هدایت شده از نامه خاص
از :میرآفتاب
به: منجی عالم
🌿آقا جان
امروز مطلبی از شیخ اسماعیل شاگرد درجه یک مکتب شما می خوندم که می فرمودند: هیچ چیز مثل ادب و تواضع و فروتنی، انسان را رشد نمیده.
ادب داشته باشیم، در صحبت کردن ها، در راه رفتن، نشستن، غذاخوردن، نماز خوندن ، خوابیدن خلاصه هر کار می کنیم خودمون را در محضر خدا و اهل بیت ببینیم تا بیشتر مواظب باشیم و حواسمون رو جمع کنیم .
🌸آقا جون
دقت می خوام ، توجه و ادب می خوام. می دونم خیلی بی ادبم ولی تنها کسی که می تونه مؤدبم کنه شمایی.
🌹مولا جان
دستم را به دست شما می سپارم برای همیشه تا بی نهایت.
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا
✨«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا
✨ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم
✨شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا
✨وقت آن است کمی خانه تکانی بکنیم
✨تا شوی در دل ما جا لکَ لبّیک خدا
🌙حلول ماه مبارک رمضان مبارک
#ماه_رمضان
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 زندگی سالم
✅زندگی سالم در گرو رفتار سالم است. یکی از عوامل بسیار مهم در به وجود آمدن رفتار سالم، #عزت نفس است.
🔘هرگاه عزت نفس در نوجوان و جوان ضعیف باشد به #رفتارهای ناسالم روی می آورد.
🔘عزت نفس همان احساس #ارزشمند بودن است. این احساس از مجموع افکار، عاطفه ، احساس و تجربه ها در زندگی حاصل می شود.
🔘فرزندان زمانی از عزت نفس #بهره مند می شوند که بتوانند احساسات و عواطف مثبتی را تجربه کند.
✅بنابراین والدین نقش مهمی در ایجاد عزت نفس در فرزندانشان دارند؛ پس باید در این خصوص تلاش کنند و در زندگی شرایط مناسب را برای تجربه احساسات #مثبت فراهم کنند.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اهمیت تعلیم دعا به فرزندان
🌺امام حسین علیه السلام مي فرمایند:
« پدرم مرا به خواندن دعای جوشن كبیر و حفظ و بزرگداشت آن توصیه نمودند و سفارش كردند كه در هنگام وفاتشان آن را بر كفنشان بنویسم و آن را به خانواده ام تعلیم دهم و آنان را بر خواندن آن برانگیزانم.»
📚بحارالانوار، ج۹۱، ص۳۸۴
#سیره_معصومین
#ارتباط_با_فرزندان
#امام_علی علیه السلام
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹چطور به گلهای باغچه زندگی مان برسیم؟
⭕️برای پرورش گلهای یک باغچه باید به آن رسیدگی کرد و وقت گذاشت.
✅بازی با کودک ، کتاب خواندن برای او ، و نوازش آن از روشهای پرورش عزت نفس و خلاقیت کودک است.
✅اولیاء باید یاد بگیرند که به حرفهای کودک گوش دهند ، البته باید توجه کنند که ادای گوش دادن را در نیاورند. بلکه با احترام قائل شدن به او تمام حرفهای او را به دقت گوش دهند و حتی اگر نیاز باشد کار خود را تعطیل نمایند.
#ارتباط_با_فرزندان
#عزت_نفس
#عکسنوشتهسوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
داستان امین و دوچرخه🙋♂️🚲
✍️دوستت دارم خوش رکابم
دوچرخه:🚲
امین جان دیدی دوچرخه علی چه خوشگل و کم سن تر از من بود؟!
امین: 🙍♂️
آره خوش رکابم تازه سه روزه اون رو خریده.
دوچرخه: 🚲
آخه من فکر کردم با دیدن اون دوچرخه، دیگه من و دوست نداشته باشی و بخوای من و عوض کنی!
امین: 🙍♂️
این چه حرفیه خوش رکابِ من. مگه هر کی هر چی داشت منم باید بخوام یا داشته باشم!
دوچرخه: 🚲
خُب اون خیلی خوشگل بود. من غبطه خوردم بهش. گفتم: کاش من مثل اون بودم.
امین: 🙍♂️
هیچ وقت از این فکرا نکن. من دوستت دارم و عوضت نمی کنم. خوش رکابم بابام یک سخنی از حضرت علی(علیه السلام) بهم یاد داده که هیچ وقت فراموش نمی کنم. همش برا خودم تکرار می کنم. بابا گفت:
🌺امام على عليه السلام فرموده است: طمع نداشتن به آنچه در دست مردم است، [نشانِ ]عزّت نفْس و بزرگى همّت است.(1)
دوچرخه: 🚲
وای چه حرف قشنگی گفته!
امین:🙍♂️
آره خوش رکابم می خوام بزرگ همت باشم.
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🔹 1. حضرت علی عليه السلام :الكَفُّ عمّا في أيدي النّاسِ عِفَّةٌ و كِبَرُ هِمَّةٍ .
📚غرر الحكم، ح ۱۳۷۸
#ارتباط_با_فرزندان
#داستان
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
15.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨السلام علیک یا اباصالح المهدی
🌺آقاجان خوش به حال آن هایی که از ماه رجب توشه اندوخته اند.
خوش به سعادت آن هایی که ماه شعبان را قدر دانستند و بهره ها بردند.
🍀دو دست خالی ام را نگاه کن ! گدای در خانه ات را ببین!
🌸آقاجان می شود با این حال خرابم به ماه رمضان بیایم ؟ آقاجان عنایتی کن.
🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌼بهترین تکیه گاه
🍀پدرجان ای بهترین تکیه گاه زندگی ام
🌺لحظه لحظه تلاشت را می بینم
دستهای پینه بسته ات را می بوسم
خدا را به داشتنت سپاس می گویم
🌸دوستت دارم ای هدیه زیبای خدا
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠تصور کردن
✅کافی است لحظه ای تصورکنیم دیگر قرار نیست آنها را ببینیم.
🔘اگر مجرد هستیم،لحظه ای فکر کنیم که دیگر نمیتوانیم هروقت که خواستیم،به دیدنشان برویم.
🔘اگر متأهلیم به این بیندیشیم که همیشه دراختیار خودمان نخواهیم بود و همانطور که با ازدواج از آنها اندکی دور شدیم ، در خطر مرگ و دوری دائمی از آنها هستیم.
🔘آن وقت بیشتر از عمق وجود، عاشق پدر و مادرمان خواهیم بود وهراشتباه و برخودشان، موجب دلشکستگی و ناراحتی ما، ازآنها نخواهد شد.
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#بهقلمترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨رسیدگی به مادر
🌸محمد نسبت به پدر و مادرش کمال محبت و احترام را داشت. وقتی پدرش از دنیا رفته بود، خیلی گریه می کرد. می گفت: من رفیقم را از دست داده ام.
🌟برش اول:
وقتی فرمانده سپاه ماهان بود، مادرش بیمار شده بود و نیاز به مراقبت های پزشکی داشت. مادر را روی دوش خود سوار می کرد و از این اتاق به آن اتاق در بیمارستان می رفت. پرستارها باور نمی کردند که این جوانی که این طور مادرش را از این به اتاق می برد، فرمانده سپاه ماهان است.
🌟برش دوم:
محمد آزمونی داشت که برایش سرنوشت ساز بود. به همین خاطر یک هفته مرخصی گرفت تا خوب بخواند. اتفاقا این ایام مصادف شد با عود بیماری قبلی مادرش که نیاز به بستری داشت. محمد همه اولویت هایش را کنار گذاشت. مرخصی دوباره گرفت و مادرش را مرتب تا یک ماه و نیم به بیمارستان می برد. وقتی هم بستری شد خودش پیشش می ماند و کارهایش را انجام می داد. وقتی هم مرخص شد، ویلچری گرفت و مدام او را به فضای سبز می برد.
می گفت: اگر قرار باشد مادرم بستری باشد، تا هستم اجازه نمی دهم شما کارهایش را انجام دهید.
صندلی می گرفت و مادر را روی آن می نشاند و از پله های بیمارستان بالا می برد.
گاهی با حسرت می گفتم: یعنی می شود فرزندم علی نیز مثل تو به من رسیدگی کند.
محمد می گفت: اگر فرزندت را مؤمن تربیت کنی بقیه مسائل حل است.
راوی: ناصر ابوالحسنی و مهری ایازی(همسر شهید)
📚کتاب دل دریایی ؛ الهه بهشتی. ص۵۳
#سیره_شهدا
#ارتباط_با_والدین
#شهید_محمد_گرامی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔸عاق والدین
✨ عَن اَبِى عَبْدِاللّهِ عليه السلام قالَ: اَلذُّنُوبُ الّتِى تَظْلِمُ الْهَواءَ عُقُوقُ الْوالِدَيْنِ.
🌼امام صادق عليه السلام فرمودند: از گناهانى كه هوا را تيره و تار مى كند عاقّ والدين شدن است.
📚بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۷۴
#حدیث
#ارتباط_با_والدین
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️خانه_سالمندان
🌸خورشید با گذر از زیر درختان به چشمانش چشمک میزد. صدای بوق و هیاهوی خیابان مثل پیچش باد در گوشش میپیچید و میگذشت. قدم به قدم پشت سر پدرش راه می رفت. خیره به موهای خاکستری پدر، خاکستر خاطراتش را زیرورو کرد.
🍃هر روز با صدای آخ و سوزش گردن خود از خواب می پرید. فریاد پدر او را می لرزاند: «مگه نگفتم صبح زود باید بری در مغازه، پاشو تنبل!» یاد آن روزها دوباره به ذهنش هجوم آورد و تمام وجودش را مثل شب، سیاه کرد. خیره به دست پدر شد و دندان هایش را برهم فشرد. ضرب دست پدر بارها و بارها برق چشمان امیر را پرانده بود.
🌺 نفس عمیقی کشید: «چرا تمومش نمیکنی پسر؟ راهتو جدا کن، از همین حالا.» چرخید. صدای غرولند پدر را می شنید: «مردک پول منو بالا میکشه، حال... » صدای جیغ ترمز ماشینی و فریاد پدرش او را در جایش میخکوب کرد. ضربان قلبش اوج گرفت. لحظهای نگذشته، جمعیت دور پدرش جمع شدند. جمعیت را شکافت و بالای سر پدر رفت. دستش را پیش برد، دست استخوانی پدر را گرفت. تمام خاطرات بچگی اش را دور ریخت و فریاد زد: «آمبولانس خبر کنین.» اشک از چشمانش جاری شد.
🍃در تصادف نخاع پدر آسیب دید و دیگر نتوانست از تخت بلند شود. چند ماه خواهر و برادرها مثل پروانه دور پدر چرخیدند؛ اما آرام آرام همه خسته شدند. صابر، برادر بزرگترش از اتاق پدر خارج شد و رو به امیر گفت: «یِ جلسه باید بگیریم، اینطوری نمیشه.» صابر به فرید و فریبا هم زنگ زد تا بیایند. همه دور تا دور اتاق نشستند و به همدیگر نگاه میکردند. صابر سرش را خاراند و گفت: «همتون که میدونین برای چی اینجایین؟ خوب میخواین چی کار کنین؟»
🌸 فریبا دست هایش را به هم مالید و با اخم گفت: «شوهرم نمیگذاره دیگه بیام. میگه وسایلتم ببر دیگه کلا همونجا بمون.» فرید دست فریبا را گرفت و گفت: «غصه نخور، همه مردا مثل همن. سلمانم به من همینو میگه.» صابر گفت: «منم از کار و زندگی افتادم، بابا رو پس ببریم سالمندان؟» امیر به چهره تک تک خواهر ها و برادرش نگاه کرد و گفت: «نظر منو نپرسیدین.»
🍃صابر یک تای ابرویش را بالا انداخت و گفت: «مگه مخالفی؟ با اون بلاهایی که بابا تو دوران کودکی سرت و سرم آورد، گفتم اولین موافق تویی.»
🌸امیر خیره به چشم های صابر گفت: «اون خطا کرد، منم باید خطا کنم؟ با زهرا حرف زدم، می برمش خونه خودم. کاراشو خودمو زهرا انجام میدیم. شماها هم به زندگیتون برسین.»
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte