eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
دلخونم از این فاصله، خواهم آمد من هم‌قدم قافله خواهم آمد با یاد سه‌ساله‌ای که جا ماند از راه با پای پر از آبله خواهم آمد
اینجا همه چیز و همه جایش روضه‌ست موکب موکب، آب و غذایش روضه‌ست از گریه‌ی کودکانِ جامانده بگیر تا خستگی و تاولِ پایش روضه‌ست
دل می‌برد از گنبد خضرا شالش آذین شده کربلا به استقبالش از جادۀ اربعین می‌آید یک صبح می‌آید و یک قافله دل دنبالش
این راهِ دعا راهِ ظهورِ دین است این جاده‌ی اَمن و جاده‌ی آمین است پیداست که یک قدم فقط مانده به صبح معنایِ پیاده رفتنِ ما این است
هرچند که آسمان سراسر دود است با چشم دلت نگاه کن مشهود است موکب موکب، قدم قدم، صف در صف رزمایش لشگرکشیِ موعود است
. صلی الله علیک یا اباعبدالله گویم همیشه تا نفس آخرم حسین دین و عقیده و همه ی باورم حسین جمع ملائک آمده منت کشیده اند در زیر پرچمی که به دوشم برم حسین بال فرشتگان همه جا پهن می شود بر جای پای گریه کنان در حرم حسین جایی که پای گریه کنانت رسیده است باشد حریم عترت پیغمبرم حسین هر جا که نام تو ببرم می شود حرم زائر شوم در این حرم محترم حسین هر خوبی و کرامت و خیر از وجود توست این گونه شد که تو شده ای سرورم حسین کی می شود زیارتِ خود دعوتم کنی مهمان شوم به کوی تو ای دلبرم حسین در زیر قبه ای که دعایش اجابت است پر کن ز استجابتِ خود ساغرم حسین بر پادشاهی همه عالم نمی دهم این فخر من که در ره تو نوکرم حسین تاج کرامت و شرف و افتخار من خاک عزا و ماتم تو بر سرم حسین جز از برای تو نشود اشک من روان یعنی که وقف تو شده چشم ترم حسین وقتی که اشک روضه برای تو جاری است گویا کنار چشمه ای از کوثرم حسین خیلی بدم ولی تو رهایم نکرده ای " ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین   " عمری برای نوکری تو نفس زدم نذر نگاه تو نفس آخرم حسین .
رسیدم من کنار تو که جونم اومده برلب توو این چل شب ز داغ تو خمیده تر شده زینب دوباره اومدم اما نمیره هیچ زمان از یاد که دیدم از رو تل جسمت چجوری رو زمین افتاد همین جا بود تنت رو بین خاک و خون کشید قاتل همین جا بود که پیش من سرت رو می‌برید قاتل توو دستاش کاکلت رو داشت، با خنده می‌دوید قاتل **** خبر داری که بعد از تو کجاها زینبو بردن تموم بچه هات داداش میون ره کتک خوردن میون کوچه و بازار نوامیستو می‌چرخوند همونی که توی گودال تو رو با پا برت گردوند مگه یادم میره داداش که چی تو بزم می دیدم سر تو روی طشت و زیر چوب دیدم و لرزیدم نگم دیگه چه حرفایی از اون نامردا بشنیدم
۸۱۹ (آورده ام به کوی تو جان دوباره را جانی که دیده است غم بی شماره را)* برخیز یا اخاو ببین قامتم خمید ای پاره تن ببین جگر پاره پاره را من ذکر آب آب تو یادم نمی‌رود آه تو آب کرد دل سنگ خاره را یادم نمی‌رود که یکی پشت خیمه رفت بر روی دست داشت سر شیرخواره را جسمی که زیرو رو شده با سُمّ اسب رفت دیدم به روی پیکر تو ده سواره را آن کس که نیزه را به گلوی تو زد حسین بُرد از دو گوش دختر تو گوشواره را از روی ناقه دختر تو خورد بر زمین یک بی حیا رسید و زد آن ماهپاره را از کعب نیزه کتف یتیمت کبود شد بستند دشمنان به سویش راه چاره را وای من از محل یهودی نشین شام دیدم به دستشان دف و چنگ و نقاره را یادم نرفته است به بزم حرامیان بر دختر تو تیر نگاه و نظاره را *این بیت از مرحوم حاج سید رضا مؤید می‌باشد
