eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
346 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
علت شهادت علت شهادت : درگیری با دشمن بعثی عامل شهادت : نبرد با دشمن بعثی
آخرین دلگویه مون :) 🥀 ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨ بمونید برامون 🙏 مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست دعوت شده شهدا هستید😍❤️ آخرین قلم 🍃 التماس دعا🕊 پست آخر شبتون شهدایی •|سـرش‌را‌بریدنـد‌وزیر‌لب‌گفت •|فداۍ‌سرت‌سـرکھ‌قـابل‌نـدارد 🌻___________ ↳🥀🕊』 💌••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1881401509.mp3
4.57M
پنج شنبه های شهدایی خوش به حال شهدا...😭😭😭 🎙کربلایی سیدرضا نریمانی برای خودتون و همه عزیزان دعا یادتون نره اللهم ارزقنا شهادت...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 🌼 🌼ای کاش دلم فرش عبورت گردد ✨یک روز شرفیاب حضورت گردد 🌼مشهورترین جمعه ی تاریخ شود ✨این جمعه اگر عید ظهورت گردد 🌼امام خوب زمانم هر کجا هستید ✨ با هزاران عشق و ارادت سلام 💫اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، 💫 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، 💫 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، 💫اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ 🌼 أللَّهُـمَ عجِّـلْ لِوَلیِک ألْـفرج
های‌انتظار 🍂بعد از این "دوران حیرت"، جمعه ای خواهد رسید بعد از این ایام غیبت، جمعه ای خواهد رسید 🍂جمعه ها با ندبه می خوانم خدا را "الغیاث" ندبه دارد یک روایت: جمعه ای خواهد رسید 🍂مهدی موعودی ام خورشیدِ پشت‌ِ ‌ابرهاست او برای مرگِ ظلمت، جمعه ای خواهد رسید... 🍂او وجودش ضامن اثبات حق است و شرف منتظر! ، مهدی حجّت، جمعه ای خواهد رسید 🍂انتظـــــارش می کشــــم آیا قبولم می کند؟ خود برای این قضاوت، جمعه ای خواهد رسید ... ...
[🌟] •{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}• شهید محمدرضا دهقان: شهادت بال نمی‌خواد، حال می‌خواد، حالا اگه حالشو داشتیم که میریم.. اگه نداشتیمم که برمی‌گردیم خدمتتون دوباره؛ این جمله آخرِ منه :) 🗓|جمعه ۸/۲۰ 📿|ذکر روز‌ جمعه:«صلوات+و عجل فرجهم» <🌱>
تسلیت واژۀ قشنگی نیست😔 گرچه او قهرمان ملت بود او که چون مرغ در قفس، عمری🕊 در به در در پی شهادت بود🍃 یا علی گفت و دل به دریا زد چون شهادت کلید پرواز است🕊 حاج قاسم دوباره ثابت کرد در این باغ همچنان باز است🌹 🖌عباس‌احمدی 🕯شادی ارواح مطهر شهدا صلوات <💐>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبینی شور و شوق روزهای نزدیک به شهادتت را❓ پرچم نگاهت👀 محفلی به پا کرده است...! تا چشم کار می کند نفر به نفر از هر شهر خودش را به زیر پرچم نگاهت رسانده است... چقدر قشنگ است😍 که در تلاطم های روزگار تو مارا مشغول کرده ایی به راه و رسم شهدا... این پاییز🍂 که بگذرد صدها جوان دیگر متولد می‌شوند. یک تولد معنوی مثل من! منی که روز شهادتت برایم تولدی دوباره بود. معنای زیستن واقعی را به من آموخت،شهادت جوانی که پایه‌ی رفاقت های ماندگار شده است... -۱۹ آبان ۱۴۰۱ امامزاده علی اکبر چیذر 🕊| 🔹|
اگه به نوح ایمان داشته باشی اما سوار کشتی نوح نشی غرق میشی اگه به اسلام اعتقاد داشته باشی اما با انقلاب اسلامی همراه نشی غرق میشی...
