#م_تبیان
(مامان #علیرضا ۴/۵ ساله و #محمد_پارسا ۲/۵ ساله )
- سخت نیست؟؟
این سؤال رایج از یه شاگرد اول دانشگاهه،
یا برندهی جایزه بهترین بازیگر،
یا...
میتونه هم سؤال رایج از من باشه!😄
یه مادر با بچه های شیر به شیر👦🏻👶🏻
🎥تازه عروس بود که پرسید👰🏻
احتمالا منتظر بود که بگم: "نههههه اصلاااااا... بچهی دوم خودش میخوابه، خودش غذا میخوره، خودش به حرف میافته، کلا خودش برای خودش بزرگ میشه!!!"
منِ درونیام با چاشنی عصبانیت🙍🏻♀️ گفت: "خب معلومه که سخته، بچهداری که پر از سختیه،
پس معلومه که دوتا بچه از یکی سختتره! اونم دوتا قد و نیمقد، پشت سر هم."
اما منِ بیرونیم خیلی متین و موقر جواب داد: "بله سخته، ولی شیرینه و شیرینیش هم بیشتر از تکفرزندیه.
و البته به نفع بچههاست که در کنار هم بزرگ بشن.👬
پس اگر برای راحتی خودتون میپرسید، میگم یه کم فاصله بدین که زیاد خسته نشید، ولی اگر برای فرزندتون بپرسید میگم هرچه زودتر به فکر همبازی کودکی و همراه بزرگیش باشید.🤾♂️🤸♂️
قطعا خدا هم در این مسیر به شما کمک میکنه؛ ضمن اینکه در آینده لذت داشتن یک خانوادهی گرم و صمیمی همهی خاطرههای سخت رو از ذهنتون پاک میکنه"👨👩👦👦
😌 از حرفام لذت برد و حتی تصدیق کرد👌🏻 اما با یادآوری سختیهای چندفرزندی دوباره منصرف شد!!!🤦🏻♀️
یک مثال ویژه سرآشپز براش زدم: "شما میتونید برای ناهارتون تدارک نیمرو🍳 ببینید، یا قرمه سبزی🥘.
زحمت این کجا و آن کجا... لذت این کجا و آن کجا!!!😋"
و اصلا مگر لذتی در دنیا هست که بدون سختی بدست بیاد؟؟؟🤔
بعد خیلی سریع فرد را به خدا سپردم، از منبر پایین آمدم و به پسرانم پناه بردم👩👦👦
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_وصالی
(مامان #امیرعلی ۹ ماهه)
دیر غلت زد.
منم که مامان اولی و بیتجربه ❗️ کلی نگران شدم.
گمون کنم ۷ ماهش بود که تونست غلت بزنه، تا یه ماه بعدشم سینه خیز نمیرفت.😢
خلاصه ک کلی مامانشو حرص داد تا بتونه حرکت کنه.😅
یادمه اسباببازیها رو میچیدم جلوش تا بلکه آقا زحمت بده به خودش یه چند سانت برای دلخوشی این مادر، سینه خیز بیاد..😏
انگاااار نه انگار🤨
جیغ و گریه که وسایل رو بده بهم!
پروژهای داشتیما،
کلی استرس هم اینجا متحمل شدم...
تا یه روز به تشخیص خودش صلاح دید سینه خیز بره.😁
خلاصه به همین سینه خیز رفتنش دلم خوش بود و حالا حالاها امیدی به چهار دست و پا رفتنش نداشتم!
هر چند که خودم چهار دست و پا میرفتم که یاد بگیره ولی بیتاثیر بود.
یه روز از همین روزای اخیر، رفتم خونهی مامانم،
من یه خواهر کوچولو دارم به نام حلما که پنج سالشه.😍
حلما و امیرعلی مشغول مسابقهی سینه خیز رفتن بودن که من گفتم: «حلما چهار دست و پا برو بچه یاد بگیره»
در اتفاقی محیرالعقول امیرعلی دقیقا مثل حلما چهار دست و پا شد و شروع کرد به صورت حرفهای حرکت کردن.😳
بعد این جریان فهمیدم چقدرررر تک بچه بودن سخته!😐
ما بزرگترا هر کاری کنیم نمیتونیم الگوی دوست داشتنی و همه چیز تمومی برای بچهها باشیم.🤷🏻♀️
پ.ن: دارم به صورت جدی به فرزند دوم فکر میکنم.🤗
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_شیخحسنی
(مامان #یاسین ۲۰ماهه)
دلم ميخواست حالا که بخاطر تولد پسرم و شرایط کرونا، کلاس حضوری تدبر رو نميتونم شرکت کنم، لااقل بتونم صوتهای کلاس رو گوش کنم.
تدبر تنها چيزيه ک واقعا "حال خوب کن" و "زندگی خوب کن" بوده برای من💚
اما حالا مدتي بود که بینصیب شده بودم😔
وقتهایی ک پسرم میخوابید برای ارشد درس میخوندم، چون نیاز به نت برداری و تمرکز داشتم.🤓
ديگه وقتی برای گوش کردن صوتهای تدبر نبود! چون اونا هم باید با تمرکز و در سکوت گوش میدادم تا درست بهره ببرم!
