اما قطعا میدونم مصیبت علی اصغر دل شمارا بیشترازهمه سوزانده آخه
میگه وقتی خبر قیام مختار رابرای امام سجاد عرض کردم آقا فرمود فلانی از حرمله چه خبر؟ ببین این مصیبت چقدر سنگینه بین اون همه نانجیب امام سجاد از حرمله سراغ می گیره. آخه نمی دونی اون نانجیب با دل امام حسین چه کرد.
مرحوم حجه الاسلام فلسفی می گفت
بچه را که از شیر مادر می گیرند تا یک سال و نیم گاهی بیشتر یا کمتر او را از شیر مادر می گیرند اگر قرار باشد بچه را از شیر بگیرند با وسایلی که مادرها بهتر می دانند ولی حضرت علی اصغر امام حسین (ع) را در شش ماهگی آنهم با تیر سه شعبه با دریدن گلویش ازشیر گرفتند.
(حسن اشعری مداح معروف قم)
با سرعتی که تیر به حلقوم او نشست حتی برای بستن چشمش زمان نداشت
گیرم گرهْ، حسین، زقنداقه باز کرد تا دست و پا زند ،تن اصغر که جان نداشت
پاشید خون او به سماو به ناله گفت شش ماهه که نیاز به تیر و کمان نداشت (3)
خدا هیچ مردی رو شرمنده زن و بچه هاش نکنه . ارباب ما در کربلا چندین مرتبه خجالت زده شد، شرمنده شد اما نمی دونم از کجا بگویم ؟
از خجالت و شرمندگی ابا عبدالله(علیه السلام) از طفلان حرم بگو یم که لبشان تشنه بود.
از خجالت ابا عبد الله (علیه السلام) در خصوص لب تشنه دخترش سکینه بگو یم.
ازخجالت ابا عبد الله در هنگامی بگو یم که اکبر از میدان بر گشت عرض کرد بابا تشنگی مرا هلاک کرد آبی به لبهای من برسانید و حضرت زبان در زبان علی اکبر گذاشت.
از خجالت ابا عبدالله بگویم بر بالین قاسم که از فرط جراحت صیحه می زد و یا عماه می گفت تا جایی که از شدت شرم حضرت فرمود ای پسر برادر بر من گران است که عمویت را بخوانی و نتواند تو را اجابت کندواگر اجابتت کند برایت سودی نداشته باشد
از خجالت وشرمندگی ابا عبدالله بر بالین ابوالفضل العباس بگویم .
یا از خجالت رباب مادر علی اصغر که نتوانست حتی یک قطره آبی به لب طفل شش ماهه تشنه اش برساند.
یا از هنگامی بگویم که ابا عبد الله قنداقۀ خونین اصغر را از میدان به خیمه گاه آورد اما اهل حرم دیدند که حضرت به طرف پشت خیمه ها حرکت می کند (چون از روی رباب شرم می کرد که اصغرش را با آن حالت با حلق و گلوی از گوش تا گوش بریده در قنداقه ای خونین ببیند) چه کرد نشست پشت خیمه با تیزی خنجر شروع به کندن قبر کوچکی برای اصغر، که ناگاه صدای رباب را از پشت سرش شنید یا اباعبدالله علیه السلام صبر کن برای آخرین بار روی فرزند دلبندم علی اصغر را ببینم. (4) . (5)
تازه می خواست گلم بشکفد و باز شود زود گلچین، گل من چیدی پر پر کردی
اهل کوفه به حسین ظلم فراوان کردند حرمله، تو ز همه ظلم فزون تر کردی
مگر این طفل چه می خواست که از راه جفا خون او ریختی و خون دل مادر کردی
اما حرمله :
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند
منابع:
(1) سه مطلب اول از کتاب: باب الحوائج( حسینی دشتی)
(2) نهضت حسینی (علیه السلام) از یازدهم محرم تا آخر محرم ج2 ص 14 مولف حاج شیخ علی فلسفی.
(3) مشق نیزه ص112 شاعر رضا رسول زاده
(4) مصائب امام حسین(علیه السلام) مؤلف حاج شیخ جعفر شو شتری(ره)تنظیم غلام علی ر جائی،ص140
(5) و اما دفن، پس بحسب بعض روایات از برای طفل رضیعش با شمشیر قبری حفر نموده و او را دفن کرد و شاید سرش چند وجه باشد.
یکی آنکه از آن متمکن شد.
دوم اینکه از قطع رأس او را نجات دهد.
سوم اینکه سه روز به روی خاک نماند.
چهارم اینکه پایمال سم اسبان نشود.
پنجم آنکه بدن او را به این حالت مشاهده ننمایند.
بلی آنچه را متمکن شد آنجناب نسبت به اصحاب به جا آورد، مثلا اجساد ایشان را جمع می نمود، و بعضی را پهلوی بعضی می گذاشت، و بعضی را خود به نفس نفیس نقل می نمود، و تشییع می فرمود اگر دیگری حمل جنازه می کرد.
خصائیص الحسینیه(علیه السلام) ص 115
اشعار متناسب برای شروع مجلس:
آن کودکی که دردل میدان امان نداشت تاب گلوی خشک ورا آسمان نداشت
می خواست یک کلام بگوید که تشنه ام اما هزار حیف که طفلی زبان نداشت
می خواست تا به اشک کند رفع تشنگی یک قطره هم به چشم خود اشک روان نداشت
مادر همیشه مظهر امواج درد هاست اینجا رباب هم به جز آه و فغان نداشت
دیدند با عبای رسول آمده حسین حجت تمام تر به دل کاروان نداشت
موجی فرات می زد و لب روی لب علی بی رحمیِ عیان که نیاز بیان نداشت
تحریک شد قلوب سپاه یزیدیان گفتند: شیر خواره که بر ما زیان نداشت
یک تیر آمدو سه هدف رانشانه کرد جز طفل و قلب مادر وبابا نشان نداشت
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#علی اصغر(ع)-مقتل-دو نقل در نحوه شهادت
#شهادت حضرت عبدالله رضیع علی اصغرعلیه السلام
نقل اول:
هنگامى كه امام حسین دچار مصیبت اهل بیت و فرزندان خود گردید و غیر از آن حضرت و زنان و كودكان كسى باقى نماند آن حضرت فرمود:
هل من ذاب یذب عن حرم رسول اللَّه؟ هل من موحد یخاف اللَّه فینا؟
هل من مغیث یرجو اللَّه فی اغاثتنا؟
یعنى آیا دفاعكنندهاى هست كه از زنان و بچگان پیامبر خدا دفاع نماید؟
آیا یكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا خوف داشته باشد؟ آیا فریادرسى هست كه براى فریادرسى ما به خدا امیدوار باشد؟
ناگاه صداى زنان به واویلا بلند شد! امام حسین علیه السلام متوجه خیمهها شد و فرمود: كودك مرا كه على نام دارد بیاورید تا او را وداع نمایم. آنان آن كودك را به آن حضرت دادند.
شیخ مفید می نویسد: امام حسین پسرش عبد اللَّه را خواست. همان طور كه آن كودك را مىبوسید می فرمود: واى بر این گروه در آن موقعى كه جدت پیغمبر خدا خصم آنان باشد! همان طور كه آن كودك در كنار امام حسین بود حرملة بن كاهل اسدى او را هدف تیر قرار داد و در كنار پدرش شهیدش كرد! امام حسین علیه السلام خون گلوى آن كودك را می گرفت و به طرف آسمان مىپاشید.
سید بن طاوس میگوید: امام حسین(ع) فرمود: چون این مصیبت مرا خدا مىبیند برایم قابل تحمل است. (1)
امام محمّد باقر علیه السلام می فرماید: یك قطره از آن خون بزمین باز نگشت.(2)
گفتهاند: امام حسین(ع) به آن كودك فرمود: تو از بچه ناقه صالح كمتر نیستى! پروردگارا! اگر یارى كردن را از ما گرفتهاى پس این عمل را براى ما خیر و صلاح قرار بده.(3)(4)
نقل دوم:
سبط ابن جوزى در تذكره از هشام بن محمّد كلبى نقل كرده كه چون حضرت امام حسین علیه السّلام دید كه لشكر در كشتن او اصرار دارند، قرآن مجید را برداشت و آن را از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشكر ندا كرد:
بینى و بینكم كتاب اللّه و جدّى محمّد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم.
