eitaa logo
مسار
334 دنبال‌کننده
5هزار عکس
555 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍عزیز حسین علیه‌السلام 🌱"وجیها باالحسین" یعنی، کاری بکنم که عزیز حسین علیه‌السلام و امام زمانم شوم و نزد ایشان رو سفید و سربلند باشم؛ یعنی عمل به هر چه خوبی و پاکی و دوری کردن از هرچه پلیدی و گناه... 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_basem-[www.Patoghu.com].mp3
2.68M
🤔امروزت رو چطور شروع می‌کنی؟ 💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع می‌کنیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قدر دانی از زحمات همسر 🍃دست کاظم را گچ گرفته بودند، باید در بیمارستان استراحت می کرد؛ اما فرار کرده بود. به هر ترتیبی بود با قند شکن و قیچی گچ دستش را باز کردیم. نرسیده آماده رفتن بود. عملیات داشتند. ☘کمرش درد می‌کرد و نمی‌توانست بنشیند و بند پوتین‌هایش را ببندد. یکی را به زور خودش بست و دیگری را من. 🌾در حالی که سرش پایی بود و به گره‌هایی که می‌زدم، نگاه می‌کرد، گفت: «اجر این جهاد برای شماهایی که همسرتان را با دست خودتان راهی جهاد می‌کنید هست. همین که ما از بابت خانه و زندگی خیال‌مان راحت است مدیون شماییم. » دیگر بغض مجالی نمی‌داد که جوابش را بدهم. راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید 📚 نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، صفحات ۷۳-۷۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍لباس‌های نشسته رو کم کنید! 🔅 ترفند‌ی برای داشتن حال و احوال بهتر: 🔘آشپزخونه و سالن پذیرایی رو خلوت کنید چون که همین شلوغی و نامنظم بودن خونه مزید بر علت میشه تا اضطرابتون زیاد بشه و منفی‌نگر بشید؛ اونقدر که صدای بازی بچه‌ها با صدای دریل همسایه براتون یکی باشه! 🌱این توصیه، یه کار کوچیک با نتیجه‌ای بزرگه! با این‌کار قدرت ابتکار و روحیه‌ی جدید برای لذت بردن از رابطه با همسرتون رو پیدا می‌کنید. برقراری نظم، اولین قدم برای ایجاد آرامش. دست کم نگیر‌ش!😉 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍نازدانه دختری 🍃پدر فاطمه پیراهن سیاهش را پوشید. دختر چهار ساله‌اش مریض احوال بود. رو به پدرش کرد و پرسید: «بابا کجا میری!؟ » ☘_میرم هیئت. 🌾_مگه هیئت چه خبره؟ 💫_شهادت حضرت رقیه‌‌ست. ⚡️_بابا! رقیه کیه؟ 🍃_دختر امام حسین علیه‌السلام. ☘_رقیه چند سالشه؟ 💫_سه سالشه. 🍃اسماعیل صورت فاطمه را بوسید و دستی روی موهای مشکی او کشید. فاطمه با ناز گفت: «بابا منم با خودت می‌بری؟» 🍀اسماعیل کنار فاطمه نشست و او را آرام کرد که عزیزم تو مریضی، استراحت کن؛ هر وقت حالت بهتر شد با هم می‌رویم. فاطمه دست پدرش را گرفت و گفت: «بابا حالا که منو نمی‌بری با خودت، بهش میگی بیاد پیشم؟ اسماعیل نمی‌دانست چه کار کند به خودش گفت: «حالا من چطوری به این بچه توضیح بدم.» 🍃مادر که با گوشه‌ی روسری اشک‌های خود را پاک می‌کرد به فاطمه گفت: «نمی‌تونه بیاد دخترم!» 🍁_چرا؟ 🍂_آخه، رقیه هم مثل تو مریضه. 🎋_چرا مریض شده!؟ 🍂مادر با بغض شروع کرد: «پاهاش درد میکنه، رو خارهای بیابون دویده. » ⚡️_چرا رو خارهای بیابون دویده؟ مگه کفش پاش نبوده؟! 🍂_نه! کفش نداشته؛ چون کفشاشو غارت کردن یعنی کفشاشو دزدیده بودن. 🍁وقتی فاطمه دید مادرش اشک می‌ریزد با بغض گفت: «بابا! برو هیئت.» ✨اسماعیل خداحافظی کرد؛ اما دم در که رسید دوباره فاطمه پرسید: «بابا! کفشاشو دزد برد؛ چرا باباش بغلش نکرد. یادته اون روزی که کفشم گم شد تو منو بغل کردی، پس چرا باباش بغلش نکرد!؟» 🌾صدای ناله‌ی مادر فاطمه بلند شد. اسماعیل دم در نشست، های های گریه کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مشق توحید 💡رفتار امام‌حسین‌علیه‌السلام و یارانش در کربلا جلوه‌ای ناب از توحید عملی‌ست. 🌱رضای خدا را بر رضای غیرخدا ترجیح دادند. 🌱از هر خواهش‌ نفسانی غیر خدا، چشم ‌پوشیدند و در سایه‌ی قرب خدا حرکت کردند. 💡همه‌ی موحدان جهان باید برای ثبات قدم در این راه، از کربلا الگو بگیرند. 📖حادثه کربلا، کتابی‌ست از معارف‌ اسلامی. در صدر همه‌ی معارف، درس توحید است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍تضمین دین و دنیا السلام علیک‌یااباعبدالله ✋بیایید هر بار که زیارت عاشورا را شروع می‌کنیم و سلام‌های عاشقانه بر مولایمان حسین‌علیه‌السلام را با الفاظ متفاوت تکرار می‌کنیم، امیدمان را به شنیدن جوابی از جانب ایشان بیشتر کنیم، چرا که ایشان هیچ سلامی را بی‌جواب نمی‌گذارند تا سلام ایشان تضمین سلامت دین و دنیامان باشد... 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🆔 @tanha_rahe_narafte
AUD-20210818-WA0000.mp3
1.95M
🤔دوست داری امروزت رو چطور شروع کنی؟ 💫روزمان را با نام و یاد امام حسین علیه‌السلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع می‌کنیم. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨انس با دعای توسل 🍃علی‌رضا خیلی به توسل به اهل بیت (ع) اهمیت می‌داد و همیشه می‌گفت: «بعد از توکل به خداوند، توسل به اهل بیت (ع) حلال مشکلات است. » 🌾 به همین خاطر هم به دعای توسل خیلی علاقه داشت. حتی موقعی که برای عقدکنان خواهرش به مرخصی آمده بود، پیشنهاد کرد که بعد از مراسم دعای توسل بخوانیم که به مزاق خیلی‌ها خوش نیامد؛ اما خودش کوتاه نیامد و رفت در زیر زمین خانه به تنهایی شروع کرد به دعای توسل. 🌷کشف پیکر مطهرش هم با دعای توسل همراه شد. شهید غلامی عادتش این بود هر وقت بدن شهیدی را پیدا می‌کرد، اول برایش یک زیارت عاشورا می‌خواند بعد بدن را بیرون می‌آورد. 🍃آن روز که نشست سر پیکر علی‌رضا؛ هر چه گشت زیارت عاشورا را در مفاتیح پیدا نکرد؛ اصلا گویا چنین دعایی از اول وجود نداشته. بعد گفت: «هر چه شهدا بخواهند. بعد شروع کرد به خواندن دعای توسل.» 📚مسافر کربلا؛ زندگی نامه و خاطرات شهید علی رضا کریمی،صفحه ۳۴و ۵۴ و ۸۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔆محبت عادلانه 🔘کودکان همیشه دوست دارند ترازویی برای سنجش میزان محبت والدین نسبت به خودشان در مقایسه با سایر اعضای خانواده داشته‌باشند و مدام از بزرگترها سوال می‌کنند که کدام‌یک از ما را بیشتر دوست داری؟؟!! ⭕️جواب این سوال به ظاهر ساده، به راحتی می‌تواند تکلیف روح و روان کودکان را مشخص کند و یا مسیر ارتباط صمیمانه با خواهر و برادرها را فراخ‌تر کند و یا این‌که بذر بی‌محبتی و کینه نسبت به همدیگر در دل آن‌ها بکارد... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍دلتنگ 🍃معصومه دلتنگ گریه می کرد. هرچه از او خواستند دلیل گریه هایش را بگوید، بیشتر هق هق می‌زد. اینطور نمی‌شد باید کاری می‌کردند. ☘خاله عذرا اول از همه سراغش آمد‌. دستهایش را گرفت و با خودش به اتاق برد. بعد نشست رو به رویش و پرسید: «چی شده؟آقا سلمان روت دست بلند کرده؟» معصومه سرش را بالا برد: «حرف بدی زده؟ دکترها عیبی روت گذاشتن؟ حرف بچه است؟ » ⚡️معصومه مدام سرش را بالا می.برد و هق هق می‌زد. بالاخره وقتی گریه‌اش آرام شد. سرش که خوب درد گرفت. با گوشه ی روسری، بینی اش را تمیز کرد و بریده بریده گفت: «خاله! صبح تا شب مشغول کار خونه هستم. همه‌ی دلخوشیم این آقاست که برگرده و توجهی به هم بکنه؛ اما اصلا از توجه خبری نیست که بماند. تازه فهمیدم آقا سر و گوشش جنبیده و تو صفحه های دایرکت و چتش، داره با این و اون حرف می‌زنه.چرا به من نمی‌گه دردش چیه؟ نمی‌گه مشکل کجاست؟ چرا بلد نیست با من حرف بزنه؟ » 💫بعد اشکهایش را پاک کرد و سرش را کمی بالا آورد. از میز کوتاه کنارش، آب ریخت توی لیوان و بین فین‌های گریه اش، پایین داد. ✨آب که به گلویش رسید، گفت: «به جوون خودم، به جون خودش که می خوام دنیا نباشه، هزار بار موقع غذا، تو خلوت، سر سفره، روتخت، هرموقع که بگی، ازش پرسیدم: «عزیزم من عیبی دارم؟ اخلاقمه؟ بگو کدوماش؟ درست میکنم. قیافم هست بگو یا چی؟ تمیزی ونظافت و خونه داریم هم که خب همه می‌دونن خوبه اگه جاییش مشکل داره، بم بگو.» 💫بعد دوباره  اشکهایش شروع به باریدن کردند و گفت: «اما هیچی نمیگه. فقط دوباره سرشو میکنه تو گوشی. من خسته شدم‌‌. من دلم محبت‌ می‌خواد. دیده شدن می خواد. آخه خونه‌ی بابام که بهتر از خونه ی این دیده می‌شدم. اینجا خبری از محبت نیست. » 🍃 بلندشد. کیف و مانتوش را روی هم گذاشت و گفت: «خاله. من میرم. میرم جایی یا پیش کسی که دل منو بخواد. این زندگی برای من زندگی بشو نیست. » 🍁معصومه اینها را گفت و با گام‌های محکم بیرون رفت و خاله عذرا به دیوار تکیه داد و به این فکر کرد که کاش سلمان لااقل می‌توانست و می‌خواست  مشکلاتش را به زبان بیاورد. آن وقت شاید می‌شد خانه‌ی محبت را از نو ساخت‌.  🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مکتب انسانیت 🌹عاشورا مدرسه‌ی عشق است. همان طوری که در مدرسه برای یاد دادن و یاد گرفتن آموزه‌های با ارزش به کودک تلاش می‌کنیم در این مکتب هم می‌آموزیم: ✨سلامت نفس را، بزرگوار بودن و بزرگوار زیستن را، نفس را زیر چکمه‌ی خواری له نکردن را. از مدرسه‌ی عاشورا، می‌توان محبت را با جان عجین کرد و دل دریایی داشت و آن را آلوده به آلودگی‌های دنیای دنی نکرد و هوای نفس را قربانی نمود. 🔅درس‌های دیگری که از مکتب سالار شهیدان و یارانش می‌توان تحصیل کرد: 🍃آزادگی، ایثار، خدا را در تمام صحنه‌های زندگی خود خواستن،امر به معروف و نهی از منکر،خلوص دل داشتن،وفای به عهد و هزاران پیام انسانیت دیگر. 🆔 @tanha_rahe_narafte