از اونجا که به شدت موافقم که وقتی بچه مياد برکت وقت و فهم هم با خودش مياره، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم خودم رشد کنم هم بچهام.😎
صوتها رو ریختم روی فلش و زدم به تلوزيون.
برای یاسین هم بازیهايي رو انتخاب کردم که تو اون 60 دقیقه بدون سروصدا و تحرک باشه تا بتونم خوب گوش بدم.☺️
با آرد و آب و یکم رنگ خمیر درست کردم و خداروشکر همونطور که ميخواستم پیش رفت.😍
گوش و فکرم جای ديگه بود( که البته اولش سخته یکم)، دست و چشم و زبونم یه جای دیگه.( آخه خیلی زود اگه بهش توجه نمیکردم و ذوق نمیکردم، میفهمید حواسم جای ديگه است.)😊
یه مقدار از وقت هم به نقاشی گذشت. تند تند یه نقاشی میکشیدم و ميگفتم حالا رنگش کن و تو اون مدت با دقت بیشتری گوش میدادم و با یه خودکار گوشه دفتر نقاشی نکات مهم رو مینوشتم که بعدا منتقل کنم به کتاب.💪🏻
گاهی هم وسطش ميگفت برام مداحی یا آهنگ بذار که قطع میکردم و براش میگذاشتم و تو این فاصله یا به کارهای آشپزخونه میرسیدم یا گوشیمو چک میکردم یا....☺️
علاوه بر برکت وقت و فهم، به این نتیجه رسیدم ک اگه واقعا یه چیزی رو بخوای يه جوري خدا راهشو بهتر نشون ميده.😇
#تدبر_در_قرآن
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_شکوری
(مامان #عباس و #فاطمه 2.9 و 1.3 ساله)
شما هم مثل من فکر میکنید بعد از مادر شدن از معنویات و عبادات دور شدید؟😢
گاهی خودمو مقایسه میکنم با دوره مجردی و حس میکنم پسرفت کردم!😞
آیا واقعا این بچههای پاک و بیگناه باعث کم شدن معنویت زندگی من شدن؟
مگه نه اینکه اینا هنوز فطرتشون دستنخورده ست و تازه از پیش خدا اومدن، پس چطور میشه باعث کم شدن معنویت مادرشون بشن؟
دو سالی طول کشید تا فهمیدم مشکل از خودمه...
یادمه قبلا هم توی هفتههای آخر ترم و نزدیک امتحانا، معنویت خونم کم میشد. چون سرم شلوغ بود حسابی.🏃🏻♀
یا حتی وقتی غرق کارهای تشکیلاتی میشدم یهو میدیدم یه هفته ست اصلا وقتی پیدا نشده که به کارهای معنوی بپردازم...😕
مهم ترین عامل کم شدن معنویت خونم رو پیدا کردم!
غفلت!
هرچی سرم بیشتر شلوغ باشه( چه با درس و کار چه با بچهداری) انگار زمینهی غفلت بیشتر میشه برام.
پس باید حواسمو جمع کنم تا بتونم مقدار کافی معنویت تزریق کنم به زندگیم.😅
به مرور چند تا راهکار پیدا کردم.
۱. سعی کردم واقعبین باشم. قطعا وقتای آزادم نسبت به مجردی کمتر شده.
پس بهتره به جای کمیت، دنبال کیفیت باشم.😀
همون وقتای محدودی که پیدا میشه، با توجه و حواس جمع و نیت خالص یه کاری بکنم.
اگر نمیتونم برم هیات برای دعای کمیل، میتونم دو سه صفحهاش رو خودم بخونم شب جمعه.
۲. یه برنامه سبک معنوی متناسب با شرایط خودم و کاملا واقعگرایانه نوشتم. طوری که بتونم توش استمرار داشته باشم. 👌🏻مثلا:
- روزی یکی دو صفحه قرآن با توجه به معنی
- روزی ۱۰ دقیقه مطالعه کتب اخلاقی
- روزی یک صفحه از کتابهای مناجات و ادعیه (صحیفه فاطمیه و صحیفه سجادیه علیهما السلام)
- گاهی خوندن زندگینامه افراد معنوی (شهدا، علما و ...)❤
۳. تلاش کردم حواسم به زمانای مردهام باشه.🧐
من روزانه چندین ساعت رو پای گوشیم و توی شبکههای اجتماعی صرف میکنم. چون راحتترین کاره و یه جورایی تفریح محسوب میشه.
میتونم بخشی از این زمانو کم کنم و به جاش با گوشیم قرآن بخونم، کتاب بخونم یا دعا گوش بدم.
۴. گاهی احادیث مربوط به اجر و پاداشهای معنوی مادری و تربیت فرزند رو میخونم.
