eitaa logo
مجلس شهدا
912 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
72 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات👇 @abre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروفایل دخترونه... 🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷
پروفایل پسرونه... 🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
دو قسمت دیگر از رمان #به_همین_سادگی امیدوارم‌ راضی باشید🌺
پارت سی و نه -از بس دو شب پیش محیط جدید، محیط جدید کردی اینجوری شدم دیگه. چیکار داشتی؟ خودم داشتم با خیال این که مثل مدرسه است و وقتی معلم میاد همه برپا میکنیم و با یه گروه سرود هماهنگ میگیم»به کلاس ما خوش آمدید.« میرفتم دانشگاه، حالا ببین ترس انداختی به جونم. خندید از ته دل و امیرعلی هم خندیدن بلد بود. -محیا این کار رو نکنی ها، بهت میخندن. اونجا مبصر ندارین بگه برپا و برجا، یه بار تو نگی. اینبار من از سر خوشحالی خندیدم، بالاخره داشت اخمها تموم میشد و شوخی جایگزینش. -نخیر نمیگم. حالا شب میای دنبالم؟ کلاسم تا ساعت هشت و نیمه. بیای قوت قلبی، اگه میشه؟ لحنش جدی شد و به من ناز کردن نمی اومد. -ماشین ندارم، میدونی که. شیطون شدم و منظور من این نبود. -میدونم، یعنی نمیشه ماشین عمو احمد رو بپیچونی بیای دنبالم؟ نمیدونم چرا من یه خط لبخند رو لبش حس کردم. -باشه. ببینم اگه بابا ماشین رو لازم نداشت، میام. ذوق مرگ شدم و کوتاه اومدنش واسه من یکی یعنی انرژی مثبت. -مرسی امیرعلی، عاشقتم. سکوتش و صدای نفسهاش که معمولی و آروم نبود بهم فهموند باز هم بی مقدمه ابراز علاقه کردم؛ اما اینبار خجالت نکشیدم، مگه ابراز عالقه به شوهر هم مقدمه میخواست؟! -کار دیگهای نداری خانومم؟ لحن مهربون و میم مالکیتی که برای من توی صحبتش به رخ کشید، بیشک نشونه ی ابراز علاقه بی پروای من بود. با خوشحالی به تصویر خودم که باز تو آینه افتاده بود لبخندی زدم. -نه ممنون، فقط برام دعا کن که راست راستی استرس دارم. -بی خودی استرس نداشته باش. درسته محیطش با مدرسه فرق داره، ولی همون محل یاد گرفتن و علم آموزیه. چند تا صلوات بفرست آروم میشی. بی اختیار صلوات فرستادم زیر لب به همراه و عجل فرجهمی که هیچوقت، بعد از صلوات جا نمی انداختمش؛ راست میگفت عجیب این ذکر آرامش میپاشید به روح و قلب آدم. -ممنون امیرعلی واقعا آروم شدم. ببخشید مزاحمت شدم. -مزاحم نیستی. برو انشاءالله موفق باشی و یه روزی مثل امروز خوشحال باشی از گرفتن مدرکت. ذوق کردم از مزاحم نبودنم، از این دعای ساده ش که نشون میداد واقعیه و از ته قلب گفته. گاهی حتی باید ساده دعا کرد. -باز هم ممنون و خداحافظ. -خداحافظ، موفق باشی. 🌷 @majles_e_shohada 🌷
هدایت شده از Zouhair
پارت چهل دکمه ی قطع گوشی رو که لمس کردم، تماس قطع شد. نفس عمیقی کشیدم و گوشی رو به قلبم چسبوندم و باز ذکر صلوات بود که زیر لبی میگفتم. با خودم فکر کردم استرس داشتم و این بهترین بهونه بود، برای شنیدن صدای امیرعلی و سردی لحنش که کم کم داشت از اوایل کمتر میشد. *** راست میگفت امیرعلی، محیط دانشگاه فرق داشت. از آدم سلب میشد، اون آزادی و شیطنت های دخترونهای که توی مدرسه بود؛ اینجا مثل یه جامعه ی کوچیک بود اون هم به خاطر کنار جنس مخالف بودنت. اینجا باید خانوم میبودی، وقتی هم که خانوم باشی دیگه هر نگاهی هرز نمیره روت. با ورود استاد و بلند شدن همه به احترامش، یاد صحبتم با امیرعلی افتادم و بی اختیار لبخند جا خوش کرد کنج لبم و با همه ی وجود دعا دعا میکردم بعد از دو روز ندیدنش، امشب بتونم ببینمش به هوای این تاریکی شب و کلاسی که اینموقع تموم میشد. *** نگاهم رو چرخوندم و روی ماشین عمو احمد ثابت نگهش داشتم و تقریبا پرواز کردم سمت ماشین. معلوم نبود از کی امیرعلی منتظرمه که به صندلی تکیه داده بود و چشمهاش بسته بود. روی صندلی کمک راننده جا گرفتم و با ذوقی از حضورش گفتم: -سلام. چشمهاش باز شد و لبخندی زد، نگاه آرومش نگاهم رو نوازش کرد. -سلام، خسته نباشی. کلاس خوب بود؟ با سرخوشی سرم رو به دو طرف تکون دادم. -ممنون، ای بد نبود. نگاهی به ساعت کوچیک ماشین که با رنگ سبز خودنمایی میکرد، انداخت و بعد استارت زد. -کلاست خیلی دیر تموم میشه، نباید همچین کلاسی رو برمیداشتی که به شب بخوری. این یعنی دل نگرانم بود دیگه!؟ -من هم دوست ندارم؛ ولی ترم اول خود دانشگاه برات انتخاب واحد میکنه. -راست میگی حواسم نبود. -البته درسهایی رو که نمیخوام، میتونم حذف کنم. بعد هم مغموم ادامه دادم: -اگه به من بود همه ی کلاسهای کله سحر و نصفِ شب رو حذف میکردم. خنده ش توی ماشین پیچید و من بیشتر عاشق شدم. -اونوقت فکر کنم یه هفت هشت سالی طول بکشه لیسانس بگیری. همونطور با صورت درهمم سر تکون دادم. -بهتر. مگه حتما باید سر چهار سال تمومش کرد؟ انگار چیزی یادم افتاده باشه بی هوا چرخیدم و ذوق زده دستهام رو بهم کوبیدم و وسط حرفم گفتم. 🌷 @majles_e_shohada 🌷
هدایت شده از مجلس شهدا
دو قسمت دیگر از رمان #به_همین_سادگی امیدوارم‌ راضی باشید🌺
گفتم : دگر قلبم شوق شهادت ندارد ! گفت : مراقب ِنگاهت باش ... اَلعَین بَریدُ القَلب ؛ چشم پیغام رسان دل است . 🌷 @majles_e_shohada 🌷
🍃🌻السلام علیک یا صاحب الزمان🌻🍃 ✨دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد ✨قدم یار به هر خانه صفا می بخشد ✨بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست ✨خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد 🌷 @majles_e_shohada 🌷
‌✨﷽✨ ⚠️‼️ مسخره کردن ظاهر دیگران ، یعنی مسخره کردن خدا (نعوذبالله) به شخصی گفتند خیلی بدقیافه ای. لبخندی زد و گفت :از نقش ایراد می‌گیری یا از نقاش ؟ یکی ازپیامدهای مسخره‌کردن دیگران فراموش کردن خداست. {هوَالَّذي يُصَوِّرُکُمْ فِي‌الْأَرْحامِ کَيْفَ يَشاءُ} اوست که شما را در رحم ها [یِ مادران] به هر گونه که می خواهد تصویر می کند . 📖آل‌عمران آیه ۶ 📚نشریه خانه خوبان ش۹۷ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
🌷به یاد شهدای مدافعان حرم🌷
یادی کنیم از شهیدان راه انقلاب😔 🌷 @majles_e_shohada 🌷