بین من و شما کتاب خدا و جدم رسول الله (ص) حاکم است.
اى قوم! براى چه خون مرا حلال مىدانید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدّم در حقّ من و برادرم حسن علیه السّلام
هذان سیّدا شباب اهل الجنّة؟
این دو دو سرور جوانان بهشتند.
در این هنگام كه با آن قوم احتجاج مىنمود ناگاه نظرش افتاد به طفلى از اولاد خود كه از شدّت تشنگى مىگریست، حضرت آن كودك را بر دست گرفت و فرمود:
یا قوم! ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطّفل.
اى لشكر! اگر بر من رحم نمىكنید پس بر این طفل رحم كنید.
پس مردى از ایشان تیرى به جانب آن طفل افكند و او را مذبوح نمود. امام حسین علیه السّلام شروع كرد به گریستن و گفت: اى خدا، حكم كن بین ما و بین قومى كه خواندند ما را كه یارى كنند بر ما، پس كشتند ما را، پس ندایى از آسمان آمد كه بگذار او را یا حسین كه از براى او مرضع یعنى دایهاى است در بهشت. (5)
و در كتاب احتجاج مسطور است كه حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر، گودى در زمین كند و آن كودك را به خون خویش آلوده كرد پس او را دفن نمود.(6)(7)(8)
نقل اول:
و لما فجع الحسین بأهل بیته و ولده و لم یبق غیره و غیر النساء و الذراری نادى هَلْ مِنْ ذَابٍ یَذُبُ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ فِی إِغَاثَتِنَا وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ ع إِلَى بَابِ الْخَیْمَةِ فَقَالَ نَاوِلُونِی عَلِیّاً ابْنِیَ الطِّفْلَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَنَاوَلُوهُ الصَّبِیَ.
و قال المفید دعا ابنه عبد الله قالوا فجعل یقبله و هو یقول وَیْلٌ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ إِذَا كَانَ جَدُّكَ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى خَصْمَهُمْ و الصبی فی حجره إذ رماه حرملة بن كاهل الأسدی بسهم فذبحه فی حجر الحسین فتلقى الحسین دمه حتى امتلأت كفه ثم رمى به إلى السماء
و قال السید ثم قال هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ قَالَ الْبَاقِرُ ع فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِكَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ. -الملهوف ص 103-
قالوا ثُمَّ قَالَ لَا یَكُونُ أَهْوَنَ عَلَیْكَ مِنْ فَصِیلٍ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاْجَعْل ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَنَا. -بحار الأنوار، المجلسی،ج45-
نقل دوم:
و حكى السبط فی التذكرة عن هشام بن محمد الكلبی قال: لما رآهم الحسین علیه السلام مصرین على قتله أخذ المصحف و نشره و جعله على رأسه و نادى: بینی و بینكم كتاب اللّه وجدی محمد رسول اللّه، یا قوم بم تستحلون دمی فساق الكلام إلى أن قال:
فالتفت الحسین علیه السلام فإذا بطفل له یبكی عطشا، فأخذه على یده و قال: یا قوم إن لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل
فرماه رجل منهم بسهم فذبحه، فجعل الحسین علیه السلام یبكی و یقول: اللهم احكم بیننا و بین قوم دعونا لینصرونا فقتلونا. فنودی من الهواء: دعه یا حسین فإن له مرضعا فی الجنة. و فی الاحتجاج: أنه لما بقی فردا لیس معه أحدا إلا ابنه علی بن الحسین و ابن آخر فی الرضاع اسمه عبد اللّه أخذ الطفل لیودعه، فإذا بسهم قد أقبل حتى وقع فی لبة الصبی فقتله، فنزل عن فرسه و حفر للصبی بجفن سیفه و رمله بدمه و دفنه. -نفس المهموم، الشیخ عباس القمی، 319-
منابع:
1. بحار الأنوار، المجلسی،ج45 ص:47
2. الملهوف ص 103
3. بحار الأنوار، المجلسی،ج45 ص:47
4. سندهای نقل اول:
الإحتجاج،الطبرسی،ج2،300-مسندالإمام الشهید(ع)،العطاردی،ج2،-135إبصارالعین،السماوی ،ص:225- الإرشاد، المفید ،ج2،ص:109-أعیان الشیعة، محسن الأمین ،ج1،ص:609-تسلیة المجالس، الكركی الحائری ،ج2،ص:315- الفتوح، ابن أعثم ،ج5،ص:116-اللهوف، ابن طاوس ،ص:117-مقتل الحسین(ع)، المقرم ،ص:286-مقتل الحسین(ع)، الخوارزمی ،ج2،ص:38- المناقب، ابن شهرآشوب ،ج4،ص:111- وقعة الطف، أبو مخنف ،ص:246- بحار الأنوار، المجلسی،ج45 ص:47
5. تذكرة الخواص، ص 252.
6. الإحتجاج،الطبرسی،ج2،300
7. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج2،ص:893
8. سندهای دیگر نقل دوم:
تذكرة الخواص، سبط بن الجوزی،227- منتهى الآمال، شیخ عباس قمى ،ج2،ص:893- ینابیع المودة، القندوزی ،ج3،ص:79-
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه حضرت #علی اکبر علیه السلام#شب هشتم
#استادمیرزادمحمدی
خدایا شبِ جوان ابی عبدالله ست. جوانهای ما مایه ی آرزو و دلخوشیه ما و باقیات و صالحات ما هستند اگر عاقبت بخیر بشوند. خدایا به آبروی شهزاده علی اکبر ع جوانهای مارا همه ی لحظاتشان را سر سفره ی جوان ابی عبدالله مبدّل به عاقبت بخیری بگردان.
چه جوانی را دارد راهیِ میدان می کند ؟ جوانی که هم خود ابی عبدالله این تعبیر را در موردش دارند هم تعبیری است از عمر سعد درمورد علی اکبر، که کنّا اذا اشتقناء برسول الله نَظَرنا إلی وجه علی هروقت ما دلمان برای پیغمبر تنگ می شد نگاه به چهره ی علی اکبر می کردیم.
این تعبیر امام حسین است. حسین کیست؟ ابی عبدالله خودش وقتی تو بغل فاطمه قرار می گرفت صدیقه ی طاهره وقتی با حسین بازی می کرد، لالاییش این بود حسین را بالا می انداخت می فرمود: انتَ شبیهٌ بِنَبی لَستَ شَبیهٌ بِعَلی یعنی خودِ حسین اشبهُ الناس برسول الله است اما همین حسین می گوید ما دلمان برای پیغمبر که تنگ میشد به علی نگاه می کردیم. الله اکبر. از این وجهُ الله و وجه رسول الله چی درست کردند که تمام صورت شد لخته ی خون. فهمیدی چی گفتم؟
مرحوم علامه ی دربندی رضوان الله تعالی علیه ، به مقتل علی اکبر که رسید دارد مقتل می نویسد ، رسید به این تعبیر و حَمَلَهُ الجواد إلی مُعسکرِ الاعداء یعنی مرکب این آقا ، این آقا را عوض اینکه به خیمه ها برگردانداشتباهی برد وسط لشکر دشمن. این عبارت را نوشت بعد نشست با خودش فکر کردچطور میشود که مرکب آنهم مرکب عربی که بهش میگفتند فارِس راکبش را اشتباهی ببرد تو لشکر دشمن.
احتمال اول : نوشت که وقتی شمشیر به فرقش زدند خون فرق مقدس آمد، ریخت روی چشم مرکب. مرکب راه را گم کرد . قانع نشد .
احتمال دوم: وقتی شمشیر به فرق مبارکش زدند آن نتوانست مستقر روی مرکب بماند لذا افتاد روی گردن مرکب ، دستهایش را دور سر و چشمان مرکب انداخت ، مرکب جلویش را ندید اشتباهی رفت توی لشکر. بازهم قانع نشد.
آنقدر نوشت خوابش بردو در عالم رویا صدیقه ی طاهره را زیارت کرد ، روضه ی علی اکبر به روضه ی حضرت زهرا گره خورده . جوانها باید حقش را امشب ادا کنند. بی بی دو عالم فرمود دربندی تا اینجا نوشتی ، از اینجا به بعدش را از زبان منِ زهرا بنویس. فَحَمَلهُ الجواد إلی مُعسکر الاعدا تا اینجایش را نوشتی بقیه اش را من میگویم بنویس. همینکه مرکب رفت وسط لشکر دشمن فَقَطَّعوا بسیوفٍ إرباً إربا .
مرحبا به تو گریه کن . دیگر چیزی نمانده سفره ی دهه جمع بشود ها. حنجره ت را خرج ابی عبدالله کن. تماشاچی ها افتادن علی اکبر را داشتند می دیدند. تا خورد روی زمین صدا زد اباه علیکَ منِّ السلام ابی عبدالله آمد اما چه آمدنی؟ نوشتند هفت قدم روی زانوهایش دارد میرود. بعضی ها نوشتند هنوز از مرکب پیاده نشده بود دیدند حسین رو زین مرکب هفت مرتبه بلند شد و نشست. هی میگوید وَلَدی علی ... الله اکبر چه خبر شده؟ تا رسید کنار مقتل علی اکبر نوشتند تا اینجا صدای گریه هایش را کسی نشنیده بود فَبَکاء بُکاءً عَلیا اگر میخواهی سنخیت پیدا کنی یعنی تو روضه ی علی اکبر بلند بلند گریه کنی.
نشست روی خاکها دلش آرام نشد. فَوَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه آنقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با یک تیر دونشان زدیم. هم پسر را زدیم هم پدر را زمینگیر کردیم. صورت رو صورت جوانش است. یک وقت دید صدای ناموسش زینب دارد می آید . یا صاحب الزمان. چشمی نباشد امشب گریه نکرده باشد ها. راوی میگوید دیدم یک خانوم بلند قامت هی زمین میخورد و بلند میشود. هی میگوید یا أُخیا وابنَ أُخیّا یعنی اول نگران حال حسین است تا زینب آمد وسط میدان ابی عبدالله بدن جوانش را رها کرد. نمیخواهد خاطره ی مدینه تکرار بشود. یکبار ناموسش بین نامحرم ها گیر افتاده بس است. چه کرد؟ زیر بغل خواهر را خودش گرفت ، و ردَّها إلی الفُستاط خواهر را خودش به خیمه ها رساند .
آماده ای بگویم یا نه؟ آقاجان یک لحظه آمدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی. پس کجا بودی مجلس یزید ؟ و علیها عرضَ العُصیانِ دست خواهرت را به طنابی بسته بودند. دلقکها و نامحرمها داشتند شادی میکردند.
های حسین.....
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه شهادت حضرت#علی اکبرعلیه السلام#شب هشتم
#استادهاشمی نژاد
همین که راه افتاد ابی عبدلله دنبال علی راه افتاد. اما دیدند حسین دست به محاسن گرفته، یعنی خدا ریشم سفید شده علی بزرگ کردم. علی حاصل عمر منه. پشت سپاه را درهم شکست. آمد محضر پدر به عنوان جایزه آب از پدر طلب کرد، یا ابَت العَطَشُ قَد قتَلَنی و ثِقلَ الحَدید قَد اجهَدنی شیخ شوشتری می گوید بیا برای خجالت هایی که حسین کربلا کشید باهم گریه کنیم. یکی از جاهایی که خجالت کشید اینجا بود ، انقدر از علی اکبر خجالت کشید.
مگر نمی دانست بابایش آب ندارد؟ چرا می دانست بابایش آب ندارد. چرا گفت تشنگی دارد هلاکم می کند؟
بعضی بزرگان می گویند: ابی عبدلله بالای بلندی ایستاده بود، علی را تماشا می کرد هر تیری می آمد می خواست کار علی را یکسره کند آقا با اشاره ی ابرو تیرهارا دور میکرد.
آمد گفت بابا تشنگی دارد هلاکم می کند. اگر می شود نظرت را از روی من برگردان.بگذار بروم راحت شوم بابا.
علامه ی امینی فرمودند: من تاحالا این جمله را نقل نکردم ، می گویم که امشب خیلی با حضور گریه کنید ؛ علامه ی امینی فرمودند: هر مجلسی روضه ی علی اکبر خوانده شود ابی عبدلله حضور پیدا می کند.
شیخ شوشتری هم می گوید اگر از مجلس روضه ی علی اکبر بیرون رفتی امشب رفتی خانه ات همسرت گفت کجا بودی؟ بگو مجلس روضه ی احتضار حسین بودم.رفتم به مجلسی که حسین در حال جان دادن بود.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه حضرت #علی اکبر علیه السلام
#استادانصاریان
ابی عبدالله در مسئله ی علی اکبر سه بار مشرف به مردن شد ، سه بار . بار اول وقتی بود که علی اکبر آماده ی رفتن شد ، دیگر یقین دارد جگر گوشه اش رفت. چقدر به ابی عبدالله سخت گذشت؟
دوم: وقتی از میدان برگشت با یک حالت عاطفی شدید گفت ابتا العطشُ قد قَتَلَنی، وقتی گفت تشنگی دارد من را می کشد پدر است دیگر پدر ، بغلش را وا کرد . پسرم بیا تو آغوشم. سر اکبر را به سینه گرفت. از غصه ی اینکه نمیتواند یک ظرف آب بهش بدهد حالت مرگ بهش دست داد. که چرا نمیتوانم جواب بچه ام را بدهم؟
سوم: که ابی عبدالله به حالت مرگ افتاد آن وقتی بود که صدایش شنیده شد ابتا علیکَ منِّ السلام بابا من هم رفتم حضرت سکینه میگوید وقتی از اسب افتاد صدایش آمد به گوش بابایم دیدم بابایم دارد جان میکَنَد . دوتا چشمش در حدقه دارد می گردد. همین جوری اطراف چادرها را نگاه میکرد. قشنگ دیدم بابایم را نزدیک بود روح از بدنش برود. ناله زد بلند ، پسرم خدا بکشد آنهایی که تو را کشتند.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#مقتل خوانی#حضرت علی اکبر#علیه السلام
#استادانصاریان
لمّا تَوَجَّهَ الی الحرب لباسش را پوشید سوار بر اسب شد متوجه میدان جنگ میخواست بشود ، هنوز به اسب نهیب نزده بود اِجتَمَعتِ النِّساءُ حولَهُ من ال.. تمام زنان و دختران ریختند بیرون. حلقه زدند. که راه رفتن نباشد . حسین جان..
گریه ی زن و بچه تان را دیدید؟ چکار میکند با دل؟ ابی عبدلله یک گوشه وایساده دارد نگاه میکند. حلقه زدند . راه را بستند ، راه را بستند و قولنَ لَهُ اِرحَم غُربَتَنا اکبر به غریبیِ ما رحم کن . ولا تَستَعجِل اِلی القِتال میخواهی بروی چرا عجله میکنی؟ نرو فَاِنَّهُ لیسَ لَنا طاقتُ فی فراقِک تو میدانی که ما طاقت فراق تورا نداریم .
خب این منظره خیلی عجیب است. فاَخَذَت عمّاتُهُ و اَخَواتُه بِعِنانه و رِکابِه منعتُ عن العَزیمه زینب امد دهانه ی لسب را گرفت گفت نمیگذارم بروی کلثوم امد گردن اسب را گرفت سکینه آمد رکاب اسب را گرفت . ما نمی گذاریم بروی . نباید بروی..
فَعندَ ذلک گفتم گریه زن و بچه تان را دیدید؟ چه میکنه با آدم ؟ فَعندَ ذلک تَغَیَّرَ حال الحسین این منظره را که دید حال ابی عبدلله متغیر شد بحیثُ اشرَفَ علی الموت دیدند حسین دارد جان میدهد، خیلی منظره سخت بود ؛ و صاحَ بِنسائِه و عِیالِه ی بِاَنهُ فریاد زد زینب کلثوم سکینه ولش کنید .
رهایش کنید . فانَّهُ مَنصُوصُ بالله بچه ی من به خدا چسبیده و مقتُولُ فی سَبیله بگذارید برود کشته شود . ثمَّ انقدر زن و بچه هیجانی بودند انگار صدای ابی عبدلله را نشنیدند امام حلقه را شکست وارد شد دست علی را گرفت اوردش بیرون گفت بابا می خواهی بروی برو . حالا علی دارد می رود بابا دارد نگاه میکند ، خدا.
حسین جان؛ وای . رفت جنگ کرد ، جنگ کرد برگشت .
@rozevanoheayammoharramsoghandi