eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨آغوش گرم ✨انسان نیاز به محبت دارد؛ اما کودکان بیش از دیگران نیازمند محبت هستند. به همین خاطر خداوند، مادران را سرشار از عشق و محبت آفریده تا کودکان را از دریای محبت خود سیراب کنند. 🌺مادران با آغوشِ گرم و مادرانه‌ شان همیشه پشت و پناه فرزندان خود هستند و با گرمی مهرشان می توانند فرزندانی با محبت و صالح تربیت کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍غرور رویا 🍂صدایش لحظه به لحظه اوج می‌گرفت. حتی وقتی نگرانی را در صورت مادرش دید آرام نگرفت. روبروی مادرش ایستاد. دست هایش را محکم به هم کوبید و با عصبانیت گفت: «میخوام برم و میرم.» 🍃مادرش به دنبال راهی برای آرام کردن او بود: «صبر کن بابا بیاد، با خودش برو. » 🍁_مگه، من بچه‌ام، دوستام تا ده شب بیرونن، من هر جا می‌خوام برم باید بگم تا بابا اجازه بده. ☘بغض گلوی ثریا را فشار می‌داد با گریه گفت: «برا خودت میگم، تنهایی رفتن به این جور دورهمی‌ها ...» 🎋رویا مغرورانه گفت: «مثل بچه‌ها باهام رفتار می‌کنین، شایدم بهم اعتماد ندارین.» ☘_کی گفته بهت اعتماد ندارم، ولی جامعه ...» 🥀رویا با بی اعتنایی به اتاقش رفت و در را محکم به هم کوبید. ☘فردای آن شب ساناز دوست رویا با او تماس گرفت. صدایش پر از بغض بود. رویا پرسید: «رفتی دورهمی؟ صدات چرا این‌ جوریه؟» 🍂_مهشید تو دورهمی مسموم شده و ... ⚡️وقتی صدای هق هق ساناز بلند شد رویا خداحافظی کرد. او از شنیدن آنچه در دورهمی به سر مهشید آمده بود، سر درد گرفت. رویا چشم‌هایش را بست و با خودش فکر کرد. ساعتی بعد از اتاقش خارج شد به طرف آشپزخانه رفت: «مامان! ببخش.» ✨پدر رویا لیوان را پر از آب کرد و نگاهی با اخم به او انداخت. رویا سریع گفت: «بابا من دختر بدی‌ام، معذرت می‌خوام.» 🌾پدر دست رویا را گرفت و با خود به پذیرایی برد. کنار خودش روی کاناپه نشاند: «نمی‌خواستم حالا حالاها باهات حرف بزنم ازت دلخورم؛ اما حالا که خودت فهمیدی میگم بعضی اشتباهات تاوان سختی داره و قابل جبران نیست. قبل از اینکه کاری رو انجام بدی، به عواقبش فکر کن.» ☘رویا سرش پایین بود و دلش آغوش أمن پدر را می‌خواست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام تنها معبود از: معصومه به: مهربانان بی منت اهل بیت عصمت و طهارت سلام بر شما محبان قلب خوبان و صالحان سلام بر شما تنها درمان درد همه دردمندان بزرگواران هر دو جهان، سلام بر شما که به حق شایسته احترام و تکریم هستید. به جز شما چه کسی را صدا بزنم، به خصوص در هنگام بلا، سختی و گرفتاری دنیا که خدمتش بدون مزد و منت باشد و از روی اخلاص و رضایت قلبی همراهم باشد. فقط امداد و نجات شما بدون مزد و منت است و بس. جانم فدای شما اهل بیت عصمت و طهارت. دعایم کنید شیعه راستین شما باشم و از جاده مستقیم شما منحرف نشوم. راه را گم می‌کنم اگر کنارم نباشید.❤️ 🌺✨🌺✨🌺✨ علیهم‌السلام 🆔 @parvanehaye_ashegh
🏆ویترین طلافروشی ⚡️روبروی ویترین طلافروشی ایستاده‌ای و مات زیبایی فریبنده آنهایی. دست در جیب خود می‌کنی تا بخری. دوباره وسوسه می‌شوی برای طلای بیشتر. این بار پولی در جیب نیست پس دستت در جیب دیگری می‌رود. دلی را که حُب طلای زمین فرا‌گرفته، چگونه جایی برای تک گوهر آسمانی خواهد داشت؟؟ ✨وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا؛ و شما بسيار ثروت و اموال را دوست می‌داريد. 📖سوره‌فجر،آیه20. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💫مستانه 🌱سلام به هر صبح که مستانه آغاز می‌شود. 🌟سلام به تو که سر برسجده می‌گذاری و درخشش دوباره روح، بر پیکرت را شکر می‌کنی! 👋سلام بر همه‌ی عاشقانه‌هایی که صبح بین تو وخدا، تو وزندگی، تو و اهدافت، جاری می‌شود. ❤️صبح بخیر. ☘🌼☘🌼 🆔 @tanha_rahe_narafte‌
✨فعالیت های جهادی شهید مهدی زین الدین 💠ماه رمضان سال ۵۸ بود. از طرف جهاد سازندگی با یک گروه ۲۵ نفره رفته بودیم روستای وسف برای کمک به کشاورزها در چیدن میوه باغ‌ها و دروی گندم. مهدی را اولین بار آنجا دیدم. 🔘از سر زمین که می آمدیم، بعد از افطار بچه ها دور هم می نشستند و بگو و بخند داشتند. بازی هایی مثل گل یا پوچ هم انجام می دادند؛ اما مهدی برنامه های خودش را داشت؛ یا استراحت یا مطالعه. بعضی وقت ها هم قرآن تلاوت می کرد. ما بچه قمی‌ها بچه تهران خطابش می کردیم. 🔺راوی: دکتر امیر خبری 📚شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول، ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۱۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آرامش زندگی پدرو مادر هوشیار با آرامش خود به همه اعضای خانواده آرامش می دهند. خانواد شاد و هم دل، آرامش را به فرزندان و جامعه هدیه می دهند. 🌸فرزندم شاد باش لبخند بزن. لبخندت آرامش زندگی مان است. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍نقاشی 🍃محدثه توی گرمای آفتاب که در میان خانه پهن شده، نشست. خسته بود و بوی عطرغذایش، خانه را پرکرده بود. ☘نسترن از راه رسید و مثل هرروز بساط نقاشی اش را روی زمین پهن کرد. درست روبه روی او. 🌸_مامان نقاشی کنیم؟ 🎋دلش می‌خواست بهانه بیاورد و در سکوت از آفتاب لذت ببرد؛ اما عشوه‌های دخترانه‌ی نسترن وهمزمان، سلولهای مادرانه‌ی محدثه، نمی‌گذارند. 🌸نسترن را روی زانویش گذاشت. دفتر و مداد رنگی‌ها را پخش و مهتاب را صدا کرد. 🌾مهتاب با ذوق دوید و خودش را در دامان مادر انداخت. نسترن که دوسالی بزرگتر از مهتابِ، تنها لبخند زد و خودش را به زانوی مادر، بیشتر نزدیک کرد. 🍃لای دفترش را باز کرد. کودک می‌شود؛ شبیه دخترهای مدرسه‌ای روی شکم می‌خوابد. مهتاب و نسترن به وجد می‌آیند و با ذوق مدادها را تقسیم می‌کنند. ☘نیم ساعتی می‌گذرد و سه برگ از کتاب رنگ آمیزی با ظرافت و لطیف، رنگ می‌کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: میرآفتاب 🌸 به: منجی عالم بشریت🌼 🌥ای نور هدایتی که در پشت ابرهایی و دل‌های ابری ما را با نور هدایتت روشن می‌کنی. ❤️قلوب بشر تشنه معارف حقه شماست. شما را می‌خواهیم نه برای دنیایمان. شما را می‌خواهیم برای تکامل انسانی‌مان.💚 تشنه‌ایم و هر چه از این دریای شور عالم می‌نوشیم تشنه‌تر می‌شویم.🌊 تنها چشمه کوثر شما سیراب‌مان می‌کند مولا جان.💧 🌹🌿🌹🌿🌹🌿 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔اهل معامله هستی؟ 💥بعضی‌چیزها را نمی‌شود مخفی کرد. عاقبت روزی لو می‌رود. ایمان و عشق به خدا از جنس همین‌هاست. آسیه ملکه مصر، همسر پادشاه مصر به سخنان مرد چوپانی چون حضرت موسی(علیه‌السلام) ایمان آورد. 👑 وقتی فرعون فهمید، هر چه توانست و از دستش برمی‌آمد به کار برد تا او را منصرف کند؛ امّا نتوانست. 🍂فرعون این فرد سنگدل دستور داد دست و پاهای همسرش را با میخ‌ها بسته و در زیر آفتاب سوزان قرار دهند. به همین هم اکتفاء نکرد. دستور داد سنگ بزرگی بیاورند و بر روی سینه‌اش بگذارند. 💫 آخرین سخنان این بانوی مکرمه در لحظات‌آخر عمرش شنیدنی‌ست: ✨«ربِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏؛ پروردگار من! خانه‌‏اى برايم در جوار قربت در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و كارهايش رهايى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده.» 📖سوره تحریم، آیه 11. 💥کاخ پرزرق و برق فرعون را خوار و حقیر کرد.‌ خانه‌ای در جوار رحمت الهی را بر همه دارایی‌های دنیا ترجیح داد. ♨️من چی ؟! تو چی ؟! ما چی؟! طاقتِ تحمل سختی‌های دنیایی را داریم؟! خانه‌ای در کنار خداوند را با لانه‌ی عنکبوت معامله می‌کنیم؟! 📚برگرفته از: تفسير نمونه، ج‏24، ص: 303. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌱صبح دل‌انگیز 🔅چشمانت با نوازش آفتاب باز می‌شود. 🌈امروز شروع دوباره است. لبخند بزن. 🎶با دهانی که روزه است ذکر خدا بگو و او را سپاس‌گذار باش. 🪴🌸🪴🌸 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ارادت به امام خمینی در سیره شهید دستغیب 🍃سید ارادت ویژه ای به امام خمینی داشت. هر وقت با امام خمینی دیدار می کرد، در راه بازگشت بیش از حد معمول شاداب و خوشحال بودند. 🌸می گفتند: «آقای خمینی مراحل عرفانی اش را تمام کرده و فعلا از طرف حضرت احدیت و حضرت ولی عصر (عج) مأمور به اصلاح جامعه مسلمین مخصوصا ایرانیان است.» 🌾در نصیحتی به یکی از نمایندگان شیراز در مجلس گفتند: «پسر جان! باید باورت بیاید که حضرت امام، نائب امام زمان سلام الله علیه است. تصور کن که با نائب امام زمان چگونه باید رفتار کرد. احترام به امام ، احترام به امام زمان است و احترام به امام زمان، احترام به خداست. می خواهی عزت پیدا کنی، عزت در تبعیت از امام است». ☘️ایشان در عمل هم تابع امام بود. خودش را موظف کرده بود در زمانی که صدا و سیما سخنرانی‌های امام را پخش می کرد، پای گیرنده بنشیند و از سخنرانی ها یادداشت برداری کند و سخنرانی امام را محور سخنرانی هایش قرار دهد. 📚کتاب شاهد عتیق؛ نگاهی به زندگانی شهید آیت الله دستغیب؛ نویسنده: علی نور آبادی؛ ناشر: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نوبت چاپ: اول-۱۳۸۳؛ صفحه ۱۹۱_۹۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 تجارتی پرسود ✅ما همه یک روز به خانه ابدی‌مان سفر می‌کنیم. 🔘توشه‌ای که از این دنیا برمی‌داریم، آخرتمان را می‌سازد. 🔘همه‌ دوست داریم حیات جاودانه‌مان، زیبا و روشن و پُر از برداشت‌های سودمند باشد. 🔘ما در دنیا بذرهایی می‌کاریم که همان اعمال ماست، در آخرت هم درو و برداشت می‌کنیم. ✅مسلما همه‌ ما دوست داریم، مرگی راحت و آخرتی نیکو داشته باشیم. یکی از تجارت‌های پرسود این دنیا که باعث راحتی مرگ نیز می‌شود؛ نیکی به پدر و مادر است.* 💥ای کاش قدم‌هایمان در این راه نلغزد و محکم قدم برداریم! 🌸*امام صادق علیه السلام می فرماید: 🔹من أحبّ أن یخفّف اللّه عزّ و جّل عنه سکرات الموت فلیکن بوالدیه بارّا؛ 🔸کسی که دوست دارد موقع قبض روح جان او راحت گرفته شود، پس به پدر و مادر خود، نیکی کند. 📚الأمالی(للصدوق)، ج۱،  ص۳۸۹. 🆔 @tanha_rahe_narafte‌
✍ندای ملکوتی 🍃سفره را پهن کرد. پیش دستی‌های چینی سبزی، خرما، پنیر و گردو را داخل سفره گذاشت. کاسه‌های شله‌ زرد را اطراف سفره افطار چید. سبد نان بربری کنجدی را وسط سفره نهاد. ☘همه اعضای خانواده منتظر صدای اذان بودند. صدای الله اکبر بلند شد. سعیده استکان‌های آب جوش و لیوان چای و قندان را پخش کرد. 🎋فاطمه چشمانش به نگاه مادر معطوف شد که روی تختش نشسته بود. فاطمه احساس کرد، مادر دلش می خواهد اول وقت نمازش را بخواند. به آشپزخانه رفت، پارچ آب و لگن پلاستیکی مخصوص وضویش را آورد. لب‌های مادرش کش آمد و فاطمه در دل، قربان صدقه‌اش ‌رفت. 🌾مادر با دست‌های لرزان به سختی وضو گرفت. فاطمه حوله را به آرامی روی دستش گذاشت. کبری با متانت و مهربانی نگاهی عمیق به دختر کوچکش انداخت و دعا کرد. 🌸نگاهشان بهم گره خورده بود. انگار نمی‌خواستند این فرصت را از دست بدهند. فاطمه باورش نمی‌شد، دست‌های نیرومند مادر که همیشه او را نوازش می‌کرد، به آغوش می‌کشید، ناتوان شده‌اند. آهسته آه کشید و زیر لب آرام گفت: «گمان نمی‌کردم مادرم به این زودی پیر و زمین‌گیر بشه.» ✨سریع بغضش را کنار زد با تمام وجودش درک کرد. «و بالوالدین احسانا»؛ «به پدر و مادر خود نیکی و احسان کنید.»* با خود گفت:«خدایا کمکم کن تا به فرمانت در خدمتش باشم.» *سوره اسراء، آیه۲۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما از: ولایی به: امام زمان به نام خدای شاهد و شهید مولا جان سلام سلامی همراه با تسلیت تسلیت بابت گلگون شدن دوباره شیعیانتان در حرم اقا امام رضا علیه‌السلام. دشمن کینه‌توز می‌داند چقدر این مکان برای ما شیعیان عزیز و محترم است. آنها بارها به این حرم جسارت کرده‌اند، ولی غافلند از اینکه شهادت برای مردم ما آن هم در کنار حرم آقا امام رضا افتخار است. دستانشان همچون ابی‌لهب بریده باد که به خون عزیزانمان آغشته شده. جهنم جایگاه ابدی‌شان باد‌ آقا جان به خانواده‌های ایشان نظر لطف داشته باشید و در صبر بر این جدایی همراهشان باشید. همچون پدری مهربان آنها را در سایه‌ی پر از عطوفتتان به آرامش برسانید. این شهدای بزرگوار سربازان گمنام شما در این دنیا بودند، نام آنها را جزو۳۱۳یار خود مرقوم بفرمایید. آمین یا رب العالمین 🥀✨🥀✨🥀✨ ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🏆کاپ طلایی 😈کسی اینجا نیست که ببیند! بی‌خیال وجدان. چطور می‌خواهی از این لذّت بگذری؟! حتّی خواهر سه ساله‌ات هم رفته است. حالا این دفعه هم این کار را انجام بده، بعدا توبه می‌کنی! 🍃تازگی‌ها همه این کار را می‌کنند تو چرا نکنی؟ چه کسی حکم به گناهش داده؟! چه کسی از آن طرف آمده و خبر آورده؟! جهنم را آخوندها از خودشان درآورده‌‌اند. خدا مهربان است. ☘شیطان رانده شده، تا تو را همراه خود گمراه نکند به حرف‌هایش ادامه می‌دهد! 🏃‍♂تو تصمیم داری در زمین مسابقه ای که انبیاء و فرشته‌ها شاهد آن و تشویق‌گر تو هستند و پروردگار داور آن است پیروز میدان شوی. خداوند گرانبهاترین کاپ‌های طلایی را برای تو آماده کرده است.* ✨*إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ؛ كسانى كه از پروردگارشان در نهان مى‌‏ترسند مغفرت و پاداش عظيمى دارند. 📖سوره ملک،آیه12. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ندای العجل ☘جمعه که می‌شود؛ ذوقی عجیب برای رفتن و رسیدن دارد، مسافر دل‌های بی‌قرار سرور و صاحب زمان‌ست و رد پای حضورش در گوشه گوشه‌ی جمعه‌ها جاری‌ست و حضورش انگار در دل جمعه‌ها، پررنگ‌تر می‌شود. 🌸جمعه که می‌شود؛ بی‌قرار پرواز است و ندبه‌هایش را به امید دریافت گوشه‌ی چشمی از محبوب‌ترین مرهم از دل و جان می‌خواند . 🌷از تکرار غربت جمعه‌ها به سردادن ندای العجل پناه می‌برد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ فرار از چهره شدن 🍃محمود به شدت از چهره شدن فرار می کرد و مدام در پی گمنامی بود. ⚡️به شدت از عکس فراری بود و نمی گذاشت سخنرانی هایش را ضبط کنند. قبل از عملیات خیبر که آخرین روزهای حیات ظاهری اش بود، شهید علی بینا یک ضبط صوت کوچک تهیه کرد و با احتیاط رفت پیش محمود. از او خواست که صحبت کند و او صدایش را ضبط کند تا برای کسانی که می خواهند دنباله رو ایشان باشد، یادگاری بماند. 🌾محمود خیلی عصبانی و ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن. خاک بر سرش می ریخت و می گفت: «خاک بر سر من، من که لیاقت ندارم این سربازان امام زمان (عج) از من الگو بگیرند.» آنقدر فتیله را برد بالا که شهید بینا از خیر ضبط گذشت. راوی: جواد انصاری فر؛ هم رزم شهید 📚گردان نیلوفر ؛ خاطرات شهید محمود پایدار. نوشته: محمد رضا عارفی، صفحه ۵۱ و ۹۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔴 ثواب منتظران در دوران غیبت 🔵 امام سجاد علیه‌السلام فرمود: 🌕 مَنْ ثَبَتَ عَلَی مُوَالاتِنَا فِی غَیبَةِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِثْلَ شُهَدَاءِ بَدْر؛ 🔺 هر کس در هنگام غیبت قائم ما به دوستی ما ثابت بماند خداوند به وی اجر هزار شهید مانند شهدای بدر خواهد داد. 📚 إعلام الوری بأعلام الهدی ص ۴۲۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💫 خیالی‌شیرین 🍁جمعیت را با دست‌هایم کنار می‌زنم دالانی درست می‌کنم. تپش قلبم به شماره می‌اُفتد. به خودم دلداری می‌دهم. آرام‌تر می‌شوم. گزارش امروزم با همه گزارش‌ها فرق می‌کند. بزرگترین و قشنگترین اتفاق دنیا را باید ضبط کنم. 🌸 لرزیدن دست و پایم از خوشحالی ست، نمی‌دانم! اضطراب روبرو شدن با بهترین خلق خداست، نمی‌دانم! 👜زیپ کیفم را باز می‌کنم. دفتر و قلم را برمی‌دارم. ورق می‌زنم نوشته روز قبل، جلوی چشمانم جان می‌گیرد که نوشته بودم: 🕋 پرده کعبه در دستان نورانی‌اش جا گرفته است. با قدم‌هایِ استوارش به طرف رُکن رفت. بین رکن و مقام ایستاد. با چهره روشن و مهتابی‌‌اش تبسمی به جمعیت زد. با صدای دلربا و علوی‌اش روی به مردم کرد و ندا داد: ☀️اَلا یا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم. آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم.* 📚*إلزام الناصب، ج‏۲، ص۲۳۳. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما به نام میزبان کریم ماه رمضان از: عطش به: آفتاب پشت ابر ای مؤید به روح القُدُس سلام و صلوات خدا بر تو ای در حلقه‌ی ملائک مقربین در این ماه پر از رزق معنوی، نگاهت و دعایت چه گوهر نابی ست که چراغِ راهِ منِ غافل است. آن را از من دریغ نکن، به قول امام خمینی رحمة الله علیه: جان‌های قُدسیان همه در حسرتت به سوز / دل‌های حوریان همه در فرقتت کباب / آیا شود که نیم نظر سوی ما کنی / تا پر گشوده کوچ نماییم از ین قباب کسی می‌گفت رمضان یعنی گناه سوزی، آن هم بدون خاکستر که چیزی از آن باقی نمی‌ماند و حتی بالاتر «یبدل الله سیئاتهم حسنات» ولی گر گدا کاهل بُوَد تقصیر صاحبخانه چیست؟! وقتی من سر سفره‌‌ی ضیافت خدا نمی‌نشینم چگونه انتظار عفو و بخشش دارم و همانطور که در دعای افتتاح آمده«إنک تدعونی فاولی عنک و تتحب الی فاتبغض إلیک..» و چقدر با این فرازهای دعا، باید گریه کنم چون بیانگر حالِ منِ غافل است. پدر بزرگوارم! پدرانه وقت سحر و افطار دعایم کن که اگر با این حالم بمیرم، با دیدن اعمال و مرور زندگیم در پیشگاه خدای مهربانم، از شرمندگی می‌سوزم و آتش می‌گیرم. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍ تقصیر دستم بود! ❓_دلیل کارت رو بگو. شرایط، سخت بود. زیپ کیف، باز بود. جیب من، خالی بود. دست من، دراز شد. کیف پول، برداشته شد. ❓_دلیل کارت رو بگو. شرایط سخت بود. برگه، جلوم بود. امضام، طلایی بود. باغ و خونه، به اسمم زده شد. دست من، امضا کرد. ❓_دلیل کارت رو بگو. شرایط، سخت بود. فیلتر، زیاد بود. فیلتر شکن، روشن شد. مطالب،اومدن. دستم بود! ♨️جالبه بدونیم اولیاء الهی زندگی آبرومند در فشار و سختی را بر آسایش و راحتی در گناه برمی‌گزیدند. ✨قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ؛ (يوسف) گفت: پرودگارا؛ زندان براى من از آنچه مرا به سوى آن مى‌خوانند محبوب‌تر است. و اگر حيله آنها را از من باز نگردانى من به سوى آنها تمايل مى‌كنم و از جاهلان مى‌گردم. 📖سوره یوسف، آیه ٣٣. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🦋آمد 🌊ماه خدا تو آمدی تا سحرگاهان چشمانمان را به روی دریای نور و محبت الهی بگشاییم. ✨تو آمدی تا ما را در دریای معنویت الهی غرق نمایی و قلب هایمان را مالامال از عشق خدا نمایی. 🌻🍀🌻🍀 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨قدردانی از زحمات همسر 🍃کاظم همیشه امید و انگیزه می داد. ماه رمضان بود و می خواستیم برای دیدار خانواده هامان راهی تهران شویم. آن روز می خواستم غذای خوبی تحویل کاظم دهم. دستور کباب بشقابی را از خواهرم اعظم شنیده بودم. طبق همان دستور، پختم. وقتی نگاه کردم، وا رفته بود، با دیدن این صحنه من هم وا رفتم و شروع کردم به گریه کردن. آن قدر حال خراب بودم که آمدن کاظم را متوجه نشدم. 🌾وقتی فهمید برای چه ناراحتم، خنده اش گرفته بود. مرا برد حیاط. نشستیم. زل زد توی صورتم و اشکم را پاک کرد: «خانم به این کدبانویی! هر وقت می آیم چای و میوه اش به راه است. غذایش آماده و خانه تر و تمیز… .» 🌸کلی دل داری‌ام داد و آرامم کرد: «اگر تو از غذاهای پادگان ما خبر داشتی که فقط می خوریم تا زخم معده نگیریم، آن وقت قدر غذاهای خودت را می فهمیدی. » ☘️دوباره می خواستم بروم آشپزخانه، نمی گذاشت. به شوخی گفت: «نوکرتم! تو فقط بنشین. الان می روی می بینی کته ات هم خمیر شده، باز هم بالای جنازه اش گریه می کنی. » ✨وقتی رفتم سر غذا با کمال ناباوری دیدم کباب ها به هم چسبیده اند و صدای خنده ام بلند شد. راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید 📚نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، صفحات ۸۴-۸۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نگاه محبت‌آمیز وقتی مرد به همسر خود با محبت می‌نگرد و زنش با مهر به او می‌نگرد، خداوند با دیده رحمت بر آنها می‌نگرد. 📚نهج الفصاحه، صفحه ۲۷۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte