eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
348 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
  سيره اخلاقي ورفتاري اين شهيد بزرگوار اززبان فرزند ايشان   در اهل سخاوت بودند و نماز و روزه ايشان هيچ وقت ترك نميشد.اهل عرفان و بسيارانقلابي و ظلم ستيز بودند. مادرم اولين زني بود در منطقه به استقبال رزمندگان اسلام رفته و شعارهاي انقلابي را بر روي ديوارمنزلمان مي نوشت و آن تيري در چشم دشمنان انقلاب بود در آن زمان هيچكس از ترس ضد انقلاب جرأت نداشت كه خانه خود را در اخيتار رزمندگان قرار دهد ولي مرحوم شهيد همت ازانقلابي بودن والدينم خبرداشت و به خود اجازه مي داد كه خانه  ما سال 1358 به سنگر و پايگاه مقاومت انقلاب مبدل كند ايشان فقط به پدرم اطمينان داشت. حتي پدر انقلاب ها به مادرم پيشنهاد پول دادند ولي ايشان قبول نكرد.مادرم امام (ره) و انقلاب را رها نكرد و محكم پشت پدرم تا پاي جان ايستاد و مقاومت كرد.مادرم آنقدر شهامت داشت با اينكه مي دانست منافقين مسلح بودند به آنها فرياد نفرين سر مي داد. حيات سبزما ازچشمه رگهاي شهيدانمان مي جوشد. شهيداني كه خود را از بندگي ها و بردگي رهانيدند و صادقانه قدم به ميدان شهادت نهاده و گنجينه پر حكايت عشق را به يادگار گذاشتند. دسته بندی   شهدای دفاع مقدس
■اصل آخرت است: مادرم زنی پاک دامن و متدینی بود.او مادری خوش برخورد و مهربان بود ودر مقابل همه احساس مسئولیت می کرد.انسانی صادق بود و اهل دورویی نبود،زیرا از دورویی بسیار نفرت داشت. بسیار آرام ومتین رفتار می کرد.من را نصیحت می کرد و می گفت:پسرم من هیچ ادعایی ندارم.من ازخاک پای خوبان درگاه الله کن ترم،اما در این که تابع دستورات خدا هستم و فرامین او را به نحواحسن انجام می دهم،بسیار آرامش دارم از مرگ هم هیچ هراسی ندارم.توهم سعی کن به جای توجه به مسائل دنیوی در همین دنیا،آخرت خود رابسازی.اصل آخرت است.دنیا فانی است وبه آن دل نبند دل کسی را نشکن،قلبی را جریحه دار نکن،جزبه خدا به کس امیدوار نباش،مبادا با پرداختن به دنیا قیامتت را تباه کنی. ■پیر شالیار: مادرم اهل روستای《سرپیر》اورامان بود.همات روستایی که مقبره ی《 پیرشالیار》در آن قراردارد.اوهمه ساله از روستای《سلین》برای شرکت در مراسن پیر شالیار،به سرپیر می رفت.این مراسم معمولا در فصل زمستان برگزار می شود زمستان اورامان هم بسیار سخت وپربرف است وشرایط جوی نامساعدی دارد،اما به عشق پدرش دل برف ها را می شکافت و در این برنامه ی آئینی شرکت می کرد. بعداز اتمام مراسم در حالی که خسته بود به منزل برگشت،اما هیچ وقت اظهار خستگی نمی کرد ومی گفت:شرکت در برنامه های دینی ومذهبی موجب قرب دل به خدا می شود. ■رمز موفقیت: تنها دغدغه ای که مادرم نسبت به فرزندانش داشت،ترس از این بود که ما نسبت به صله ی رحم بی تفاوت باشیم.در برابر هم احساس مسئولیت نکنیم و هر کدام راهی رادر زندگی طی نمائیم.همیشه مارا جمع می کرد و می گفت:بچه ها رمز موفقیت در زندگی محبت نسبت به هم ودر کنار هم بودن است ویک دل داشتن،فقط حرمت هم واحترام متقابل می تواند،رشته انس والفت رادر میان شما تقویت کند وباعث افزایش قدرت وتوان پیشرفت شما شود.مبادا از هم دور شوید نسبت به هم بی اعتنا نباشد که اگر در معرض طوفان حوادث قراربگیرید،ازبین می روید. آن چنان به هن اعتماد داشته باشید ونسبت به هم صادق باشید که سعادت و سخن چینی دیگران نتواند،صف متحد شما را بشکند وشما را دچار تفرقه نماید. ■انتقام شکست: وجه تشابه عناصر رزگاری به انسان فقط ظاهر آن ها بود،آن ها گروهی دور از منطق،فرهنگ وشرافت انسانی بودندکه در روستاهای منطقه ی اورامان جنایت زیادی را مرتکب شده اند.در روز سی ام تیرماه سال 1360 هجری شمسی نیروهای این گروهک،در حوالی روستای《سلین》با برادران سپاه درگیر شده شکست،سختی خورده بودند. آن ها دلیل شکست خود را همکاری مردم با نیروهای سپاه می دانستند ،لذا نسبت به بعضی از خانواده هایی که طرفدار انقلاب اسلامی  بودند از قبل کینه داشتند و وقتی نتوانستند در مقابل نیروهای رزمنده مقاومت کنند،سعی کردند با اقدامات ضد انسانی خود انتقام شکست خود را تلافی کنند و هم نیروهای انقلاب و هم هوادار انقلاب را مرغوب نمایند تا کسی جرات همکاری با نیروهای رزمنده را نداشته باشد.بعد از آن شکست وارد روستا شدند و اقدام به پرتاب نارنجک به تعدادی از منازل مردم نمودند. یکی از این خانه ها که مورد هجوم دشمن نابکار قرارگرفت،خانه ی پدرم بود.آن روز همه در منزل نشسته بودیم که ناگهان شیشه شکست وچیزی داخل اتاق افتاد،انفجارمهیبی رخ داد.آوار بر سرمان فرو ریخت وهمه جا را گرد وغبار فرا گرفته بودصدای شیون و فریاد بلند شد همه گیج وهراسان بودیم.هر کسی از اعضای خانواده جایی افتاده بودیم،کم کم به خود آمدیم.اوضاع را بررسی کردیم.بادیدن صحنه شوکه شدیم،آری نارنجک دقیقا کنار عزیزترین عضو خانواده منفجر شده بود و روح بزرگش به ملکوتیان پیوست. او هنگام شهادت ناله هم نکرد که مبادا تا در این دنیا هست باعث نگرانی خانواده اش شود.   دسته بندی   شهدای انقلاب
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهيد سيده آمنه حسيني تاريخ تولد:1332 محل تولد:روستاي سرپيراورامان نام پدر:سيد محمد تاريخ شهادت:1
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣❣﷽ ▪️سلام بر تو، هنگامی که چشمانت بر غربت حسین اشک می‌بارد. 🖤السَّلَامُ عَلَيْكَ حِين‏َ تَبْكِي‏ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام‏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علےساڪن ڪربلا♥️✋ ♥️هم ذڪرفاطمہ اسٺ 🖤سلام علے الغریب ♥️هم ذڪرخاٺم اسٺ 🖤سلام علے الحسین ♥️برزخم هاے پیڪر 🖤آقاے تشنگان ♥️این ذڪرمرهم اسٺ 🖤سلام علے الحسین(ع) 🙏اَلسلامُ علی الحُسین 🙏وعلی علی بن الحُسین 🙏وَعلی اُولادالـحسین 🙏وعَلی اصحاب الحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این روزهای گرم تابستان 🎥 به یاد شهدای تشنه لب عملیات رمضان 🔵 سقای تشنه لب شهدا رایادکنیم باذکر صلوت ┄┅☫🇮🇷 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
♥️ اگر‌ کسی،شوق‌ شهادت‌ دارد آن‌ را‌ فعلا‌ طلب‌ نکند...! شهادت‌ را در‌ جنگ‌ با‌ آمریکا و‌ اسرائیل از‌ خدا‌ بخواهید... صبحتون شهدایی 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اِعلَموا اَنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتُحَوَّلَ اِلی غَیرِکُم؛ بدانید که نیازمندیهای مردم به شما، از نعمتهای الهی بر شماست. پس از این نعمتها خسته نشوید که هر آینه به سوی دیگران سوق یابد. 🌹 🏴🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 ای امت شهیدپرور ، شما باید انقلاب اسلامی را به تمام جهان صادر کنید و باید در جهان عدالت برقرار کنید تا جامعه ها اصلاح شوند . حضرت سید الشهداء (ع) هم بر روی همین میزان که جامعه باید اصلاح شود آمد و خودش و اصحاب و انصار وفادار خودش را فدا کرد ، شما هم باید تابع امام حسین (ع) و اصحاب امام حسین(ع) باشید . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴 🏴🌹
ای بهترین قرارِ دلِ بی قرارِ ما ای آبروی خلقِ دو عالم نگارِ ما ای ماه پشت ابر بیا یابن فاطمه آقا فدای تو همه ایل و تبار ما
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 طی دوران اسارت به جز ‌سال آخر اسارتم هیچگاه اجازه نداشتیم در ماه محرم عزاداری کنیم. در دوران اسارت عزاداری را برای ما ممنوع کرده بودند و روزهای عاشورا و تاسوعا حتی آب را بر روی ما می‌بستند. در ایام عزاداری محرم نیروهای عراقی برای جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری واکسنی را به دست اسرا می‌زدند که باعث ورم و درد دست می‌شد تا این درد دست مانع از سینه‌زنی و عزاداری شود. با وجود این، همیشه دنبال فرصتی برای عزاداری بودیم، اگر چه حتی اجازه این‌که گوشه‌ای بنشینیم و در خلوت خود برای امام حسین(ع) عزاداری کنیم را نداشتیم. راوي : 🏴 🕊🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 🌹 🌹 : 🗓 1331/12/20 🗓 محل تولد : قزوین ـ ضیاءآباد وضعیت تاهل : متأهل تاریخ : 🗓 1359/06/27 🗓 تاریخ : 🗓 1377/01/17 🗓 مدت : : 🗓 1388/05/19 🗓 مسئولیت : سرباز محل : بیمارستان لاله تهران علت : عوامل ناشی از اسارت و جانبازی مزار : 🥀 🌹🕊
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 یک ماه و نیم از آمدنش گذشته بود. توی این مدت دائم به مراسم‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شد. یک روز به دانشگاه تهران رفته بود تا برای دانشجوها صحبت کند. تماس گرفت و گفت شام آنجا مهمان است و دیر به خانه برمی‌گردد. من هم طبق روال هر روز شروع کردم به انجام کارهایم. شب که شد شام خوردم و ظرف‌ها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم. بعد هم در ورودی را قفل کردم و خوابیدم. یادم رفته بود حسین به ایران بازگشته و الان کجاست و قرار است به خانه برگردد. هنوز به آمدنش عادت نکرده بودم. لحظاتی بعد دیدم صدای در می‌آید. کمی ترسیدم. رفتم پشت در و پرسیدم کیه؟ تازه یادم آمد حسین پشت در است و از خجالت نمی‌دانستم چکار کنم. در را که باز کردم خودش هم فهمید. گفت خانم من را یادت رفته بود؟ از آن موقع به بعد هر وقت می‌خواست جایی برود، می‌گفت : 🌹 🕊 🥀 🌹🕊
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 لحظه تلخ ترین لحظه زندگی ام بود. نوزدهم مرداد سال 88 بود. شام خورده بودیم و می خواست نوه مان محمد رضا را به بیرون ببرد. حالش خوب بود و ظاهرا مشکلی نداشت. رفت و بعد از دقایقی به خانه بازگشت. گفت می خواهم توی سالن کنار محمد رضا بخوابم. من هم شب بخیر گفتم و از پله ها بالا رفتم. آخرین پله که رسیم دیدم صدای سرفه اش بلند شد. بخاطر شکنجه هایی که شده بود حال بدی داشت و همیشه سرفه می کرد اما این دفعه صدایش متفاوت بود. پایین را نگاه کردم دیدم به پشت افتاده. نمی‌دانم چطور خودم را به او رساندم. حالت خفگی پیدا کرده بود. به سختی نفس می‌کشید. دستش در دستم بود و نگاهمان بهم گره خورده بود. دنیا برایم تیره و تار شد. چشمان دیگر نگاهم را نمی‌دید و لحظاتی بعد دستانم از آن وجود گرم، جسمی سرد را حس می‌کرد ... راوی : 🌹 🌹🕊
🌹گفتم:یا صاحب الزمان بیا 🍃گفت: مگر منتظری 🌹گفتم:بله آقا منتظرم 🍃گفت: چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی فقط میگویی آقا بیا 🌹گفتم: مگر بد است آقا 🍃گفت: به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتی آمد_ڪشتنش 🌹گفتم : پس چه ڪنیم 🍃گفت: مرا بشناسید 🌹گفتم: مگر نمیشناسیم 🍃گفت : اگر میشناختید ڪه این_طور_گناه نمیڪردید 🌹گفتم : آقا تو ما را میبخشی ؟ 🍃 گفت: من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم 🌹گفتم : آقا چه ڪنم به تو برسم؟ 🍃گفت: ترڪ محرمات... انجام واجبات... همین کافیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا