eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.8هزار عکس
17.7هزار ویدیو
351 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوند روزه را واجب كرد تا به وسيله آن اخلاص خلق را بيازمايد. 📚 نهج البلاغه، حكمت 252
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 💐 ای امت قهرمان و شهید پرور ، از خدا بترسید و تقوی پیشه کنید و معصیت نکنید و شکر نعمتهای خدا را به جا آورید که خدا می‌فرماید « لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید » . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌹 🕊🥀
دعای روز نوزدهم بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ و سَهّلْ سَبیلی الی خَیْراتِهِ ولا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الی الحَقّ المُبین. خدایا زیاد بگردان در آن بهره مرا از برکاتش وآسان کن راه مرا به سوی خیرهایش ومحروم نکن ما را از پذیرفتن نیکیهایش ای راهنمای به سوی حق آشکار
🏴🌴🌹🕊🌹🌴🏴 مهمانِ دختر است ولی جز نمک نخورد یک ظرف شیر بود علی جز نمک نخورد دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو شالش گرفت حلقه‌ی در جانِ من مرو پیش یتیمها پدری سر به زیر رفت این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت 🏴 ، سالروز ضربت خوردن مولای متقیان ، امیر مؤمنان ، حضرت علی (ع) تسلیت باد . 🏴 🏴 🕊🌹
🕊🌹🥀🌷🥀🌹🕊 🌹 🌹 : 🗓 1323/03/23 🗓 محل تولد : درگز ـ خراسان رضوی وضعیت تاهل : متأهل : 🗓 1378/01/21 🗓 محل : تهران عملیات : ترور مزار : 🕊 🥀🌹
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 مثل کارمندها نمى‌آمد ستاد کل؛ که هفت ونیم یا هشت صبح، کارت ورود بزند و چهار بعد از ظهر، کارت خروج. زود مى‌آمد و دیر مى‌رفت خیلى دیر مى‌گفت «ما توى کشور هستیم . این ملتیم مردم ما رو به این جا رسوندن باید براشون کار کنیم . موقعی او را به حضور طلبیدند و دستور اکید دادند که شمال غرب کشور نا امن است و فقط شما میتوانید امنیت آنجا را برقرار کنید . هم بلافاصله در خانه خود ستادی تشکیل دادند و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر انتخاب کرد. او بعد از کناره گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد می کرد؛ اگر بفرمایند لباسهایت را بکن یا درجه گروهبان سومی بزن، به خدا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد. 🌹 🕊 🥀 🌹🕊
🕊🥀🌹🌴🌹🕊🥀 برخورد جالبِ با کسی که به دیدار رفته بود . رفته بودم ملاقات . عصر که رفتم دفتر، ازم پرسید: کجا بودی؟ گفتم: خدمت بودیم... از جاش بلند شد و اومد پیشونی‌ام رو بوسید. با تعجب پرسیدم: طوری شده؟ ایشون گفتند: این پیشونی بوسیدن داره ، تو امروز از من به نزدیکتر ی 📚منبع: یادگاران۱۱ 🌹 🕊 🕊 🌹🌴
🕊🥀🌹🌴🌹🕊🥀 عظیم‌ترین نعمت خدا را نعمت عظیم می‌دانم و استحکام در پیوند با را ضمانت بخش عاقبت ‌بخیری می‌پندارم و "لذا نه تنها با قلب و زبان بلکه در عمل کوشیده‌ام ارادتم را به به ثبوت برسانم" و از خداوند متعال مسئلت دارم مرا در این امر مهم یاری فرماید . 🌹 🕊 🥀 🕊🌹
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 ماه مبارک رمضان مسئول آشپزخانه آشپزها ترسان جلو می‌روند سرلشکر به دهان هر کدام یک قاشق برنج می‌ریزد و می‌گوید: بخورید، قورتش بدهید . یونس خودش را با اجاق سرگرم می‌کند سرلشکر متوجه می‌شود و با عصبانیت داد میزند ، هو، نکبت... مگر حالی‌ات نشد گفتم بیایید جلو یونس معذرت خواهی می‌کند و پیش می‌رود . سرلشکر یک قاشق برنج به دهان او می‌ریزد و می‌گوید ، شروع کنید. فقط مراقب باشید هر سربازی از گرفتن غذا خودداری کرد فوراً به من معرفی‌اش کنید . یونس در حالی که مشغول کشیدن برنج در بشقاب‌هاست، منتظر فرصتی است تا برنج را از دهانش بیرون بریزد . خداخدا می‌کند سرلشکر وادار به صحبتش نکند ، والاّ مجبور می‌شود روزه‌اش را باطل کند یا روزه داری‌اش را فاش کند . یک لحظه به یاد ابراهیم می‌افتد . اگر او به مرخصی نرفته بود و اینجا بود با سرلشکر چه برخوردی می‌کرد . آیا اجازه می‌داد سرلشکر روزه‌اش را باطل کند . ... 🌹 🕊🥀