🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
#اسیری همیشه بد نیست، مثل #اسیر تو شدن ، #اسیر جاذبه #نگاه تو بودن، اینروزها که #دنیا را ضد عفونی می کنند و هر کس در گوشه ای در #انزوای متلاطمی به سر می برد ، خوب است که دل را #قرنطینه نمی کنند . حال که دستم از سرزمین #نور کوتاه است #قلبم را روانه #رمل زارهای سرزمین #نور می کنم . آخرین #تصویری که از آخرین سفرم به یاد مانده #رویش یک #گل سرخ است در کنار سیم خاردار . #یادت می آمد چه #ذوقی کردم ، چه #تصویر شاعرانه ای با آن #ملودی زیبای #رقص باد لابلای سیم ها
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
تو در سدره المنتهی #عرش سکنی گزیده ای ولی من حتی از مأمن #زمینی تو #محروم گشته ام .
تو بگو چه کنم با #دل وامانده ای که هر وقت می گیرد ، می گرید و راه چاره ای ندارد . تو بگو چه کنم با اینهمه #سرسپردگی ، با اینهمه #وابستگی ، با اینهمه حال #خوشی که فقط با بستن #چشمها و #پرواز خیال به سمت تو آرامش می گیرد و وقتی به #دنیای کبود خود برمی گردد باز تنهایی و تنهایی است که #مهمان ناخوانده می شود .
مرا با خودت ببر به #افلاک ، به جایی که #زمین دیده نمی شود ، به جایی که پر از #سپیدی و #معنویت است ، به جایی که فقط #عشق است که #واگیر دارد .
من می گویم
🌴 شب #بهشتی_ات بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌴 ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
#شهید_والامقام
#علی_عابدینی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
#اسیری همیشه بد نیست، مثل #اسیر تو شدن ، #اسیر جاذبه #نگاه تو بودن، اینروزها که #دنیا را ضد عفونی می کنند و هر کس در گوشه ای در #انزوای متلاطمی به سر می برد ، خوب است که دل را #قرنطینه نمی کنند . حال که دستم از سرزمین #نور کوتاه است #قلبم را روانه #رمل زارهای سرزمین #نور می کنم . آخرین #تصویری که از آخرین سفرم به یاد مانده #رویش یک #گل سرخ است در کنار سیم خاردار . #یادت می آمد چه #ذوقی کردم ، چه #تصویر شاعرانه ای با آن #ملودی زیبای #رقص باد لابلای سیم ها
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
تو در سدره المنتهی #عرش سکنی گزیده ای ولی من حتی از مأمن #زمینی تو #محروم گشته ام .
تو بگو چه کنم با #دل وامانده ای که هر وقت می گیرد ، می گرید و راه چاره ای ندارد . تو بگو چه کنم با اینهمه #سرسپردگی ، با اینهمه #وابستگی ، با اینهمه حال #خوشی که فقط با بستن #چشمها و #پرواز خیال به سمت تو آرامش می گیرد و وقتی به #دنیای کبود خود برمی گردد باز تنهایی و تنهایی است که #مهمان ناخوانده می شود .
مرا با خودت ببر به #افلاک ، به جایی که #زمین دیده نمی شود ، به جایی که پر از #سپیدی و #معنویت است ، به جایی که فقط #عشق است که #واگیر دارد .
من می گویم
🌴 شب #بهشتی_ات بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌴 ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
#شهید_والامقام
#محمدرضا_عابدینی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
#اسیری همیشه بد نیست، مثل #اسیر تو شدن ، #اسیر جاذبه #نگاه تو بودن، اینروزها که #دنیا را ضد عفونی می کنند و هر کس در گوشه ای در #انزوای متلاطمی به سر می برد ، خوب است که دل را #قرنطینه نمی کنند . حال که دستم از سرزمین #نور کوتاه است #قلبم را روانه #رمل زارهای سرزمین #نور می کنم . آخرین #تصویری که از آخرین سفرم به یاد مانده #رویش یک #گل سرخ است در کنار سیم خاردار . #یادت می آمد چه #ذوقی کردم ، چه #تصویر شاعرانه ای با آن #ملودی زیبای #رقص باد لابلای سیم ها
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
تو در سدره المنتهی #عرش سکنی گزیده ای ولی من حتی از مأمن #زمینی تو #محروم گشته ام .
تو بگو چه کنم با #دل وامانده ای که هر وقت می گیرد ، می گرید و راه چاره ای ندارد . تو بگو چه کنم با اینهمه #سرسپردگی ، با اینهمه #وابستگی ، با اینهمه حال #خوشی که فقط با بستن #چشمها و #پرواز خیال به سمت تو آرامش می گیرد و وقتی به #دنیای کبود خود برمی گردد باز تنهایی و تنهایی است که #مهمان ناخوانده می شود .
مرا با خودت ببر به #افلاک ، به جایی که #زمین دیده نمی شود ، به جایی که پر از #سپیدی و #معنویت است ، به جایی که فقط #عشق است که #واگیر دارد .
من می گویم
🌴 شب #بهشتی_ات بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌴 ختم به #خیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
#شهید_والامقام
#مرتضی_عابدینی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀
#شهیدانه
نمےشناسمِتـان
امّـا
در این قاب #تصــویر
#نگاه_تـان خیلـے #آشناست
اینقدر ڪہ #دلتنـگتان مےشوم
ڪاش #شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#عاشقانه_های_شهدا
#خاطرات_شهدا
#پنهان_کاری
پنهان کاریهای او شک بعضیها را برانگیخته بود. جزو #غواصهایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن میشد. هر بار که میخواست لباسش را عوض کند میرفت یک #گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام میداد. روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح میداد بیشتر خودش باشد و خودش.
من هم دیگر داشتم نسبت به او #مشکوک می شدم. بچهها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه #تاکتیک مربوط به #مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند. همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری میشد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شاخههای نخل پوشانده بودیم.
با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، #منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک میکرد و به نقطهای دور و خلوت میرفت.
بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در اینباره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، #فرستندهای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.
آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاههای پرسش گر بچهها شده بود. یک شب موقع دعای توسل، صدای #نالههای آن برادر به قدری بلند بود که #باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرفهایی را با صدای بلند به خود خطاب میکرد. میگفت:
«ای خدا! من که مثل اینها نیستم. اینها معصومند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»
سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که #اشک هنوز گوشه ی #چشمش را زینت داده بود، گفت:
«شما مرا نمیشناسید. من آدم بدی هستم. خیلی #گناه کردم، حالا دارد عملیات میشود. من از شما #خجالت میکشم، از #معنویت و پاکی شما شرمنده میشوم...»
گفتم: «برادر تو هر که بودهای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او #توبه همه را میپذیرد...»
#نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت:
«بچهها شما همهاش آرزو میکنید #شهید شوید، ولی من نمیتوانم چنین #آرزویی کنم.»
تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم:
«برای چه؟ در #شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل #آرزو کرد.»
او تعجب ما را که دید، #گوشهی پیراهنش را بالا زد. از آن چه که دیدیم یکه خوردیم. #تصویر یک زن روی تن او #خالکوبی شده بود. مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت:
«من تا همین چند ماه پیش همهش دنبال همین چیزها بودم. من از #خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمندهام. من #شهادت را خیلی دوست دارم، اما همهش نگران ام که اگر #شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی #شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند اینها که از ما بدتر بودند...»
#بغضش ترکید و زد زیر #گریه. واقعاً از ته دل میسوخت و #اشک میریخت. دستی به شانهاش گذاشتم و گفتم:
«برادر #مهم این است که نظر #خدا را جلب نماییم همین و بس.»
سرش را بالا گرفت و در چشم تکتک ما خیره شد. آهی کشید و گفت:
«بچهها! شما #دل پاکی دارید، التماستان میکنم از #خدا بخواهید جنازه ای از من باقی نماند. من از #شهدا خجالت میکشم... .»
آن شب گذشت. حرفهای او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او #غبطه میخوردیم. #دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز #گلچین خواهد شد. #خدا بهترین سلیقه را دارد.
شب عملیات یکی از نخستین #شهدای ما همان برادر #دل سوخته بود. گلوله ی #خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای #همیشه مهمان #اروند ماند.
راوی:
#محمد_رعیتی
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
نمےشناسمِتـان
امّـا
در این قاب #تصــویر
#نگاه_تـان خیلـے #آشناست
اینقدر ڪہ #دلتنـگتان مےشوم
ڪاش #شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
نمےشناسمِتـان
امّـا
در این قاب #تصــویر
#نگاه_تـان خیلـے #آشناست
اینقدر ڪہ #دلتنـگتان مےشوم
ڪاش #شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
نمےشناسمِتـان
امّـا
در این قاب #تصــویر
#نگاه_تـان خیلـے #آشناست
اینقدر ڪہ #دلتنـگتان مےشوم
ڪاش #شرمنـده نگاه آشنایتـان نباشم .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🌹