eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍✋ یادٺ خوشے حال همہ منتظران پــروازِ پر و بالِ همہ منتظران آمـاده شـدن بخاطرِ آمدنٺـــ شد افضل اعمالِ همہ منتظران عج
زلال اشڪ و دعایے سلام اربابم سُـلالــۂ النـجبـایـے سلام اربابم سپیده سَرنَزده روبـروے ڪرببلا بہ گریہ گفٺ گدایـے سلام اربابم 😍✋
💖 هرصبح بہ رسم‌نوڪرے ازما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام ما هرچہ خوب‌و بد، بہ‌درِخانہ‌ے توییـم از نوڪـران مُنتـظــــر آقـا تـو را ســلام ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 جذب به روش ابراهیم ⭕️خواهر شهید ابراهیم هادی می‌گفت: 💠 یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل‌مان دزدیدند، عده‌ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد، نگاهی به چهره وحشت زده‌اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی‌اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد. 💠 طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه به شهادت رسید.
گفتی سپیده دم چه دل انگیز و دلرباست ، گفتم تبسم تو بسی دلرباتر است ؛ گفتی چه دلگشاست افق درطلوع صبح ، گفتم که چهره ی تو  از آن دلگشاتر است ...🕊 صبحتون و عاقبتمون شهدایی🌦✋🏻
📣 رفاقت تا شهادت 🔸سال ۱۴۰۱/۰۸/۰۸که استوار دوم محسن رضایی در ایرانشهر به شهادت رسید شهید محسن رضایی جسمش در آتش سوخته بود و اکثر پرسنل حاضر که صحنه شهادت را دیده بودند غمگین و ناراحت بودن و قرار شد که همان شب شهید ستوانسوم محسن رضایی را با آمبولانس به زاهدان به زادگاهش جهت مراسم تدفین ببرند. 🔸شهید مسلم شجاعیان داوطلبانه اشک از چشمانش می ریخت و گفت محسن را بنده به زاهدان میبرم 🔸مسلم شجاعیان به عنوان راننده آمبولانس محسن رضایی به زاهدان برد و بعد چند روز به یگان تکاوری ۱۱۲ برگشت . 🔸حالت غمگین و افسرده بود پرسیدم مسلم چرا حرفی سخنی با کسی نمی زنی گفت محسن شهید شد، دیگر این دنیا جای من نیست من با خدا عهد کردم رفیق تنهای محسن نباشم و بروم پیش محسن و به همین زودی به نزد محسن می روم 🔸و اینگونه شد مسلم شجاعیان در تاریخ ۱۴۰۲/۰۹/۲۴ در حادثه تروریستی راسک به همرزم و دوست باوفایش شهید محسن رضایی پیوست. 🔸راوی همکار شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل من تنگ همین یک لبخند و تو در خنده مستانه خود، می‌گذری... نوش جانت، اما گاه گاهی به دل خسته ما هم نظری...🌿 ♥️ صبحتون شهدایی ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 یک و واقعی از خط مقدم و در یک قدمی تا شهادت 🔹️ آیا تا به حال را دیده ای؟ یا از اوصاف اش شنیده ای؟ ◇ این جا خود خود است، این است که در فیلم می بینید. ◇ اینگونه عبور کردند ◇ اینجا عملیات کربلای پنج در است ، اینجا سر پل کانال پرورش ماهی است... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹روی قبر پارچه سبزی کشیده بودند و کنــارش پُــر بـود از مُهــر و مفـاتیـح. از عراقیـها جـریانش را پرسـیدیم؛ گفتند: «شبها می دیدیم اینجا روی خـاکریز، شمعی روشن است! فکر کردیم عشایر منطقه آنرا روشن کرده اند. آنها هم فکر می کردند ما روشن کرده ایم. چند وقت بعد،ازعشـایر پرسیدیم: شما شبها آنجـا چه می کنید؟ گفتند: ما فـکر میکردیم شما شمع روشن کرده اید! با هم رفتیم روی خـاکریز؛ پیـکر یک شهـید ایـرانی بود. کارت شناسایی هم داشت»: سـید طعمه یاسـری از اهـواز 🌹 همین جـا دفنش کـردیم؛ می آییم حاجتـمان را میگیریم و می رویـم. 📚 آسمان مال آنهاست / محمد احمدیان صلواتی هدیه کنیم به ارواح طیبه همه شهـدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 فقط ما می‌مانیم و اعمالمان ◇ سخنان تلنگرآمیز شهید علی چیت‌سازیان
• . شهید ابراهیم هادی در گرماگرم جنگ در ارتفاعات کردستان یک مجروح عراقـے پیدا کرد . دوستانش گفتند او را خلاص کن ، اما گفت : سال‌ها این بدن رو ساختم برای همچین روزایـے ، اسیر گرفتش و شب تا صبح اونو حمل کرد ؛ بعد از مدتی اون اسیر توبه کرد و شهید شد :))🌱 🌹🌹🕊🕊✨✨🌹🌹
•••🌸💞" - شهیدمصطفی‌صدرزاده: هرڪسی‌بی‌ادعاتربود،بالاترنشست ؛ آبرومندَنددردرگاھ‌تو،افتادھ‌ها:))🌱! متبرکـ با یاد شهید ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌ ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ هيچ يك از علی نيست كه روز مرتكب زشتى يا گناهى شود، مگر آن كه شب ، اندوهى به او رسد كه آن را فرو ريزد! ‌ 📚 بحارالانوار
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 تا مي توانيد در استقرار يافتن احكام الهي در روي زمين كوشش كنيد و سستي به خود راه ندهيد و كار شكني نكنيد كه اگر خداي نكرده اهمال كاري يا كارشكني کنید و يا عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي نقشه بکشید ، مديون خون شهدا هستيد . 🌹 🌴 🌹 🌹 🕊 🌹🌴
🥀🕊🌷🌹🌷🕊🥀 هر وقت من را می‌بینید سر من فریاد بکشید که برای چه کرده‌ای؟ شما اگر می‌خواهید به من خدمت کنید، گاهگاهی یادم آورید که من همان «محمدعلی رجائی» فرزند عبدالصمد اهل قزوینم که قبلا می‌کردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم و هرگاه دیدید که در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را به یادم بیاورید و درکنار گوشم زمزمه نمائید که این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزنده‌تر است. شما باید هر وقت من را می‌بینید، بپرسید چه می‌کنی؟ و حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه و همچون اعضای یک خانواده، که برای چه کرده‌ای؟ 🥀 🌷🕊
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_سیزدهم 🍁در پس هيکل درش
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁صبــح يکي از روزها با هم به کاباره پــل کارون رفتيم . به محض ورود ، نگاه به گارسون جديدي افتاد که سر به زير ، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت : اين کيه ، تا حالا اينجا نديده بودمش؟! 🍁در ظاهر زن بســيار با حيائي بود . اما مجبور شده بود بدون حجاب به اين کار مشغول شود . جلوي ميز رفت و گفت : همشيره ، تا حالا نديده بودمت ، تازه اومدي اينجا ؟! زن ، خيلي آهسته گفت : بله ، من از امروز اومدم . 🍁 دوباره با تعجب پرســيد : تو اصلا قیافت به اینجور کارها و جاها نميخوره ! اسمت چيه ؟ قبلا چيکاره بودي ؟ زن در حالي که سرش را بالا نميگرفت گفت : مهين هستم ، شوهرم چند وقته که مُرده ، مجبور شدم که براي اجاره خانه و خرجي خودم و پسرم بيام اينجا ! ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🥀🌴🌹🌷🌹🌴🥀 پیشنهاد عراقی ها برای آزادی در برابر آزادی خلبان های عراقی عراقی ها در ابتدای اسارت نمی دانستند چه شخصیتی را به اسارت گرفته اند، پس از این که می فهمند جمهوری اسلامی ایران را اسیر کرده اند، پیشنهاد آزادی او را در قبال آزادی تعدادی از خلبان های عراقی مطرح می کنند. همسر تندگویان در این باره می گوید: در همان روزهای ابتدایی اسارت ، به خانه ما آمد و پس از احوال پرسی و جویا شدن حال بچه ها گفت : عراقی ها حاضرند آقای را در قبال آزادی ۸ تن از خلبان های عراقی آزاد کنند ، من در پاسخ ایشان گفتم : اگر هم بنده این شرط را بپذیرم خود آقای نمی پذیرد که در قبال آزادی اش ، کسانی آزاد شوند که می خواهند پس از بازگشت به کشورشان دوباره مردم بی گناه ما را بمباران کنند . از وزیر مکتبی گرامی باد . 🥀 🌹🌴