eitaa logo
مسار
330 دنبال‌کننده
5هزار عکس
553 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️به‌خاطر زندگی 🍃خانم‌های محله هر روز دم درِ خانه‌ی فخری دورهمی دارند. دورهمی‌ای با محوریت فخر فروشی، چشم و هم‌چشمی و رد و بدل کردن اخبار ریز و درشت! ☘️البته سخنران جمع همان فخری است. خب حق هم دارد. بالاخره اوست که اجازه داده تا همایش دم درب خانه‌ی او باشد! تا چند نفر جمع می‌شوند شروع می‌کند: «نمی‌دونید اکبر آقا چه دکوری‌هایی آورده، عااالی!! من که دلم نمیاد نخرم . از همسرجان پول گرفتم امروز میرم سراغشون. دکوری‌هام دیگه دِمده شدن... راستی بازار، عجب جنسایی آوردن، یکم برا بعضیا گرونه، ولی خیلی شیک‌ان... » ☘️مریم رشته‌ی کلام را از دستش می‌رباید: «راست می‌گی فخری جون؟! من یه مدت سرم شلوغ بود از همه‌چی بی‌خبر موندم. رفتنی منم خبر کن باهم بریم» 🎋سارا که علاقه‌ای به این دورهمی‌ها ندارد و ناچار میان این جمع قرار گرفته‌، با هر جمله‌ی نیش‌داری، دنیا روی سرش خراب می‌شود. مریم با حالت خاصی می‌پرسد: «سارا خانم چی شده به ما افتخار دادی؟! حتما پول اجاره رو آوردی! چه به موقع! کلی خرید دارم...» 💫_با خودتون کار داشتم. فخری سریع سر خم می‌کند و در گوش بغل‌دستی‌اش پچ‌پچی می‌کند. سارا برای این‌که نشنود اندکی از جمع فاصله می‌گیرد و منتظر مریم می‌ماند. مریم‌جون محله، خرامان و سرخوش به سمت سارا می‌رود: «چه‌کاری میتونی با من داشته باشی به‌غیر دادن اجاره؟؟» 🍂_می‌خواستم بگم که همسرم مدتیه کارشو از دست داده می‌دونم چند روزم گذشته ولی اگه ممکنه ... 🍁مریم طبق عادت، وسط حرفش می‌آید: «ای بابا ماه پیشم که همین بود، منم لازم دارم، تا کی می‌خواین عقب بندازین؟! » ☘️_باورکنید دستمون خالیه، طفلی حمید همه‌ی تلاششو می‌کنه. موقتاً بی‌کاره، دوباره برمی‌گرده سرکار. از شرمندگی شما در میایم. ⚡️_باشه، فقط این‌بار رو مهلت می‌دم اونم فقط به‌خاطر این‌که اینقد به فکر شوهر و زندگیتی. 🍃مریم‌ علی‌رغم اینکه شوهر خود را از ولخرجی به ستوه آورده بود و ظاهراً متکبر به نظر می‌رسید، علاقه‌ی خاصی به زنانی داشت که با کمبود مالی همسرانشان، صبورانه گذر ایام می‌کنند. شاید چون خودش این خصلت را با وجود ۳۰‌سال زندگی مشترک، هنوز نتوانسته‌ بود در خود ایجاد کند. ✨سارا در را با کلید باز می‌کند. حمید از جا می‌پرد و با هول و نگرانی می‌پرسد: «ساراجان چی شد؟! راضی شد؟! ... » سارا آهی می‌کشد و لیوانی آب به دست حمید می‌دهد: «آره عزیزم! آروم باش. می‌ترسیدم بین خانوما آبروریزی بشه ولی خیلی آبرومندانه، مهلت داد. نگران نباش همه‌چی درست می‌شه. تا تو کارت جور بشه من بیشتر سفارش می‌گیرم و بیشتر خیاطی می‌کنم تا این بحرانم بگذره.» ☘️_ممنونم سارا جان که همیشه با همه‌ی شرایطم کنارمی 🌾سارا لبخندی را چاشنی نفس عمیقش می‌کند و سر بلند کرده، خدا را شکر می‌گوید. 🆔 @masare_ir
✍️صبر حسینی 💡صحنه‌هایی از نهضت عاشورا در طول تاریخ جاودانه‌ شده است. پایداری در لحظاتی سخت و دشوار که همچون آموزگاری درس صبر و شکیبایی می‌دهد. 🔅حضرت در سخت‌ترین لحظات، مقابل دشمن می‌ایستد و خطبه می‌خواند؛ زیرا حضرت می‌داند که خدا او را در سختی‌ها می‌بیند. 🥀زمانی که امام حسین علیه‌السلام روی دست، کوچک‌ترین سربازش ـ علی اصغر ـ را به خون آغشته می‏‌بیند می‌فرماید: «هون علیّ مانزل بی انّه بعین اللّه‏ تعالی.»؛ « این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست.»* 📚*بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶ 🆔 @masare_ir
✨ انتخاب شغل 🍃محمود از آرزوهای شغلی‌اش کمتر حرف می‌زد. یک باری که در بسکتبال مقام آورده بود، بهش گفتم: «در بسکتبال مقام آوردی و به ما نگفتی، نکند می خواهی ورزش کار شوی؟» ☘️گفت: «دوست دارم شغلی داشته باشم که رضای خداوند در آن باشد و بتوانم دست آدم های فقیر را بگیرم.» راوی: پدر شهید 📚 نذر قبول؛ کتاب خاطرات شهید محمود اخلاقی، نویسنده: اشرف سیف الدینی،صفحه ۱۱، خاطره شماره ۴ 🆔 @masare_ir
✍️تربیت‌احسن 💢برای تربیت فرزندش زمان نمی‌گذارد. اوقات فراغتش را سرگرم وبگردی💻 و دریافت تربیت‌های اینترنتی ناهنجار و انتقال آن به فرزندش هست. در عین حال دوست‌ دارد فرزندش از نظر ادب و نزاکت بهترین باشد و در همه‌جا بدرخشد✨. هر وقت کم‌ می‌آورد تکیه‌کلام همیشگی‌اش را می‌گوید: «مردم بچه دارند، من هم بچه‌دارم.» مادرش 🌱که این رفتار او را می‌بیند، نگران با او حرف میزند: «تو به وقت برداشت، همونی رو درو میکنی که قبلا کاشتی.» پیامبراکرم (ص) برای بچه‌ی مردم شدن اینو به ما گوشزد میکنه : ✨ "أدَّبوا أولادَکم عَلی‌ثَلاث خِصالٍ: حُبَّ نَبِیِّکم و حُبَّ أهلِ بیتهِ و قراءَهِ القرآن ؛ فرزندانتان را بر سه پایه و خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان، محبت اهل‌بیت او و قرآن.» 📚کنزالعمال، ج ۱۶، ص ۴۵۶ 🆔 @masare_ir
✍️شربت بهارنارنج 🍃بغضی غریب، راه گلویش را بسته بود. وقتی که شنید دوستی که هر روز با او سر یک نیمکت می‌نشست را دیگر نمی‌بیند، شوکه شد. چهره محمدرضا از جلوی دیدگانش یک لحظه هم محو نمی‌شد. ☘️انگار همین دیروز بود نگاهش کرد و گفت: «پیمان میای با هم ریاضی بخونیم؟!» ریاضی را دوست نداشت؛ برایش غول ترسناکی‌ بود که حالش را خراب می‌کرد. با شنیدن حرف محمدرضا، خوشحالی وجودش را فراگرفت. نگاهی به صورت او کرد، تا مطمئن شود جدی می‌گوید. 🎋از آن روز به بعد، ساعاتی از روز را با هم ریاضی می‌خواندند. صبر و حوصله‌ی محمدرضا، او را به وجد می‌آورد. هر جا که نمی‌فهمید، تشویق‌ها و راهنمایی‌هایش او را به تلاش وا‌می‌داشت. درس ریاضی دیگر برایش شیرین ‌شده بود. ✨وقتی به خانه‌ آن‌ها می‌رفت. بوی بهارنارنج، هوش از سرش می‌برد. روی تخت چوبی می‌نشستند. مادر محمدرضا، شربت بهارنارنجِ خنک و دلچسب را که می‌آورد؛ از خجالت سرش را پایین می‌انداخت و تشکر می‌کرد. 💫مادر او با لهجه‌ی شیرین شیرازی می‌گفت: «الاهی سَر گَردِت بِشم (بشوم)!»* چقدر محمدرضا شبیه مادرش بود. مهربان، خوش‌اخلاق و باادب. وقتی نتیجه امتحان ریاضی آن ترم را دید، محمدرضا بیشتر از او ذوق‌زده و خوشحال شد. 🌾مرور خاطرات با او حالش را بدتر می‌کرد. نتوانست خودش را آرام کند. راهش را به طرف حرم کج کرد. پای خود را جای پاهای محمدرضا ‌گذاشت. با عجله خود را به شبکه‌های ضریحِ شاهچراغ رساند. دست‌های خود را در آن قلاب کرد. یک دلِ سیر، اشک ریخت. آرام شد. صدای اذان در حرم پیچید. *اين دعا را به عنوان قربان صدقه و بيش‌تر خطاب به کودکان گويند. يعنی الاهی دور سرت بگردم، بلا گردانت شوم. 🆔 @masare_ir
✍️مدد فرشتگان ❌در جنگ بین دو جبهه حق و باطل هیچ گاه نباید دچار ترس و عقب نشینی شد؛ باید با نیروی تقوا و بدون لجاجت به مقابله با دشمن پرداخت چرا که تنها راه نجات، داشتن نیروی تقوا و توجه و توکل به قدرتی بالاتر همچون خداوند است. ⚡️خداوند نیز نیروهای غیبی و مدد فرشتگان را به یاری سربازان الهی می‌فرستد تا در این مسیر پیروز گردند. ✨«بَلَىٰ ۚ إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَٰذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ؛ بلی اگر صبر و مقاومت پیشه کنید و پرهیزکار باشید، چون کافران بر سر شما شتابان بیایند خدا پنج‌هزار فرشته را با پرچمی که نشان مخصوص سپاه اسلام است به مدد شما می‌فرستد.» 📖آیه ۱۲۵ آل عمران 🆔 @masare_ir
✨ادب کردن 🍃قرار بود رضا شاه از دبستان حکیم نظامی دیدن کند. قرار شد سید مجتبی که طی دو سال چهار سال را خوانده بود، به عنوان نماینده دانش آموزان دسته گلی را تقدیم رضا خان کند. 🌾جلوی شاه که رسید، دسته گل را محکم کوبید توی صورت شاه؛ طوری شد که کلاه از سر رضا شاه افتاد. مدیر بیچاره تا مرز اعدام پیش رفت و بالاخره دربار قبول کرد که سید مجتبی از دیدن جلال همایونی! هول شده است. ☘️نواب از همان کودکی آن کلاه را به سر رضا شاه گشاد می‌دید. 📚سید مجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی، نویسنده: ارمیا آدینه، صفحه ۹ 🆔 @masare_ir
✍️مهم ترین تکلیف الهی 🔘برخی در برخورد با دیگران از گفتن هیچ کلمه‌ی مؤدبانه و محبت‌آمیزی دریغ نمی‌کنند اما هنگام معاشرت با والدین خود، به بهانه‌ی صمیمیت یا خجالت یا کار زیاد، از خوب حرف زدن استفاده‌ای نمی‌کنند. 🔘هیچ مستحبی نیست که از دستشان در برود و اعمال‌ خاصه را از بر هستند اما به تکلیف و وظیفه خود نسبت به والدین کوتاهی کنند و حتی آنها را با کهولت سنشان، با اذیت و آزار و بد رفتاری از خود دور ‌می‌کنند و یا به بهانه‌ی مشغول بودن آنها را از سر خود باز میکنند در صوتی که هیچ تکلیفی بزرگتر و مهم تر از نیکی به پدر و مادر نیست و آن تکلیف اولی‌ست که در راس امور باید باشد. ✨حضرت علی(ع) به این مورد اشاره میکند آنجا که می فرماید: «قال امیر المؤمنین علی(ع): بِرُّ الوالِدَینِ أکبَرُ فَریضَةٍ؛ امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر است.» 📚 میزان الحکمة، ج ۱۰، ص ۷۰۹. 🆔 @masare_ir
✍️عملیات دلبرانه‌ی مادر 🍃مادر مهارت عجیبی در پختن نان و شیرینی‌ محلی دارد. همه‌ی بچه‌ها شیرینی‌های مادر را دوست دارند؛ اما او دیگر زیاد هم رمق کار سنگین را ندارد‌ و هر از چندگاهی دست به کار شیرینی‌پزی می‌شود. ☘️ با این‌که با همه‌ی بچه‌هایش در یک شهر زندگی می‌کند، ماهها طول می‌کشد تا آن‌ها را ببیند و دور هم جمع شوند. آن روز خیلی دلتنگ نوه‌ها و بچه‌هایش بود، وقتی دلتنگی امانش را برید با خود فکری کرد و دست به کار شد. 🎋چادر سر کرده و کلی مواد اولیه تهیه کرد و به شاگرد سوپری پول داد تا آن‌ها را تا دم خانه بیاورد. سپس عصرانه‌ای مفصل، با دستپخت‌ بی‌نظیر خودش تدارک دید. بعد گوشی تلفن را برداشت و باز راه جالبی را که بیشتر اوقات او را به هدفش می‌رساند، در پیش‌گرفت. 🌾او هر وقت احتمال می‌دهد که فرزندانش برای نیامدن بهانه‌هایی بتراشند، موقع گرفتن شماره‌های آن‌ها بی‌مقدمه، اسم نوه‌هایش را می‌برد و می‌گوید: «گوشی رو بده می‌خوام با نوه‌ی گلم حرف بزنم.» چون می‌داند نوه‌هایش عاشق او و شیرینی‌های خوشمزه‌اش هستند، بنابراین هر طور شده پدر و مادرشان را راضی و راهی خانه‌ی مادربزرگ می‌کنند. ☘️ این‌بار هم این عملیات دلبرانه و زیرکانه‌ی مادربزرگ با موفقیت به ثمر رسید و نتیجه‌ی آن شد دیدار او با همه‌ی بچه‌هایش و شادی قلبی او از دیدن آن‌ها. در آخر میهمانی از نوه‌هایش به‌خاطر همکاری با او، با نفری یک شیرینی بیشتر، تشکر کرد. 🆔 @masare_ir
✍️حواست باشه ♨️حواست باشه چون ممکنه سوزن بره تو انگشتت 😣، یا این‌که توی چاله بیفتی. یا این‌که موقع رد شدن از خیابون خدای نکرده ماشین بزنه بهت.🤕 🚞و همین‌طور اتفاقات ریز و درشت دیگه ممکنه پیش بیاد. اگه حواست به خودت نباشه حتی ممکنه در چاه گناه🕳 بیفتی و بیرون اومدن برات سخت باشه. 🌱پس به حرف قرآن گوش بده و مواظب خودت باش. ✨«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! بر شما باد (حفظ) خودتان. » 📖سوره‌ی مائده، آیه‌ی ۱۰۵ 🆔 @masare_ir
✨مجازات ترک فعل 🍃يک بار رفتيم يکي از پاسگاه‌هاي مسير مريوان. توي ايست بازرسي هيچ کس نبود. هرچه سر و صدا کرديم، کسي پيدايش نشد. رفتم سنگر فرمان دهي‌شان. ☘️فرمانده آمد بيرون، با زير پوش و شلوار زير. تا آمدم بگويم: «حاج احمد دارد مي‌‌آید.» خودش رسيد. يک سيلي زد توي گوشش و بعد سينه خيز و کلاغ پر. 🌾برگشتني سر راه، همان جا، پياده شد. دست طرف را گرفت کشيد کناري. گوش ايستادم. می گفت: «من اگه زدم تو گوشت، تو ببخش. اون دنيا جلوي ما را نگيری.» 📚 یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان،نویسنده: زهرا رجبی متین،خاطره شماره ۳۲ 🆔 @masare_ir
✍️شاد کردن دل مؤمن ⚡️گاهی خودآزاری داریم و برای رسیدن به مقام نزدیکی به خدا، به دنبال عبادات سنگین و چله‌های سخت می‌رویم. 💢البته عمل به عبادات و چله‌هایی که در روایات آمده، خیلی هم خوب است؛ ولی نباید غفلت از چیزهایی شود که در نظرمان کوچک شمرده می‌شوند، حال آن‌که نزد خدا بزرگ است. کاری آسان و پُرسود می توان، انجام داد؛ ولی از آن غافلیم. 🌹یکی از آن‌ها، شاد کردن دل‌مؤمن است که ثواب‌های بزرگی برای آن ذکر شده. امام صادق‌علیه‌السلام برایش ثوابی بالاتر از ده طواف معرفی کرده‌اند.* 🎭گاهی اندوه در چهره مؤمن آشکار است. شادکردن دل چنین مؤمنی پرسودتر هم خواهد بود. 🤔هیچ فکر کرده‌ایم شاد کردن دلِ برترین و عزیزترین مؤمن در نزد خدا؛ یعنی امام‌ زمان‌ ارواحنا له‌ الفداء چه‌قدر ثواب دارد؟ هیچ وقت نشسته‌ای با خود فکر کنی برای برطرف کردن گرفتاری او از زندان غیبت و از بین بردن ناراحتی از چهره‌ی نازنینش چه کرده‌ای و چه باید انجام دهی؟! ✨*امام‌صادق(علیه‌السلام): مَنْ قَضَی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حَاجَةً کَتَبَ اللَّهُ لَهُ طَوَافاً وَ طَوَافاً حَتَّی بَلَغَ عَشَرَةَ؛». ؛ هر کس حاجتی برای برادر مؤمنش برآورده کند، خداوند برای او[ثواب ]طوافی و طوافی و طوافی می‌نویسد.[حضرت همین طور شمرد] تا به ۱۰ طواف رسید؛ 📚وسائل الشیعه،ج ۱۳،ص۳۰۴. 🆔 @masare_ir