eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
  هوالجمیل مصاحبه با آقای سلیمان کشتکار همسر شهیده فاطمه عمیدی پور صبح روز یکشنبه مورخه 30 آبان 95 مصادف با اربعین حسینی، با هماهنگی‌های دوست عزیزم آقای حاج کاظم حاجی زمانی توفیقی حاصل شد تا نکات مهم و ارزشمندی دربارۀ شهیده فاطمه عمیدی پور از زبان همسرشان، آقای سلیمان کشتکار که تازه از زیارت کربلا برگشته بشنویم. در این جلسه که در دفتر شورای اسلامی شهر زرقان برگزار شد دختر ایشان، خانم زهرا کشتکار نیز حضور داشت و پس از پایان مصاحبه توفیق زیارت مزار شهیده فاطمه عمیدی پور و شهدای گرانقدر روستای کورکی که اکثراً از سادات هستند نیز حاصل شد که خداوند را بر این عنایت و مرحمت شاکر و سپاسگزاریم.   خودتان را معرفی کنید:      سلیمان کشتکار هستم، شوهر شهیده فاطمه عمیدی پور، اهل روستای بُنجیر کربال، متولد 1342، در تاریخ 4/11/1363 با ایشان ازدواج کردم که دو سال بعد یعنی در تاریخ 29/11/1365 او به شهادت رسید و حاصل آن ازدواج همین دختر است (خانم زهرا کشتکار)، به شغل کارگری و آشپزی اشتغال دارم، هنوز بازنشسته نیستم و خودم بیمه پرداخت می‌کنم. با توجه به اینکه روستاهای بُنجیر و کورکی نزدیک هم نیستند، شما چگونه با خانم عمیدی پور آشنا شدید؟      از طریق پسرخاله‌ام که داماد خالۀ ایشان بود.   کمی از شرح حادثه را از زبان دخترتان شنیدیم، خودتان بفرمائید در آن روز چه اتفاقی افتاد؟      روز 29 بهمن 65 حدود ساعت 3 بعد از ظهر، تازه از سر کار به خانه‌مان که در محلۀ شیخ علی چوپان شیراز بود برگشته بودم. همسرم که باردار بود از من خواست برای او مقداری نشاسته درست کنم که درست کردم، سپس از من خواست زهرا را بیدار کنم و به کوچه ببرم و برایش بیسکویت بخرم، گفتم حالا بگذار بخوابد وقتی بیدار شد می‌برمش، زور شد که نه همین الان بیدارش کن و ببرش، قبول کردم و خواستم کفشم را بپوشم گفت نمی‌خواهد با دم‌پائی برو، من که هیچگاه با دم پائی به کوچه و خیابان نرفته بودم ولی آن روز مرا با زور وادار کرد که دخترم را بیدار کنم و با دمپائی بیرون بروم و رفتم، انگار یک نیروی غیبی به او و من فرمان می‌داد که نمی‌توانستم نه بگویم. حدوداً 150 متر از خانه دور شده بودم که ناگهان صدای آژیر بلند شد و همزمان صدای انفجار مهیبی آمد و گرد و خاک همه جا را پر کرد، دخترم را رها کردم و سراسیمه به خانه برگشتم، دیدم خانه‌مان و چند خانۀ دیگر ویران شده، به طرف سنگر زیرزمینی که سر کوچه بود دویدم و از عده‌ای که در آن بودند سراغ همسرم را گرفتم ولی گفتند آنجا نیست، دوباره به خانه برگشتم و همراه با مردمی که برای کمک آمده بودند آوارها را زیر و رو کردیم که ناگهان متوجه شدم همسرم زیر خاکها افتاده است، او را بیرون آوردیم و از آنجا که هیچ زخمی نداشت به بیمارستان اعزام شد ولی با جنین نه ماه‌اش که پسر بود به شهادت رسیده بودند.   با توجه به اینکه در همان سال شیراز توسط موشکهای دشمن نیز مورد هدف قرار گرفت آیا این حمله توسط موشک بود یا هواپیما؟      توسط هواپیما بود که احتمالاً برای بمباران مقر صاحب‌الزمان آمده بود ولی چون نتوانست آنجا را بمباران کند یکی از بمب‌هایش را به محلۀ ما زد و بمب دیگر را به محلۀ ده‌پیاله انداخت.  
