eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
681 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
219 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
وارد یه کوچه دراز و باریک شدیم که دیدیم دوتا از بچه ها مشغول صحبت توی یه جمع ۱۰-۱۲نفری خانم هستند. بهشون ملحق شدیم و در همان اول ورود این ضرب‌المثل برامون متجلی شد: " یه بار جستی ملخک، دو بار جستی ملخک، بار سوم تو دستی ملخک"😂😂😂 صحبت با دو سه نفری از خانمهای اون جمع، بسیار چالشی شد. در حقیقت هر چه ما سر آوردیم، اونها کلاه آوردند. بسیار بی اعتماد بودن به همه چیز. ۴ نفری سعی داشتیم با آرامش و احترام، جواب سوال‌هاشون رو بدیم. انصافا اونها هم، بی احترامی به ما نمی کردند. درخلال گفتگو هامون، می‌دیدم که گاهی با حرف های ما به فکر فرو میرن؛ ولی متاسفانه واضح بود که شدیداً تحت تاثیر تبلیغات و جو سازی‌های دشمن در فضای مجازی بودند. مشکلات اقتصادی بهانه‌ای شده بود براشون که به همه چیز بتازند. بعد از زمان تقریبا طولانی و حرفهای مفصل قصد خداحافظی کردیم. ناگفته نماند که در همین جمع هم چند نفر گفتند انشاءالله روز انتخابات، صبح اول وقت، برای رای دادن میریم و تاکید داشتند که فقط و فقط برای خدا میریم نه برای هیچکس. و عذرخواهی دختر خانم جوانی که از ابتدای بحث ساکت بود و حرفهای ما رو با سر تصدیق میکرد، حسن ختام این تجربه ما بود. @madaranemeidan
امروز عصر با تعدادی از مادران قرار گذاشتیم بریم امامزاده شعیب برای روشنگری. طبق معمول چند گروه شدیم و ‌رفتیم سروقت خانم‌هایی که توی گوشه و کنار محوطه امامزاده بودن. چند خانوم یه گوشه نشسته بودن، با یکی دیگه از مادرا به سمتشون رفتیم. توی دلم از حضرت زهرا (س) و امامزاده شعیب (ع) مدد خواستم. بعد از سلام و احوالپرسی کنارشون نشستیم. پرسیدم: عذرخواهم که وققتون رو می‌گیریم، می خواستیم نظرتون رو در مورد انتخابات بدونیم. با هم حرف بزنیم در این باره. از اوضاع بد اقتصادی و معیشت مردم و بیکاری و فساد گفتن. منم چهارتا دیگه روش گذاشتم و‌ گفتم متاسفانه اوضاع بدیه توی کشورمون. پرسیدم: خب فکر می‌کنین علت این همه گرونی و بیکاری و فقر چیه؟ گفتن: چون نظارت نمی‌کنن. یعنی واقعا نمی‌تونن جلوی این کارها رو بگیرن؟ پرسیدم: کیا نظارت نمی‌کنن؟ جواب دادن: مسئولین، دولت.... _ اون مسئولین رو کی فرستاده بالا؟ _ خب معلومه. خودمون. _ پس ما خیلی نقش داریم. _ حالا به نظرتون همون مسئولینی که خودمون فرستادیم بالا، چرا نظارت نمی‌کنن؟ _ چون عمداً می‌خوان صدای مردم رو دربیارن. به فکر مردم نیستن. فقط به فکر جیب خودشونن. _ به نظرتون چرا می‌خوان صدای مردم رو دربیارن؟ چرا نارضایتی مردم براشون مهم نیس؟ سکوت کردن و چیزی نگفتن. ادامه دادم؛ بعضی از مسئولین مغرضانه یا ناآگاهانه، باعث ایجاد این وضعیت در جامعه شدن. بعضی نفوذی‌های سطح بالا هم هدفشون ناامید کردن مردم از انقلاب هست. حالا همونهایی که این وضع رو برای مردم درست کردن، و انقلابی که متعلق به پابرهنه‌هاست به خدمت خودشون گرفتن، با تبلیغات و جو روانی و شبهه و تخریب، ولی‌نعمتان انقلاب رو علیه انقلاب تحریک میکنن و اوضاعی میسازن که مردم از سر ناامیدی یا اعتراض پای صندوق‌های رأی نرن. _یه سؤال❓ مگه قرار نبود با تصویب برجام و مذاکره با آمریکا، تحریم‌ها رفع بشه و مشکل بیکاری و تورم و آب خوردن و سفره کوچیک مردم حل بشه؟! مگه نگفتن اگر ما نیایم جنگ و ناامنی میشه ولی ما بیایم دشمن میشینه سرجاش و جنگ نمیشه. پس چرا بعد از دست دادن با دشمن، جسورتر شد و حوادث مجلس و حادثه تروریستی اهواز و شهادت حاج قاسم و ترور شهید فخری‌زاده و..... پیش اومد؟! الآن به نظرتون بعد از مذاکرات، همه اینها حل شده؟! تایید کردن که بعد از مذاکرات اوضاع‌مون خیلی بدتر شده. گفتم میدونین چرا بدتر شده؟! چون وعده خداست که اگر بغیر من چشم امید داشته باشین، ناامیدتون می‌کنم. وقتی مسئولین ما به جای مقاومت و نگاه به ظرفیتهای داخلی و‌ توان جوون من و شما و امید به وعده‌های خداوند، چشم‌مون به لبخند دشمن باشه، قطعا سنت خداوند جاری میشه و ردخور نداره. _ خانمی گفت: خب باید یه آدم خداترس مثل حاج قاسم رو بفرستیم بالا. _ گفتم: حاج خانم! همین حاج قاسم رو خیلیا تا وقتی شهید شد نمی‌شناختن. الآن هم آدمهایی مثل حاج قاسم هستند که ما نمی‌شناسیم. پس نمی‌تونیم بگیم همه مثل هم هستند و آدم خوب نداریم. حالا که اسم حاج قاسم رو آوردی، می‌دونی قاتلان حاج قاسم با کمک نفوذی‌های داخلی، دنبال تبلیغ این هستن که مردم رأی ندین؟ رای ندادن ما چه نفعی به اونها می‌رسونه؟! چون می‌خوان نظام و انقلاب رو توسط خود مردم تضعیف کنن تا بتونن بهش دست‌درازی کنن. حالا خودمون باید تصمیم بگیریم که می‌خوایم توی لشکر حاج قاسم باشیم یا توی لشکر قاتلان حاج قاسم؟! @madaranemeidan
در یکی از محله‌های حاشیه شهر، یک خانه ۶۰ متری داشت. می‌گفت: مریضم و سه بچه دارم. شوهرم به رحمت خدا رفته برای همین تحت پوشش کمیته امداد هستیم. می‌گفت در انتخابات قبل دیدم همسایه‌ها جمع شده‌اند و می‌گویند؛ می‌رویم سبد کالا و پول بگیریم. گفته‌اند اینها رو بگیرین و به فلانی رأی بدهید. از من هم خواستند همراهشان بروم. گفتم: درست است که من بی صاحبم ولی با سبد کالا و پنجاه هزار تومن پول گول نمی خورم. بهشان گفتم حالا مگر آن پنجاه هزار تومن تا کی برایتان می‌ماند؟! من که نه پول و سبد کالا می‌گیرم و نه رأی می‌دهم. گفتم این انقلاب مال شماست نه مال آدم‌هایی که با پول رأی می‌خرند. اگر همه با هم به آدمهای خوب رأی بدهیم، هم ‌کشورمان حفظ می‌شود هم مشکلاتمان، حل. گفتگویمان که تمام شد، تشکر کرد و تعارف‌مان ‌کرد که به خانه‌شان برویم. @madaranemeidan
بسم الله.. به پارکینگ یه ساختمون🏢 پنج طبقه، پنج واحدی خوش آمدید😁 جمعیت:۲۵خانواده😃 و حدودا ۱۵ نفری از خانوما نشستن مشغول پاک کردن سبزی به مقدار زیاد🌿☘🍀🌱 خیلی نامحسوس وارد جمع میشم و یه احوال پرسی گرم و گیرا، اغلب شون به واسطه ی مادر، میشناسن حقیر را😁 منم میرم میشینم تا مثلا سبزی پاک کنم🤪 باد شدیدی هم همراه باران در حال وزیدنه💨💨💨 و پارکینگ ساختمان هم در نداره! و هر از چند گاهی که باد می وزه و بارون میپاشه رو یکی از خانوما، صدا بلند میشه که خدا نگذره از اونی ک پول گرفت از ما و یه در واسه این پارکینگ نذاشت🤭 اون یکی همسایه گفت: ما زار و زندگی مونو فروختیم، اومدیم ازین خونه ها خریدیم هنوز که هنوز هر روز یه جاش خراب میشه، پول گرفتن فقط و کار درست تحویل ندادن و... خلاصه هر همسایه یه شکایتی در دل داره😥 آروم می‌پرم وسط بحث و میگم خب چرا این جوری شد، چرا مثلا اون ساختمون رو به رویی در داره پارکینگشون؟!؟!؟ _ میگن اون ساختمون مهندسش خوب بوده، هم مصالح خوب استفاده کرده، هم به همه ی تعهداتش عمل کرده، ولی مهندس ساختمون ما، یکی از موتورهای آسانسور رو دزدید و برد و حالا پنج طبقه ساختمون فقط یه آسانسور داره، پول پارکینگم گرفت و یه در نذاشت و فرار کرد و رفت😡😡😡 چه جالب🤔 پس فرق داره کی مهندس و مسئول باشه، آدم خوب نتیجه اش میشه این ساختمون( اشاره میکنم به ساختمون رو به رویی) مهندس کار نابلد و خرابکار هم نتیجه اش میشه این ساختمون!!! پس ینی به نظرتون چند روز دیگه که میخایم بریم پای صندوق خیلی فرق داره به کی رای بدیم🤔 یکی از خانوما که حسابی عصبانی هست انگار، میگه چه فرقی می‌کنه همشون مثل همن، مردمو بدخت کردن! هرروز باید تو صف یه چیز وایستیم😡 میگم خب اگر یه آدم خوب انتخاب کنیم، مثل همین مهندس ساختمون روبه رویی شما چی🤔 اون نمی تونه هم مصالح خوب به کار ببره هم یه ساختمون خوب و درست بسازه!؟ یکی از خانوما میگه آره راست میگه هرچی میکشیم از خودمونه... همین مهندس ساختمون مونم ما نرفتیم انتخاب کنیم، نشستیم تو خونه یکی رو آوردن گذاشتن، نرفتیم بپرسیم اصلا این سابقه اش چی بوده, ولی اون ساختمون رو به رویی جلسه گذاشتن خودشون مهندس رو انتخاب کردن! ما کم کاری کردیم نتیجه اش شد، این ساختمون بی در و پیکر که هرروز یه جاش آویزونه😑😑😑😑 آفرین پس اگه نریم پای صندوق بقیه برامون تصمیم میگیرن! اگه انتخاب درست هم نکنیم، هرچی سرمون بیاد تقصیر خودمونه!!! شما الان دور هم جمع شدید و دارین به هم کمک می کنید تا این سبزیا رو تمیز و درست پاک کنید، همین جوری هم اگ دور هم جمع بشیم و بریم پای صندوق و یه نفر درست و حسابی بیاریم سرکار، مشکلات کشور هم حل میشه، اما با دست رو دست گذاشتن و نرفتن نه این سبزیا پاک میشه نه مشکلی حل میشه، نتیجه اش میشه گندیدن و خراب شدن و متوقف شدن... یکی از خانوما یه صلوات بلند می فرسته، بقیه هم به دنبالش سیل صلوات راه میندازن... از جام بلند میشم و ازشون تشکر میکنم که گذاشتن تو جمع شون بشینم🙃🙃🙃 بحث هم چنان بین خانوما ادامه داره و حسابی داغ شده...و خیییییییلی خوشحالم🤩🤩🤩فارغ از نتیجه اش... هوا آروم تر شده... إن شاء الله روزهای خوب و نوید بخشی در انتظارمونه به شرط ها و شروط ها.... @madaranemeidan
در کنار گروهی از زنان یکی از محله‌های حاشیه شهر نشسته بودیم. صدایش کردیم که بیاید و کنارمان بنشیند. زن جوانی بود. گفت مریضم و حالم خوب نیست. گفتم بیا کنارمان بنشین تا برایت دعا کنیم که حالت خوب شود. آنجا نیامد اما کمی که گذشت بالای سرمان سبز شد. او سرپا بود و ما روی زمین نشسته. از انتخابات که پرسیدیم، گفت: من اصلا رأی نمی‌دهم. همه مثل هم هستند. کسی به فکر ما نیست، فقط به فکر جیب خودشان هستند. می‌گفت چند وقت پیش تصادف کردم و هفت ماه در کما بودم. خوب به حرفها و درددلهایش گوش کردیم، چند جمله بیشتر نگفتیم که آرام شد. در مسیر همراهمان می‌آمد. خودش پیشنهاد داد و گفت به این کوچه بروید و همین حرفها را برایشان بگویید. اینها جمعیتشان زیاد است. شروع که بکنید همه دورتان جمع می‌شوند. خیلی تشکر کردیم و از هم جدا شدیم. موقع خداحافظی گفت: مراقب خودتان باشید. @madaranemeidan
جمع زیادی بودند. اجازه خواستیم که کنارشان بنشینیم. از زندگی و احوالاتشان پرسیدیم. به انتخابات که رسیدیم گلایه‌هایشان شروع شد. خانمی که کنارم نشسته بود می‌گفت من اصلاً رأی نمی‌دهم. هم خودم طلاق گرفته‌ام، هم دخترم. بس که مردم بی‌پولند همه کارشان به طلاق رسیده. بقیه هم از مشکلات زندگی و گرانی و مریضی و فساد می‌گفتند. خوب به حرفهایشان گوش می‌کردیم و جاهایی تایید و همراهی‌شان می‌کردیم و از مشکلات خودمان می‌گفتیم. از بعضی‌هایشان اسم‌هایشان را می‌پرسیدیم تا در حین گفتگو با اسم صدایشان کنیم. یکی‌شان گفت دوره قبل از طرف روحانی آمدند و ما را با اتوبوس بردند که رأی بدهیم. گفتند اگر رأی بدهید همه چیز را ارزان می‌کنیم. ما را گول زدند. گفتند ما آزادی می‌آوریم. آزادی و بی‌حجابی به چه درد ما می‌خورد؟! ما محتاج نان سفره‌مان هستیم. گفتم آنها دلسوز ما نیستند و از ناآگاهی ما سوء استفاده می‌کنند. ادامه دادند؛ فقط کاری کردند که جوانهای مردم با لباسهای بدجور به خیابانها بیایند و مردهای ما هم آنها را ببینند و زندگی‌مان از هم بپاشد. همه‌ی جوانها به فساد افتاده‌اند و کریستالی شده‌اند. یکیشان می‌گفت من خودم به خاطر نداری، دوبار باردار شدم و بچه‌هایم را سقط کردم. می‌گفتند اینها هر کدام که به جایی می‌رسند ما را فراموش می‌کنند. گفتم برای اینکه خود ما به آنها رای می‌دهیم. هنوز هم هستند آدمهای دلسوزی مثل حاج قاسم که به فکر مردم هستند. الآن کسانی که حاج قاسم را شهید کردند می‌گویند «رأی ندهید» فکر می‌کنید رأی ندادن ما چه نفعی برای آنها دارد؟ می‌خواهند که ما رای ندهیم، بعد بگویند خب مردم نظام‌شان را نمی‌خواهند، بعد هم مثل بقیه کشورها به کشور ما دست‌درازی کنند و ناامنی بیاورند. اسم حاج قاسم را که آوردم مادر و دختری بودند که آه از نهادشان بلند شد. گفتند از وقتی این خدابیامرز رفت ما بدبخت شدیم. این همه گرانی آمد. کرونا آمد. نمی‌دانم چرا در این محله طلاق‌گرفته‌ها زیاد بودند! اما مردمش در مقایسه با محله‌ای که دیروز رفتیم در مقابل حرفهایمان مقاومت زیادی نمی‌کردند و خیلی زود با ما همراه می‌شدند. انگار خداوند خودش بحثها را پیش می‌برد. به آن همه استدلال و پاسخ شبهه‌ای که در ذهنمان انباشته کرده بودیم نیاز نبود. همین که به حرفهایشان گوش میکردیم و از انقلاب مستضعفین برایشان می‌گفتیم، بسیار خرسند می‌شدند. در پایان گفتم امام خمینی که شاه را بیرون و انقلاب کرد، گفت این انقلاب مال محرومین و مستضعفان است. اگر می‌بینیم امروز کسانی سرکار آمده‌اند که به فکر محرومین و مستضعفان نیستند، بدانید که آنها در مسیر انقلاب نیستند. ما باید در انتخابات شرکت کنیم و آنها را از بیرون کنیم. در آخر گفتند خب ما به چه کسی رأی بدهیم که خوب باشد؟ گفتم ما اگر هم کسی رو معرفی کنیم، خود او مدنظر ما نیست. راهش مورد قبول و تأیید ماست و تا وقتی طرفدارش هستیم که در مسیر انقلاب و دفاع از مردم باشد. باید به کسی رأی بدهیم که مرفه نباشد. به فکر مردم باشد. چشمش به وعده‌های خدا باشد نه وعده‌های آمریکا. مگر نگفتند اگر با آمریکا رفیق شویم همه چیز ارزان می‌شود و تحربم‌ها از بین می‌رود و .... حالا رفتند مذاکره کردند، ارزانی و رفاه و کاسبی آمد؟! همه گفتند: نه. همه چیز بدتر شد. خب این هم نتیجه اعتماد به دشمن. رهبر چقدر گفت من به اینها بدبین هستم؟! ولی گوش نکردند و این اوضاع مملکت نتیجه‌اش. گفتگوی خیلی خوبی بود. در آخر ما را به خانه‌هایشان دعوت می‌کردند و اینقدرررر برایمان دعا کردند که شرمنده شدیم😢 می‌گفتند خدا خیرتان بدهد که ما را آگاه کردید. واقعا دوست داشتم ساعتها کنارشان بنشینم ولی هوا تاریک شده بود و باید برمی‌گشتیم. شماره تماس دادیم و شماره گرفتیم و از هم جدا شدیم. @madaranemeidan
اندر خم یکی از کوچه های محلات حاشیه شهر، با یه عده خانم کوچه نشین یه کرسی که نه، یه دورهمی انتخاباتی راه انداختیم. یکی از خانم‌های همسایه که کاری داشت و باید تا جایی میرفت به بقیه گفت: خوب گوش بگیرین اومدم برام تعریف کنین بقیه شو😁😂 بحث گرم داشت پیش میرفت که درِ حیاط بغلی باز شد و یه آقای چهارشونه‌ی تنومند توی چارچوب نمایان شد. یه نگاهی به ما و یه نگاهی به خانوادش که مشغول بحث بودن انداخت. قلبم گرومپ گرومپ صدا داد. با خودم میگفتم الانه که بگه پاشین جمع کنین بساطتتون رو... اما یه مدت که گذشت دیدیم تو همون چارچوب در نشست و با دقت تا ته بحث رو گوش کرد 😊 @madaranemeidan
✅ تجربه روشنگری یکی از مادران میدان انتخابات، در قبل از انتخابات و در کلاس درس. در همه سال هایی که تدریس داشتم به خاطر ارادتی که به امام خمینی(ره) داشتم و مطمئن بودم اگر دانش آموزان با شخصیت و بیانات نورانی ایشان آشنا بشوند مثل خودم عاشق ایشان خواهند شد، از هر فرصتی برای ایجاد این آشنایی استفاده میکردم. یکی از بهترین فرصت ها سخنان ایشان بود که در اول کتاب های درسی به چاپ رسیده بود. در اولین جلسه و اولین دیدار با دانش آموزان بعد از آشنایی اولیه وقتی سراغ درس می رفتیم می گفتم که خب حالا درس اول را بیاورید. معمولا بچه ها درس اول کتاب را حاضر میکردند اما من می گفتم اشتباهه😊 و چند دقیقه ای کنکاش میکردند تا بالاخره رندی می پرسید خانم سخن امام منظورتون هست؟ و من با لبخندی بر لب پاسخ میدادم بله و اینگونه درس اول کتاب ما با خواندن سخن و صحبت در مورد آن آغاز میشد. البته برای من که از این فرصت بهره ها میبردم جای تعجب هست که در چاپ جدید کتاب های متوسطه دوم سخن امام خمینی برای همه پایه ها و همه کتاب ها یکی است. اوایل فکر میکردم که فقط کتابهای پایه های مختلف درس خودم سخنان تکراری است. اما با بررسی بیشتر متوجه شدم برای همه پایه ها و همه کتابهای متوسطه دوم اینگونه است. واقعا برایم جای سوال دارد چرا؟؟؟ وقتی این همه سخنان گهربار از امام خمینی( ره) هست که میتواند روشنگر راه نوجوان های ما باشد و باعث آشنایی بیشتر آن ها با سیره ایشان شود چرا تکرار یک سخن؟ کسی پاسخگو هست؟
دوازده سالش بیشتر نیست. همش می‌گفت منم می‌خوام تو انتخابات کمک کنم، به منم یه کاری بگین. ولی واقعا وسط مشغله‌هام یادم میرفت که برادرزاده‌ام صدبار همچین درخواستی از من داشته. اونم کوتاه نمی‌اومد و روزی نبود که پیام نده و بهم یادآوری نکنه که می خواد کمک‌دستمون باشه برای کارهای انتخاباتی. چند تا فایل صوتی بهش دادم که پیاده کنه ولی براش سخت بود حقیقتاً. بار دوم بهش عکس‌نوشته‌ای دادم که متنش رو برامون تایپ کنه. این بار راضی بود و می‌گفت من این کار رو میتونم انجام بدم. هر چی از این کارها داشتین، به من بگین تا انجام بدم. الان هر متنی که نیاز به تایپ داره رو میسپارم به ایشون. داشتم فکر می‌کردم «میدان انتخابات» چقدر برای همه رشددهنده است! و چقدر بستر خوبیه برای انجام کار تشکیلاتی و جمع شدن حول یک «عمل ارزشمند». «میدان انتخابات» برای بچه‌ها هم میتونه «عرصه رشد و شکوفایی» و دغدغه‌مندی باشه. اگر دریابیمش..... @madaranemeidan
می‌خواستیم بریم روشنگری. بچه‌ها رو گذاشتم پیش یکی از مادرایی که تقبل کرده بود بچه‌ها رو نگه داره تا بقیه با خیال راحت برن روشنگری. خیلی به بچه‌ها خوش گذشته بود. دخترم میگفت: مامان! اولش هی می‌خواستم گریه کنم، چون تو نبودی ولی گریه نکردم تا شجاع💪🏻 باشم. امروز میگفت: مامان! نمیشه هر روز که میری تبلیغ ما رو ببری خونه دوستاتت پیش بقیه بچه‌ها؟ آخه خیلی خوش می‌گذره.😁😁 دنیا و حال و هوای بچه‌هامون هم توی ایام انتخابات عوض شده. اونا هم دارن دغدغه‌مندی مادرهاشون رو می‌بینن و یاد می‌گیرن که آدمهای بی‌تفاوتی نباشن. بدون هیچ آموزش مستقیمی. @madaranemeidan
دیروز اولین جلسه ای بود که برای روشنگری چهره به چهره همراه دوستان شدم. از اول خیلی دوست داشتم شرکت کنم اما یکسری عوامل مانع میشد. این سری وقتی دوست عزیزمان نگهداری از بچه ها را قبول کردند و همبازی دخترم هم جور شد دیگه گفتم وقتشه. بقیه موانع را کنار زدم و راهی شدم. البته ترجیح دادم شنونده و تایید کننده باشم و روال کار را بررسی کنم. وقتی در جمع ۱۰_۱۲ نفره خانم ها نشستیم و دوستم با آیه قرآن شروع کرد من به چهره تک تک خانم ها نگاه میکردم و در حین گفتگو بیشتر نگاهشان کردم . وقتی از مشکلاتشان می گفتند و از بی تدبیری هایی که باعث شده بود جوان های دسته گل تحصیل کرده شان بیکار در خانه باشند و با این هزینه های کمرشکن ازدواج توانایی تشکیل زندگی مشترک نداشته باشند، قلب من هم با نگاه غمگینشان فشرده میشد. شایداندک مشارکتی که کردم این بود که بعد از انتقادهای یکی از مادران پرسیدم حالا ما باید چه کنیم؟ و خودشان به این نتیجه رسیدند باز هم رای دادن و انتخاب درست فعلا تنها کاری هست که میتوانیم انجام دهیم. فقط اینکه دوست داشتم دست تک تک این ولی نعمتان انقلاب را ببوسم و بگویم من از طرف همه مسئولینی که حق شما را و وظیفه خودشان را نشناختند و یا نخواستند که درست عمل کنند معذرت میخواهم . @madaranemeidan
مادریم و رسالت خطیر مادری داریم. از طرفی مسلمانیم و رسالت اجتماعی داریم. ایفای این نقش‌ها گاهی در تزاحم با یک دیگر به نظر می‌آیند. اما مانع حرکت‌مان نیستند. میشود بین‌شان جمع بست و بااااید جمع بست. تقسیم کار کرده ایم... بعضی مادرها میروند برای روشنگری. بعضی‌ها هم توی خانه می‌مانند و بچه های دوستان را نگه میدارند. «اجتماع قلوب مومنین» برای نصرت جبهه حق✊ @madaranemeidan