eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
با دمپایی رفته بود سرکوچه نون بخره تلفن زنگ خورد مادر مصطفی گوشی رو برداشت و با تعجب گفت: آخه با دمپایی؟ تلفن رو که قطع کرد گفت: مصطفی بود، از فرودگاه زنگ میزد و میگفت داره میره بم به زلزله‌زدگان کمک کنه یکی از بچه‌های هلال احمر رو دیده بود و باهاش رفته بود. 💬 کیان ایرانی @mahdihoseini_ir
enc_16898627069296683764748.mp3
5.76M
روز و شب باید که خون گریه کنم... من برا کدومتون گریه کنم...😭 محمدحسین حدادیان🎙 (س) (س)🏴 @mahdihoseini_ir
امان از دل رقیه های زمانه...🏴 نغمه نازدانه ی مدافع حرم نشر به مناسبت پنجم 💔 @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_نهم 👤عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرا
✍️ 💠از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید : «نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» 🔹بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. 👤رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. ▪️در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد : «تو اینجا چیکار می‌کنی؟» تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. ✨با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید : «داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» 💔خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد : «واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد : «خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» 🏡روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد : «می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» 🍃دیگر رمقی به قدم‌هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. 😭اگر دست داعش به می‌رسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! 😡صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ داعش را با داد و بیداد می‌داد : «این بی‌شرف‌ها فقط می‌خوان ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمی‌کنن!» ✔️شاید می‌ترسید عمو خیال شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد : «ما داریم با دست خالی باهاشون می‌جنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟» اصلاً فرصت نمی‌داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید : «همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی می‌کنه تو این جهنم هلی‌کوپتر بفرسته!» 😓و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد : «ما فقط باید چند روز دیگه کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیات‌شون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی می‌رسن!» 👤عمو تکیه‌اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد : «فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت داد : «اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش می‌جنگم!» 🔸ولی حتی شنیدن نام امان‌نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته را گواه گرفت : «والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir🕊🌹
(ع): ولَعَمري إنّا لأَعلامُ الهُدي و مَنارُ التُّقي به جانم قسم كه ما پرچم‌هاي هدايت و نشانه‌هاي روشن پرهيزگاري هستيم... 📙تحف العقول، ص ۲۳۳ @mahdihoseini_ir
: عاشق شوید... زندگی به عشق است... عشق است كه در درون انسان آتش زندگی و شعلهٔ زندگی را بر می‌افروزاند... @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
🔉 روضه| هرکس به دربار شما بار ندارد 🎙 با نوای #حاج_ابوذر_بیوکافی 🏴 به مناسبت #شهادت_امام_حسن(ع)/ هف
😞😭 بیست و نه شب تو حرم روضه گرفتی برای همه خوندی سوالم اینه حسن پسر من هست یا نه؟ [براش روضه نخوندی...😭] یازهرا...😭
به دلم اومد برای حضرت امشب روضه داشته باشیم یا نه تا اینکه این روضه دستم رسید... اِن شاءالله حدودا ۱۱ شب در کنار مادر حضرت هستیم و برای پسرش روضه می‌خونیم. البته روضه برای کریم اهل بیت حتما سخته😭 آخه ماها خاطرات کوچه رو یادمون نمیره‌... شب هفتم 🏴
بسم الله...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدرِ اقتدار پرورِ تو همسری داشت مثل مادر تو یک جهان عاطفه رباب که بود یار و هم سنگر برادر تو
این تویی ای غریب خانه ی خویش که تو را زهر داد همسر تو طفل بودی که مادرت زهرا گشت نقش زمین برابر تو.‌‌.. یازهرا...😞😞
جگرت پاره شد دمی که شکست گوشواره به گوش مادر تو این تو بودی که سالها بنشست جعده چون جغدِ شوم بر در تو... جگر شیعیان از این غم سوخت که تو را بر یزید پست فروخت! لعنت الله علی یزید...
خون دلهای عمر پرمحنت دم آخر چکید از دهنت پیکرت مثل شمع سوخته ای آب شد در درون پیرهنت
امان از کوچه.... [امام حسن] : دستم تو دست مادرم بود داشتیم از مسجد برمیگشتیم خوشحال بودم.. گفتم الان میرم به بابا میگم مادر چه غوغایی کرد تو مسجد.. اما اون نانجیب جلو اومد‌‌.‌. اجازه نداد حرف مادرم تموم شه.. چنان سیلی تو صورت مادر.. مادر یه طرفِ کوچه افتاد..😭😭 یا زهرا...
اما امام حسن منتظرِ تو روضه ش اینطور اشاره کنند: همه دور بسترش جمعن .. سرش رو پای خواهرش، عباس یه گوشه از حجره سر رو دیوار گذاشته داره اشک می ریزه .. داداشاش یه جور دارن گریه می کنن .. خواهرا یه طور .. همه رو داره نگاه می کنه امام حسن.. اما تا نگاهش افتاد به ابی عبدالله دید حسین داره گریه میکنه؛ فرمود داداش تو دیگه گریه نکن.. 😞 چرا گریه نکنم؟! اماممُ دارم از دست میدم.. (هیچ کی مثل ابی عبدلله،امام مجتبی رو نشناخت.. فرمود یک بار جلوتر از برادرش حرف نزد.. این ادب رو ابالفضل داره یاد می گیره..) چرا گریه نکنم؟! 🏴یه وقت نگاه کرد دید امام مجتبی داره گریه می کنه.. فرمود لایوم کیومک یا اباعبدالله .. هزار تا حرف داره.. هزار تا اشاره داره.. یکیش اینه: 😭یعنی داداش این لحظۀ آخر سر من رو زانوی زینبِ .. همه دور من جمع شدید گریه می کنید….اما یه لحظه ای برای تو میرسه حسین همه دارن هلهله میکنن .. نه اینکه سرت رو دامن کسی نیست .. یه وقت زینب داره نگاه می کنه… میبینه نانجیب داره وارد گودال میشه .. “والشمر جالس علی صدرک..‌”* 🏴
یاحسن...
میگفت قلب مومن باید نسبت به کوچکترین مسئله عکس العمل نشان بده، یعنی پذیرش سریع داشته باشه. پرسیدم چجوری باید بهش برسه؟ گفت باید به «لین قلب» یا «رقت قلب» برسه. که به معنی متنبه شدن و پذیرفتن دل در ارتباط با امور معنوی‌ هست. گفتم: خب از چه طریقی بدست میاد؟ گفت؛ امام باقر-علیه السلام- فرمودن؛ «وَتَعَرَّضْ لِرِقَّةِ الْقَلْبِ بِكَثْرَةِ الذِّكْرِ فِي الْخَلَوَاتِ» با یاد خدا بودن در خلوت ها دل رو در معرض رقت قرار بدید. و ازین بیان عبارت " در خلوت"ــش مهم‌‌ه. گفتم: خلوت چگونه خلوتی باید باشه؟ گفت: خلوتی سرشار از تفکر و گریستن از خشیت الهی و خشیت یعنی بدونی بزرگه و در برابر چه بزرگی چه کارهایی کردی. و از این عظمت و کوچکی خودت گریان بشی. اونوقته که بیشتر به یاد مرگی و همین باعث میشه زود تلنگر رو متوجه بشی و قدر لحظات رو بدونی برای بندگی و نوکری.
جگر اهل بیت می سوزد تا قیامت به یاد سوختنت گَه جفا در جواب مهر و وفا گاه دشنام پاسخ سخنت...
تیرها بر تو گریه می کردند اشکشان بود جاری از کفنت همه در حیرتم چگونه کشید تیرها را برادر از بدنت
داغ بر داغ اهل بیت فزود کاش عبّاس در بقیع نبود
دخت زهرا مه صفر دیده داغ مرگِ پیامبر دیده در کنار دو طشت، خونِ دلش از دو چشمش روانه گردیده صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا (س)
در یکی دیده راس پاک حسین در یکی پاره ی جگر دیده چوبه ی خیزران به دست یزید لب و دندان و طشت زر دیده...
رنج از رنج بیشتر برده داغ از داغ سخت تر دیده او که در قتلگه ز پا ننشست داد اینجا زمام صبر از دست...😭
enc_1633107176039537806739.mp3
4.95M
دلم گرفته دلم برا امام بی حرم گرفته... 🎙سید مجید بنی فاطمه (ع) @mahdihoseini_ir
▪️دعـای فرج ✨ بِسْمِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ ✨ اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاء،ُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَب،ُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ، يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمين بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين.