مسجود
امروز سالگرد شهادت مرحوم شهید آیت اللّه سیّد عبدالحسین دستغیب رحمة اللّه عليه است و یادآوار خاطرات خ
#آیت_الله_دستغیب
بعضی کتاب ها و سخنرانی ها اینچنین اند که در حین خواندن و یا شنیدن آنها گویی تمامِ خطاب آن کتاب یا تمامِ خطاب سخنران ، مُنفرداََ ، منحصراََ و متمرکزاََ بر روی خواننده و شنونده آن است. گویی اصلا این کتاب را برای خود شخص[ مثلا : بنده ] نوشته است و گویی در مجلسی وعظی به تنهایی نشسته ام و واعظ تنها مرا مخاطب قرار داده است. حال اگر این تخاطبِ متفرِّد و منحصِر ، یک تخاطب اخلاقی ، همراه با تندی و تَشَر باشد ، شاید سبب خیراتی گردد. خاصیت تخاطب همراه با ترس و لرزِ مفید [ مرتبهء پائین تر از خوف و خشیّت ] در بعضی ، سبب حرکت های کمالی می گردد.
یادم هست ، قبل از طلبگی به لطفِ شخصی با آثار شهید آیت اللّه دستغیب رحمة اللّه آشنا شدم . شب های بسیاری از شدت تخاطب سخنان او بر خودم ، بهتان زده گشتم و ساعت ها به فکر فرو میرفتم. تا کم کم علاقهء به ایشان درون من ایجاد شد ، و تمام یا بسیاری از آثار اخلاقی ایشان را ، در همان دوران راهنمایی-دبیرستان مطالعه کردم . تا جایی که وقتی تصمیم به طلبه شدن گرفتم ، یکی از آمال من ، شباهت به ایشان بود! زهی خیال باطل!
بخاطر دارم ، ممتحن و مصاحبهگرِ آزمونِ ورودی حوزه وقتی از من پرسید ، به کدام شخصیت از علمای انقلاب علاقهمند هستی؟ بیدرنگ پاسخ دادم ؛ شهید دستغیب! بعد که پرسید اورا از شهید مطهری رحمة اللّه بالاتر میدانی یا خیر ، با آنکه جوِّ آن مرکز حوزوی ، محوریت آثار شهید مطهری بود ، بنده با کمی تأمل و البته دلهره پاسخ دادم: بله! و به زعم خویش ، تأکید داشتم که جامعه امروز ما ، معلّم اخلاق میخواهد.
بعدها که با آثار مرحوم إمام خمینی رحمة اللّه مانند : چهل حدیث ، آداب الصّلاه و خصوصا نامههای عرفانی ایشان آشنا شدم ، در فهم بالاتری از ارتباط با سخنان و کتاب های تخاطبی قرار گرفتم ، کُتُبی که علاوه بر تخاطب و رُشد ، یک ترسیم جهانبینانه از راه انسان نیز در طرحریزی اخلاق در خود جای داده بود. حرفهایی که قرار نبود أخلاقِ صرف باشند و نهایتا ترک گناه ساده ، بلکه به دنبال هدفی بودند ، که علاوه بر ایجاد أخلاق ، شخص را در مسیر عبودیت و شناخت در افق اهل بیت علیهم السلام و انسان کامل قرار دهند. تا نظامِ اخلاقی و عملی ، بر أساس و مطابق با نظام أخلاق و عرفانِ نظری پیریزی شود ! رزقنا اللّه و ایّاکم الموت فی سبیل المستبین.
مسعودرحمانی
#فلسفه
#اخلاق
#ارسطو
« اخلاق نیکوماخوس ، سعادت و فضیلت »
ارسطاطالیس [ ۳۳۲ قبل از میلاد ] مشهور به ارسطو ، آثار مختلفی در زمینه اخلاق دارد . معروف ترین آنها «أخلاق نیکوماخوس[ بعضی نیکوماخُس نیز نوشته اند] » است. او مباحث مختلفی در خصوص تقسیم حکمت به نظری و عملی ، و تقسیم حکمت عملی بر اساس ساحات مختلف بشری ، فرد ، خانوده[ اجتماع ] و جامعه به أخلاق ، تدبیر منزل و سیاست مُدُن مطرح کرده است. و اخلاق عملی را در این سه بخش تسرّی داده و از آن سخن گفته است.
ارسطو دال مرکزی اخلاق خود را « سعادت » میداند و برای دستیابی به سعادت به دنبالِ تعریف « فضیلت » می رود ، تا به وسیله آن ، بتواند راههای وصول به سعادت را بیابد . این طرح تا قرون بسیاری ، حرف اوّل نگاه اخلاق گرایانه به فرد ، خانواده و جامعه بود . تا جایی که در حکمت اسلامی نیز جا خوش کرد . فارابی و بوعلی به تبعیت از او ، سعادت را [ البته با گستره بیشتری ] دالّ مرکزی مدینهء فاضله میدانستند.
ارسطاطالیس معتقد است؛ سعادت از جمله گزاره هایی است ، که جمیع ابنای بشر آن را می دانند و به آن اعتقاد دارند ، اما تمام اختلاف آنها بر سر مصداق و البته مفهوم فلسفی آن است. او شاید اولین نفری باشد ، که بعضی مسائل دخیل در سعادت را به نحوی « بذات » ، برای انسان ثابت می داند و سیرِ او در اخلاق را به سوی مطلوبی میبیند که « فینفسه » مطلوب باشد ، نه آن که به دلیل چیزی دیگر مطلوب شده باشد .
او در نیکوماخوس می گوید: « در نامِ این خیر، بیشتر مردم اتّفاق نظر دارند و همه، اعم از عوامالنّاس و نخبگان و تربیت یافتگان، آن را « سعادت » مینامند. و زندگی نیک و رفتار نیک را با سعادت برابر میشمارند. امّا در اینکه سعادت چیست، عقاید گوناگونی وجود دارد و میان تودهی مردم و تربیت یافتگان اختلاف نظر حکم فرماست. »
اگر چه انسان فضیلتمند ، خود حظِّی وافر از سعادتمندی برده است ؛ اما ، همین فضیلت میتواند مسیر را برای دستیابی به دیگر سعادات و استواری در آن هموار و بلکه ایمن کند : « فضیلت ، ملکهای است که حد وَسَطی را انتخاب میکند ، که برای ما درست، و با موازین عقلی سازگار است . حد وسط، میان دو عیب، یعنی افراط و تفریط قرار دارد. و در حالی که رذیلت، در حوزهی عواطف و اعمال از آنچه درست است و باید باشد ، عقب میماند یا از آن تجاوز میکند . [اما] فضیلت، حد وسط را مییابد و میگزیند . بدین جهت، فضیلت از لحاظ ماهیّت و تعریف، حد وسط است و از حیث نیکی و کمال، والاترین ارزشها».
مسعودرحمانی
مسجود
موضوع أحکام و مدخلیت علم در آنها از منظر صاحب حدائق (ره)
#فقه
#حدائق_ناضره
#صاحب_حدائق
موضوع أحکام و مدخلیت علم در آنها از منظر صاحب حدائق (ره)
در لسان فقها هرگاه از واژهی موضوع استفاده می شود منظور آن ها ؛ موضوعِ احکامِ واقعی ،[ اعم از تکلیفی و وضعی ] ذاتِ عمل است و علم و جهل مکلّف تأثیر و البته مدخلیّت در موضوع آن در ثبوت حکم ندارد . این مسأله متفقٌ علیه است ؛ به نحوی که اگر در نظام منطقی و أصولی رایج ، اندک تأملی به این مطلب شود ، واضح و صریح است.
اگرچه ادله عقلی [ مانند : «جعل احکام» ، متوقف بر فرض موضوع است و اگر بخواهد؛ «علم به حکم» ، در «موضوعِ حکم» اخذ شود ، به نحوی که بدون علم ، حکمی در خارج موجود نباشد، ثمره آن توقف الحکم علی موضوعه می شود . از طرف دیگر علم به حکم ، متوقف بر وجودِ حکم است و این دور می باشد.] و ادله نقلی_لفظی [ اطلاقات ادله و وجوب تعلم ] نیز بر این خصوص اقامه شده است.
أما در این میان ، مرحوم یوسف ابن احمد بحرانی ( قرن۱۲) مشهور به «صاحب حدائق » در کتاب حدائق الناضرة قولی مهم و شگرف ، بر خلاف مشهور علما بیان می کند. او می نویسد: « المستفاد من الأخبار ان النجس ليس عبارة عما ذكروا بل هو عبارة عما علم المكلف بملاقاة النجاسة له، كما ان الطاهر ليس عبارة عما لم تلاقه النجاسة بل عما لم يعلم ملاقاتها له ».
ایشان معتقد است : حکمِ واقعیِ وجوبِ اجتناب ، از نجاسات در عالم واقع ، مقید به علم به حکم (جعل) می باشد. از این رو وجوب تکلیفیِ اجتناب از نجس ، نسبی بوده و مقید به علم به آن خواهد بود . یعنی موضوعِ احکام از منظر ایشان ؛ مرکب از [ موضوع خارجی + علم به آن ] است . درحالیست که جمیع علما معتقدند ، صرفا « فعلیتِ » احکام واقعی ، متوقف بر علم به جعل بوده است و در مقام جعل ، حکم مطلق است و جهل به وجوب اجتناب ، مانع از جعل آن نخواهد بود .
و من هنا یظهر : مطابق نظر صاحب حدائق علم ، جزءِ موضوعِ حکم واقعی به وجوب اجتناب از نجس میباشد و بنابراین ثبوت حکم « نسبی » است ، به این معنا که همراه با علم و یقین به نجاست ، حکم واقعی لزومِ اجتناب ، برای او ثابت شده و کسی که جاهل است ، چنین حکمی بر وی نیست.
ثمره بحث صاحب حدائق ، تغییر معنای اصطلاحیِ طهارت و نجاست و تغییر سعه و ضیق آن ها است. زیرا طهارت از منظر ایشان ؛ شاملِ عدم علم به نجاست می شود . در نتیجه اگر شیءِ طاهری با عینِ نجس ملاقات نماید و مکلّف ، علم به نجاست آن نداشته باشد ، شیء طبق نظر مشهور نجس است ، زیرا صرف ملاقات کفایت می کند ، هر چند وجوب اجتناب ندارد . اما مطابق نظر محقق بحرانی در ما نحن فیه ، شیء واقعا طهارت داشته! و نیازی به اجتاب از آن نیست ، بلکه أساسا اجتناب واجب نیست . ثمره جالب تر آنجایی مشخص می شود که اگر فرد دوّمی نسبت به همین شیء ، علم به نجاست داشته باشد ؛ در حق آن فرد دوم ، شیء نجس بوده و در نتیجه واقعا وجوب اجتناب دارد.
مسعودرحمانی
صلی اللّه علیک یا فاطمه الزهراء
از چوب، خون تازه روان شد به روی خاک
از بس که با غلاف به پهلوی در زدند
صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمه الزهرا
مردی که هیچ ضربه به پشتِ کس نزد
زهراش را جماعتی از پشتِ سر زدند
May 11