✍مشتاق
🔅بالاترین و برترین دعا در زيارت عاشورا همان قسمتیست که میگویی: «اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و َمَماتي مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد». اين چه مردن و چه حياتي است که نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و اهلبیت
(علیهمالسلام)دارند و آيا انسان میتواند به اين مقام برسد؟
🔹این حیات نوعی از زندگیست که با مرگ ادامه پیدا میکند. در واقع مرگ، مقدمه رسیدن به مقام و مرتبه بالاست.
✨صاحب این نوع حیات، آرزوهایی دارد که دستیابی به آنها در این دنیا میسر نیست.
باید از این دنیا کوچ کند.
اینچنین است که بندگان مخلص خدا مشتاق در آغوش کشیدن مرگ هستند. ما در زیارت عاشورا اینچنین زندگی و مردنی را درخواست میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
1292709_715.mp3
3.65M
🌺 روزمان را با بهترین انوار الهی روشن کنیم
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#سلحشوری
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨انجام کارهای شخصی
🍃حسین در انجام کارهای شخصیاش اجازه نمی داد کسی کمکش کند و با همان یک دست تمام کارهای شخصیاش را انجام میداد.
🌾در بحبوحه عملیات کربلای ۵، میرزا حسین بنی صادقیان که پدر دو شهید هم بود، آب گرم کرده بود تا سر حسین را بشوید. حسین زیر بار نمیرفت. حسین میگفت: «حاجی ول کن! توی این هاگیر و واگیر وقت گیر آوردی؟! »
به زور آوردش. بچه ها می خواستند ژاکتش را از تنش دربیاورند، اجازه نداد. نگذاشت هم سرش را بشویند.
✨می گفت: «شما فقط آب بریزید و من با همین یک دست سر خودم را می شویم.
روای: محمد حسین رشادی
📚زندگی با فرمانده؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ نویسنده: علی اکبر مزد آبادی، صفحه ۲۱
#سیره_شهدا
#شهید_خرازی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍تندی ممنوع
❌هیچگاه در میان جمع خانوادگی یا دوستانه با همسرتان، با لحن تند صحبت نکنید.
🔸حتی اگر افرادی که در کنارشان هستید امین باشند این رفتار شما اجازهی دخالت و تعبیرهای ناگوار ازخودتان به آنها میدهد.
🔸 مراقب باشید خانواده یا دوستانتان از جر و بحث شما آگاه نشوند؛ زیرا شما به خاطر عشق به یکدیگر آن را فراموش میکنید ولی درگیری لفظی شما را، آنها فراموش نخواهند کرد و احتمال بازگویی برای سایرین نیز هست.
🌱 هرگز جایگاه همسر یا خودتان را در جمع اعضای خانواده یا دوستان، پایین نیاورید.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_رخساره
#عکسنوشته_حسنا
🆔@tanha_rahe_narafte
✍آتش زیر خاکستر
🍃پژو ۲۰۶ سفید رنگ توقف کرد. شهاب زودتر از همه پیاده شد. در بزرگ طوسی رنگ باغ را باز کرد. ماشین وارد باغ شد.
☘بهار نگاه کلی به باغ انداخت. خانهای در ضلع شمالی با پنجرههای بزرگ سفید رنگ، سقف شیروانی که اطراف آن گلهای شببو پیچ خورده بود. نرگس، مادر شهاب در ورودی خانه را کلید انداخت و گشود. نرگس تعارف کرد تا مهمانها داخل خانه بروند. بعد از بزرگترها، بهار همراه هانیه داخل رفتند.
✨مهمانها کیف و بقیه وسایلهایشان را داخل یکی از اتاق خوابها گذاشتند. بهار به خواهر شهاب گفت: «بریم تو باغ قدم بزنیم؟»
☘_بهار جان! بذار ببینم مامان کاری نداره، کمک نمیخواهد، بعد میریم.
⚡️بهار منتظر هانیه خواهر شوهرش نشد و به سمت شهاب رفت. هانیه شانهای بالا انداخت و برای کمک به مادرش وارد آشپزخانه شد.
💫پدر شهاب به عروسش گفت: «اگه چیزی دلت خواست بچین، ته باغ درختهای گیلاس و هلو ... هست با یه جوی آب که خیلی خنکه!»
🌾همهی حواس شهاب پیش پدر و مادرش بود؛ اما بهار از این موضوع خوشش نیامد. بالاخره هر دو شانه به شانهی هم به آخر باغ رسیدند.
🍃بهار کنار جوی آب نشست. او ذوق زده دستش را داخل جوی آب برد؛ اما شهاب گفت: «بهار بهتر بود به مادرم کمک میکردی.»
🎋_وااا ... مادرت خودش گفت کاری نیست.
☘_خب، ما باید رعایت میکردیم.
🍂بهار با لحن تندی شروع کرد: « فکرشم نمیکردم تو به این زودی ازم ایراد بگیری ... من اصلا علاقهای به رفت و آمد با اقوام نزدیک تو ندارم. »
☘_چرا قبل از ازدواج به من نگفتی؟
🌾بهار از کنار جوی آب بلند شد، چشم غرهای به او رفت. یک ساعتی گذشت که گوشی شهاب زنگ خورد. پدرش به آنها خبر داد نهار آماده است.
⚡️شهاب به طرف بهار رفت و گفت: «پشت کردن به شوهر و حرف نزدن با اون، مثل داد و بیداد کردن زشته؛ الان چیزی که مهمه اینه، کسی متوجه جر و بحث ما نشه. بهار! بریم نهار بخوریم، تو خونه مفصل با هم صحبت میکنیم. »
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_رخساره
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شیرینتر از عسل
❌بنیامیه جامعه را به جایی کشانده بود که در آن ارزشهای اسلامی به فراموشی سپرده شده بود.
🌱حضرت امامحسین علیهالسلام واژه ارزشمند شهادت را احیاء کرد.
شب عاشورا به اصحاب و فرزندان فرمود:
🥀فردا همه شما کشته خواهید شد. قاسمبنالحسن، نوجوان بودند از حضرت سؤال کردند:
حتی من هم؟ امام حسین علیهالسلام فرمودند: مرگ را چگونه میبینی؟
قاسم علیهالسلام همان جمله تاریخی خود را عرضه داشت:
🌹 مرگ در ذائقه من شیرین تر از عسل است.*
📚* الهدایة الکبری، ص ۲۰۴.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ثباتقدم
🤲در زیارت عاشورا از خداوند متعال درخواست میکنیم: «وَ اَن يُثَبِتَ لي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ في الدُّنيا وَالأخرةِ». يعني خدا به من ثبات قدم بدهد تا از محضر شما کنار نروم.
💕ثابت قدم بودن در محضر معصوم (عليه السلام)، مقام بزرگی است.
همیشه و در همه حال خود را در کنار امامزمان ارواحنالهالفداء حس کردن. همقدم با او شدن و از حضرت فاصله نگرفتن است.
💢 شيطان در تلاش است انسان را از اين ثبات قدم بيرون بياورد تا يک قدم هم با شيطان باشد؛ مثلا اگر شب با امام معصوم(عليهالسلام) است، روز با شيطان باشد و ما از خدا شبیه و همراه امام بودن را میطلبیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_sazvar-[www.Patoghu.com].mp3
5.87M
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#سازور
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پیاده روی اربعین
🍃انگار ناف مهدی را با کربلا بریده بودند. در طول زندگی ۳۲ ماهه مان، سه سفر اربعین رفت و دو بارش مرا هم با خودش برد. سفر اول خواهر و شوهر خواهرم هم همراهمان بودند. پس از سلامی به حضرت علی (ع) در نجف، حرکت کردیم. شب اول تا دو نصف شب راه می رفتیم. سفر با او اصلا خستگی نداشت. وسط راه روضه هم میخواند همه را میگریاند.
☘وسط راه بچهای دو ساله را دیدیم که به زائرها آب می داد. با دیدنش گل از گل مهدی شکفته بود. رفت با او عکس گرفت. گفت: «انشاء الله خدا چنین بچهای بهمان بدهد سال دیگر با او بیائیم اربعین.»
🌾نزدیک کربلا از یکی از موکبها جارو گرفت و شروع به کار شد. جارو میکرد و میگفت: «اینها خاک قدمهای زائرهای کربلاست. بردارید برای قبرهایتان.»
راوی: مریم عظیمی؛ همسر شهید
📚 دیدار پس از غروب ؛ شهید مهدی نوروزی(مدافعان حرم ۱)؛ نوشته منصوره قنادیان، ناشر، صفحه ۳۸
#سیره_شهدا
#شهید_نوروزی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 هماهنگی والدین در رفتار با فرزند
✅ والدین در تربیت فرزند بهتر است با یکدیگر هماهنگ باشند. زیرا از اختلاف نظر والدین، فرزندان آسیب میبینند.
🔘 درباره مسائل تربیتی فرزندان لازم است؛ والدین احادیث و کتاب های خوب و مناسب را مطالعه نمایند.
🔘 والدین زمانهایی را اختصاص به مسائل تربیت فرزند داده، با یگدیگر گفتگو کنند تا به رفتار صحیح با فرزندشان به توافق برسند.
✅ اگر در موقعیتی سردرگم شدند، با شخص سومی که در این گونه مسائل اطلاعات کافی دارد، مشورت کنند.
🔹رسول الله (صَلَّياللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه) : اَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَكُمْ.
🔸رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: به فرزندان خود احترام كنيد و با آداب و روش پسنديده با آنها معاشرت نماييد. ۱
📚۱.بحار الانوار، ج ۲۳، ص ۱۱۴.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_نرگس
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍قصه ترسناک
🍃صدای گریهی دختر کوچکش را شنید. جروبحث را تمام کرد. به سمت اتاق مائده رفت. نور کمی داخل اتاق بود؛ اما لامپ را روشن کرد. مائده نشسته بود و با پشت دست، اشکهایش را پاک میکرد.
☘نازنین دختر کوچکش را به آغوش کشید. موهای قهوهای مائده را پشت گوشش داد. صورت او را بوسید.
🍂_مامان! خیلی ترسیدم، چرا بابا داد میزد؟
🌾نازنین سکوت کرده بود؛ فقط او را نوازش میکرد و مرتب سرش را میبوسید.
⚡️_خوابم میاد، مامان جون.
🍃سعید میان چهار چوب در ایستاده بود. او خیره به آنها نگاهی کرد. صورتش سرخ شده بود. صدایش را بلند کرد: «مائده! بخواب دیگه ... »
💫 چشمهای نازنین براق شد. مائده بغض خود را فرو داد. سرش را روی بالشت صورتی با گلهای قرمز رنگ گذاشت.
✨نازنین نفس عمیقی کشید. پتو ژلهای قرمز رنگ را روی مائده انداخت. چراغ خواب کوچک کم نور را روشن گذاشت و از اتاق خارج شد.
🍀مائده به آشپزخانه رفت. پشت میز نهارخوری نشست. آرام آرام اشک میریخت. سعید با اخم روبرویش ایستاد. مائده بعد از مکثی کوتاه، سرش را بلند کرد و گفت: «بچه از صدای دعوامون بیدار شد، طفلکی خیلی ترسیده بود.»
🍁سعید همانطور که نازنین را نگاه میکرد، یک دفعه گفت: «بسه دیگه، تو نمیخواد به من یاد بدی.»
🎋_سعید! مائده تازه خوابش برده، بهتره بحثو تموم کنیم.
🍃سعید لیوانی از آبچکان برداشت. از بطری آب یخچال، لیوان را پر کرد. به سمت حیاط رفت. چند جرعه آب خنک نوشید. لیوان را کنار لبهی حوض گذاشت.
شیر آب حوض را باز کرد. چند مشت آب به صورت خود زد تا عصبانیتش فروکش کند.
بی اختیار یاد صبح افتاد که مائده تا حیاط دنبالش دوید و صدا زد: «بابا! خیلی دوست دارم. امشب زود میایی تا برام قصه بخونی؟ »
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_رخساره
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شجاعت و دلاوری
☀️امامحسینعلیهالسلام هیچ ترسی در راه رسیدن به هدف به دل راه نداد.
هیچ سد و مانعی او را از جنگ با دشمن ناامید نکرد.
💥در میدان نبرد کسی توان مقابله با او را نداشت و لشکریانِ تا بُن مسلح از ترس او پا به فرار میگذاشتند.
💢رجزهایی که میخواند، به دشمن اعلام میکرد:
«هرگز سر تسلیم در برابر خواسته های شما فرود نمیآورم و به خدا قسم با شما دست بیعت نخواهم داد و هرگز از جنگ با شما نمی گریزم».*
و تا زمانی که جان در بدن داشت، کسی جرأت نزدیک شدن به خیمهها را نداشت.
📚* ناسخ التواريخ، ج 2، ص 234.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍رفیق دلها
☀️میخواهم چهل روز با امام عزیز همراه باشم و دلم را از تمام غصّههای روزگار خالی کنم. محبوب دلهایشکسته یاریمان کن و دستان خالی ما را بگیر تا پرتو درخشان خورشید معنویت را در آغوش بگیریم.
🌹چه زیباست که دل به دل عاشقانت میدهی و از بیابان سرگشتگی به سر منزل جانان هدایت میکنی.
🌸سرورم شبنم عشق خدایی را از گلزار باصفایتان میچینم و دست در دستان معبود بیهمتا، تا اوج سفر میکنم؛ باشد که معشوق ابدی و ازلی پذیرایمان گردد.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و با ادب و تواضع سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_پرواز
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_basem-[www.Patoghu.com].mp3
2.68M
🤔امروزت رو چطور شروع میکنی؟
💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع میکنیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#کربلایی
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اخلاق مهمان داری
🍃یک روز ناهار لوبیا پلو داشتیم. وقتی علی آمد خانه، مهمانی هم با خودش آورده بود. یکی از همکاران هندی اش در سازمان بود. او را از مقابل آشپزخانه رد کرد و برد داخل اتاق. کشیدمش گوشه ای و اعتراض کردم که «چرا بدون هماهنگی مهمان آورده ای؟ »
☘فکر می کردم ابرو ریزی شده و باید غذای بهتری جلوی مهمان می گذاشتیم. همان لبخند همیشگی اش را نثارم کرد. می گفت: «اسلام هم همین را گفته. حالا اگر سفره ساده باشد اسمش مهمانی نیست؟! »
راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید
📚رسول مولتان؛روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان، صفحه ۳۳ و ۳۴
#سیره_شهدا
#شهید_رحیمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍قدردانی
✨کتاب نورانی حق را در دست میگیرم و ورق میزنم، آیهای نظرم را به خودش جلب میکند شروع به خواندنش میکنم:
🌱بسمالله الرّحمن الرّحیم:"وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً"
بگو: پروردگارا آن دو را مورد رحمت قرار بده همانگونه که مرا در کودکی پرورش دادند."
💡خدا، جای حق نشسته و میداند چه کسانی را با چه عظمتی خلق نموده. میداند که اطاعتشان را در ردیف اطاعت خویش قرار داده است و حتی از گفتن کوچکترین کلمهی"اُفّ" به این آفریدهها، منع کردهاست.
🌷پدر و مادر عزیز، بودنمان را مدیون شما هستیم پینهی دستان و چین و چروک صورتتان، دستمزدی است که از ما گرفتهاید.
مگر میتوانیم این همه رنج و سختیتان را جوابگو باشیم؟!
تنها کاری که از دستمان بر میآید این است که:
🤲از خداوند میخواهیم تا همیشه زیر چتر عنایت و رحمت خویش قرارتان دهد.
📚سورهی اسرا، آیهی ۲۴
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔@tanha_rahe_narafte
✍افسوس و تنهایی
🍃هر چه غصه میخوردم، هر چه اشک را مهمان گونههایم میکردم دیگر هیچ فایدهای نداشت. دلم حسابی گرفته بود، هر روز از خانه تا مدرسه را فقط گریه میکردم. انگار همین دیروز بود که خانم مدیر گفت: «فردا جلسهای با والدین هست باید یکی از والدینتان به مدرسه بیایند.»
☘ وقتی این سخن را شنیدم احساس شرم کردم، باز ذهن خودمم را درگیر کردم که ای وای باید چه کنم؟ به خانه که رسیدم بوی قورمه سبزی مادرم گرسنگیام را چند برابر کرد، پدرم عصا زنان جلو آمد گفت: «ناهید جان بابا کی آمدی برو دست و صورتت بشور بیا ناهار بخوریم ما منتظر تو بودیم.»
✨نامه دعوت را روی طاقچه گذاشتم مادرم گفت: «ناهید جان این چیه؟ باز همان حس شرم در وجودم دوباره زبانه کشید و به حالت غیظی گفتم: «دعوت نامه مدرسه است اما چه فایده شما که نمیتونین بیاین باز باید برم از خاله اعظم التماس کنم، بیاد.»
🌾سرم را برگردانم به مادرم نگاه کردم دیدم اشک صورتش را پاک می.کند. من همیشه به خاطر این که پدر و مادرم پیر بودند دوست نداشتم که دوستان و معلمهایم آنان را ببینند برای همین همیشه هر وقت جلسهای بود خاله اعظم را میبردم.
💫من تنها فرزند این خانواده و به قول گفتنی بچه ی بعد از هرگزی بودم. ای کاش آن روزها اینقدر نادان نبودم پدر و مادرم الان شش ماه هست در یک تصادف از دنیا رفتهاند.
پیش خاله اعظم زندگی میکنم اما دیگر هر روز خبری از بوی خوشمزه غذای مادرم، دست پر مهر پدرم و آغوش گرمشان نیست. من همیشه با آنان بد حرف زدم و فقط آنان را پیر می دیدم چرا این همه نقاط مثبتشان را نمی دیدم. حالا من ماندم و یک عالمه افسوس و تنهایی.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مدرسهی انسان سازی
🔅عاشورا در خود خانوادهی نابی را دارد که معنی توحید عملی را تحقق میبخشد.حضور امام حسین"ع" و خانوادهی مقدسشان در کربلا، به همه چیز معنا میدهد؛ به معنویت، به شهادت، به اسلام و به انسانیت.
💢عاشورا فقط محل حضور مردان جنگجو نیست که برای غنایم جنگی، شمشیر میزنند، بلکه میدان ظهور و حضور مردان عارفِ عاشقی است که تنها خدا را میجویند و خواستهی خود را فدای خواستهی او میکنند.
✊سرور شهیدان، قیام و مکتبش را خانوادگی طرّاحی کرده است و یک جهاد خانوادگی را پیش میبرد. حتّی از طفل شیر خوارهاش، دریغ نمیکند. چون هدفش الهی است، هرگز متزلزل نمیشود و با تمام وجودش به استقبال شهادت میرود تا بگوید من مخالف ظلم هستم.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔@tanha_rahe_narafte
✍وتر
درزیارت عاشورا، به اماممان سلام میدهیم. با چندین سلام:
✋سلام بر وترالموتور، یعنی سلام بر امام تک وتنها مانده.
بی یار و یاور مانده.
🥀یعنی همان غروب عاشورا که صدای هل من ناصر امام، تمام دشت را پرکرد.
❌اگر عاشورایی زندگی کنی، باید مراقب باشی امامت توسط تو تک و تنها نماند. وتر نشود.
عاشورا بخوانیم تا عاشورایی بمانیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و با ادب و تواضع سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برنامه امروزتون چیه؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#منصوری
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨احترام به پدر
🌷شهید صیاد شیرازی
🍃علی واقعا خاک پای پدر و مادرش بود.
وقتی پدر بازنشسته شد، علی ترتیبی داد که باهم زندگی کنیم. خودش طبقه بالا مینشست و ما طبقه پایین. سر یک مسئلهای اختلاف نظری بین علی و پدر پیش آمده بود. البته من که آن موقع چهارده سالم بود، حق را به علی میدادم.
☘پدرم علی را هل داد و روی زمین انداخت. علی آمد و خودش را انداخت روی پای پدر. آن قدر گریه کرد و پای پدر را بوسید تا آنکه راضی شد و بلندش کرد.
📚 خدا می خواست زنده بمانی؛ کتاب علی صیاد شیرازی. نویسنده: فاطمه غفاری. ناشر: روایت فتح. نوبت چاپ: هفتم-۱۳۹۵ صفحات ۱۶۸-۱۶۹ و ۱۸۴
#سیره_شهدا
#شهید_صیادشیرازی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍همسفر
🛣جادهی پر راز و رمز زندگی را با کولهی عشق و عاطفه بپیماییم تا لذت بودن در کنار همدیگر را بچشیم.
🌱در تمام شرایط باید غمخوار و یار هم باشیم، چرا که در روزهای خوش همه میتوانند ابراز وجود کنند.
❌نباشد روزی که واژهی تحمل را بر زبان جاری سازیم که سمیست مهلک.
💡همسرداری، یعنی آگاهی دو همسفر بر وظایف سفر خویش و ممنوع بودن توقع بیجا از همدیگر.
#ایستگاه_فکر
#همسر_داری
#_به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔@tanha_rahe_narafte
✍انتخاب درست
🍃برای انتخاب و خرید کارت عروسی رفتیم. از فروشنده قیمت آنها را میپرسم انگار به قیافهام نمیخورد داماد باشم. میخندد که «واسه خودت میخواهی؟» خودم را جمعوجور میکنم و «بلهای» میگویم.
☘همیشه نگران بودم که شاید ده سال دیگر هم جور نشود با مینا زندگی مشترکمان را شروع کنیم. وقتی قیمت خانه، وسایل زندگی، خرج و مخارج عروسی را در چرتکه ام بالا و پایین میانداختم واقعا ناامید میشدم.
✨حتی رویم نمیشد در این رابطه با بابای مینا صحبت کنم از آن روزی که به خواستگاری من بله گفتند مدام احساس میکنم روی من حساب جدی باز کرده بودند. یکی از دوستانم همیشه میگفت: «تک دختر حاج آقا کشاورز را نمیشد حتی در خواب دید اما تو راحت توانستی قاپ حاج آقا و دخترش را بدزدی.»
🌾یک روز در اوج ناباوری مینا با دو استکان چای روبرویم نشست و گفت: «درست هست که من خانه پدرم در اوج آرامش و آسایش هستم، اما برای من چیزهای دیگری هم ملاک هست که به تو بله گفتم وگرنه از روز اول که میدانستم وضع مالی خوبی نداری، برای من ایمان، اخلاق و روی گشاده تو از بقیه چیزها مهمتر هست، من میتوانم با تو در یک خانه کوچک اجاره ای با حداقل وسایل زندگیم را شروع کنم، مطمئنم خداوند هم خودش هوایمان را خواهد داشت.»
💫همان طور که سرم را پایین انداخته بودم به حرف هایش گوش میدادم، نمیدانستم از حرف هایش باید خجالت بکشم یا اینـکه به خودم با این انتخابم مغرور شوم.
☘مینا از ذوق بلهام به آقای فروشنده ریز لبخندی زد، دست روی یکی از ارزانترین و ساده ترین کارت ها گذاشت و گفت: «آقا لطفا از این کارت ۲۰۰ تا.»
#داستانک
#همسرداری
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍حفظ حُرمتها
💡امامحسین علیهالسلام و یارانش برای حفظ حُرمتها اهمیت بسزایی قائل بودند.
🔹به طور مثال مسجدالحرام از اهمیت و قداست زیادی برخوردار است.
وقتی به امامحسین علیهالسلام خبر رسید، مأمورانی اجیر شدند تا در کنار خانهی خدا او را به قتل برسانند. برای حفظ قداست خانهی خدا و جسارت نشدن به آن، حجش را کامل نکردند. فورا از مکه خارج شدند.
فرمود: «به خدا سوگند، اگر در خارج از مکه کشته شوم خیلی بهتر از آن است که در داخل مکه در کنار کعبه کشته شوم.» *
✨امامخمینیرحمهالله در اینباره می فرمایند: «سیدالشهدا در مکه نماند که مبادا به ساحت قدسی مکه جسارت بشود.»
📚*کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۳۸.
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔@tanha_rahe_narafte
✍اهالی تپهی ندبه
🤲زیارت عاشورایمان را به نیت جدا بودن از منش و روش آن دسته از انسانهایی بخوانیم که از عشق به امامشان فقط دست به دعا بودن را آموخته بودند و برای یاریایشان کاری نکردند و نامشان در تاریخ در زمرهی اهالی تپهی ندبه ثبت شد، یعنی همانهایی که فقط دعا کردند و اشک ریختند و از امامشان نیز ساده گذشتند.
🏴 به نیت اهل تپهی ندبه نبودن، وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و با ادب و تواضع سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
#زیارت_عاشورا
#به_قلم_قاصدک
🆔 @tanha_rahe_narafte