🚩یااباعبدالله قدم قدم بنویسید رد پای مرا و دم به دم بنویسید اشکهای مرا خدای خیر دهد هر کسی دعایم کرد و از حسین گرفته ست کربلای مرا : 🔹کانال کربلایی مهدی خیامیان
A A: من زنده ام که زنده بماند صدای تو برگشته ام که روضه بگیرم برای تو این شانه ی شکسته و این قد سوخته این مو سفید خواهر خسته فدای تو ای تشنه ی کنار فرات ای شکسته دل تازه شروع می شود اینجا عزای تو ای پاره پاره پیکر رفته به نیزه ها در من دوباره زنده شده ماجرای تو اینجا هنوز بوی تو دارند سنگ ها مانده به روی خیلی از اینها حنای تو ای کاش که حسین چهل روز پیش از این من تشنه ذبح می شدم اینجا به جای تو اینجا عصای پیری ات از هم شکسته شد اما نه قطعه قطعه شد اینجا عصای تو بی دست تا که پیکر سقا به خاک ریخت آورد نیزه ای تن او را برای تو با محرمان رسیدم و نامحرمان مرا بردند دست بسته از این کربلای تو از کوفه تا به شام چهل بار لااقل نیزه به نیزه شد سر از تن جدای تو دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد که داغ سوختگان غمت شماره ندارد بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند بگو که اشک  یتیم حرم نظاره ندارد رقیه آمده و گریه می کند بغل من بمیرمش که دگر گوش وگوشواره ندارد گلایه می کند از این که چادرش شده غارت به روی سر به جز این روسری پاره ندارد رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد از الان بگم که چن تا دخترت دیگه نیستن توی جمعمون داداش دوتاشون تو بیابونا جون دادن یکی تو خرابه با سر باباش دیگه ماموریتم تموم شده حالا بعد از این باید گریه کنم یاد حرفایی که تو بزم شراب به تو و بابام میزد گریه کنم کی میدونه چی کشیدم این روزا من عزیزه بودم و خوار شدم قبل تو صدامم هیچ کس نشنید بعد تو راهی بازار شدم تازه داغت تو دلم تازه شده بشینم باید برات گریه کنم بعد تو یاد بلایی که اومد به سر مخدرات گریه کنم یه سری دردامونو که بدجوری داغ اون به دل میشینه نمیگم دیگه اون یهودی تو بزم شراب چیا گفتش به سکینه نمیگم سپر بلای بچه هات شدم هیشکیو به قدر زینب نزدن تو که از تنور خولی اومدی دیگه بچه هات به نون لب نزدن منی که تو کوچه های مدینه میگرفتن دورمو برادرام روزگار کشید منو تو ازدحام توی کوچه‌ های تنگ شهر شام برا کندن یه قبر کوچولو تو خرابه خیلی زحمت کشیدم راستی تو خرابه هنده رم دیدم خلاصه خیلی خجالت کشیدم زخمایی که من دیدم روی تنت به خدا هیچ جوره مرهم نمیشد کل فرشای دهاتم میومد تن تو روو همه‌شون جمع نمیشد آخه نیزه ها چجوری در اومد کجا جمع شد تن نامرتبت دیگه دیدن جا روی تن تو نیست دوسه تا به جاش زدن به زینبت کاشکی نامحرمی اینجاها نبود تا میگفتم کی واست شهید شده روسریمو برمیداشتم ببینی که چقد موی سرم سفید شده علی اصغرت کجاست که مادرش اومده از غم و غصه آب بشه پاشو که  جز تو کسی نمیتونه حریف گریه های رباب بشه بعد ما میخواد بمونه کربلا روضه خون تو ربابه به خدا میگه اینجا زیر آفتاب بسوزم بهتر از بزم شرابه به خدا همه رو آوردم از سفر داداش حتی پس گرفتم آخر سرتو ولی شرمنده ام از این که میگم جا گذاشتم توی شام دخترتو از خود کربلا تا کوفه و‌شام این سه ساله نیمه جونو میزدن نانجیبا دعواشون با هم میشد ولی میرفتن و‌اونو میزدن بعد از این روزا برات زار میزنم شبا هم براتو هق هق میکنم من تو رو