هی گنه کردم وهی جارزدم یار بیا من ندانم چه شود عاقبت کار بیا خود بگفتی که دعا بهرظهورت بکنم خواندمت،خسته ام،ای یار بیا😔 💠"السلام علیڪ یا صاحِبَ الزمان 💚
اگر می خواهید نذری کنید فقط گناه نکنید مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی کنم هدیه به آقا صاحب الزمان عجل الله از طرف خودم شهید‌ مجید سلمانیان🕊🌹
مـرا بـالـی اسـت از پـرواز مـانـده قـدمهـایی اسـت که در آغـاز مـانــده💔 شهیــدان! دستهایم را بگیـریــد منــم همــراهِ از ره بــازمانـده😔 💔🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی مهدی موعود ظهور ڪند چنان گشایشى بر مردم مى رسد ڪه مردگان آرزوی زندگى دوباره مى ڪنند . 📙غیبة طوسى ، صفحه ۲۶۸
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 توکل از بالاترین مراتب است و با توکل می توان مشکل ترین موانع را از سر راه ترقی و تکامل انسان ها برداشت . اگر با توکل به خدا وارد هر کاری شدیم ، خود وسیله ی تحقق بخشیدن بخواست خداوند متعال شده ایم . 🌹 🕊 🌹 🌹 🕊🌹🌴
💐🌸🌺🍀🌺🌸💐 💐 💐🌼 گفتند ڪہ جمعه یارمان مےآید آن منجے روزگارمان مے آید 💐 💐🌼 هر جمعه … گلے در دل ما مے شڪفد یعنے ڪہ‌ بمان بهارمان‌ مےآید 💐 💐🌼 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 💐🌼 🍀 🌺💐
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊💐🌴🕊🌴💐🕊 فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) 💐 💐 شادی روح و و سلامتی هشت سال دفاع مقدس و 🌺 🕊💐
🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷 در عملیات رمضان، بچه‌ها پشت خاکریز زمین‌گیر شده بودند . پنجاه ، شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمی‌توانستند سرشان را بالا بیاورند . با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز ، یک نفر که بغل دستم بود گفت « دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی ، سوراخ سوراخش می‌کنن .» روبه‌رو را نگاه کردم . چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک می‌شدند . فاصله‌شان هر لحظه کمتر می‌شد ، اولین تانک به سی ، چهل متریمان رسیده بود ، نفسم بند آمده بود ، احساس می‌کردیم چند دقیقه‌ دیگر اسیرمان می‌کنند . بدنم سُست شده بود ، با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقی‌ها بودم . با نا امیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم . یک مرتبه دیدم یک نفر ، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد ، گرد و خاک‌ کنان به طرف‌مان می‌آيد بود . از موتور پایین پرید و آرپی‌جی را از دست آرپی‌جی‌زن گرفت و رفت آن‌طرف خاکریز ، روبه‌روی تانک‌ها نشانه رفت ، چند ثانیه بعد گلوله آرپی‌جی روی برجک ، اولین تانک در حال حرکت نشست . تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه . بعد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند . بچه‌ها شروع کردند . سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد . راوی : شادی روح و 🌷 🌹🌴
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بازی است مگر؟ جگر می خواهد! به بهانه ی دلتنگی،به دلایل ؛ سلام! سلامی به وسعت و به بزرگی راستش نوشتن از که کار ما نیست، جسارتاً با کلمات می کنیم تا عرض داشته باشیم خدمت شمایی که از برای ما گذشتید ، تا ما نباشیم از کوچک ترین برایتان بگذریم! هر بار خواندیم را ببینیم، عمل نکنیم و چه ساده از کنارش رد شدیم و چشممان را به مردم دوختیم و را به راحتی آب خوردن سر کشیدیم و ریش بلند گذاشتیم غافل از آنکه ریش ریشه ی خراب را دهی نمی کند! از حفظ زمزمه کردیم ما صف اول بودیم ، از آخر مجلس را چیدند و هربار پرپر شدن دلاورانمان بودیم و از ماجرا با دست مشت شده شعار دادیم! از کوچه خیابان های شده به شریفتان عبور کردیم که یادمان باشد این که در کوچه پس کوچه ها قدم می زنیم ، صدقه ی مبارک شماست و باز را مانند کبک در برف بردیم و هرکسی زبانش به هر به شما و راهتان و پیروانتان باز شد به بهانه ای می کنیم تا خجالت بکشد کردیم! آری ما چنین آور مدعی ادامه دهندگان راه شماییم و چقدر که مدام ! کاش اگر نیستیم نما نباشیم! التماس تفکر... شادی روح و 🌹 🕊🌴
💐🌺🌼💐🌼🌺💐 به آیه آیه قرآن احمدی به بهترین گل گلزار سرمدی به اهل بیت رسول گرامی اسلام به غنچه غنچه باغ محمدی تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی سلامتی و تعجیل در فرج 🍀 💐🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوخط روضه 😭 🔲 روضه ای که شهید تورجی زاده برای حاج حسین خرازی خواند. 🌷 🕊 🎙 تورجی زاده پاشو برامون روضه بخون به شدت نیاز به روضه ی داریم آخه بچه ها دارن مثل دسته ی گل پرپر میشن 😭😭
🌼🌺🍀💐🍀🌺🌼 السلام علی المهدی(عج)... سلامی به ذکر و نمازتان... از حالتان بگویید !! از دلی که هزاران بار خونین گشته حرف بزنید. بگویید که بفهمیم وبدانیم قصه ی تلخ 1184 سال نیامدنتان را چه زیباعشق به امام حسین(ع) سرلوحه ی زندگیمان میشود. باعشق امام حسین (ع) زندگی همیشه زیباست. اما.... گاهی نجوا باخود که عشق امام مهدی (عج) کجای زندگیمان را رنگین کرده؟! اصلا فراموشمان شده که هم داریم.!! مگر شما نهمین فرزند امام حسین (ع) نیستید؟! مگر شما همان نیستید که هر روز واقعه ی کربلا برایتان زنده می شود و شما با چشمانی اشکبار نظاره گر می شوید؟! لب باز کنید به سخن و تمام شبه ها را برطرف کنید. رمضان می شود و راز عطش هویدا... رمضان می شود و تشنگی امام حسین (ع) ملموس تر اصلا این چه رازیست که همه را به گریه وا می دارد؟! این چه عشقیست که هر رهگذر را پای سفره ی خود کشانده؟! طعم تشنگی و مظلومیت و غربتتان را وقتی لمس می کنیم که تجربه اش نماییم. نمی دانم... تشنگی راشاید... اما مظلومیت امام حسین (ع) را می شود حس کرد ، همانطور که ایشان چشیدند طعمش را؟! بی گمان نه... هیچکس... هیچ وقت... اما یک نفر را می شناسیم که شاید از امام حسین (ع) هم غریب تر باشد. شاید که نه... قطع به یقین همین است.!! امام حسین (ع) تشنه ی آب بودند . (عج) تشنه ی ظهور. امام حسین (ع) زینب داشت و عباس... اما !! شما که را دارید ؟! کداممان جرعه ای از صبر زینب و قطره ای از عشق و وفای حضرت عشق را در راه شما برای شما چشیده ایم؟! اصلا چند نفرند آنانکه زندگیشان را وقف شما کرده اند؟! رمضان را تجربه می کنیم با تشنگی...نه عطش!! شما نیز عطشانید ، می دانم می دانم که هر لحظه عطشان رجوع شیعیانتان هستید!! شاید عطشتان را با گریه های شبانه تان خاموش می کنید . ... ... ... بگذریم،، حالمان بد می شود وقتی ، عطش حضورتان و غصه های بیشمارتان برایمان متصور می شود!! عطشی که من و امثال من... غصه ای که شیعیان شما.... می دانم مسبب نیامدنتان ماییم اینک شما شرح دهید را!! شما که از همه مشتاق ترین مهدی جان جهت سلامتی و تعجیل در فرج حضرت 🌼 💐🌺
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🇮🇷🕊🌹🌴🌹🕊🇮🇷 تو هم کم الکی نیستی ها.... قرار بود روز یک شنبه ۱۰ تیرماه، تدارکات گردان به مناسبت عید سعید فطر جشنی را ترتیب دهد. جشن در محوطه باز جلوی گروهان ۳ برگزار می شد. کل برنامه را ورزش باستانی تشکیل می داد. برزنتی را بر زمین پهن کردند که نقش گود را بازی می کرد. بچه های بسیجی و ارتشی تبریک گویان و خندان، دورتادور برزنت حلقه زده بودند در حسینیه، آنهایی که می خواستند ورزش کنند، درحال بستن لُنگ بودند. یکی از سربازها که با سابقه ی سعید آشنایی نداشت، وقتی دید او هم دارد لُنگ می بندد، با تمسخر رو به بغل دستیش گفت: این بچه کیه که می خواد بیاد توی گود؟ مگه کودکستانه؟ سعید که شنید او چه می گوید، بهش برخورد، اما چهره اش نشان می داد که ناراحت نشده. لُنگ را به دست گرفت، به طرف سرباز رفت و گفت: می بخشین برادر، می تونی این لُنگ رو برام ببندی؟ سرباز لبخند تمسخر آمیز دیگری زد و رو به دوستش گفت: بفرما! دیدی گفتم بلد نیست و لُنگ را دور کمر سعید بست. چقدر زیبا شد، با آن پیراهن گرم کن کرم رنگ و شلوار نظامی که به دور آن لُنگ بسته بود. یکی از سربازها ضرب را دست گرفت و شروع کرد به نواختن، عباس که به احترام او جلو نرفته بود ، شاکی شد و گفت «ای بابا این که داره باباکرم می زنه!» جلو رفت، ضرب را از او گرفت و شروع کرد به نواختن ، ورزش شروع شد. صلوات های پی در پی، به حال و هوای عید، روحی تازه می بخشید. هرچه بود، صدای ضرب بود و صلوات. پس از اینکه میل گرفتند و چند حرکت دیگر انجام دادند، نوبت به چرخ زدن سعید رسید. به خوبی می شد در چهره آنهایی که با سعید آشنا نبودند، تمسخر را دید. حق هم داشتند. بچه ای کم سن و سال را چه به ورزش باستانی؟ وسط دایره آمد و آرام شروع کرد به چرخیدن. پس از رخصت گرفتن از عباس و بقیه، شروع کرد به چرخ، چرخ که نه، مثل فرفره می چرخید؛ سریع و تند، آنقدر که سر من گیج رفت. در حین چرخ زدن، پیراهنش را از تنش درآورد و انداخت زمین، چند دوری اطراف آن چرخید و با همان سرعت و درحال چرخیدن، پیراهنش را از زمین برداشت و به تن کرد. چشمان همه از حدقه درآمده بود؛ بالاخص سربازی که لُنگ را برای او بسته بود. پس از چرخ همراه با سلام و صلوات، نوبت به شیرین کاری رسید. چهار میل کوچک با رنگ های قرمز و آبی راه راه، در دستان سعید به بازی درآمدند. چهار میل را به هوا می انداخت و دوباره می گرفت؛ بی آن که نگاهش به آنها باشد. از جلو پرت می کرد و از پشت می گرفت، از پشت پرت می کرد و دولا می شد و از بین پا می گرفت و … اولین باری بود که آنقدر شیفته ورزش باستانی می شدم. سراپایم چشم شده بود و سعید را می پاییدم. سرانجام ورزش با صلوات بلند حضار و شیرینی و شربت تدارکات به پایان رسید. سراغ سعید رفتم، دستی به پشتش زدم و گفتم: خودمونیم، تو هم کم الکی نیستی ها… راوی : 🥀 🇮🇷🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا