eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
20.1هزار ویدیو
438 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍀🌹🕊🌹🍀💐 بیشتر مناجات ها و مداحی های در مورد امام زمان بود . خیلی دلتنگش بودم ؛ تا اینکه یک شب را در خواب دیدم ... خوشحال بود و با نشاط ؛ یاد مداحی هاش افتادم ، پرسیدم : این همه در دنیا از خوندی ، تونستی را ببینی ؟ در حالی که می خندید گفت : من حتی را در آغوش گرفتم . 🌸💐 💐🌸 💐🌺 🌺💐 🌸💐 💐🌸 🌼 🍀💐
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ای ، چه ارزشمندی را در خود به نگاه داشته ای . که تا برپاست ، سالکان راه محبت و به و پاکدامنان مجاهدی خواهد شد که هر یک از می خواهند چون بمانند و چون او به رسند . 💐 💐 🌺 🌺🌼 🌺🌼💐 🌹 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 هواپیمای سوخو را حاج احمد وارد نیروی هوایی سپاه کرد. همه انتظار داشتیم مراسم افتتاحیه‌اش در تهران باشد . ولی گفت : می‌خواهم مراسم افتتاحیه توی باشد . پایگاه هوایی کوچک بود . کفاف چنین برنامه‌ای را نمی‌داد . بعضی‌ها همین موضوع را به گفتند . ولی اصرار داشت مراسم در باشد . با برج مراقبت هماهنگی‌های لازم انجام شده بود . خلبان ، برفراز آسمان ، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت طواف داد. این را از خلبان خواسته بود . خیلی‌ها تازه دلیل اصرار را فهمیده بودند . خدا رحمتش کند ، همیشه می‌گفت : ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت ، خصوصاً آقا بی‌نیاز نیستیم . 💐 💐 🌺 🌺🌼 🌺🌼💐 💐 🍀💐
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🌹 🌹 سلام من می دانم که جواب را می دهی... هوای تو کرده دلم ... لازم نیست را طولانی و بلند بنویسم تا تو ... و چند کلمه کافیست برای ... تنها تو میدانی که در دل پر چه می گذرد ... حرف هایم را با تو به هر که باشد می زنم ... گاهی آرام ... گاهی با چشمان ابری ام ... گاهی با درد دل بی قرارم ... و می دانی که چقدر دلتنگی هایم برای تو را هم دوست دارم آن لحظه که به یاد تو هستم را نیز دوست دارم تمام این را دوست دارم چون می دانم که تمام به یاد توست همین... 💐 🌹 🌺 💐 💐🍀🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 از همه ی عزیزم و از همه ی امت می خواهم روز به روز خود را تقویت کنید ، مبادا تار مویی از شما نظر را به خود جلب کند ، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود ، مبادا را کنار بگذارید ... همیشه الگوی خود را و اهل بیت قرار دهید ، همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید : آن زمانی که سلام الله خطاب به پدرش فرمودند : غصه ی من را نخوری باباجان ، سوخته اما به هست هنوز ... 💐 💐 🌺 🍀 🌹 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 ای ، چه ارزشمندی را در خود به نگاه داشته ای . که تا برپاست ، سالکان راه محبت و به و پاکدامنان مجاهدی خواهد شد که هر یک از می خواهند چون بمانند و چون او به رسند . 💐 💐 🌺 🌺🌼 🌺🌼💐 🌹 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 هواپیمای سوخو را حاج احمد وارد نیروی هوایی سپاه کرد. همه انتظار داشتیم مراسم افتتاحیه‌اش در تهران باشد . ولی گفت : می‌خواهم مراسم افتتاحیه توی باشد . پایگاه هوایی کوچک بود . کفاف چنین برنامه‌ای را نمی‌داد . بعضی‌ها همین موضوع را به گفتند . ولی اصرار داشت مراسم در باشد . با برج مراقبت هماهنگی‌های لازم انجام شده بود . خلبان ، برفراز آسمان ، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت طواف داد. این را از خلبان خواسته بود . خیلی‌ها تازه دلیل اصرار را فهمیده بودند . خدا رحمتش کند ، همیشه می‌گفت : ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت ، خصوصاً آقا بی‌نیاز نیستیم . 💐 💐 🌺 🌺🌼 🌺🌼💐 🥀 🕊🌹
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 🌹 🌹 سلام من می دانم که جواب سلامم را می دهی... هوای تو کرده دلم ... لازم نیست حرفهایم را طولانی و بلند بنویسم تا تو بخوانی ... سکوت و چند کلمه کافیست برای دلتنگی ام ... تنها تو میدانی که در دل پر دردم چه می گذرد ... حرف هایم را با تو به هر شکلی که باشد می زنم ... گاهی آرام ... گاهی با چشمان ابری ام ... گاهی با درد دل بی قرارم ... و می دانی که چقدر دوستت دارم دلتنگی هایم برای تو را هم دوست دارم آن لحظه که به یاد تو هستم را نیز دوست دارم تمام این لحظات را دوست دارم چون می دانم که تمام وجودم به یاد توست همین... 💐 🌹 🌺 💐 💐 🍀🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 نهم مهرماه 1361، شب عملیات مسلم‌ابن عقیل در سنگر دیدگاه ایستاده بودم. حاج همت و دیگر برادران هم حضور داشتند. بی‌سیم کار می‌کرد. اوضاع شلوغ بود و گردان‌ها از نقطه رهایی عبور کرده بودند. حاج همت ساکت و آرام به آسمان خیره شده بود و اشک می‌ریخت. کمتر کسی به ایشان توجه داشت. همه سرگرم کار خودشان بودند. از حالت حاجی تعجب کردم. ابتدا به خودم اجازه ندادم چیزی بپرسم، اما طاقت نیاوردم. جلو رفتم، حال او را جویا شدم. حاج همت به بالا اشاره کرد و گفت: خوب به ماه نگاه کن، به آسمان نگاه کردم. به نظر می‌رسید ماه در حال حرکت است. حاج همت ادامه داد: ماه لحظه به لحظه نیروهای ما را همراهی می‌کند. جایی که نیروها در معرض دید دشمن قرار می‌گیرند، ماه زیر ابر می‌رود و جایی که از دید دشمن خارج می‌شوند و نیاز به روشنایی دارند، ماه از زیر ابرها بیرون می‌آید و همه‌جا را روشن می‌کند.» در همان حال حاجی که به شدت منقلب شده بود، از پشت بی‌سیم به فرمانده گردان‌ها گفت: «به حرکت ابرها و ماه توجه داشته باشید... راوی: همرزم 🌹 🕊 💐 💐 🌹 🕊🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 دوازدهم فروردین ماه ۱۳۳۴ است روزی که استوره دفاع مقدس در شهرضای اصفهان چشم به جهان گشود و این معلم دلسوز و نظامی سخت کوش برای نگه داشتن ایرانی که هم اکنون داریم، سر خود را از دست داد و آسمانی شد. حاج همت! سردار من! ما به داشتن حتی نام و یاد تو افتخار می کنیم... تو و امثال تو بودید که اسلام را زنده نگه داشتید و امروز فقط با نام و یادت انس گرفته ایم... و سیره ات من هرگز اجازه نمی دهم که صدای در درونم گم شود، این سردار خیبر، قلعه مرا نیز کرده است. اینگونه است که یک انسان بر جان ها حکومت میکند 🌹 🕊 💐 💐 🌹 🕊🥀
💐🍀🌺🌼🌺🍀💐 را از هر طرف بخوانی 💐 او تولد یافـٺ کند 🌺 میهـنم سرافرازے کند 💐 اوتولد یافـٺ تا شـود 🌼 ما همـہ‌ ؛ او شود 💐 اوتولد یافٺ گردد عیـݩ 🍀 برٺـرین پس از 💐 مـا همـہ ،اوباشـد 🌺 جـان ما قـرباݩ تـۅ 🍀 💐 🌺 💐 🌼 🌺 🌼🌺
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 یادم هست که در همان سال های پایانی دبستان ابراهیم کاری کرد که پدر عصبانی شد و گفت : ابراهیم برو بیرون، تا شب هم برنگرد. ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه کرده است. اما روی حرف پدر حرفی نمی‌زدند. شب بود که ابراهیم برگشت. با ادب به همه سلام کرد. بلافاصله سؤال کردم : ناهار چیکار کردی داداش ؟! پدر در حالی که هنوز ناراحت به نظر می‌رسید، اما منتظر جو اب ابراهیم بود. ابراهیم خیلی آهسته گفت : تو کوچه راه می‌رفتم، دیدم یه پیرزن کلی وسایل خریده، نمی‌دونه چیکار کنه و چطوری ببره خونه. من هم رفتم کمک کردم. وسایل را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و یک سکه پنج ریالی به من داد. نمی‌خواستم بگیرم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلاله، چون براش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم. پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. خوشحالی بود که پسرش به نان حلال اهمیت می‌دهد. دوستی پدر با ابراهیم کاملاً واضح بود ولی دیری نپایید که ابراهیم طعم تلخ یتیمی را در یک غروب غم انگیز چشید که این مسأله برای او بسیار سخت بود. راوی 💐 💐 🥀 🕊🌹