نبینم آروم ندارم میدونم آخر سر دق میکنم ماه را در مَسلَکِ شب می کند مَعنا حسین در دلِ تاریکیِ دنیا،چراغ ما؛حسین وقت اوج بی کسی پشت مرا خالی نکرد وقتِ تنهایی به دادم می رسد تنها حسین یک به یک ما را حسین آورد و با هم دوست کرد تک تکِ ما قطره ایم و حضرتِ دریا؛حسین زحمتش را او کشید و رحمتش بر ما رسید خون خود را خرج کرده پای خیلی ها،حسین کُلُّهُم نورٌ عَلیٰ نورَند معصومین ما بین این ارباب‌ها، ارباب بی همتا ؛ حسین کودک شش‌ماهه ی این‌ قوم،پیرِ عالَم است رُشد اگر می کرد او می‌شُد یاور باباحسین سنگ و چوبِ خانه ی ما عطر سیبش را گرفت آنقَدَر زیرِ لبش می گفت بابا : یا حسین! روضه ی رضوان بدونِ روضه مثلِ دوزخ است اصلِ جنت مجلسِ گریه‌ است..،آن هم با حسین هرکه بالاخواه بَزمِ هیئتش درآمده پرچمش را روز محشر می برد بالا حسین قدردانی کردن از هر سینه‌زن با فاطمه است ایستاده پیش در با مادرش زهرا،حسین آی نوکر! اربعین را از حسن درخواست کن رد نخواهد کرد حرف این برادر را حسین هر زمانی گیر کردم زود گفتم:یا حسن تا گره را وا کند از کار من درجا حسین . . کوچه و بازار ناموس علی را زجر داد خواهری فریاد می زد: آه و واویلا حسین هر کُجا افتاد از نیزه،رباب از هوش رفت... پیش پای حرمله می شد سرش پیدا،حسین
خبر رسیده به من ای فرشته های خدا سپرده اند علی اصغر مرا به شما سپرده اند که از شیر دایه های بهشت بنوشد وبشود مرحمش که فیه شفا ولی ملائکه من مادرم دلی دارم هنوز دل نگرانم برای آن لبها هنوز دل نگرانم برای طفلی که مرا گذاشته با گاهواره اش تنها بگو فرشته که آرام تخت خوابیده است بگو که دست خدا تاب میدهد ما را شده است دست پدر حال حجر اسماعیل بگو طواف کنندش فرشته ها به دعا برای ضبح عظیمی که نظر حق کردیم گرفته ایم چه شبها به گریه اش احیا نخورده اصغر من بی وضوی من شیری نداده بوسه به او جز به نام حق بابا برای اصغر من زمزمی بجوشانید قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا جواب گریه ی او را خدا پسند دهید که تلخ داده جوابی به گریه اش دنیا سفارش پسرم را نمیکنم دیگر علیست زندگی ام جان او و جان شما بی مهر تو که راه نجاتی نداشتیم در نامه عمل حسناتی نداشتیم توفیق خرج کردنِ ما در بساط تو آری نبود اگر،  برکاتی نداشتین ما زنده ایم تا که فقط نوکری کنیم بهتر از این دلیل حیاتی نداشتیم آن لحظه ای خوش است که در بین روضه ایم بی روضه ات چنین لحظاتی ندلشتیم بت خانه بود جای تمامی ما اگر چون کربلای تو عتباتی نداشتیم تنها دلیل قاطع اسلام ما تویی یعنی که بی تو صوم و صلاتی نداشتیم در کوی تو‌ مقرب درگاه حق شدیم بی نوکری تو‌ درجاتی نداشتیم آمدم پیش تو دوباره حسین آمدم تا دوباره گریه کنم آمدم مثل قبل تا پیشت با دل پر شراره گریه کنم این چهل روز حیدری کردم مرد بودم میان نامردان خم به ابروی خود نیاوردم تا بریدم امان نامردان تو خودت شاهدی که در کوفه کوچه هارا گذر گذر رفتم من نه اینکه بخواهم آقاجان نه..به اجبار من سفر رفتم قسمتم شد اسارت و دوری رفتم و با عذاب هم رفتم گله ای نیست از مصیبت ها بی تو بزم شراب هم رفتم اف به دنیا…چه کرد با زینب؟ که من از غصه ی تو لبریزم کاش می مردم و نمی دیدم روی قبر تو آب میریزم خاطرم هست جنگ و دعوارا خاطرم هست داغ گهواره پیش چشم رباب غارت شد ای بمیرم…رباب بیچاره می نشست و به گوشه ای آرام‌ دست خود را فقط تکان‌ میداد روی نیزه کنار راس خودت علی اش را به من نشان می داد ظهر روز دهم به یادم هست من بمیرم چه ها کشیدی تو علی اکبر که رفت از خیمه مثل مادر دگر خمیدی تو خاطرم هست اربابا شد بدنش مثل یک معما شد خاطرم هست ماجرایش را بدنش سخت در عبا جا شد داد بی داد از غم عباس آمد و بی وداع با ما رفت خاطرم هست بچه ها خوشحال عموعباس سمت دریا رفت چند لحظه بعد رفتی و آستین بر نگاه برگشتی من پریشان ‌و مضطرب بودم تو ولی غرق آه برگشتی قبر او میدهد گواهی که بدنش شد قد علی اصغر باید این حرف را خلاصه کنم این اباالفضل،آن نشد دیگر… من رسیدم ولی برادرجان پرم از اضطرار و بد حالم گله ای نیست از مصیبت ها دلخور از ماجرای گودالم بی رمق روی خاک ها بودی نوک سر نیزه بازی ات می داد پیش تو آب بر زمین میریخت گیسویت هم به چنگ شمر افتاد دستم ز دامن تو نگردد رها حسین ای دستگیر نوکر بی دست و پا حسین جز تو کسی به کاسه ی ما اعتنا نکرد تنها امید ظرف غذای گدا حسین هر کس مسیر عاشقی اش را سوا نکرد فردای حشر میکند او را سوا حسین حب تو ترس معصیتم را زیاد کرد ای مظهر تجلیِ خوف و رجا حسین حکم قبول بندگی ماست با خدا حکم قبول نوکریِ ماست با حسین آدم برای گریه به تو آفریده شد بانیِ خلقت همه ی انبیا حسین دمنوش روضه ات دَمِ عیسی ابن مریم است هر چایخانه ات شده دارالشفا حسین در کشتی نجات رقیه است ناخدا ما را همین سه ساله رسانده است تا حسین ذکر تو را به روی لبم مادرت گذاشت سرمایه ی محبت زهراست یا حسین هر گاه بی قرار حریم تو میشویم باید پناه برد به صحن رضا حسین دلشوره ی زیارت تو میکُشد مرا این اربعین مرا برسان کربلا حسین مقتل نوشته است نفس میزدی هنوز وقتی که بست نیزه دهان تو را حسین جسمت به راحتی نشود جمع و جور وای آخر کشید کار تو بر بوریا حسین میان خیل تو از یادها فراموشم شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم فقط نه ماه محرم که هجر هم داغی‌ست من از فراق تو گاهی سیاه می‌پوشم دلم شکست و به حالم دل ضریحت سوخت به خوابم آمد و گفتا بیا در آغوشم به روضه می‌روم و تازه می‌شود داغم دلم نمی‌شود آرام، هر چه می‌کوشم ببین شکسته‌دلانت چه عالمی دارند در استکان ترک‌خورده چای می‌نوشم به هر دری زده‌ام تا به کربلا برسم فقط اگر نرسیدم مکن فراموشم جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته آسمان‌ها را در این ایوان، مجاور ساخته از قدم‌هایت بپرس: این راه پایانش کجاست؟ کاین‌چنین از عالم و آدم، مسافر ساخته
نه فقط قلب تو، قلب عالمی را سوخته نه فقط از من که از هر سنگ، شاعر ساخته خاک راهش مُحییَ الاموات، عطرش زندگی از قلوب مرده هم این خاک، عابر ساخته آن که می‌خوانی برایش: «یا حبیبی یا حسین» هر نگاهش، یک حبیب‌ابن‌مظاهر ساخته هر کسی، هر جا، دم از آزادگی زد، خویش را با امام عصر عاشورا، معاصر ساخته.. کارش از اول همین بود، آن مسیحایی که از، فُطرس پرسوخته، مرغ مهاجر ساخته کاش می‌دید، آن که رگ‌های گلویش را برید، خون جوشانش، چه دل‌ها را که طاهر ساخته آه! دیدن‌ها چه کرده با دل زینب؟ اگر این شنیدن‌ها، تو را آشفته‌خاطر ساخته.. «زبان حال حضرَت زینب سلام الله علیها در اَربعین» چقَدربی تو دل شَب خدا خدا کَردَم چقَدر گریه بَرای تو بی صدا کَردَم هَزار نَغمهٔ نَی در دل حزینَم بود بیاد روی تو درَ هَر کجا نَوا کَردَم شَبی نبوده برای تو دل نَسوزانَم ز داغ مأتم تو روضه ها بپا کَردَم به هَر کجا که رسیدَم حسین. حسین گفتَم به هر کجا که نشَستَم تو را صدا کَردَم بروی خار مَغیلان دَویده اَم اَماّ ز پای دُختَر تو خار را جُدا کَردَم به طوف پیکَر تو حَج بجای آوَردَم زیارَت تَن بی سَر به کَربَلا کَردَم تو آمَدی و به عَهد خودَت وَفا کَردی منم به عَهد و وَفای خودَم وَفا کَردَم رسالَتی که بدوشم نَهادی و رفتی هزار مَرتَبه شُکر خدا اَدا کَردَم اَگرچه نافله اَم را نشَسته میخواندَم به هر نماز که خواندَم تو را دُعا کَردَم ز صوت خواندن قُرآن تو دلَم وا شُد چو گوش بَر تو و آن صوت دلرُبا کَردَم ز خاطرَم نَرَوَد لحظه های آخَر که بَغل بروی تو دَر قتلگاه وا کَردَم خسروی فَر خون دل کارت رو تموم کرده پس نیازی به زهر دشمن نیست ، یا ابالقائم حق تو پرواز حق تو کوچه برو که این شهر جای موندن نیست ، یا ابالقائم آرزوی قلبیم اینه بشم همجوار خاکت دائم البکاء بشم از لحظه های گریه ناکت تو دلم یه نذری کردم نذر اون لبای تشنه هرچی حج برم آقاجون ثوابش به روح پاکت غریبم ای آقا برات بمیرم شب غمگین و روز ننگین و تب سنگین و شهر سامرا ، یا ابالقائم نه تو رو با کاسه ی زهر کشتن همه ی شهرش زهره سامرا ، یا ابالقائم ماتمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی باز غمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی مشهد الرضا رو دیدم همه در حال طوافن حرمت به یادم اومد بمیرم چقدر غریبی غریبم ای آقا برات بمیرم شاعر: مظاهر کثیری‌نژاد امام عسکری (ع) زمینه نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا ه نبود از هنرِ عمه های خود با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان مرهون نوحه های سکینه ست کربلا آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما راه حسین، راه قیام است و راه خون باید همیشه زنده نگه داشت راه را تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی گفت از هزار داغ، یکی را برای ما وقت غروب بود و أذانی نمی رسید إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه در لابلای شیون و غوغای ماجرا یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا دست خودم نبود که فریاد میزدم معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟ میگفت با تمام نواهای زخمی اش اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا این موجِ کربلا همه را غرق می کند مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا حضرت سکینه (س) روضه نیست یارای زبان تا که کند مدح تو را ای که آرامش هر روز و شب مولایی ای که مستغرق فی الله تو را خوانده حسین مدح تو بس که تو بانو نوه ی زهرایی ای سراپای تو یاد آور زهرای بتول اثر نطق تو بر کون و مکان غالب بود همچو زینب ز لبت نطق علی می ریزد نطق تو تیغ علی بن ابیطالب بود آنچه زینب همه دم کرد تماشا دیدی همره زینب خود کوچه به کوچه رفتی بر روی ناقه ی عریان به کنار اسرا تا دل شام بلا تا دل کوفه رفتی لیک ای راحت جان و تن ارباب حسین بفدای دل پر غصه و احساسی تو روضه هایت همه از علقمه دارد صحبت عالمی دیده دل و دیده ی عباسی تو از در خیمه ی طفلان حرم تا به فرات رفت آن ماه ولی تا به حرم بازنگشت آری آری که علمدار حرم رفت که رفت از بر علقمه سقا به حرم باز نگشت ناصر شهریاری حضرت سکینه (س) روضه