eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
159 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
جایی که همه مثل خودت هستند؛ یک چشم پر از اشک، یک چشم به طفل نوپا، دستی به سر دخترک، و در فکر رفت و آمدهای پسر بازیگوش وسط هیئت اینجا همه هستند؛ اینجا هیئتی برای مادران ایران است. خبری در راه است... + + ✅ به زودی به امید خدا، یک هیئت مادرانه (طی دو روز) با همکاری سه تا گروه خواهیم داشت که تاریخ و ساعت و مکانش رو متعاقباً اعلام میکنیم. 💳 شماره کارت جهت دريافت نذورات و کمک به برگزاری بزرگترین هیئت مادرانه ایران، هیئتی که برگزار کننده اش خود مادرها هستند و صاحب هیئت، ان‌شاء‌الله خود حضرت مادر علیها السلام
۶۰۳۷۶۹۷۶۳۵۹۶۴۵۹۳
به نام موحدی‌نیا ☘️☘️☘️ کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«کاش منم خواهر داشتم!» (مامان ۵.۵ و ۲.۵ ساله) محمد هنوز نمی‌دونست توراهی داریم که راه می‌افتاد و پیش این و اون می‌گفت من قراره آبجی‌دار بشم!😳😁 منم که خیلی دختر دوست دارم، می‌گفتم بلکه این بچه می‌دونه و ما خبر نداریم و آرزو می‌کردم حرفش درست باشه.💛 از پیش خودش براشم اسم هم انتخاب می‌کرد و به همه می‌گفت. از حلما بگیر تا گلی!!!😂 این ور و اون ور هم که می‌رفتم، وقتی می‌فهمیدن باردارم، می‌پرسیدن دختره یا پسر؟ انگار بقیه هم مثل خودم دوست داشتن بعد از دو پسر، دیگه یه دختر داشته باشم.😉 اوایل خرداد بود. همون روزهای ولادت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) و دههٔ کرامت. شبکه پویا مدتی بود که مراسم جشن تکلیف دختران و سرودهای روز دختر رو پخش می‌کرد. بعد هم عکس‌ها و سرودهای خواهر و برادری. محمد می‌گفت چرا من دختر نیستم؟ کاش منم دختر بودم و برام جشن می‌گرفتن!😬 برام جالب بود حرفش. برعکس من که تو کودکی آرزو می‌کردم پسر باشم! در همین ایام، مادران شریف هم پویش خواهر و برادری گذاشته بود. سر این موضوع یک نفر به من پیام داد و سر دردودل رو باز کرد. گفت که سه تا پسر داره و پسر بزرگش کلی دوست داره خواهر داشته باشه. سومی رو با هزار نذر و نیاز آوردن که خواهر بشه. وقتی فهمید پسره کلی گریه کرد.😔 تا مدت‌ها بعد به دنیا اومدنش هم می‌گفت ببریم دکتر. این اشتباه شده!! دیگه یه مدت بی‌خیال شده بود که حالا دوباره با دیدن کلیپ‌های دخترانه و خواهر برادری شبکه پویا، دوباره داغش تازه شده و هی ناراحت می‌شه که من چرا خواهر ندارم؟!🤷🏻‍♀️ بعدش ازم خواستن که از مادری که چهار پسر داشتن و تجربیاتشون رو تو کانال گذاشته بودیم، در مورد راه‌حلشون برای این مشکل بپرسم. منم از خانم‌ها و پرسیدم. جواب‌هاشون جالب بود. ♦️یکی از چیزهایی که گفتن این بود که شاید خود ما یا اطرافیان خیلی دختر دوست داریم و بچه‌ها این رو از حال و حرف‌های ما می‌فهمن و تاثیر می‌گیرن. اگه ما خودمون آرامش داشته باشیم و یقین بدونیم خیر ما در داشتن همین فرزندان پسر بوده، می‌تونیم این آرامش رو به بچه‌هامونم منتقل کنیم. اگه خودمون پیش بچه‌ها بگیم کاش دختر داشتیم و غصه بخوریم، اونا هم طبیعتاً ناراحت می‌شن. حتی اگه درک بچه‌ها از خدا خوب شکل نگرفته، همه تقصیرا رو گردن خدا هم نندازیم که خدا بهت خواهر نداده. چون از دست خدا ناراحت می‌شن. حتی شاید خوب باشه نگیم دعا کن خواهردار بشی. چون ممکنه بازم خواهردار نشن و از دست خدا شاکی بشن.🤷🏻‍♀️ ♦️باهاشون همدلی کنیم و درکشون کنیم. آره می‌دونم! دوست داشتی خواهر داشته باشی... راستش منم برادر بزرگتر ندارم! منم همیشه دوست داشتم برادر بزرگتر داشته باشم... ولی اگه بعداً دختردار بشیم، چقدر خوش به حالش می‌شه برادرای بزرگی مثل شما داره ها!😍 ♦️و بعد مزایای داشتن برادر رو پراش پررنگ کنیم. مثلاً شما داداشا خیلی راحت می‌تونید با هم بازی کنید. اگه جای این برادرت، خواهر داشتی، دیگه اینقدر راحت نمی‌توستید فوتبال بازی کنید و...😉 ♦️حرف‌های دیگه‌ای هم به فراخور سن بچه‌هامون می‌تونیم بزنیم. اینکه این دنیا هیچ چیزش «فقط خوب» نیست. همیشه خوبی‌ها در کنار یه سری سختی‌ها و مشکلات هستن. اینطور نیست که اگه خواهر داشتی همه چیز خوب بود و حالا که برادر داری همه چیز بد باشه... خیلی وقت‌ها هم شرایط دست ما نیست! پس بهترین کار اینه از شرایط موجودمون بهترین استفاده رو بکنیم. ♦️بعد اینکه جدای از این مورد، بچه ممکنه چیزهای دیگه‌ای بخواد که قابل تحقق نباشه. مثلاً اصرار کنه من ماشین واقعی می‌خوام! باید کم‌کم براشون جا بندازیم که همهٔ چیزهایی که دوست داریم قابل تحقق نیستن. ♦️و در آخر اینکه لزومی نداره روز ولادت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) فقط برای دخترا باشه. می‌شه این روز یا یه مناسبت دیگه، مثلاً روز ولادت حضرت علی اکبر (علیه‌السلام)، برای پسرها هم هدیه بخریم و ازشون تشکر کنیم پسرهای خوبی هستن.😊😍 🍀🍀🍀 جواب‌ها رو برای این دوستمون فرستادم. اما نمی‌دونستم خودم زودتر از ایشون، نیاز به این جواب‌ها پیدا خواهم کرد!! فردای همون روز، سونوگرافی معلوم کرد توراهی ما هم پسره. خودم و همسرم با اینکه دختر دوست داشتیم، ولی خدا رو شکر کردیم 🤲🏻 و امیدوار شدیم بعدی دختر باشه.😁 ولی به محمد چی باید می‌گفتم؟ اونی که اینقدر می‌گفت من قراره خواهردار بشم! طبق همین حرف‌ها، اینطوری خبر رو بهش دادم: مامانی می‌دونستی نینی جدید ما هم پسره؟ خیلی جالب می‌شه نه؟!😃 تو می‌شی داداش بزرگه و اینا سربازات می‌شن. هر چی که بگی به حرفات گوش می‌دن. تو فرمانده‌شون می‌شی. چقدر خوش می‌گذره سه تا داداشی.😍 تموم شد. حتی یه ذره هم ناراحتی پیدا نکرد که کاش دختر بود.🙂 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
❓آزاد نگذاشتن بچه چطور باعث دروغ گفتنش می‌شه؟ 😔 ❓مخفی کاری بچه ریشه در کدوم رفتار والدین می‌تونه داشته باشه؟ 🤨 ✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻 ☘️☘️☘️ کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
31.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«هدیه‌های شگفت‌انگیز خدا» 🔸بدو بیا کلیپ🔸 سلام مامانا😇 خداقوت همینطور که از غذا پختن و خوردن و خوراندن، شستشو و نظافت منزل و ظرفا و لباس‌ها و پاسخگویی به سوالات مکرر و بی‌پایان بچه‌ها، و خیلییییی چیزای دیگه فارغ شدید، و در‌حالی‌که با ته‌ماندهٔ قوت باقی مانده به پهلو دراز کشیدید و گوشی دستتونه...🧐 براتون یه کلیپ گذاشتیم که صفا کنید و با چشم‌های خیس🥺 به مادری برای وروجک‌هاتون ادامه بدید.😁 اشلی خانم که ۷ تا بچه دارن، تو این کلیپ از توکل و اعتماد به خدا دربارهٔ تعدد فرزندان می‌گن.😉 از تجربهٔ اینکه چقدر مادری باعث رشد خودشون شده، چقدر در دل سختی‌های بچه‌داری خدا رو نزدیک‌ به خودشون حس می‌کردن، اینکه نیاز به بهتر شدن دارن و اجازه دادن که مادری این رشد رو براشون رقم بزنه.💛 خلاصه اینکه از تجربه‌های معنوی و مادرانهٔ اشلی خانم بی‌بهره نمونید تو این شبا و روزای‌ گررررم تابستانی.😅 التماس دعا🤚🏻 پ.ن: لازمه اشاره کنم که این خانوادهٔ آمریکایی در حال حاضر ۸ فرزند دارن، یه نهمی هم در راه داشتن که عمرش به دنیا نبوده.😢 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«لشکر ای کاش‌ها...» (مادر پنج فرزند) نمی‌دانم گنجشک‌ها هم غصه‌دار می‌شوند یا نه؟! اصلاً غصه‌دار می‌شوند یا خوشحال؟ یا شاید هم برزخی میان این‌ها! وقتی بعد از مدتی آموختن پرواز، جوجه‌هایشان پر می‌کشند و از آشیانه می‌روند، در دل کوچکشان چه میگذرد؟ بر پرواز آموختن طفلشان شادی می‌کنند یا از رفتنش غصه‌دار می‌شوند؟ هر چه هست حال دلشان را خوب درک می‌کنم.🥺 وقتی پسرم آمد و گفت می‌خواهد طلبه شود... هر چه خواستم حواسش را پرت کنم که بگذار بوی شیر دهانت برود، بعد حرف‌های بزرگتر از قد و قواره‌ات بگو، از او اصرار و از ما انکار.🤷🏻‍♀️ ولی نه! انگار راستی راستی بزرگ شده. گمان نمی‌کردم دعای دیگران در حقش به این زودی‌ها مستجاب شود، که ان‌شاءالله سرباز امام زمان شود. دعای واقعی بود یا لقلقهٔ زبان؟!!! اصرارهایش کار دستم داد و عاقبت راضی شدم. سپردمش اول به خدا و بعد فرماندهٔ مهربان‌تر از پدرش. گفتم: «یا صاحب‌الزمان شما قطب عالم امکان هستید، برایش پدری کنید و دستش را بگیرید، در راهی که انتخاب کرده و قدم در آن گذاشته..» روزی که کوله‌بارش را بست و رفت، بغض کردم.😞 باورم شد که دیگر کودک نیست. یقین دارم روزی که قیصر امین پور «و ناگاه چه زود دیر می‌شودش» را سرود، حس و حالش شبیه من بود. قلبش خوشحال بود و چشمش بارانی. با رفتنش سپاه «ای کاش‌ها» بر قلب و دلم تاختند. ای کاش می‌دانستم این‌قدر زود دیر می‌شود، آن‌وقت مادر مهربان‌تری می‌بودم برایش. ای کاش برای خط‌خطی روی دیوار یا خاک بازی‌اش شماتتش نمی‌کردم.😔 ای کاش وقت بیشتری برایش می‌گذاشتم و از ثانیه ثانیه بچگی‌اش بیشتر لذت می‌بردم... ای کاش بیشتر به این فکر می‌کردم که او تنها، امانتی‌ست در دست من، متعلق به من نیست و نخواهد بود. ای کاش بیشتر می‌بوسیدمش و می‌بوییدمش قبل از اینکه حجب و حیای جوانی پردهٔ نازکی بیفکند بین او و مادرش. ای کاش آرزو نمی‌کردم که زودتر بزرگ شود، از همان روز اول تولدش که با خود عهد کرده بود نگذارد پلک‌های من و پدرش برهم بیایند.😴 کاش قدرش را بیشتر می‌دانستم، وقتی که تمام دغدغه‌اش دیدن فلان کارتون یا بازی با دوچرخه‌اش بود. کاش بعد از شیطنت‌هایش آه نمی‌کشیدم که کی می‌خواهد بزرگ شود! کاش زمان، کمی استراحت می‌کرد و این چنین بی‌رحمانه نمی‌تاخت. ای کاش‌ها درمانی برای درد جدایی نیستند. ای کاش‌ها تنها هنرشان دمیدن بر آتش دل آدمی‌ست هنگام جدایی. ای کاش‌ها هرچندنامردند و بی رحم، اما حاصل و دسترنج خودمان هستند. ای کاش لشکر ای کاش‌هایم را این‌چنین مجهز نمی‌کردم... ای کاش... پ.ن : پسر ۱۴.۵ ساله‌ام امسال وارد حوزه شد. دلم برایش تنگ می‌شود چون طبق قانون مدرسه، فقط آخر هفته اجازهٔ برگشت به منزل را دارد. از اینکه در این سن کم با آگاهی و ذهن پویا راهش را در این روزگار آخرالزمانی و در حیطهٔ حکومت رسانه‌های دین‌ستیز، به درستی انتخاب کرد، بسیار بسیار خوشحال و شکرگزار درگاه الهی هستم. نوشتهٔ بالا تنها دلنوشته‌ای بود و شاید تلنگری، که قدر کودکی فرزندانمان را بیشتر بدانیم که در چشم برهم‌زدنی می‌گذرد. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امام سجاد (عليه‌السلام) فرمود: فرزنـدم! بپرهـيز از سـتم بر كسى كه ياورى جز خدا ندارد. «يـابُنّـى ايّاكَ وَظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عليكَ ناصِرا اِلاّ اللّه» (اصول الكافى، جلد ۲، صفحه ۳۳۱) دل سودا زده‌ام ناله و فریاد کند هر زمان یاد غم حضرت سجاد کند بی‌گمان، اشک به رخساره بریزد از چشم هر که یادی ز غم آن شه عُباد کند 🏴 شهادت علی‌بن‌الحسین، امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) تسلیت باد.🏴 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
منحصربه‌فرد،شبیه اثر انگشت‌ (مادر سه فرزند ۸/۵ ساله، ۵ ساله و ۲ ساله) بچه اول‌مان، روزی که پوشکش را باز کردیم، از همان شب اول، توی خواب هیچ خطایی نداشت. ولی امان از موقع بیداری، که چند سال تا اطمینان نهایی طول کشید. بچه دوم از روزی که پوشکش را باز کردیم، یک سال شاید بیشتر طول کشید تا پروژه شبش تکمیل شود، ولی روز را خیلی زودتر یاد گرفت. سومی را از پوشک نگرفتیم، خودش دارد خودش را از پوشک می‌گیرد. زیر دو سال بود که یک روز پوشکش را درآورد، اصرار کرد برویم دستشویی، نشست و کارش را انجام داد! از حکمت‌هایی که یک مادر چندفرزندی به آن می‌رسد، همین تفاوت آدم‌هاست؛ هر کدام اثر انگشت منحصر به فردی هستند، که مسیر رشدش شبیه هیچ کس نیست. در جان و جهان ، هربار یکی از مادران سخن می‌گوید،از آفاق تا انفس 🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane ☘☘☘ کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام عزیزان 🖤 عزاداری هاتون قبول حق ان‌شاءالله توی مرداد ماه می‌خوایم با یک مادر شهید فعال و پر انر
توی گروه بحث درباره‌ی کتاب حسابی داغ بود. همه مشغول نظردهی که: وای چقدر این مادر فعال بودن، آخه چقدر همت، چقدر خلاقیت، ماشاءالله به روحیه‌شون و ... یه نفر پرسید: - خانم احمدیان هنوز در قید حیات هستن؟ - بله - کسی میدونه کجا زندگی میکنن؟ - اهواز، پادادشهر، همچنان هم مشغول کارآفرینی، تازه اسپانسر هم شده‌ان و برای بچه‌های محلات محروم تیم فوتبال تشکیل دادن. طرح‌های اقتصادی زیادی دارن که در مجال صفحات کتاب نمی‌گنجیده. - شما ایشون رو از کجا می‌شناسین؟ - بنده ماه‌پری هستم! اینجا بود که یکهو همه اینطوری شدیم: - وای خدای من نویسنده! 🤩 - آخی، خانم ماه‌پری شما هستین؟ 😍 - واقعا نویسنده‌ی کتاب تو گروهه!؟ 😳 و پاسخ ایشون رو خوندیم که: - بله، چند روزی هست افتخار دارم در جمع شما باشم، خودمم همپای شما کتاب رو شروع کردم، إن شاءالله هر چی یادم باشه میگم خدمتتون. اینطوری بود که همه‌ی اعضا فعال شدن و مشغول ابراز احساسات در مورد کتاب و قهرمانش. خانم ماه‌پری هم لطف می‌کردن و با سعه‌ی صدر سوالات همه رو جواب میدادن، گاهی هم خاطره‌های نابی برامون تعریف میکردن که تو کتاب نیومده. ☺️ از خلاقیت و فعالیت بی‌وقفه‌ی مادر شهید برامون گفتن، از اینکه هنوز هم سرحال و قبراق مشغول کارند و از هر چیز ساده‌ای که به ذهن کسی هم نمی‌رسه بهترین استفاده‌ها رو میکنن. ماجرای کشتارگاه رفتن‌شون و خرید شکمبه‌های حیوانات 🐄🐑🐐 رو تعریف کردن که وقتی با خنده و تعجب اطرافیان مواجه میشن که آخه اینا به چه درد میخورن، میگن: اون علوفه که حیوون خورده هنوز بذر داره، چرا هدر بدیم؟! خالی میکنن تو زمین بایر، هم کود داشته و هم بذر و خلاصه مفت و مجانی زمین میره زیر کشت علوفه! 🌱 خاطره‌ی برادر خانم احمدیان که استاد دانشگاه اصفهان هستن رو برامون تعریف کردن که وقتی می‌شنون یه خانومی اومده اصفهان و داره آپارتمان سازی 🏢 می‌کنه و حتی زیر کامیون تیرآهن 🚛 میره و بار خالی می‌کنه تا کار ساخت و ساز یه لحظه لنگ نمونه، بلافاصله میگن: این عصمت ماست! جز خواهر من هیچ زنی این مدلی کار نمی‌کنه. بعدم به حاج خانم زنگ می‌زنن که آجی تو رو خدا این کارها رو همون اهواز انجام بده 😂 بعدم از دعای خیر پدر شهید در حقشون گفتن، وقتی که بعد از مراسم رونمایی کتاب خدمتشون میرسن برای عرض ادب، در حالیکه کمی ناخوش‌احوال بودن و روی تخت دراز کشیده بودن، بهشون میگن: دخترم، الهی خوشبخت بشی! الهی هر چی از خدا میخوای بهت بده، خیر ببینی که خاطرات زندگی ما رو ثبت کردی ... واقعا هم خاطرات امثال این مادر باید تو دفتر تاریخ این سرزمین ثبت بشن تا همه بدونن چه شیرمردان و شیرزنانی این خاک رو حفظ کردن و مایه‌ی عزت و افتخارش شدن. این جمله‌ی خانم احمدیان تو گوشم زنگ میخوره که: «می‌خوام این زمین فردای قیامت بگه خدایا من شهادت می‌دم عصمت همه‌ی جاهایی که در توانش بود اومد و خدمت کرد» ... 🪴🪴🪴 این ماه توی پویش کتاب مادران شریف کتاب رو میخونیم، خاطرات خانم عصمت احمدیان مادر شهیدان فرجوانی ⏳ تا آخر مرداد برای شرکت در پویش فرصت هست. 🎁 ۱۰ جایزه‌ی ۱۰۰ هزارتومانی داریم + ۱۰ جایزه‌ی جذاب فرهنگی 🟢 برای اطلاع از جزییات پویش و عضویت توی گروه همخوانی کتاب وارد کانال زیر بشین: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif