب نیست ؟ زمین خورده بخدا کسی با مادر کاری نداشت. فقط زمین خورده. بدو بدو میاد تو خونه زانو میزنه چی شده عزیز دلم. بگو ببینم کی زده ؟ میگه شلوغ نکن پسر. هیچکی نزده.میگه نه بهت میگم کی زده ؟ می بینی گریه فاتحانه رو ؟ تازه وقتی انتقام گرفتیم میخوایم جمع بشیم یه دل سیر برات گریه کنیم....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... کربلایی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇👇👇
. |⇦•گر زحمت افتد... #روضه علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── * پیرمرده سلمانی که لحظه آخر امام رضا علیه السلام رفت سرش رو به دامن گرفت... اینا خیلی دل و جرأت داشتن به آقا گفتن لحظه آخر بیا سر ما رو به دامن بگیر. ما همیشه درخواست مون از آقا اینه: آقا لحظه آخر بیا کف پاتو رو سرم بذار. من کجا که سرمو بخوام رو دامن حجت خدا بگذارم !* گر زحمتت افتد که نهی پای به چشمم بگذار که من چشم به پایت بگذارم حیف از تو عزیزی که مَنت یار بخوانم لیکن چه کنم جز تو کسی یار ندارم *بالاخره آقا اون لحظه آخر رفت سرو به دامن گرفت.. آقایی که فرموده لحظه ی آخره دوستانش میاد، خودش هی چشمش به در بود، هی صدا میزد پسرم جوادم! جگر گوشه بابا! داره دیر میشه. کی میخوای بیای؟..* جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم حسرت بوسهٔ بابا به دلت می ماند تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم مثل یه مار گزیده به خودم می پیچم جگر سوخته را نیست دوایی پسرم بس که در کوچه زمین خورده و برخاسته ام نه توانی به تنم مانده نه، نایی پسرم *جوادم! میوه دلم. تو این حرف بابا رو بهتر میفهمی...* هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه! دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم *اصلاً اسم رمز اینه، اگه دیدی گره ای داری هنوز گره ات باز نشده وقتی مقابل گنبد یا ضریح حرم حضرت می ایستی بگو آقا بحق مادرت زهرا سلام الله علیها. محاله دیگه گره ات باز نشه... گفت اول اینطوری قسم نده اول به جیگر گوشه اش جوادالائمه علیه السلام قسم‌ بده. به این دو ذوات مقدسه.حضرت یه ارادت دیگه ای داره حالا جوادش که جیگر گوشه اشه یجور دیگه دوس داره. مادرش زهرا رو همه ی ائمه همینطور دوست دارند.. لذا شنیدید داستان اون جوونی که اهل فسق و فجور و گناه بود دنبال قافله داداش راه افتاد. داشتن میرفتن حرم امام رضا علیه السلام مردم شنیدن این داداشه داره میره همه یکی یکی اومدن انصراف بدن. گفتن ما داریم میریم از دست این چند روز راحت میشیم.کجا داره میاد؟گفتن اگه داداشت میاد ما بر می گردیم...داداشه گفت آبروی ما رو نبر برگرد. گفت خونه ی شماها نمیخواستم بیام، میخواستم بیام خونه امام رضا علیه السلام... ناراحتم هستید شما راه بیفتید فقط به عنوان اینکه راه رو بلدید من دنبال شما میام. میگن یکی دو منزلی حرم امام رضا علیه السلام این داداشه گنهکاره آلوده از دنیا رفت... این داداشه تازه دلش سوخت گفت یه بار که اومد یه کار خوب انجام بده نشد نرسید حرم امام رضا علیه السلام. بدن رو غسل دادن کفن کردن. گفت حالا که تا اینجا اومده ببریمش حرم امام رضا علیه السلام. حیفه. همه هم قبول کردن. آوردن طواف دادن و برگردوندن ودفن کردن...رفت پهلو ضریح ایستاد گفت: آقا !داداش ما آلوده بود گنهکار بود میخوام ببینم وضعیتش چی شد... خلاصه شما قبولش کردیدیا نه ؟ پذیرفتید یا نه؟ میگه شب در عالم رؤیا خوابشو دیدم چه وضع خوبی داره. تعجب کردم. باغ خوب،گفت تعجب نکن هرچی دارم از تو دارم. اگه اونجا بدنمو رها کرده بودی آتیش بود دور بدن من. بدنمو که غسل می دادی اون آبم آتیش بود کفنم آتیش بود تا جلو در حرم امام رضا علیه السلام این آتیش همرام بود. آتیش دیگه جرأت نداشت وارد حرم امام رضا علیه السلام بشه... میگه بدنمو داشتید طواف می دادید یه پیرمرد اهل دلی داشت منو می دید.. گفت: فلانی یه کاری برا خودت بکن. اگه امام رضا علیه السلام تحویلت بگیره گرفته ها، کارت درست میشه. اگه نه، اون آتیش دوباره همراهته. گفتم چیکار کنم؟ سلام میدم به آقا. آقا بهم کم محلی میکنه. گفت تقصیر خودته. اینقدر خودتو آلوده کردی، این قدر گناه کردی، معصیت کردی....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•هر چه درد است بیارید... علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── *کاظمین رفته ها کاظمین نرفته ها همه امشب کبوترای دلمونو پرواز بدیم کنار حرم آقامون جوادالائمه علیه السلام. امشب بدون هر قطره اشکی که برای غریبی این آقا میریزی امام رضا علیه السلام یجوری دعات میکنه...بزرگا هم به ما اینطوری گفتن.. حاج آقا مهدی ارضی، پدر حاج آقا منصور ارضی، خدا رحمتشون کنه حاج آقا مهدی رو... گفتش کربلا می خواستیم بریم نمی شد. گفت برو پایین پای حرم حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بگو آقا جان جوادالائمه ات علیه السلام... حضرت به جگر گوشه اش خیلی حساسه. کارد به استخون رسید کار گره خورد اون موقع رفتی حرم امام رضا علیه السلام به امام رضا علیه السلام اینطوری بگو. سخت تر ازاین قسم دیگه وقتی گره ات باز نشد بگو آقا به پهلوی شکسته مادرت فاطمه زهرا سلام الله علیها...* چه کسی این همه احسان به گدایان دارد که جگر گوشه ی سلطان خراسان دارد هر چه حرف است بگویید که گوش شنواست هر چه درد است بیارید که درمان دارد *فرمود: هر حاجات دنیایی تونم بیارید در خونه جوادالائمه علیه السلام...* به گدایی درش اهل کرم می آیند خانه اش سائل از این دست فراوان دارد چه پدر را به پسر یا که پسر را به پدر این دو سوگند فیوضات دو چندان دارد ای ولیعهد مرا ز هم ز عنایت بپذیر رعیتی را که امان نامه ز سلطان دارد * چشماش نابینا بود سال ها اسیر بود گرفتار بود. رنج می کشید اومد پهلو امام رضا علیه السلام. آقاجان! من که می دونم اگه یه دست عنایت به چشام بکشی همه چی تمومه. میتونه امام رضا علیه السلام ها. اما حضرت فرمود داری کجا میری؟ گفت دارم میرم مدینه گفت یه نامه می نویسم برو درِ خونه جوادالائمه علیه السلام. نامه رو آورد خدمت جوادالائمه علیه السلام. در سنین کودکی ام هستن. نامهٔ بابا رو باز کرد. نامه رو بوسید روی چشمش کشید. یه دست روی چشم این مرد نابینا کشید چشماش بینا شد. خبر رسوندن آقاجان این قَدَر سائل ها محتاج ها، گرفتار ها، درِ خونه جوادالائمه علیه السلام ازدحام کردن. دیگه گاهی موفق، حضرت رو از یه درِ دیگه ای می بره، اذیت نشه. نامه نوشت پسرم عزیزم جوادم. اینا به یه امیدی درِ خونه تو میان، عزیز دلم از همون دری که زائر ها نشستن برو. گره های اینا رو باید باز کنی...بگو یا جوادالائمه علیه السلام امشب به امیدی سر راه شما نشستیم.* مشهد و باب جوادش به همه ثابت کرد که اجابت فقط از سمت تو امکان دارد مطمئناً به کرمخانه تو رو نزده ست هر که در خانه خود سفره بی نان دارد *مگه میشه کسی درِ خونه جوادالائمه علیه السلام بره محتاج برگرده..* هر زمانی که خدایی خدا پایان یافت یا جواد ابن رضا جود تو پایان دارد حتم دارم که جزایش گل لبخند رضاست هر که در ماتم تو دیدهٔ گریان دارد *درسته هر دو بدست همسران شون مسموم شدن، هر دو غریب بودن اما امام حسن لحظهٔ آخر برادری مثل حسین کنارش بود. برادری مثل اباالفضل، خواهری مثل زینب، مثل ام کلثوم، من بمیرم برا جیگر گوشه امام رضا ..تنهای تنها توی حجره در بسته... امشب هرچقد داد بزنی والا جا داره، آخه اگه خوب گوش کنی صدای هلهله از جلو درِ حجره جوادالائمه داره به گوش میرسه.* بی سبب ارث نبردی ز غریبیِ حسن چاره ای نیست، غم فاطمه تاوان دارد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇👇👇
. |⇦•گوشه ی خیمه.. ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفس سید رضا نریمانی ●━━━━━━─────── گوشه‌ی خیمه شور و حالی داشت دیده اش اشک لایزالی داشت دائماً از خودش سؤالی داشت: دیشب او مژده‌ی وصالی داشت پس چرا راه رفتنم سد شد؟ التماس پریدنم رد شد؟ من که از عاشقان او هستم دست پرورده‌ی عمو هستم حال که غرقِ آرزو هستم تشنه‌ی جنگ با عدو هستم کاش می شد مرا خطاب کند روی جانبازی‌ام حساب کند کُنج بستر که جای ماندن نیست می‌زنم پر که جای ماندن نیست خیمه دیگر که جای ماندن نیست بعد اکبر که جای ماندن نیست گر بمانم ز غصه میمیرم آخر اذن جهاد میگیرم دست خطی اگر که رو بشود از برادر که گفت و گو بشود ذکر مادر که پیش او بشود زیر و رو سینه‌ی عمو بشود آه، انگار پَر در آوردم من هم از عشق سر درآوردم وقت، وقتِ فدا شدن شده است نوبت جنگِ تن به تن شده است وقت رزم یلِ حسن شده است دشمن انگشت بر دهن شده است جای جوشن به تن کفن دارم ارث بسیار از حسن دارم *"ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغيرٌ لَم يَبلُغِ الحُلمَ" انقدر کوچیک بود هم قد و قواره‌ش هم سنش "فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام" یه نگاهی ابی عبدالله بهش کرد"اعتَنَقَهُ، وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ" ابی عبدالله بغلش کرد انقدر گریه کرد "فَأَبى عَمُّهُ الحُسَينُ عليه السلام أن يَأذَنَ لَهُ" بهش اجازه نداد گفت:« نه قاسمم نمیشه، تو امانت برادرم حسنی داداشت خیلی سفارش تو رو به من کرده"فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ" افتاد به دست و پای ابی عبدالله انقدر دست و پای ابی عبدالله رو بوسید "وَ هُوَ يَقُولُ: رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ وَ نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا" عموجون قربونت برم، دورت بگردم نمی‌خوای به من اجازه بدی برم . "حتی أَذِنَ لَه" تا این کار و کرد ابی عبدالله بلندش کرد بهش اجازه داد "فخرج ودموعُه تسيل على خَدَّيه، و هو يقول" انقدر قاسم گریه کرد، با چشمان گریان وارد میدان شد... * *ابی عبدالله هرچی گشت این خیمه به اون خیمه یه زره‌ای قد و قواره‌ی قاسم پیدا بشه نشد،چی کار کنم خدایا؟! زره نداریم برای قد و قواره‌ش. نوشتن ابی عبدالله عمامه رو از سر برداشت دوتیکه کرد یه تیکه‌ش و برا قاسم کفن کرد...همه چیش و ابی عبدالله بخشید به این و اون، همه چیش و حراج کرد.یه تیکه‌اش رو به سر و صورت قاسم بست چون مثل ماه می‌درخشه. گفت عمو جان! چشمت میزنند اینجوری بری میدان بد میشه، چشم میخوری...* گفته بابا به من که قاسم جان گرچه من نیستم ولی تو بمان پیش پای عمو برو میدان جان خود کن برای او قربان سینه‌ات را سپر برایش کن هرچه را داشتی فدایش کن گفت اگر نیزه خورد پهلویت زیر سم‌ها شکست ابرویت یا اگر خون گرفت گیسویت جان که دیگر نداشت زانویت زیر لب روضه‌ی مدینه بخوان روضه‌ای از شکسته سینه بخوان آه عمو وقت خواهش آمده است تیغ و نیزه به بارش آمده است لحظه‌های نوازش آمده است قامتم را ببین کش آمده است مست "احلی من العسل" هستم تشنهی جرعه‌ای بغل هستم ناله‌اش در هوارها گم شد بین گرد و غبارها گم شد وسط نیزه دارها گم شد زیر سمّ سوارها گم شد مقتلش روضه‌ی مگو شده است قدش اندازه‌ی عمو شده است نیزه‌ها بر تنش مقیم شدند سبب روضه‌ای عظیم شدند همه از سفره‌اش سهیم شدند قاتلِ زاده‌ی کریم شدند پیکرش دشت را مُعطر کرد کربلا را بقیع دیگر کرد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•شب جمعه به دل... اجرا شده به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── شب جمعه به دل هوا دارم در سرم شور کربلا دارم شب جمعه دوباره پَر بزنم در خیالم به دوست سر بزنم گوشه‌ی قتلگاه می‌آیم با دَم آه، آه، می‌آیم مادرش آمده است می‌دانم روضه‌ی "یابُنَیَّ" می‌خوانم دو سه خط روضه، هر که هر جا رفت دل من پا به پای زهرا رفت تا كه او بیشتر نفس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را شب جمعه‌ست روضه‌خوان زهراست مجلسی گوشه‌ی حرم برپاست یکی از گودیِ زمین می‌خواند یک نفر روضه اینچنین می‌خواند لبِ گودال خواهر افتاده ته گودال مادر افتاده آن طرف‌تر برادری تنها بین یک مشت خنجر افتاده عزّت آب و آبروی حرم زیرِ یک چِکمه بی‌سر افتاده شب جمعه‌ست مبتلا شده‌ایم باز مهمانِ کربلا شده‌ایم رو به سمت حرم بایست بگو السَّلام عَلی الحُسین بگو : ✍ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•حالا که اومدی پیشم... و توسل به سلام الله علیها اجرا شده به نفس سیدمهدی میرداماد ●━━━━━━─────── "يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُيَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ ، وَذِكْرُهُ شَفَاءٌ ، وَطَاعَتُهُ غِنىً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ .." *بری سوریه وارد حرم بشی رو به روت یه کاشی فیروزه ای رنگ این بیت رو‌ش نوشته ...* «آن کو‌ که در این مزار شریف آرمیده است امُّ البُکاء رقیه ی محنت کشیده است» *گریه سپره معمولا بچه ها از این سلاح استفاده می کنند.تا دعواشون میکنی گریه میکنن دست برمیداری. هر دختر بچه ای رو بخوای بزنی گریه کنه دلت به رحم‌میاد اما کربلا برعکس شد هروقت این سه ساله گریه کرد زدنش ..میگفتن گریه نکنی نمیزنیمت. میگفت :نه!من با بابام قرار گذاشتم..* «گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است» *گریه کرد،گریه کرد تا بالاخره به مراد دلش رسید یه وقت دید سر باباش جلو‌ چشماشه..* حالا که اومدی پیشم بازم آغوشتو‌ واکن بغل کن بغضم بازم، غریبیمو‌ تماشا کن حالا که اومدی پیشم بزار خلوت کنم باتو بزار تعریف کنم بعدش، ببین من پیر شدم یا تو تو‌ وقتی اومدی گفتم‌که تقصیرِ دل من بود تو‌ که دیدی بابات خوابه چه وقته گریه کردن بود ببخش حرفای تعریفیم، دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی، خرابه جای خوبی نیست خرابه بِسترش خاکه، خرابه بالشش خِشته تو خیلی خاکیی اما، برای دخترت زشته برای دخترت زشته که خونه اش این طوری باشه بزار چیزی نگم شایدتو حرفام دلخوری باشه *خیلی حرفا آماده کرده بود بزنه اما تا نگاش به سر بریده ی باباش افتاد زِبونش بند اومد..بریده بریده گفت :أبَ..* کدوم خانوم با این حالش، پیش مهمون معذب نیست ببخش از راه طولانی، سر و وضعم مرتب نیست اگه مهمون داری باید، براش با جون مهیّا شی خجالت می کشی وقتی، نتونی از زمین پاشی نگی من بی ادب بودم نگی این دختر عاشق نیست نمی تونم پاشم از جام پاهام پاهای سابق نیست «بس که دوید عقب قافله واویلا واویلا پای من از ره شده پر آبله واویلا واویلا» حالا چشمای کم سومو به هر چی جز تو می بندم به زورم باشه پا میشم به زورم باشه می خندم *بابا! یه نگاه کن به دخترت چرا چشاتو بستی؟یه نگاه کرد به باباش گفت..* مگه تو صورتم امشب، بغیر از خنده چی دیدی که از وقتی پیشم هستی، یه بار حتی نخندیدی :هادی جان فدا *تو‌که هر وقت من ومیدیدی میخندیدی تو‌که هر وقت دخترتو‌ میدیدی لبخند میزدی! مدینه هم‌ پیغمبر هر وقت فاطمه اش رو‌ میدید می گفت :"السَّلامُ عَلیکَ یا أَبَتاه"پیغمبر گُل از گُلش می شکفت.هر وقت حضرت زهرا سلام الله می گفت أبتاه پیغمبر خوشحال میشد لبخند میزد. یه روز پیغمبر اومد دید لحن فاطمه عوض شد نگفت بابا، گفت یا رسول الله ! پیغمبر تعجب کرد گفت دخترم هر بار من رو یه جور دیگه صدا میزدی میگفتی :یاأبتاه حالا میگی یا رسول الله!حضرت فرمود:آره بابا از سلمان شنیدم آیه نازل شده همه باید با این لفظ شما رو صدا بزنن بگن یا رسول الله! منم گفتم احترام کنم بگم یا رسول الله. پیغمبر فرمود این آیه درسته اما تو دختر منی، تو‌ پاره ی تن منی، تو‌میخوای من رو صدا بزنی بگو بابا. هروقت میگی بابا آرام‌ میشم‌ خوشحال میشم ... ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•عشق یکی... زیارت اربعین امام حسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── عشق یکی حسین یکی خدا یکی کعبه شد یکی کربلا یکی یا حسین بگو شدی فدای کی ؟ که حالا فدات میشن یکی یکی "اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ" *خیلی معانی برا این قتیل ُالعبرات آوردن. خدا رحمت کنه آقای حائری شیرازی رو ایشون یه عبارت روضه ای میگفت: میگفت این قتیل العبره، حسین کشته ی اشکه، کدوم اشک؟ ایشون می گفت شاید یکیش این باشه، حسین کشته ی اشکای زینبه. وقتی رو صورت رو زمین افتاده بود،جبرائیل پرها رو باز کرد. عالم روضه ست دیگه. جبرائیل پرهاتو جمع کن زینبمو ببینم. زینب داره نگام میکنه.* "اللّٰهُمَّ إِنِّى أَشْهَدُ أَنَّهُ وَ لِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ،صَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ، الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ، أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ، وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ، وَاجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ، وَقَائِداً مِنَ الْقَادَةِ، وَذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ، وَأَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَىٰ خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ، فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ،وَمَنَحَ النُّصْحَ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ، وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ، وَقَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيا، وَبَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنىٰ، وَشَرَىٰ آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ" حسین برا چند درهم چه دَرهَمت کردند... "وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدَّىٰ فِي هَوَاهُ، وَأَسْخَطَكَ وَأَسْخَطَ نَبِيَّكَ وَأَطَاعَ مِنْ عِبادِكَ أَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ، وَحَمَلَةَ الْأَوْزارِ، الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ، فَجاهَدَتهُمْ فِيكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّىٰ سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَاسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ؛ اللّٰهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِيلاً، وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً أَلِيماً. . .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇👇
. |⇦•اولین اجر رسالت... و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج‌محمود کریمی ●━━━━━━─────── پیامبر فرمود: علی جان! بیا عزیزم کنار من بنشین با اشاره آرام آرام ..لبهای پیغمبر تکان میخورد.امیرالمومنین گوش مبارک رو آوردن کنار لبهای رسول خدا، خانه آرام، رسول خدا آرام آرام حرف میزد.علی شونه هاش تکان میخورد زیر لب علی فرمود: چشم ! شاید فرموده باشند. علی جان حق تو را می برند باید صبر کنی..پس گفته چشم... می ایستم. اشک جاری شد چند لحظه ای پیامبر صحبت کرد باعلی. علی همینطوری غم فراق پیغمبر، همینکه فاطمه میخواد یتیم بشه، غم‌فاطمه، غم امت،دل تنگ خودش همین طوری گریه می‌کرد .بعد این بارها میخواد بیاد رو دوش علی...علی لنگر زمین و آسمونه..هی میگه چشم..ولی بالاخره دلش به درد میاد.گوش کرد گوش کرد. فاطمه داشت نگاه میکرد. دوباره علی فرمود: چشم.. شاید رسول خدا فرموده باشد علی جان در خانه‌ات رو آتش میزنن...دوباره علی جان شروع کرد حرف زدن .اما این دفعه آرام آروم رنگ صورت مولا تغییر کرد بر افروخته شد.صورت در هم رفت رگ غضب شیر خدا متورم شددستاش رو فشار میداد سر بالا آورد به فاطمه اش نگاه کردگفت: چشم..شاید گفته باشند علی جان فاطمه ات رو میزنند.. چادرش آتش گرفت..هی نگاه به فاطمه میکرد..شاید داره روضه میخونه برا علی محسنت هم میکشن..* اولین اجر رسالت زدن فاطمه بود گشت از حق‌کشی امت بیدادگرت کشتن محسن مظلوم تو اجر دگرت با سر انگشت خزان سخت ورق بر گردید غنچه و لاله ی خونین تو پر پر گردید سومین اجر تو زخم سر حیدر گردید به حسن از همه کس ظلم فزون تر گردید بعد از آن زهر که بر نور دو عینت دادند اجرها بود که امت به حسینت دادند گرگها بر بدن یوسف تو چنگ زدند بر رخ چرخ زخونِ دل او رنگ زدند دست بگشوده به پیشانی او سنگ زدند تهمت کفربه آل تو به نیرنگ زدند زین مصیبت همه دم سینه ی میثم سوزد بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوزد :استاد سازگار .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•باز دوباره ام سفر.... صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی ●━━━━━━─────── باز دوباره ام سفر سوی مدینه آرزو ست تا که ز کام دل زنم بوسه به خاک پای تو از سرا پای مدینه گِل غم میریزد اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد از نگاهِ نگران، برق اِلَم میریزد خوب پیداست که باران ستم میریزد آه! آرامش‌ زهراست به هم میریزد سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود یا قرار است که پیغمبر اکرم برود نور از خنده ی لبهای ترش میبارید از گرفتاری امت به جزا میترسید *این ترس، ترس و دل شوره است. گفتن اگه یک سال قبل مرگشون، یک‌ماه قبل از مرگ،یک هفته قبل مرگ، یک روز، یک ساعت قبل مرگ توبه کنن مابخشیدیم .پیغمبر یه نفس راحت کشید.هی گفت: شیعیانم، امتم،قربونت برم‌ که یه بار ما رو نفرین نکردی..انبیاء سَلف همه نفرین که کردند..خدایا اینارو.. سیل اومد و عذاب اومد و زیر ورو شدن و گرفتار شدن. اما خدا به رسول اکرم فرمود: خب نفرینشون کن گفت: نمی فهمند گناه دارن..پیشنهاد نفرین رو‌خدا به پیغمبر داد. همون طور که امیرالمومنین فاطمه از دست داده بود.عطر نزد بعد از بیست و پنج سال گفتن آقا عطر میزنی؟فرمود:نه من عزا دارم فاطمه ام رو از دست دادم. نفرین امیر المومنین رو‌ هم‌ بشنوید.. پیغمبر رو در حال رویا دیدم پرسید:علی جان چطوری ؟گفتم: آقا خسته شدم از دست اینا انقدر لج بازن. فرمود: نفرینشون کن. خدا من و از اینا بگیره یکی مثل خودشون بهشون بده ... * در بدر در پی ارشاد بشر میگردید مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید در دلم شور عجیبی ست نمی دانم چیست در گلو بغض غریبی ست نمیدانم چیست دخترت زار به سر می‌زند ای وای دلم در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم پدرم حرفِ سپر میزند ای وای دلم حرف از داغ پسر میزند ای وای دلم یک نفر آمده در میزند ای وای دلم دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست ؟ این جوان کیست که از دیدن رویش در دل غصه داخل شده و خنده زلب شد زائل *عزارئیل در این‌خونه رو‌ میزنه بی اذن وارد نمیشه..* آه یارب شده انگار صبوری مشکل گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل : با اجازه بگذارید بیایم داخل‌ با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد پرده از صورت پوشیده خود یک سو زد مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است شبِ بیچارگی نسل بشر نزدیک است به علی هم برسان روز خطر نزدیک است وقتِ آتش‌ زدن یاس و تبر نزدیک است پدر آمادهٔ رفتن به سماوات ولی نگران است برای غمِ فردای علی تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد آه! از سینه ی افلاک بر آمد هیهات به علی فاطمه را باز امانت میداد داشت اما خبر از قصهٔ زهرا ای داد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•دلگرمی این روزهای سرد.. و توسل به روحی له الفدا ویژه ایام فاطمیه اجرا شده به نفس حجت الاسلام علیرضا اشقری ●━━━━━━─────── "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم..السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ.." دلگرمیِ این روزهای سرد برگرد سرسبزیِ این روزگار زرد برگرد آسان نگردد بی تو هرچه سخت، بازآ درمان ندارد بی تو هرچه درد، برگرد اَشکوا اِلَیکَ از جهانِ خالی از مَرد با سیصد و با سیزده تا مَرد برگرد پای تو خواهم ماند و همچون اهل کوفه پشت تو را خالی نخواهم کرد برگرد می آیی آن روزی که شاید خاک باشم تا پر کشم بر دامنت چون گَرد، برگرد *آقاجان این روزا کجا روضه ی مادرت رو می‌خوانی؟ کجا برای مادرت عزاداری میکنی؟..* دنبال تو در کوچه های فاطمیه حیران شدم چون عابری شبگرد برگرد ای دست قهّار خدا تا که بگیری کفّاره ی سیلیِ آن نامرد برگرد زینب فقط می‌داند آن بلوای کوچه شبها چه بر روز حسن آورد برگرد *گریه های امام حسن با همه فرق میکنه، آخه یه صحنه هایی رو دیده که بقیه ندیدن...* من ایستاده بودم دیدم که مادرم را قاتل گهی به کوچه گه بین خانه میزد یک حرف می‌ماند برایم یابن زهرا برگرد جان مادرت برگرد برگرد «یابن الحسن..» *از مجلس مادرش صدا میزنیم مولامونو، این روزا روزای مظلومیت امیرالمؤمنینه، این روزا روزای غربت امیرالمؤمنینه، این روزا روزای خجلت امیرالمؤمنینه..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•فاطمه دلواپسم... سلام الله علیها ویژه ایام فاطمیه اجرا شده به نفس حاج احمد سلطانی ●━━━━━━─────── "السلام علیکِ يَا مُمتَحَنَةُ امتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَکِ قَبلَ أَنْ يَخْلُقَكِ،صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكِ یا صِدّیقه الشَهیده" فاطمه دلواپسم، خیز و پریشانم مکن دست و پا گُم کرده ام بازی تو با جانم مکن بین مسجد گریه ام را دیده ای پس صبر کن پیش این نامرد مردم، باز گریانم مکن یک طرف تابوتِ خالی یک طرف تصویرِ تو بین این دو قاتلِ جان زار و حیرانم مکن هر نفس که میکشی زخم تو سر وا میکند بیش از این شرمندهٔ دار و ندرام مکن تو رشیده بودی و شعله تنت را جمع کرد با بهم پیچیدنت سر در گریبانم مکن روزای آخر فاطمه اس، حیدر چه می‌کشه بین خانه ؟؟ یه روز دید داره کار می‌کنه شاید امروز بود خانومم بعد مدتها بلند شدی داری کار ِخانه می‌کنی. اما وقتی نگات میکنم می‌بینم به سختی داری راه میری..به سختی دیگه جارو رو به دست میگیری. دیدم چطور موقع چرخش دستاس هی دستتو عقب می آوردی* خُب نخند اصلا اگر پهلو اذیّــــــت میکند استراحت کن از این خواهش پشیمانم مکن بر حصیر خانه چندین قطرهٔ خون دیده ام بین خانه زائرِ آیاتِ قرآنم مکن *هر چقدر بین خانه راه میری خونابه از بدنت میره.. قربون دلت برم.. زهرا جانـم! نیمه شبها وقتی میخوای پهلو به پهلو بشی خیلی درد داری... کار و به جایی رسوندن دیگه فاطمه یه گوشه ایستاده نگاه به تابوتش میکرد و لبخند میزد همه دلخوشیِ مادر همین شده خدا رو شکر تابوتی پیدا شد که بدنم دیده نشه.. مـــــــادر! اینجوری وقتی نگاه می‌کنی دل بچه هات ریش میشه. حالا کاش به همین ها ختم میشد .دستاش و بلند کرد بالا، بچه ها دلشون خوش شده که مادر میخواد دعا کنه..ای کاش از همه اول برا سلامتی خودش دعا کنه! اما این مادر اول برا همسایه ها دعا میکرد بعد اهل خانه رو دعا میکرد.. یعنی دعاش به من و تو هم رسیده آی رفیق..الان زیرِ پرِ چادرش نشستیم. حالا امیرالمومنین چی میگه..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•کوه بودم بلند و... و توسل به سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── "السلام عليکم یا اهلَ بَیتِ النُّبُوَّة و مَوضِعِ الرِّسالَة و مُختَلَفَ المَلائِکَة، السلام علی المَهدی و علی آبائِه، السلام علی السَّیِّدَةِ الجَلیلَةِ الجَمیلَه، زاکِیَةِ الاحزانِ الطَّویلَه، فِی المُدَّةِ القَلیلَه، المَخفِیَّةِ قَبرُها، المَجهولَةِ قَدرُها، المظلومِ بَعلُها، المَقتولِ وَلَدُها، المَکسورَةِ ضِلعُها" کوه بودم بلند و با عظمت روی دامان دشت جایم بود قد کشیدم ز خاک تا افلاک ابرها فرش زیر پایم بود *کوه داره توصیف میکنه..از زبان کوه* شب که چشم ستاره روشن بود نور مهتاب دل ز من می‌برد صبح چو آفتاب سر میزد اولین پرتوَش به من میخورد دفتر وحی حق که روز به روز جلوه اش سبز و سبزتر بادا در بیان شکوه من دارد آیه ی والجِبالِ اوتادا سینه ام را اگر که بشکافم لعل و الماسِ دیدنی دارم از گذشت زمان و دحوُ الارض خاطرات شنیدنی دارم صبح یک روز چشم وا کردم ضربه ی تیشه بود گوش خراش تخته سنگی شدم جدا از کوه اوفتادم به دست سنگ تراش پتک سنگین و تیشه ی فولاد سهم من از تمام هستی شد حکم تقدیر و سرنوشت این بود نام من آسیابِ دستی شد گرچه از بازگشت خویش به کوه پس از آن روزگار نهی شدم این سعادت ولی نصیبم شد که جَهیز عروسِ وحی شدم گوشه ی خانه ای مرا بردند که حضور بهشت آنجا بود برترین سرپناهِ روی زمین بهترین سرنوشت آنجا بود دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگَردان گرچه سنگم ولی دلم میخواست جان او را شَوَم بلاگردان هر زمان گِرد خویش چرخیدم می‌شنیدم تلاوت قرآن روح سنگین و سخت من کم کم تازه شد از طراوت قرآن راز خوشبختیِ مرا چه کسی جز خداوند دادگَر دانَد کِی گمان داشتم مرا روزی جبرئیل امین بگرداند *سلمان میگه میرفتم سمت مسجد دیدم صدایی به گوشم میرسه، چه خبره؟ دیدم از خونه ی فاطمه ی زهرا صدا میاد. صدای محزون و جانسوزی، آرام در زدم، فضه درو باز کرد، سلمان صدا زد خانم صدای محزونی از خانه ی امیرالمؤمنین میومد نگران شدم، صدا زد نگران نباش، بی بی داره گندم آسیا میکنه، امروز خیلی خسته شده. گفت اجازه میدن بیام داخل؟ فضه رفت اجازه بگیره، بی بی گفت سلمان از ما اهل بیته، بگو بیاد، سلمان میگه وارد خونه ی بی بی شدم، دیدم ابی عبدالله بغل فاطمه ی زهراست، بی بی داره آرام آرام این آسیابو میگردونه، خوب دقت کردم دیدم دستاش زخم شده. گفتم بی بی جان فضه که هست، شما چرا کار انجام میدین؟ عظمت و تواضع رو ببین، فرمود سلمان پیغمبر بهم فرمود یه روز کار خونه رو تو انجام بده یه روز فضه انجام بده، امروز نوبت منه، من نمیخوام خادمه ی این خونه اذیت بشه، صدا زد بی بی پس تا اذان مونده، یه کارو بگو من انجام بدم، بی بی فرمود: سلمان من مادر حسینم، من بهتر میتونم حسین رو نگه دارم، آسیاب دستی رو تو بگردون، میگه همینجور میگردوندم، دیگه اذان شد، گفتم بی بی اجازه بدین برم مسجد نماز، نماز که تمام شد دیدم مولا کنار پیغمبر نشسته، اومدم سمت آقا، گفتم: یا علی! دست زهرا زخم شده، تا این جمله رو گفتم دیدم اشک سرازیر شد از چشمای مولا، گریان دوید رفت سمت خونه، اما میگه بعدِ لحظاتی دیدم مولا داره میاد اما خندان، پیغمبر فرمود: علی جان میرفتی گریان بودی اما حالا خندان اومدی، صدا زد یا رسول‌ الله رفتم منزل دیدم فاطمه خوابیده، حسین بغلش، آسیاب دستی خودش داره میگرده، یه جمله داره کلی روضه از توش درمیاد، پیغمبر فرمود: خدای عالم ضعف تنِ فاطمه ی منو دید، خدای عالم فرشتگانی داره...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
|⇦•شکوه داغ تو... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج‌ مهدی سلحشور •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ شکوه داغ تو از یادمان نخواهد رفت غمت ز خاطر هفت آسمان نخواهد رفت تو مادر ملکوتی دعای هیچ کسی بدون اذن تو تا آسمان نخواهد رفت رسوم شهر مدینه همیشه بر عکس است کسی به مجلس ختم جوان نخواهد رفت *روضه رو از زبون علی بخونم..فاطمه جان!* اگر چه شمع وجود تو گرم سوختن است بخند خنده ی تو التیام درد من است منم عمیق ترین زخم پایدار، علی منم غریب ترین مرد روزگار، علی پر است غربت من از همین تجلّی ها چقدر بی محلی دیدم از این محلّی ها به رغم بی رمقی عزم هم‌کلامی کن تو لااقل به من مرتضی سلامی کن دلیل شادی من همنشین غم شده ای شبیه پیرزن سالخورده خم شده ای مرا به ماتم دستاسها دچار مکن خودم برای تو نان می پزم تو کار مکن تنور گرم برای پرت خطر دارد برای سوخته هر شعله ای ضرر دارد شکوه کاخ امیدش خراب شد حیدر تو آب رفته ای از شرم آب شد حیدر بیا به خواهش من گوش کن بلند مشو به التماس حسن گوش کن بلند مشو هنوز چشم حسن مثل ابر می‌بارد هنوز تکّه ی آن گوشواره را دارد سه ماه می شود این صحن بی رواق شده سه ماه می شود این خانه بی چـراغ شده ببخش فاطمه جان پشت در تک افتادی تمام هستی خود را برای من دادی یکی نگفت به دیوار..،بی‌ پناهی تو یکی نگفت به مسمار..،پا به‌ ماهی تو قسم به خشکی هر لحظه ی زبان حسین نمی شود که بمانی، تو را به جان حسین تو را به جان حسینی که بعد چندین سال کشان کشان بدنش می رسد ته گودال زمان غارت او احترام می میرد یکی لباس تنش را به زور می‌گیرد خدا کند که نبینی سنان چه خواهد کرد غروب روز دهم ساربان چه خواهد کرد *سلمان میگه مشغول نماز شب بودم دیدم نیمه های شب یکی داره آروم آروم در میزنه. نگو در میزنه داره دل منو از جا میکنه. نماز رو با عجله تمام کردم دویدم سمت در، دیدم امام حسن شال عزا به گردن انداخته، سر به دیوار گذاشته هی میگه "وا اماه، وا أماه"سلمان بدو بابام تنهاست، میگه با عجله آمدم سمت خانه ، توقعم این بود وقتی می رسم تو خونه، ببینم این بچه های قد و نیم قد مادر از دست داده بلند بلند دارن گریه میکنن، اما وقتی وارد شدم (تعبیر از منه) دیدم این آستین هاشون رو تو دهان گذاشتن آهسته آهسته دارن گریه می کنن، مثل ابر بهار دارن اشک میریزن، سؤال کردم چرا این طور دارید گریه می کنید؟ گفتن بابامون علی گفته نکنه صدای نالتون بلند بشه. این طرف پرده سلمان و چند نفر دیگه، با بچه های فاطمه، پرده ای تو اتاق حائل شده، اون طرف پرده امیرالمومنینه، اسمائه، بدن فاطمه رو دارن غسل میدن شهدامون اینجای روضه می رسیدن این شعر رو میخوندن...* بریز آب روان اسما به جسم اطهر زهرا بشویم این گل رعنا ولی آهسته آهسته بریز آب روان رویش که شویم دست و بازویش ولی آهسته آهسته *اسما یه وقت دید علی ، آروم آروم داره صدا گریه ش بلند میشه ، سر به دیوار میزنه بلند بلند گریه می کنه، آقاجان خودت به بچه ها میگی آهسته گریه کنند داری بلند داد میزنی گفت اسماء دست به دلم نذار ، فاطمه درداشو به من نگفت. الان دستم رسید به بازوی ورم کرده ی خانومم، یه طوری زده بعد این همه مدت مثل یه بازوبندی اثرش رو بازوی خانومم مونده، فاطمه اش رو غسل داد، کفن کرد تا اومد بندهای کفنو ببنده دید بچه ها دارن جون میدن، یه طوری به مادر نگاه میکنن، گفت: عزیزان دلم! بیاید از مادر توشه بگیرید وداع کنید. بچه ها اومدن خودشونو انداختن رو بدن مادر، امیرالمومنین قسم یاد میکنه میگه یوقت دیدم بندهای کفن باز شد دستهای نحیف فاطمه از داخل کفن بیرون آمد بچه ها رو رو سینه چسباند حالا تصور کن مادر داره گریه میکنه بچه ها دارن گریه میکنن، علی داره گریه می کنه.*
|⇦•الا که صاحب مایی... و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۲ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ الا که صاحب مایی الا که صاحب عزای تمام غم هایی دوباره فاطمیه آمده، نمیایی یابن الحسن آقا جان.. *درخواستت شب شهادتیه چیه؟..* به ما نگاه کن ای صاحب نجات بشر تو را طلب کند این دیده های دریایی یابن الحسن! کجا سیاه به تن کرده ای غریبانه کجا به سینه ی خود میزنی به تنهایی کجا شبیه علی سر به چاه غم داری کجا شبیه علــــــی روضه خوان زهرایی برای گریه به غم‌ های مادرت،آقا نه اینکه فکر کنم، مطمئنم اینجایی شنیده ایم که گفتی روضه خوان باشیم به روی چشم هر آنچه شما بفرمایید شنیده ایم زمین خورده است مادرتان در آن دمی که به در خورد ضربه ی پا *امشب میخوام از زبون خود دومی لعنت الله علیه روضه رو بخونم..یه نامه ای برای معاویه نوشته تو نامه حرف هایی زده، امشب من اون حرف ها رو میزنم با همدیگه ناله بزنیم..* این نامه را به جوهر کینه نوشته ام از روزهای داغ مدینه نوشته ام روزی که اختیار به دست سقیفه بود روزی که چشممان به ردای خلیفه بود همفکر غصبِ حق علی بود در سرم هم بوده ابو عُبیده ی جرّاح یاورم بر روی سنت حسنین پا گذاشتم تصمیم را به عهده ی شورا گذاشتم میزد به کوش تفرقه بِالمَنظَرَالبَطِل خیلی از آن جماعت روشنگَرالبَطِل بن سعد خزرجی شده کوتاه آمدن با پیروان لات وهُوَالرّاه آمدن غیر از علی و فاطمه، همراهمان شده اند اهل مدینه، لشکر خودخواهمان شده اند *یه اوضاعی تومدینه حاکم شد یوقت سربلند کرد امیرالمومنین ،دید همه غیر فاطمه و دو سه نفر دیگه همه رفتن، اصلا غدیر رو همه فراموش کردن..همه یادشون رفت همین چندوقت پیش پیغمبر دست علی رو بلند کرد..* «هرکه من مولای اوییم این علی مولای اوست» *همه فراموش کردن اون لحظه ها رو،همه با این دوسه نفر همراه شدن، غیر فاطمه هیچکی نمونده...* مقدمتان رابه این کانال2هزارنفری گرامی می داریم
|⇦•ای که عمری ست... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده حسینیه امام خمینی (ره) ۱۴۰۲ به نفس حاج‌مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ای که عمری ست راه پیمایی به سوی دیده هم ز دل راهی ست لیک آن گونه ره که قافله اش ساعتی اشکی و دمی آهی ست منزلش آرزویی و شوقی جرسش ناله ی شبانگاهی ست ای که هر درگهیت سجده گَه است در دل پاک نیز درگاهی ست در پی کاروان آز مرو که به این ره به هر قدم چاهی ست بد و نیک من و تو می سنجند گر که کوهی اگر پر کاهی ست قصهٔ تلخی اش دراز مکن زندگی، روزگار کوتاهی ست * قال مولانا امیرالمومنین علیه السلام : "أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ..."* توانِ واژه کجا و مدیح گفتن او قلم قناری گُنگی ست در سرودن او کشاندنش به سحاری شعر ممکن نیست کُمیْت ِ معجزه لنگ است پیش توسن او چه دختری که پدر پشت بوسه ها می دید کلید گلشن فردوس را به گردن او چه همسری که برای علی به حظِّ حضور طلوع باور معراج داشت دیدن او چه مادری که به تفسیر درس عاشورا محیط مدرسه ی کربلاست دامن او از آن ز دیده ی ما در حجاب خواهد ماند که چِشم را نزند آفتاب مدفن او دمی که فاطمه تسبیح اشک بردارد پیام می چکد از چلچراغ شیون او بنازم این همه احساس بی تعلق را که بار پیروهنی را نمی کشد تن او :مرحوم شکوهی * خدا رحمت کنه امام راحل رو. می فرمودن مکتب هیاهو میخواد."فَلْيَبْكِ الْباكُونَ، وَ ايّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النّادِبُونَ وَ یَضِجَّ الضّاجّون" امشب برا مادر بلند بلند گریه کنید.اول از همه مگه میشه یادشون نکنیم. اول دعوت کنیم همه شهدا رو. ان شاءالله سر سفره ابی عبدالله ما رو یادشون نمیره. مخصوصا اون شهید ارباً اربای شب جمعمه مون. حاج قاسم ان شاءالله روحش شاد. امام راحل روح شون شاد. بلند شید از همین جا بریم مدینه. بریم دق الباب کنیم. میگن حال مادرمون خوب نیست. بریم یه سری خانه امیرالمومنین بزنیم. تنها ملاقات کننده هاش ماییم؟ نه! همین روزا یه عده از زنان مهاجر و انصار هم آمدن. در و زدن، کنیز آمد دم در، بله! خانم خونه تشریف دارن؟ مگه خانم جایی هم میتونن برن با این حالشون؟ اجازه بگیر آمدیم عیادت مادر. وارد حجره شد خانم! اومدن عیادت. حرف منه روضه خونه ها! خانم حال نداری بگم برن. چی میگی؟ حالا که من نمیتونم دیگه برم درِ خونه ها رو بزنم. اینا با پای خودشون اومدن، بگو بیان داخل کارشون دارم. امشب یه ذره از حماسه مادرمون گریه کنیم مَردم! وارد حجره شدن. نگاه بهم دیگه دوخته شد، این فاطمه ست؟ چجوری بود مگه مادر؟ "ناحِلهَ الجِسم،مُنْهَدّهَ الرُّکْن، مُعْصَبَه الرأس" دور مادر و گرفتن. خانم حالت چطوره؟ قبل اینکه مادر جواب بده اجازه بدید ما جواب بدیم، آی زنای مدینه اومدید حالشو بپرسید؟ ما میگیم حالشو...* دوباره شب شد و سردرد دارد بمیرم باز مادر درد دارد پس از فصلی پر از غم یک سخن گفت عزیزم زخم بستر درد دارد * فاطمه! شب ها چجوری صبح میشه...؟ * مادرم دلشکسته می خوابید می شد از درد خسته، می خوابید با سر نیمه بسته می خوابید اکثرا هم نشسته می خوابید * اما مادر این جوابو نداد. مادر یک کلمه از خودش نگفت. تا گفتن چجوری صبح میکنی؟ فرمود:" أصبَحْتُ والله عائلةً لِدُنياكُنَّ و قالِيَةً لِرِجالِكُنَّ."دیگه از دنیای شما بیزارم. دیگه سیر شدم از دنیاتون. الهی قربونت بشم هجده ساله خانم. دیگه از مردای شما بیزارم. بغض دارم. چرا خانم؟ گفت برید به مرداتون بگید چشای من دیگه نمی بینه یا شما دور علی رو خالی کردین؟ برید به مرداتون بگید به خدا برا دنیا اگه رفتید و علی رو تنها گذاشتید، مگر نه اینکه دنیا تون رو از علی دارید...* مقدمتان رابه این کانال2هزارنفری گرامی می داریم