May 11
مجلس شهدا
دو قسمت دیگر از رمان #به_همین_سادگی امیدوارم راضی باشید🌺
پارت سی و نه
#به_همین_سادگی
-از بس دو شب پیش محیط جدید، محیط جدید کردی اینجوری شدم دیگه. چیکار داشتی؟ خودم
داشتم با خیال این که مثل مدرسه است و وقتی معلم میاد همه برپا میکنیم و با یه گروه سرود هماهنگ
میگیم»به کلاس ما خوش آمدید.« میرفتم دانشگاه، حالا ببین ترس انداختی به جونم.
خندید از ته دل و امیرعلی هم خندیدن بلد بود.
-محیا این کار رو نکنی ها، بهت میخندن. اونجا مبصر ندارین بگه برپا و برجا، یه بار تو نگی.
اینبار من از سر خوشحالی خندیدم، بالاخره داشت اخمها تموم میشد و شوخی جایگزینش.
-نخیر نمیگم. حالا شب میای دنبالم؟ کلاسم تا ساعت هشت و نیمه. بیای قوت قلبی، اگه میشه؟
لحنش جدی شد و به من ناز کردن نمی اومد.
-ماشین ندارم، میدونی که.
شیطون شدم و منظور من این نبود.
-میدونم، یعنی نمیشه ماشین عمو احمد رو بپیچونی بیای دنبالم؟
نمیدونم چرا من یه خط لبخند رو لبش حس کردم.
-باشه. ببینم اگه بابا ماشین رو لازم نداشت، میام.
ذوق مرگ شدم و کوتاه اومدنش واسه من یکی یعنی انرژی مثبت.
-مرسی امیرعلی، عاشقتم.
سکوتش و صدای نفسهاش که معمولی و آروم نبود بهم فهموند باز هم بی مقدمه ابراز علاقه کردم؛ اما
اینبار خجالت نکشیدم، مگه ابراز عالقه به شوهر هم مقدمه میخواست؟!
-کار دیگهای نداری خانومم؟
لحن مهربون و میم مالکیتی که برای من توی صحبتش به رخ کشید، بیشک نشونه ی ابراز علاقه
بی پروای من بود. با خوشحالی به تصویر خودم که باز تو آینه افتاده بود لبخندی زدم.
-نه ممنون، فقط برام دعا کن که راست راستی استرس دارم.
-بی خودی استرس نداشته باش. درسته محیطش با مدرسه فرق داره، ولی همون محل یاد گرفتن و علم
آموزیه. چند تا صلوات بفرست آروم میشی.
بی اختیار صلوات فرستادم زیر لب به همراه و عجل فرجهمی که هیچوقت، بعد از صلوات جا
نمی انداختمش؛ راست میگفت عجیب این ذکر آرامش میپاشید به روح و قلب آدم.
-ممنون امیرعلی واقعا آروم شدم. ببخشید مزاحمت شدم.
-مزاحم نیستی. برو انشاءالله موفق باشی و یه روزی مثل امروز خوشحال باشی از گرفتن مدرکت.
ذوق کردم از مزاحم نبودنم، از این دعای ساده ش که نشون میداد واقعیه و از ته قلب گفته. گاهی حتی
باید ساده دعا کرد.
-باز هم ممنون و خداحافظ.
-خداحافظ، موفق باشی.
🌷 @majles_e_shohada 🌷
هدایت شده از Zouhair
پارت چهل
#به_همین_سادگی
دکمه ی قطع گوشی رو که لمس کردم، تماس قطع شد. نفس عمیقی کشیدم و گوشی رو به قلبم
چسبوندم و باز ذکر صلوات بود که زیر لبی میگفتم. با خودم فکر کردم استرس داشتم و این بهترین
بهونه بود، برای شنیدن صدای امیرعلی و سردی لحنش که کم کم داشت از اوایل کمتر میشد.
***
راست میگفت امیرعلی، محیط دانشگاه فرق داشت. از آدم سلب میشد، اون آزادی و شیطنت های
دخترونهای که توی مدرسه بود؛ اینجا مثل یه جامعه ی کوچیک بود اون هم به خاطر کنار جنس مخالف
بودنت. اینجا باید خانوم میبودی، وقتی هم که خانوم باشی دیگه هر نگاهی هرز نمیره روت.
با ورود استاد و بلند شدن همه به احترامش، یاد صحبتم با امیرعلی افتادم و بی اختیار لبخند جا خوش
کرد کنج لبم و با همه ی وجود دعا دعا میکردم بعد از دو روز ندیدنش، امشب بتونم ببینمش به هوای این
تاریکی شب و کلاسی که اینموقع تموم میشد.
***
نگاهم رو چرخوندم و روی ماشین عمو احمد ثابت نگهش داشتم و تقریبا پرواز کردم سمت ماشین. معلوم
نبود از کی امیرعلی منتظرمه که به صندلی تکیه داده بود و چشمهاش بسته بود. روی صندلی کمک
راننده جا گرفتم و با ذوقی از حضورش گفتم:
-سلام.
چشمهاش باز شد و لبخندی زد، نگاه آرومش نگاهم رو نوازش کرد.
-سلام، خسته نباشی. کلاس خوب بود؟
با سرخوشی سرم رو به دو طرف تکون دادم.
-ممنون، ای بد نبود.
نگاهی به ساعت کوچیک ماشین که با رنگ سبز خودنمایی میکرد، انداخت و بعد استارت زد.
-کلاست خیلی دیر تموم میشه، نباید همچین کلاسی رو برمیداشتی که به شب بخوری.
این یعنی دل نگرانم بود دیگه!؟
-من هم دوست ندارم؛ ولی ترم اول خود دانشگاه برات انتخاب واحد میکنه.
-راست میگی حواسم نبود.
-البته درسهایی رو که نمیخوام، میتونم حذف کنم.
بعد هم مغموم ادامه دادم:
-اگه به من بود همه ی کلاسهای کله سحر و نصفِ شب رو حذف میکردم.
خنده ش توی ماشین پیچید و من بیشتر عاشق شدم.
-اونوقت فکر کنم یه هفت هشت سالی طول بکشه لیسانس بگیری.
همونطور با صورت درهمم سر تکون دادم.
-بهتر. مگه حتما باید سر چهار سال تمومش کرد؟
انگار چیزی یادم افتاده باشه بی هوا چرخیدم و ذوق زده دستهام رو بهم کوبیدم و وسط حرفم گفتم.
🌷 @majles_e_shohada 🌷
✨﷽✨
#تــلـگــرانــه⚠️‼️
مسخره کردن ظاهر دیگران ، یعنی
مسخره کردن خدا (نعوذبالله)
به شخصی گفتند خیلی بدقیافه ای.
لبخندی زد و گفت :از نقش ایراد
میگیری یا از نقاش ؟
یکی ازپیامدهای مسخرهکردن دیگران
فراموش کردن خداست.
{هوَالَّذي يُصَوِّرُکُمْ فِيالْأَرْحامِ کَيْفَ يَشاءُ}
اوست که شما را در رحم ها [یِ مادران]
به هر گونه که می خواهد تصویر می کند .
📖آلعمران آیه ۶
📚نشریه خانه خوبان ش۹۷
🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
حجت الاسلام دارستانی قسمت 25 🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷
4_5899739284499333759.mp3
15.19M
حجت الاسلام دارستانی قسمت 26 🌺
🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
🌷به یاد شهدای مدافعان حرم🌷
یادی کنیم از شهیدان راه انقلاب😔
🌷 @majles_e_shohada 🌷