مادری کار کمی نیست. خودش کلی پاداش داره. ولی چون حواسم بهش نیست حس میکنم که کار معنوی خاصی انجام نمیدم.😐
۵. مهمترین کار هم که خیلی بهم انرژی و امید میده،😇
اینه که گاهی تنهایی درباره اهداف و آرزوهای معنوی که دوران مجردی داشتم و هنوزم دارم، فکر میکنم و مینویسم تو دفترم.
سعی میکنم برای رسیدن به اون اهداف یه مسیر ساده از بین کارهای روزمرهام پیدا کنم.
مثلا آرزوم اینه که شهید بشم.😅
خب پس باید یه خورده درباره زندگینامه شهدا بخونم تا بفهمم رمز موفقیتشون چی بوده.
یا همیشه توی رویاهام دوست داشتم یار امام زمان باشم😇
خب پس یه خورده بیشتر درباره ایشون بخونم، فکرکنم، سخنرانی گوش بدم و ...
شاید با روزی ۱۵ دقیقه زمان بتونم کارایی انجام بدم که طی چندین سال آینده منو به این اهداف نزدیکتر کنه.
این حدیث رو خیلی دوست دارم از امیرالمومنین(ع) 😍:
قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ
کار کوچیکی که استمرار داشته باشه، بهتره از کارای بزرگیه که آدمو خسته میکنه و نیمهکاره رها میشه.
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
(مامان #رضا ۶ ساله، #طاها ۵ ساله و #محمد ۲ ساله)
زندگی روی دور تند بود و حس میکردم با شیب نزدیک ۹۰ درجه، دارم به ملکوت اعلی میپیوندم😃
درس و پروژه دانشگاه، دوتا فرشته کوچولوی شیر به شیر، حیاط و مرغ و خروس و...
و همسری که به اندازهی موهای سر و صورتش کار و مشغله داشت🤪
از هر فرصت کوچکی برای درس خوندن و فکر کردن روی تمرین، پروژههام، بچهداری و همسرداریم استفاده میکردم❗
پای اجاق، حین خوابوندن بچهها، شبها، #بین_الطلوعین، تایم بازی دوتایی و حیاط رفتنشون، مترو و...
در ناخودآگاهم حس میکردم چون مادرم و لحظه لحظه خدمتم اجر داره و صبر و تلاشم برای بازی و رفع نیازهاشون عین عبادته، دیگه چه نیازی به سیرمطالعاتی تهذیب نفس، هیئت، دعا، تعقیبات، استغفار، ذکر و قرآن⁉️🤔
گهگاهی یه سخنرانی گوش میدادم اونم بدون سیر مشخص.
گاهی یه مناجات سحری، یه دعای ندبهای...و فکر میکردم #برنامه_عبادیم سنگین شده😄🤭
خلاصه به خیال خودم دارم با ترک #محرمات و انجام #واجبات پیش میرم🙃
کمکم نمازهام به خاطر نیازهای بیپایان بچهها و غذای روی اجاق و... به بعدا مؤکول شد😐
گاهی هم به وقت اضافه😓
بلافاصله بعد نمازم میرفتم سراغ کارهام.
کمکم برنامهی #محاسبه_نفس هم به تک و توک آه و استغفار بدون فکر و برنامهی اصلاح، بدل شد😕
ارتباطم با خدا، محدود شده بود به ابراز عجز و ناله حین مشکلات و نهایتا شکرگزاری خشک و خالی😒
به قول حاج آقا پناهیان خدا برام شده بود یکی از اقلام سبد نیازمندیهام 🤭
حتی در حل مشکلات هم مرحلهی آخر یاد خدا میافتادم😢
روزمرگی میکردم و میشنیدم حضرت زهرا (س) با اون جایگاه والا، بچههای کوچیک و کارهای سخت منزل، خیالشون به اندازهی من تخت تبارک نبوده😄
عبادات رو با رعایت دقیق آداب انجام میدادند و از سنگینی برنامهی عبادی پادرد میگرفتند🤔
روزمرگی میکردم و میشنیدم: حضرت علی (ع) با اون مقام و عصمت، سحرگاهان استغفار ۷۰ بند میخواندند🤔
روزمرگی میکردم و میشنیدم: دین یه واقعیت پویاست، درجا زدن نداره یا پیشرفت داری یا پسرفت! یه کوچولو غفلت کنی پس میری😯
روزمرگی میکردم و میشنیدم: عبد باید برنامه عبادی منظم و مشخص داشته باشه👌🏻
روزمرگی میکردم و میشنیدم: عبد در نماز میهمان خداست و بعد هر نماز واجب یک دعای مستجاب داره، اگر بعد نماز چیزی از مولایش نخواد، به مولا برمیخوره❗️
و...
خب حالا وقتش رسیده بود به سادگی از کنار شنیدههام نگذرم❗️
رفتم سراغ اصلاح یک رابطهی پیچیدهی ناشناخته: #رابطه_عبد_و_مولا👌🏻
#روزنوشت_های_مادری#قسمت_اول
#رابطه_عبد_و_مولا
#ادب_بندگی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif