27.mp3
2.8M
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
#در_محضر_استاد
تفسیر دعای روز بیست و هفتم
#ماه_مبارک_رمضان
#حضرت_آیت_الله
#مجتهدی_تهرانی_ره
#التماس_دعای_فرج
🌺🌼💐🍀💐🌺🌼
🇮🇷🌺🇮🇷💐🇮🇷🌺🇮🇷
#در_محضر_فرمانده
#مقام_معظم_رهبری
ارتش یک سرمایه ، ذخیره و اندوخته برای این ملت است .
ارتش جمهوری اسلامی ایران که به اختصار آجا نامیده می شود، پیکرهٔ اصلی نیروهای مسلح ایران است و وظیفه پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی ایران را برعهده دارد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نام ارتش از ارتش ملی اسلامی ایران به « ارتش جمهوری اسلامی ایران » تغییر یافت و روز 29 فروردین به دستور رهبر کبیر انقلاب امام خمینی ره، روز ارتش نامگذاری شد.
#بیست_و_نهم_فروردین
#روز_ارتش
و حماسه آفرینی های
#نیروی_زمینی
و یاد و خاطره #شهدا
و #امام_شهدا
گرامی باد
🌺 🇮🇷💐
🇮🇷🌺🇮🇷💐🇮🇷🌺🇮🇷
#بیست_و_نهم_فروردین
#روز_ارتش
آنچه که امروز بدان می بالیم مرهون حماسه آفرینی و پایمردی شجاعانی است که در 8 سال دفاع مقدس از کارزاری شگرف و در مقابل تمامی قدرت های روز جهان آبدیده شدند و سربلندی و افتخار را برای میهن عزیز خویش به ارمغان آوردند.
#روز_ارتش و یاد و خاطره 48000 #شهید_والامقام ارتشی گرامی باد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺 🇮🇷💐
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐
#آقا را از هر طرف بخوانی #آقاست
💐 او تولد یافـٺ #جـانبازے کند
🌺 میهـنم #ایـران سرافرازے کند
💐 اوتولد یافـٺ تا #رهبـر شـود
🌼 ما همـہ #عشـاق؛ او #دلبـر شود
💐 اوتولد یافٺ گردد #نـور عیـݩ
🍀 برٺـرین #آقا پس از #پـیرخمـین
💐 مـا همـہ #عمـّار،اوباشـد #ولـۍ
🌺 جـان ما قـرباݩ تـۅ #سیـدعݪـے
🍀 #بیست_و_نهم_فروردین
💐 #سالروز_تولد
🌺 #نائب_امام_زمان_عج
💐 #مقام_معظم_رهبری
🌼 #گرامی_باد
🌺 🌼🌺
🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊
#خاطرات_آزادگان
#ماه_رمضان
#در_اسارت
لذت های ماه رمضان در اردوگاه
لازم است از لذت های اسارت بویژه در ماه مبارک رمضان هم بگویم.
هنگام نماز صبح و برای صرف سحری بچه ها شور و شعف خاصی داشتند.
هر کس غذایی داشت در سفره ای بزرگ قرار می داد که در وسط آسایشگاه پهن می شد.
اسرا از چند ماه قبل از شروع ماه مبارک رمضان شیر خشک، شکر و دیگر مواد غذائی مانند نان خشک که امکان نگهداری آن وجود داشت را ذخیره می کردند و همه بر سر یک سفره می نشستند.
همه با هم دعای سفره را با صدای بلند و البته به گونه ای که عراقی ها متوجه نشوند با شور خاصی می خواندند و در پایان، دعای سفره را با عبارت «و زوجنا من الحورالعین» به پایان رسانده و می خندیدند.
در بعضی اوقات هم آنهائی که از خصوصیات حورالعین اطلاع داشتند تعریف های با مزه ای می کردند که باعث خنده و تفریح اسرا می شد.
راوی :
#آزاده_سرافراز
#اکبر_شوخ_چشم
یاد باد
آن روزگاران
یاد باد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و سلامتی #آزادگان_سرافراز
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🕊
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#سردار_شهید
#محمد_ابراهیم_همت
#دوران_سربازی
ماه مبارک رمضان
مسئول آشپزخانه
#قسمت_دهم
نیمهشب است.
#ابراهیم، در آشپزخانه را قفل کرده تا سرلشکر سرزده وارد نشود.
او اجاق را روشن کرده و سحری را بار گذاشته است.
سربازهای آشپز از ترس به آسایشگاهها رفتهاند. فقط یونس مانده است. او هم هنوز از کارهای #ابراهیم سر درنیاورده است.
یونس به #ابراهیم قول داده هر کاری که میگوید، بدون چون و چرا انجام دهد.
#ابراهیم به او گفته کف آشپزخانه را روغنمالی کند و بعد روی روغنها کف صابون بریزد.
او همه کارها را کرده و حالا منتظر دستور بعدی #ابراهیم است.
#ابراهیم درحالیکه شعله اجاق را زیاد میکند، میگوید: «حالا برو قفل درِ آشپزخانه را بازکن. فقط مواظب باش سر نخوری. کف آشپزخانه طوری شده که اگر زنجیر چرخ هم به کفشهایت ببندی، بازهم سر میخوری! خیلی مواظب باش.»
یونس بااحتیاط بهطرف در میرود و قفل آن را باز میکند.
#ابراهیم درحالیکه #وضو میگیرد، میگوید: «حالا کف شور را بردار و خودت را مشغول شستن کف آشپزخانه نشان بده. اگر همآواز بلدی، بهتر است بزنی زیر آواز. اینطوری خیالشان راحت است که ما مشغول کار خودمان هستیم.»
#ادامه_دارد
🌹 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
یاد باد
آن روزگاران
یاد باد
یاد جبهه ها
یاد دفاع مقدس
#یاد_شهدا
🌹 #شهید_والامقام 🕊
🌺 #بهزاد_عابدینی💐
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🌹🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#امیر_سرلشگر
#خلبان_شهید
#غلامحسین_افشین_آذر
#قسمت_سوم
آخرین وداع از زبان #همسر_شهید
آن شب همسرم تنها نیم ساعت فرصت کرد به درمانگاه آمده تا با پزشک صحبت کند و مجدداً به پایگاه بازگشت.
فردا صبح در حالی که بمباران هوایی همچنان ادامه داشت با وجودی که پسرم هنوز وضعیت جسمی خوبی نداشت و طبق دستور پزشک می بایست تحت نظر قرار می گرفت، به دلیل دلشوره زیادی که داشتم از پزشک معالجش درخواست کردم اجازه ترخیص شدن پسرم را از درمانگاه بدهد و با توجه به اینکه خودآموخته رشته پرستاری بودم با گرفتن دستورات لازم از پزشک به منزل بازگشتم.
به محض ورود به منزل با همسرم روبرو شدم که در حال پوشیدن لباس پروازش بود.
پرسیدم :
کی بر میگردین ؟
همانطور که از من خداحافظی می کردند و صورت پسر کوچکمان را میبوسیدند، گفتند:
مشخص نیست، فقط شما نترسید و مواظب خودتان باشید.
ایشان سعی کردند من را که به شدت نگران بودم و دلشوره عجیبی داشتم، آرام کنند، تا پلهها همسرم را بدرقه کردم.
در آخرین لحظه با نگاهی که پر از نگرانی بود، چون ما بچه دوم را نیز در راه داشتیم ـ گفتند :
مواظب خودتان باشید و با سپردن ما به خدا، خداحافظی کردند و رفتند...
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