#امام_حسین_علیه_السلام
#ورود_به_محرم
آمد مهِ محرم و شادی حرام شد
وقتِ غمِ حسین علیه السلام شد
با هرکه هست بار گناهش چو من گران
برگو بیا بیا که گَهِ بار عام شد
دعبل بخوان «أفاطِمُ قُومی...» که در جنان
زهرا سیاهپوشِ شهِ تشنه کام شد
آبی که بر وحوش بیابان بُوَد مباح
یارب بر آهوان حرم چون حرام شد؟
بالسّیف و السّنانِ و بالسّهم و العصا
مهمان اهل کوفه چنین احترام شد
از کوفه داشت دعوت و این شد ضیافتش
ای خاک بر سرم که چه خواهد به شام شد!
فریاد از آن دمی که شه از قتلگاه گفت:
«خواهر برو که کار حسینت تمام شد»
#رحیق
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
بهانه کردهام دفن سرت را
که بوسم بار دیگر حنجرت را
مگر رنجیدی از طرز وداعم
نگفتی خیرمقدم، خواهرت را
نمیگویم که سر از خاک بردار
که اینک با خود آوردم سرت را
بمیرم من، نشد ممکن، نهادن
به سمت راست، جسم اطهرت را
به تشییع سرت رفتم چهل روز
چو بی تشییع دیدم پیکرت را
نخواهد برد هرگز هیچ داغی
ز یاد من، وداع آخرت را
#رحیق
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
یادم نرفته روز دهم قحط آب بود
باران تیر، العطشت را جواب بود
وقت غروب، در دل نیزارِ قتلگاه
رفتم به جستجوی گُل، اما گلاب بود
در سایهٔ سرت همه رفتیم ناگزیر
روزی که سایبانِ تنت آفتاب بود
هر سوره آیه آیه و هر آیه حرف حرف
بر نوک نیزه فاتحهٔ این کتاب بود
از دستِ آنکه با دم شمشیرت آب داد
منزل به منزل آب گرفتن، عذاب بود
خاکستری کنون به کفِ باد مانده است
«زآن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود»
چون خواستم پیاده شوم، آمدم به یاد
روزی مرا ز زانوی اکبر رکاب بود
آه از دمی که لعل تو میسُفت خیزران
وز چشم ما روانه عقیق مذاب بود
در بزم رجس، آیه تطهیر، وای من
این، یک ز صد مصیبت شام خراب بود
یک حرفِ نیمه گویم و نیمی نگفته بِه:
دیدم عیال قاتلت اندر حجاب بود...
بگذار باز یک سخنِ نیمه گویمت:
مامِ مرا ز دیدن کور اجتناب بود...
دست «رحیق» گیر برادر که از الست
او را مقام چاکریات انتخاب بود
#رحیق
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
بهانه کردهام دفن سرت را
که بوسم بار دیگر حنجرت را
مگر رنجیدی از طرز وداعم
نگفتی خیرمقدم، خواهرت را
نمیگویم که سر از خاک بردار
که اینک با خود آوردم سرت را
بمیرم من، نشد ممکن، نهادن
به سمت راست، جسم اطهرت را
به تشییع سرت رفتم چهل روز
چو بی تشییع دیدم پیکرت را
نخواهد برد هرگز هیچ داغی
ز یاد من، وداع آخرت را
#رحیق
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه #فدک
تکلیف خاص، یا الگوی عام؟
توحیدِ محض، جانب مسجد شتاب کرد
بنیانِ سستِ لات و هبل را خراب کرد
هارون غریب ماند و جهانی چو سامری
گوساله را به نام خدایی خطاب کرد
شیطان به کنج خانه نشانید کعبه را
بت را دوباره قبلهگهِ شیخ و شاب کرد
منسوخ شد شریعت اسلام و فوج فوج
امّت به جاهلیتِ کبری شتاب کرد
یک ناله آن ملیکهٔ محشر ز دل کشید
وز آن، به پای، شورش یوم الحساب کرد
با آن بلاغتِ نبوی، معجز آفرید
تجدیدِ یادِ حضرت ختمیمآب کرد
هجده بهار، پردهنشین بود همچو گُل
داد از خزان که پردهدری بیحساب کرد
آن کوکبِ حیا که فلک سایهاش ندید
جلوه به شهرِ شبزده چون آفتاب کرد
آئین او خطابهسراییّ زن نبود
خواند از چه رو خطابه و فصلالخطاب کرد؟!
تحریفِ صبرِ شیر خدا را خدا نخواست
بهر خروش، فاطمه را انتخاب کرد
«««تکلیفِ خاص، نسخهٔ الگوی عام نیست»»»
نادان چرا مقایسهٔ ناصواب کرد؟
با نامِ آن یگانهٔ مستوری و حیا
بر روی بیحیاییِ زن، فتح باب کرد
یا للعجب خطابهٔ او دیده و ندید
کآن اسوهٔ عفاف ز کور احتجاب کرد!
آری به آیهٔ متشابه برد پناه
آن فتنهپروری که ز عقل اجتناب کرد
باری، ز پشت پرده گُلِ باغ مصطفی
بیپرده با جماعت کافر عتاب کرد
باد هوس بر آتش آن فتنه میدمید
وآن خطبه مکرِ مدعیان نقش آب کرد
خصم از رهِ حدیث درآمد، ولیک او
کفرِ وی آشکار به حکم کتاب کرد
پوشیده در حجاب، برون آمد از حجاب
پس زد حجاب ظلمت و رخ در حجاب کرد
#رحیق
#امام_زمان_مناجات
#شب_قدر #رباعی
جز با تو امید مغفرت ممکن نیست
وز غیر تو کسب معرفت ممکن نیست
گفتند که عافیت بخواهم شب_قدر
جز با فرج تو عافیت ممکن نیست
#علیرضا_قاسمی #رحیق
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
نه دشمن میکشاند کوچه کوچه
تنِ غرقهبهخونِ میهمان را
که خود مشتاق آنم تا زنم آب
به خونِ خود مسیر کاروان را
#رحیق
#امام_حسین_اربعین
ای در دیارِ دل شاه لبیک داعی الله
سائل رسیده از راه لبیک داعی الله
دیر آمدیم و دیدیم بگذشته کار از کار
هر روز و شب کنیم آه لبیک داعی الله
هم کشتی نجاتی هم چشمه حیاتی
ما را مخواه گمراه لبیک داعی الله
ایام اربعین است دلها همه غمین است
هجران غمیاست جانکاه لبیک داعی الله
جا ماندهام دوباره دیگر نمانده چاره
جز اشکِ گاه و بیگاه لبیک داعی الله
گر هجر و گر وصال است سوز و غم و ملال است
ای حزن با تو همراه لبیک داعی الله
ای جان فدای اسمت شد سایبان جسمت
روز آفتاب و شب ماه لبیک داعی الله
بین زینب از اسارت آید پی زیارت
با بانگ واحسیناه لبیک داعی الله
شرح سفر چه حاجت؟ کز روی نیزه بودی
از حال خواهر آگاه لبیک داعی الله
«کردند مجلسآرا ناموس کبریا را»
العفو.. قصه کوتاه.. لبیک داعی الله
#رحیق
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
بهانه کردهام دفن سرت را
که بوسم بار دیگر حنجرت را
مگر رنجیدی از طرز وداعم
نگفتی خیرمقدم، خواهرت را
نمیگویم که سر از خاک بردار
که اینک با خود آوردم سرت را
بمیرم من، نشد ممکن، نهادن
به سمت راست، جسم اطهرت را
به تشییع سرت رفتم چهل روز
چو بی تشییع دیدم پیکرت را
نخواهد برد هرگز هیچ داغی
ز یاد من، وداع آخرت را
#رحیق
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
یادم نرفته روز دهم قحط آب بود
باران تیر، العطشت را جواب بود
وقت غروب، در دل نیزارِ قتلگاه
رفتم به جستجوی گُل، اما گلاب بود
در سایهٔ سرت همه رفتیم ناگزیر
روزی که سایبانِ تنت آفتاب بود
هر سوره آیه آیه و هر آیه حرف حرف
بر نوک نیزه فاتحهٔ این کتاب بود
از دستِ آنکه با دم شمشیرت آب داد
منزل به منزل آب گرفتن، عذاب بود
خاکستری کنون به کفِ باد مانده است
«زآن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود»
چون خواستم پیاده شوم، آمدم به یاد
روزی مرا ز زانوی اکبر رکاب بود
آه از دمی که لعل تو میسُفت خیزران
وز چشم ما روانه عقیق مذاب بود
در بزم رجس، آیه تطهیر، وای من
این، یک ز صد مصیبت شام خراب بود
یک حرفِ نیمه گویم و نیمی نگفته بِه:
دیدم عیال قاتلت اندر حجاب بود...
بگذار باز یک سخنِ نیمه گویمت:
مامِ مرا ز دیدن کور اجتناب بود...
دست «رحیق» گیر برادر که از الست
او را مقام چاکریات انتخاب بود
#رحیق