در هر دو محل چند نفر شهید شدند؟      در محل ما سه خانه ویران شدند که قربانیان آن حادثه سه زن، سه دختر، یک کودک و دو جنین بودند یعنی 9 نفر ولی در محلۀ ده‌پیاله خانه‌های زیادی ویران شد و تعداد قربانیان آنها حدود 80 الی 90 نفر شهید و زخمی بود که اکثراً از نوآموزان نهضت سواد آموزی بودند. علت حمله به آنها هم شاید به این خاطر بود که پرچم ایران در مدرسه بود، البته یک مدرسه دخترانه هم دقیقاً در نزدیکی محل حادثه بود که حدود 300 نفر دانش آموز در آن بودند.        می‌گفتند منافقین و ستون پنجم به دشمن گرا داده بودند چون بعداً شنیدیم که چند نفر را هم که دستشان را به ظاهر گچ گرفته بودند ولی بیسیم داشته بودند دستگیر کرده‌اند. روز بعد شهدا را در روستاهای خودشان، از جمله در کورکی و محل بلوردی و دارالرحمه شیراز دفن کردند و من بخاطر اینکه تا مدتی تعادل روانی نداشتم دخترم را به پدربزرگ و مادربزرگش سپردم که تا چند سال با آنها در روستای کورکی زندگی کرد.   اسامی پدربزرگ و مادربزرگ؟      مرحوم قدرت اله عمیدی‌پور و مرحومه سکینۀ زارع که هر دو در سال 1380 در تصادفی که نزدیک شاهزاده قاسم زرقان رخ داد از دنیا رفتند و در کنار مزار دخترشان در روستای کورکی به خاک سپرده شدند.   درباره تحصیلات و روحیات شهیده بگوئید؟      فاطمه تا پنجم ابتدائی خوانده بود ولی کاملاً قرآن و دعا می‌خواند و از نظر اعتقادی خیلی عالی بود، عضو بسیج بود و همیشه در جلسات مذهبی و انقلابی و تشییع و دفن شهدا شرکت می‌کرد. چندین بار به ایشان گفتم اینجا امن نیست بیا تا تو را به روستا برگردانم ولی همیشه می‌گفت: نمی‌آیم، اگر قرار است شهید شویم می‌خواهم با هم باشیم. علاوه براین، خیلی خوشحال بود که نامش فاطمه است و خیلی علاقه به حضرت فاطمه داشت، اسم دخترمان را نیز بخاطر عشق به آن حضرت، زهرا انتخاب کرد، می‌گفت: اگر شهید شوم و در محشر از من بپرسند اسمت چیست تا بگویم فاطمه، برایم سه تا صلوات می‌فرستند و مرا نزد آن حضرت می‌برند. او برای شهادت آماده بود و با توجه به اینکه در روز حادثه من و دخترم را به زور به بیرون از خانه فرستاد بدون شک از روز و ساعت و نحوۀ شهادت خودش هم باخبر بود.   خانه‌ای که بمباران شده بود چه شد؟      آن را تعمیر کردم و فروختم چون دیگر نمی‌توانستم در آن زندگی کنم.   دولت هم کمک کرد؟      نه، من تاکنون حتی یک ریال هم از دولت نگرفته‌ام و نخواهم گرفت و هیچ توقعی هم ندارم اما بخاطر اینکه در سالهای اخیر از دخترم حمایت کردند از دولت و مسئولین سپاسگزارم.   حرف آخر؟      امیدوارم که روح شهدا از ما راضی باشد، من در این سفر کربلا به محض اینکه دستم به حرم رسید اول به نیت شهدا بویژه برای همسر شهیدم زیارت کردم و بعد به نیت دخترم زهرا و پدر و مادرم و خانواده‌ام و بچه‌ها و دوستان.  
مصاحبه با خانم زهرا کشتکار دختر شهید فاطمۀ عمیدی پور لطفاً خودتان را معرفی کنید:      زهرا کشتکار هستم، تنها فرزند سلیمان کشتکار و شهیده فاطمه عمیدی پور.   مادر بزرگوارتان در زمان شهادت چند ساله بودند؟      مادرم متولد 9 خرداد 1347 است و در زمان شهادت حدوداً هجده ساله بوده است.   در آن زمان، شما چند ساله بودید؟      من متولد 7/9/64 هستم و مادرم در تاریخ 29/11/1365 یعنی حدود 14 ماه پس از تولد من به شهادت رسید.   در زمان شهادت مادرتان کجا بودید و آیا خاطره‌ای از آن روز دارید؟      در آن زمان به همراه مادرم در شیراز بودیم ولی چیزی از آن حادثه به یاد ندارم.   چه حسی درباره مادرتان دارید؟      فکر می‌کنم او هم مثل تمام شهیدان انتخاب شده بود تا در جمع مدافعان دین خدا و میهن اسلامی‌مان قرار گیرد. او همیشه با من است و فکر می‌کنم همیشه نگران و مواظبم است و در هر کاری مرا راهنمائی می‌کند، بارها خوابش را دیده‌ام و به من امیدواری داده و برای رفع مشکلاتم مرا به خواندن زیارت عاشورا دعوت کرده است. اگرچه همیشه به زیارت مزار او می‌روم ولی بیشتر در خوابهایم با من ارتباط دارد.   نظرتان درباره شهید و شهادت چیست؟      سؤال سختی است، فکر می‌کنم هیچکس معنای دقیق آن را نمی‌داند، فقط خدا و خود شهدا می‌دانند که چیستند و چکار کرده‌اند، قرآن کریم هم گفته که آنها همیشه زنده‌اند و در نزد حق روزی دارند ولی ایکاش مردم و مسئولین معنای واقعی شهید را می‌دانستند، ایکاش از خون شهیدان سؤ استفاده نمی‌شد.   درباره اقوامتان بگوئید؟      سه دائی و هفت خاله، چهار عمو و چهار عمه (تنی و ناتنی) دارم که اکثراً در روستای کورکی زرقان و مرودشت و شیراز زندگی می‌کنند، در ضمن سه برادر و دو خواهر ناتنی نیز دارم.   درباره تحصیل و شغل و زندگی‌تان بگوئید؟      لیسانسیه حسابداری هستم و در فرمانداری ارسنجان کار می‌کنم.   آیا شعری را که در مورد مادرتان سروده شده خوانده‌اید؟ ​​​​​​     بله ، این شعر به تازگی به دستم رسیده و خیلی جالب است، خوشحال شدم که مادرم از یاد نرفته و گوشه‌ای از خاطرات شهادت و زندگی او به صورت شعر درآمده است. در ضمن از بنیاد شهید و شورای اسلامی شهر زرقان سپاسگزارم و امیدوارم که مردم قدر شهیدان گرانقدر خود را بدانند و با صبر و مقاومت در برابر دشمنان دین و میهن ما بایستند.
سند عظیم حقّانیت      تقدیم به روح مطهر شهیدۀ بسیجی فاطمه عمیدی پور، که در تاریخ 29 بهمن 65 در بمبارانهای وحشیانه دشمن در شیراز، همراه با جنین نُه ماهه‌اش به شهادت رسید و در زادگاه خود روستای کورکی زرقان  دفن گردید. روحش شاد و یادش گرامی عطر خوش لاله‌زار دارد این زن خونین سندِ «بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت» با خود سند عظیم حقّانیت وجدان بشر تا به ابد می‌پرسد هرچند که لب بسته ولیکن تا حشر در گوش زمانه مثل یک پرسش سرخ کوبنده‌ترین جدال مظلومیت چون فاطمه‌ در گلشن زیبای خدا یک غنچه‌ی نشکفته‌ی پرپر با خود او کشته‌ی بی دفاع بمبارانهاست بین شهدای میهن مظلومان در پیش خداوند و رسول و شهدا     چون مذهب انتظار دارد این زن در محکمه‌ی مزار دارد این زن در عرضه به روزگار دارد این زن بین شهدا چکار دارد این زن صد پرسش آشکار دارد این زن از حق‌طلبی ، شعار دارد این زن با دشمن کهنه کار دارد این زن هجده سبد بهار دارد این زن در گوشه‌ی این مزار دارد این زن یک قصه ز صد هزار دارد این زن همرتبه‌ی بیشمار دارد این زن آئینه‌ی افتخار دارد این زن  
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهیده والامقام # شهیده_فاطمه _عمیدی_پور 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 شادی روح شهدا صلوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
سند عظیم حقّانیت      تقدیم به روح مطهر شهیدۀ بسیجی فاطمه عمیدی پور، که در تاریخ 29 بهمن 65 در بمبا
آخرین دلگویه مون :) 🥀 ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨ بمونید برامون 🙏 مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست دعوت شده شهدا هستید😍❤️ آخرین قلم 🍃 التماس دعا🕊 پست آخر شبتون شهدایی •|سـرش‌را‌بریدنـد‌وزیر‌لب‌گفت •|فداۍ‌سرت‌سـرکھ‌قـابل‌نـدارد 🌻___________ ↳🥀🕊』 💌••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در اولین پنجشنبه 🕯ماه آبان جهت شادی روح 🍁تمام مسافران آسمانی و به 🕯نیت شهدای حادثه 🍁تروریستی حرم مطهر شاهچراغ 🕯فاتحه ای ختم کنیم و برای 🍁 بازماندگانشان از درگاه 🕯خداوند متعال طلب صبر نماییم روحشان قرین رحمت الهی باد 🌷 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶بیشتر مشکلات زندگیمان از ‌آنجا شروع میشود که: 🔷 ما نه برای خودمان، بلکه برای آدم های اطراف مان زندگی می کنیم. 🔸لباس میپوشیم که مد باشد! 🔸در رشته ای درس میخوانیم که کلاس داشته باشد! 🔸با کسی ازدواج می کنیم تا دهان مردم را ببندیم! 🔸بچه دار می شویم که برایمان حرف در نیاورند ! 🔸جوری زندگی میکنیم که فقط دیگرانو راضی کنیم! 🔹برای مردم زندگی کردن، یعنی برده و غلام بودن. 🔹برای مردم زندگی کردن، یعنی خودتو به حساب نیاوردن. 🔹برای مردم زندگی کردن، یعنی کوچک بودن. 🔹برای مردم زندگی کردن، یعنی مرگ تدریجی. ❣خودت باش! خودتو هر طوری که هستی قبول داشته باش! ❣به خودت افتخار کن؛ چون واقعا گوهری در وجودت هست، که اگه پیداش کنی باور دارم که ❣ جهان سر تسلیم و تحسین در برابرت فرود می آورند. فقط کافیه که از امروز خودت باشی. در دفترچه ی حال خوبت بنویس که: من از امشب میخوام که خودم باشم و هر جوری که هستم، خودمو قبول دارم.💐 .🌸🍃
🍁باز پنج شنبه آمد 🕯روز دلتنگی 🍁روز خاطرت 🕯روز اشک و حسرت 🍁روز بی قراری 🕯روز حس کردن جای خالی 🍁مسافران بهشتی 🕯روزخواندن فاتحه وصلوات 🍁الهی روحشان شادویادشان گرامی 🍁🍂
[🍂] •{بِسْمِ اللّٰهِ الرَحْمٰنِ الرَحيٖمْ}• شهید عبدالله باقری: برایم شب هفت و چهلم نگیرید و هزینه اش را به فقرا بدهید...پیراهنی که با آن برای امام حسین ( علیه السلام ) عزاداری کرده‌ام را روی پیکرم داخل قبر بگذارید. (بخشی از وصيت نامه) 🗓|پنجشنبه ‌۸/۵ 📿|ذکر روز‌ :«لا اِلَهَ الاَّ اَللهُ اَلمَلِکُ اَلحَقُ اَلمُبین» <🌱>
الشَّفَقَةُ مِن العَدُوِّ مُحالٌ مهربانى از سوى دشمن محال است . 📚 الخصال ، صفحه ٢٦٩ ، حدیث ٥
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 خدا را همیشه در نظر داشته باشید و حتی یک لحظه از خدا غافل نشوید و نگذارید در این موقعیت حساس دشمنان انقلاب و دشمنان جمهوری اسلامی یک کاری بر علیه انقلاب انجام دهند و همچنین نگذارید که در جامعه توحیدی ما فساد اخلاقی رواج پیدا کند . 🌹 🕊 🌹 🌹 🕊 🌹🌴
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 : که آدم برود با دشمن ببندد ، این یه نوعشه : یک چیزی بخواهی بخری پولشو ببری ، اینم یک نوعشه : که آدم در این جا قرار بگیرد ولی او نباشد . شادی روح و 🌹 🕊🥀
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 خدایا ، تو کن، تو مرا کن، صدای می‌شنوم، صدای می‌آید، گوش کر است ؛ می‌سوزد اما آتش نمی‌گیرد ... 🥀 🌹🌴
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 ماه مثل نوری تو همیشه تو می مونن دلبستن به مثل نور میکنم من فکه و طلائیه به خدا خاکش چزابه و دهلاویه مناطقیه که عجب جای با مثه باشم چی میشه بدون ها نمیشه دلم با همیشه پر زده دل برا از تو سینه برا تا به کرب و بلای با عشق و ایمان و صفا جت دادن تو راه مثله شاه کرب و بلا عاشق بودن فدایی پیر بودن غرق شور و شین بودن دلداده حنین بودن بی همتا توی بودن سربند یا می بستن دل به دار نبستن همیشه تو ما هستن پیچیده باز میون بوی جبهه یاد ردانی پور و همت یا رو لباشون پرچمشون موندن پای یا عبادتم رهرو و ولایتم تشنه خدمت به سعادتم بسیجیم و با صفای دل ماست شفاعت تو محشر دست علی اکبر 🌹 🕊🥀