eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 🍃 🔖امام على عليه السلام: براى آنچه از دست رفته است اندوه به دلت راه مده، كه تو را از آنچه مى آيد باز مى دارد 📚غرر الحكم حدیث 10434 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃 🍃 🔖 شادابی پوست با این اصطلاح را شاید تاکنون نشنیده باشید ولی حتما درباره مورد کمودت و تیرگی پوست علاقه مندید بیشتر بدانید. جالب است بدانید خیلی از افراد که چهره ای دلنشین و نورانی دارند روزانه حداقل سه بار این کار را انجام می دهند بدون اینکه بدانند نامش چیست. ✔️معمولا در وضو گرفتن که مستحب است با آب کمی خنک هم انجام شود سوای از آثار معنوی وضو بخاطر نحوه ی پاشیدن ملایم آب به صورت تحریک سلولی پوست و ضربه ملایم آب خنک منجر به افزایش جریان خون و تقویت و شاداب شدن پوست می گردد. به این عمل پاشیدن آب به صورت، گفته می شود که آثار درمانی بسیار خوبی در شادابی و نشاط پوست دارد. 🖋دکتر زهرا شیخی مبارکه (متخصص طب سنتی ایرانی )🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃 🍃 🔖 چرا چربی خونم پایین نمی آید؟! 🌀یکی از مشخصه های سندرم متابولیک چربی خون بالا است. 💠حتما شما هم افرادی را دیده اید که اظهار می‌کنند علی رغم رعایت زیاد در مصرف چربی ها، اما همچنان چربی خونشان بالاست. ✔️باید بدانیم که فقط کم مصرف کردن چربی کافی نیست؛ عدم رعایت آداب تغذیه وجود مشکلات گوارشی زیاده روی در خوردن غذاهای دیرهضم و غلیظ خوردن آب بسیار سرد نداشتن فعالیت بدنی متناسب با سن و فصل و مزاج کم خوابی ها و دیر خوابیدن های متوالی همه و همه در افزایش چربی خون تاثیر دارد. ✅ در کنار این رعایت ها اصلاح حال کبد هم به کنترل چربی خون کمک زیادی می کند. ⚠️ممکن است در برخی افراد حجامت هم کمک کننده باشد. البته ابتدا باید مشخص شود که این حجامت برای فرد مناسب هست یا ممکن است عوارض دیگری به همراه داشته باشد.همینطور، چگونگی و زمان انجام حجامت هم مهم است. 🖊دكتر سمیه فتعلی(متخصص طب سنتی ايراني) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃 🍃 🔖خواص مویز در طب سنتی طبیعت مویز بنا به نوع انگور آن و شیرینی آن متغیر است. (مویز انگوری است که بر درخت خشک شده باشد.). مویز تقویت کننده‌ی کبد و چاق کننده می‌باشد. در سرد مزاجان موجب تحریک و تقویت میل جنسی می‌گردد. مویز هضم کننده غذا، گرم کننده کل بدن بخصوص کلیه و مثانه است. تحلیل برنده بادها و ضدنفخ است. تقویت کننده معده و ریه و کبد و کلیه و مثانه است. بازکننده انسداد عروق است. ادرار آور و ملین است. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
(سنگی که به هوا می رود تا بر گردد هزار چرخ می‌خورد): در عبارت بالا گاهی جای سنگ عبارت سیب را هم به کار می‌برند ولی صحیح آن از نظر ریشه تاریخی همان کلمه سنگ است که گمان می‌رود سیب به علت مدور بودن بعدها جای سنگ را گرفته باشد. مورد استفاده و اصطلاح ضرب المثل بالا هنگامی است که کسی در جریان زندگی دچار مشکلی شده باشد و هیچ گونه راه چاره و علاجی برای رفع مشکل و مانع موجوده منصور نگردد . در چنین موقعی به آن شخص مایوس و ناامید از راه دلجویی و تقویت حس اعتماد و اطمینان چنین می‌گویند:" هر گز نا امید مشو . از آینده کسی خبر ندارد که چه نقشی بازی می‌کند کسی چه می‌داند؟ شاید صلاح و مصلحت کار تو در وقوع این حادثه باشد زیرا از قدیم گفته‌اند : سنگی که به هوا می‌رود تا برگردد هزار چرخ می‌خورد" متوکل عباسی از خلقای سفاک و خونخواری بود که مراتب عناد و دشمنی او نسبت به خاندان بنی هاشم و آل علی (ع) حد و میزانی نداشت ، مخصوصا" در جریان به آب بستن سرزمین کربلا که به دستور متوکل انجام گرفت بر اهل اطلاع پوشیده نیست. باری این مرد شقی افراد بی گناه را به عناوین مختلف و معاذیر غیر موجه به زندان می انداخت به قسمی که در زمان خلافت او تمام آزاد مردان در قید و زنجیر بودند و کلیه زندانها پر شده بود چون مدتی بدین منوال گذشت و خلیفه از نگهداری زندانیان بی گناه خسته شده بود به جای آن‌که دستور دهد آن بیچارگان بی گناه را آزاد سازد به عادت خبث طینت فرمان داد همه را گردن بزنند. عمله سیاست دست به کار شدند و آن بخت بر گشتگان را به کشتار گاه برده یکی پس از دیگری از دم تیغ می‌گذراندند. در میان زندانیان جوان خوش سیمایی وجود داشت که صباحت و جوانیش دل فرمانده کشتار را به رقت آورده بود. از آن جوان پرسید" کجایی هستی؟" جواب داد " اهل همدانم" سوال کرد" گناهت چه بود؟" پاسخ داد: " نمی‌دانم" فر مانده کشتار گفت " چون قدرت و جرئت تخلف از اجرای فرمان خلیفه را ندارم و از کشتن تو نمی‌توانم سر پیچی کنم لذا اگر چیز دیگری که انجام و اجابتش برای مقدور و میسر باشد از من بخواهی با کمال میل اطاعت می‌کنم و مشعوف می‌شوم. " جوان همدانی گفت:" مدتی است چیزی نخوردم . لقمه نانی به من برسان تا صد جوع کنم." به دستور فرمانده کشتار غذای ماکولی آوردند و جوان با نهایت خونسردی و بدون اعتنا به صحنه کشتار شروع به خوردن غذا کرد. فرمانده کشتار را از حال جوان شگفتی و حیرت به دست داد و گفت:" ای جوان از حال و رفتار تو سر در نمی آورم. چنان به خوردن مشغول هستی انگار در سفره خانه نشسته ای و هیچ حادثه شومی در انتظار تو نیست در حالی که چون چند نفر دیگر کشته شوند نوبت به تو میرسد که در زیر تیغ جلاد دست و پا بزنی." جوان همدانی که دست راستش در قدح غذا بود با دست چپ سنگی از زمین برداشت و گفت:" نگاه کن، تا این سنگ به هوابرود و بر گردد هزار چرخ می خورد. خدا داناست که در طول مدت این چرخش چه اتفاقی روی خواهد داد." این بگفت و سنگ را به هوا افکند و لقمه غذا را در دهان گذاشت . از عجایب روزگار آنکه هنوز سنگ به زمین فرود نیامده بود که از دور گرد خاکی بر خاست و سواری در رسیده فریاد بر آورد:" دست نگهدارید. دست نگهدارید. متوکل را کشتند." با این ترتیب جوان همدانی و بقیه بی گناهان از کشته شدن نجات یافتند و عبارت بالا ضرب المثل گردید.🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلم گوسفند چند ساعت تو اب نمک‌ گذاشتم، سپس شستم و داخل زودپز ریختم تا بالای قلم ها اب اضافه کردم.دوعدد پیاز بزرگ اضافه کردم.ادویه نریزید چون ادویه تو هر غذای متفاوته، وقتی پخته شده صاف کردم داخل ظرف اب جداگانه تو یخچال گذاشتم تو خودشو بگیره قلم ها دوبار داخلش اب ریختم یکساعت که جوشید ژله ها از قلم جدا کردم میکس کردم و گذاشتم یخچال خودشو که گرفت برش دادم‌ و داخل فریز گذاشتم.عصاره اول واسه انواع خورشت ها و عصاره دوم برای انواع پلوهای مخلوط مثل عدس پلو ماش پلو‌ انواع دمپختک ها‌ و حتی اش و سوپ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روغن پیاز قارچ ادویه جات ترشی جات: نمک ، فلفل ، سیر خشک سبزیجات برای طعم دادن پنیر موزارلا گوجه فرنگی نان پیتا ابتدا پیاز رو داخل روغن سرخ کنید در ادامه قارچ ،نمک، فلفل قرمز و پودر سیر رو بهش اظافه و کاملا سرخ کنید. حالا سبزیجات موردنظرتون رو بهمراه گوجه خورد شده و پنیر موزارلا بهش اظافه و مجددا سرخ کنید.همه چیز اماده ست.مطابق فیلم نان های پیتا رو برش و موادمون رو بهش اظافه کنیدحالا نان ها رو بزارید داخل ماهیتابه و با کمی روغن سرخ کنید https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاجر مواد لازم: ۱۰ عدد نان تست⁣🍞 ۲ عدد تخم مرغ⁣🥚 ۱/۲ ق‌چ فلفل سیاه⁣🌶 ۳ ق‌غ شیر⁣🥛 ۱ فنجان پودر سوخاری🍘 ۱ عدد سینه مرغ پخته⁣🍗 ۱/۲ فنجان خیارشور⁣🥒 ۱/۲ فنجان ذرت پخته⁣🌽 ۱/۲ فنجان جعفری⁣🍀 ۳ ق‌غ ماست چکیده⁣🍶 ۱/۲ ق‌چ فلفل سیاه⁣🌶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
کرم کارامل بدون فر ‌ ‌یک پیمانه شکر دو ونیم پیمانه آب 4 قاشق غذاخوری شیرخشک 2 بسته پودر کرم کارامل یک پاکت پودر خامه یک پاکت خامه یک پیمانه شکر رو روی حرارت بگذارید و هم بزنید تا طلایی شود و آن را در قالب ها بریزید،یا اینکه از سس کارامل آماده موجود در بسته پودر کرم کارامل استفاده کنید.همه مواد به جز شکر رو داخل مخلوط کن بریزید تا یکدست شود و بعد داخل قابلمه روی حرارت بریزید تا جوش بیاید و آن را در قالب ها بریزید و در یخچال به مدت 4 تا 6 ساعت بریزید. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ سینه مرغ ۱ عدد پنیر پارمزان ۱۰۰ گرم نمک و فلفل سیاه آویشن و‌ پودر سیر نصف قاشق چای خوری نان تست ۱۰ عدد کاهو نصف ارد ۱/۴ پیمانه تخم مرغ ۱ عدد سس تند ۱ ق غ سیر ۱ حبه روغن زیتون ۵ ق غ زیتون ۱۰ عدد گوجه ۱۰ عدد مواد سس ارده ۵ ق غ لیمو نصف نمک و فلفل https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مواد لازم : ژله آلوئه ورا یا موز :یک بسته شکر : یک ق غ آب جوش : یک سوم لیوان بیسکوییت ساقه طلایی یا چیزی که دوس دارین :دو بسته شکلات :110گرم روغن مایع :دو ق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😋 2 فنجان عدس قرمز 1 سیب زمینی بزرگ عدس را بشویید و در تابه قرار دهید، سیب زمینی را خرد کرده و 5 لیوان آب جوش اضافه کنید و با هم بپزید. برای سس مقداری روغن در تابه بریزید و 1پیاز را سرخ کنید. 2_3حبه سیر اضافه کنید. 2 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی ریخته سرخ کنید. مقدار مورد نظر را از زیره سبز، فلفل سیاه،نمک اضافه کنید. در نهایت، 1 قاشق غذا خوری از انار ترش یا نصف لیمو را اضافه کنید. اضافه کردن 2 فنجان بلغور در عدس پخته شده و مخلوط كردن و پختن آن به مدت 5 تا 10 دقيقه بگذاريد. پس از استراحت، سس را اضافه كنيد و آن را به خوبي مخلوط كنيد. گلوله کرده. مقداری جعفری خرد شده و با پیاز و آب نصف لیمو ریخته خوب مخلوط کنید.در آخر با جعفری ورقه های لیمو تزیین کنید. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷مواد لازم: _بادمجان (یک کیلو استفاده کردم). نمک (ترجیحا درشت یا سنگ نمک) _ گردوی کوبیده به میزان دلخواه. دو قاشق بزرگ فلفل. 8 حبه سیر، ریز خرد شده فلفل تند سرکه دستور پخت: ✨ بادمجان را در آب جوش غوطه ور می کنیم و با حرارت زیاد می گذاریم تا بجوشد و از بالا به پایین مدام هم می زنیم . قبل از پخته شدن آن را اب کش کرده و داخل یخ می گذاریم. فقط 5 دقیقه بجوشانید وسطش برش میزنیم و از داخل و خارج نمک میزنیم (حدود نصف قاشق چایخوری.. اونایی که استفاده کردم کوچیک بود بزرگترینش من قرار دادن سه چهارم قاشق چای خوری نمک دارن) داخل کاسه میریزیم و وزنه سنگینی روی آنها میگذاریم مثل فیلم.. 🌟 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍀دوعامل مهم برای پربرگ و برگ های پهن و بزرگ👇 1⃣نور غیرمستقیم(دوسه متری پنجره جنوبی) 2⃣خاک و کود مناسب:60درصدخاک برگ ,10درصدکود گوسفندی,10درصدماسه بادی,20درصدپوست برنج ✅کود ۲۰.۲۰.۲۰‌ هر ماه و آهن هر سه ماه (زمستون کود ندید ) 🌿⃟🌸🌿⃟🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
برگهای سانسوریا میوفته و نمی ایسته؟ سانسوریا گیاه کم آبیه ودر اثر آبیاری زیاد سریع ریشش میپوسه وگیاه خودشو می اندازه پس هروقت سطح خاکش خشکه آبش بدید و رو برگاش آب نریزین 🌺🌺🌺 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
یکی از بیشترین سوال های شما در مورد گل س که چرا با سبز شدن یک برگ، برگی از پایینش زرد میشه❓ به سه دلیل برگهای دیفن باخیازردمیشه 👇 1⃣خاکش خیسه و شما ابش میدید 💦❌(دست بزنید خاکش خشک شد سیرابش کنید وآب زیرگلدونی رو خالی کنید) 2⃣جابجایی وکمبود نور باعث میشه هر هفته یه برگش زرد شه پس کنار پنجره جنوبی بزاریدش و اصلا حابجاش نکنید 3⃣سرما که بیشتر برای فصل زمستوه(بیشتر گلها بخصوص دیفن بدلیل سرما برگاش زرد میشه) ✍دقت کنیدوقتی تازه میخریدش چون از گلخونه به خونه شما منتقل شده مطمئنا چند تا برگشو بدلیل جابجایی ازدست میده ولی بعد چند هفته خوب میشه😊 🌿⃟🌸 🌿⃟🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🐣 🐿از پدیده های عجیب طبیعت، برف بازی سنجابهاست ! 🔴این بازی دوستانه و جالب در میان سنجابها در زمستان شباهت زیادی به برف بازی انسانها دارد و شامل پرت کردن گلوله های برفی نیز می شود ! 🌿⃟🌸 🌿⃟🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بومیه افریقای جنوبی, گیاهی با پیاز بنفش 🌱خاک کاکتوس میخواد و ابیاری بعدازخشک شدن خاک مگرنه پیازش میپوسه ☃به سرما حساسه پس زمستونا بیرون نمونه تو بهارگلهای خوشگلی میده 🌼 🤓وقتی پیازشو میکارید نصف پیاز باید داخل خاک باشه،برای رشد به نور کافی احتیاج داره تا رشد کنه و رنگشو حفظ کنه ☀️بهترین مکان پشت پنجره آفتابگیر هست ✅هر ماه با کود ۱۰.۱۰.۱۰ تقویتش کنید. 🌿⃟🌸 🌿⃟🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
سقز : صمغ یا شیره غلیظ درخت بنه است، که در ساخت آدامس مورد استفاده قرار میگیرد. •••••🌸 🌸🍃••••• https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
از گیاهان لاکچری و بسیار زیباییه که اینروزها در گلخونه ها زیاد برای فروش ارائه میشه بونسای گیاهی بسیار مقاوم با رشد کم و مقاوم به بیماری هاس ✴️این گیاه نور میخواد ولی دور از تابش آفتاب، به دفعات ابیاری زیاد حساسه و برگاش از آب زیاد سیاه میشه، 💦دقت کنید تا خاکش خشک نشده آب نمیخواد ✅دمای بیست درجه و محیطی خشک رو ترجیح میده و تا حدودی بسرما مقاومه 🌱این گیاه در اثر نور کم برگهاش و از دست میده پس در قسمت پرنور خونه نگهداریش کنید. 🌿⃟🌸 🌿⃟🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
با نام علمی که از خانواده افوربیاهاس شیره ای سمی داره ☀️نیاز بنور فیلتر شده از پشت پنجره جنوبی داره ولی این نور نباید شدید باشه چون باعث شدن برگهاش میشه ❌سرما ، گرما و آبیاری کم یا زیاد باعث از پایین میشه که معمولا این اتفاق در زمستان میوقته 💧👌یادتون باشه تا خاکش خشک نشده آبش ندید و از پنجره کمی فاصلش بدید ⬅️اول پاییز یا آخر زمستون هرس و قلمش بزنید 🌿⃟🌸 🌿⃟🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
که به فلامینگو یا دم خوکی هم معروفه بعضیا عقیده دارند که شیطان رو دور می‌کنه 🤓از گل‌های خوب تصفیه هوا هست و نیاز بنور فیلتر شده از پشت پنجره رو به قبله داره ❌☀️ولی آفتاب نباید به برگاش بتابه (آفتاب برگاش و میسوزونه و نور کم گیاه رو ضعیف می‌کنه ) 💧آب رو برگاش نباید بریزه و فقط هفته ای یکبار گیاه سیراب شه ✔️هر ماه یا کود ۱۲.۱۲.۳۶ و هر سه ماه با کود آهن تقویتش کنید ❌💀آبیاری زیاد و اسپری آب به برگاش از عوامل مهم در از بین رفتن این گیاه میشه 🌿⃟🌸 🌿⃟🌸 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_هشتاد ... تصمیم گرفتم برای اینکه کمی از فکر و خیال پارسا و بابام بیام بیرون برم خاطرات مهردا
... -کجا عشقم؟..عزیزدلت اومده کجا می خوای بری؟..دیگه نمی خوام تنهام بذاری.. نگاهش کردم..با غیض گفتم:خفه شو...من عشقه توی هرزه نبودم و نیستم..اماره کارهای درخشانتو دارم... زل زدم توی صورتشو ادامه دادم:هر مرده دیگه ای رو بتونی خر کنی منو نمی تونی...چون من از اوناش نیستم...بهتره بری یکی لنگه ی خودتو پیدا کن... لبخند پر از عشوه و نازی زد ودستشو از روی شونم سر داد و اورد روی سینه ام..هرم گرم نفسهاش می خورد توی صورتم...بوی عطرش داشت دیوونه ام می کرد..از همه بدتر اون چشمای اغواگرش بود.. خدایا نه..نذار گناهی مرتکب بشم.. چشمامو بستم که صداشو زمزمه وار کنار گوشم شنیدم:چیه؟نمی تونی نگام کنی؟می ترسی نتونی خودتو کنترل کنی؟..چرا جلوی خودتو می گیری عزیزم؟...من حاضرم همه جوره خودمو در اختیارت بذارم...همه جوره...تو عشقمی...میخوام باهات باشم.. از زور خشم و عصبانیت تموم تنم می لرزید..گرمی نفسهاشو حالا از فاصله ی کمتری حس می کردم...چشمامو باز کردم..صورتش با کمترین فاصله جلوی صورتم بود..نگاهش بین چشمامو و لبام در رفت و امد بود... خیلی پست بود..خیلی... با یه حرکت از جام بلند شدم و محکم زدم توی صورتش..یقه ی لباسشو گرفتم توی دستامو چسبوندمش به دیوار... داد زدم:خفه شو اشغال..من اگر بمیرم هم دستمو به تن و بدن کثیف تو نمی زنم.. تقه ای به در خورد وبعد صدای منشیم بود که از پشت در گفت:اقای بزرگ نیا...قربان.. حالتون خوبه؟.. بلندتر داد زدم:هیچ کس حق نداره بدون اجازه ی من در این اتاق رو باز کنه..فهمیدید؟ دیگه صدایی نشنیدم... نگاهمو دوختم تو چشمای زیبا...با ترس زل زده بود به من... تکون محکمی بهش دادم و گفتم:چیه؟...چرا ترسیدی؟...کثافت هرزه تو پیش خودت چی فکر کردی که جرات کردی این حرفا رو به من بزنی؟هان؟..فکرکردی انقدر بی اراده و از خود بی خود هستم که سریع خامت بشم؟.. تکون محکمتری بهش دادم و گفتم:چیه؟نکنه معشوقه ات ولت کرده رفته دنبال یکی دیگه که افتادی دنبال یه طعمه ی بهتر تا شکارش کنی؟..لابد طعمه ای بهتر و چرب ونرمتر از من گیرت نیومده اره؟پیش خودت گفتی میرم با دو تا کلمه خرش می کنم ودوتا عشوه خرکی جلوش میام اونم رامم میشه اره؟... پرتش کردم کف اتاق و داد زدم:ولی کور خوندی...من عاشق زن و بچه هامم...عطیه تنها عشقه من توی زندگیمه...اون پاکه..وفاداره ..از ته قلبم دوستش دارم و حتی حاضرم به خاطرش جونمم بدم... جلوش زانو زدم و ادامه دادم:میدونی چرا؟ داد زدم:میدونی؟...چون مثل تو یه هرزه نیست..یه کثافت خودفروش نیست...کسی که من می تونستم دوستش داشته باشم ولی ...تو..تو دختره ی هرجایی از احساس پاک من سواستفاده کردی..تو... با خشم داد زد:تو حق نداری به من توهین کنی...حق نداری هر حرفی که لایق خودت و همه کس و کارته رو بار من کنی... از جام بلند شدم و رفتم در اتاقمو باز کردم و در حالی که به بیرون اشاره می کردم داد زدم:خفه شو و هر چه زودتر از جلوی چشمام گورتو گم کن..دیگه هم نمی خوام نه اینجا نه دم خونم و نه هیچ کجای دیگه ببینمت...برای همیشه گورتو از توی زندگیم گم کن...زودباش.. قلبم تند تند می زد و تنم می لرزید...انقدر عصبانی شده بودم که دوست داشتم همونجا بگیرمش زیر مشت و لگد...ولی اون حتی لیاقت این رو هم نداشت.. از روی زمین بلند شد و کیفشو از روی صندلی برداشت....اومد جلوم وایساد..دیگه نگاهش افسونگر نبود...طوفانی بود.. با نفرت نگام کرد وگفت:اقای مهرداد بزرگ نیا...بازی همین جا تموم نمیشه...منتظرم باش..مطمئن باش کاری باهات می کنم که تا اخر عمرت فقط کارت بشه حسرت خوردن و اه کشیدن.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
.پس زدن من.. عواقب خیلی بدی داره... نگاه شیطانیشو دوخت توی چشمامو گفت:منتظرم باش...خیلی زود بر می گردم..ولی...اومدنم مساوی با نابودیته... خنده ی عصبی و بلندی کرد و از در اتاق بیرون رفت... رو به خانم منشی که جلوی میزش وایساده بود و با ترس نگام می کرد گفتم:هیچ احدی..تاکید می کنم هیچ احدی حق نداره از موضوع امروز چیزی بدونه مخصوصا خانواده ام...هر چی دیدی و شنیدی رو همین جا چالش می کنی...اگر فقط یه کلمه از در این شرکت حرف بره بیرون بی برو برگرد اخراجی..شنیدی؟ جوابمو نداد که بلندتر داد زدم:شنیدی چی گفتم؟.. با ترس تند تند گفت:بله قربان..بله شنیدم..مطمئن باشید.. سرمو تکون دادم و رفتم توی اتاقم و در رو بستم..نشستم پشت میزمو دستامو گذاشت روی سرم و چشمامو بستم.. یاد نگاه و حرفای اخرش افتادم..نمی دونم چرا ولی یه حسی بهم می گفت حرفاش فقط یه بلوف نبوده...یعنی امکانش هست کاری بکنه؟..از این زن شیطان صفت هر چی بگی بر میاد... اه عمیقی کشیدمو دستمو از روی سرم برداشتم...طاقت اینحا موندنو نداشتم...کیفمو برداشتم و به منشی گفتم می تونه بره... توی خیابون بی هدف رانندگی می کردم..ذهنم حسابی درگیر حرفای اخر زیبا شده بود...خدایا چرا پای این زن رو به زندگیم باز کردی؟...چرا؟... *** 1 هفته بود که دیگه خبری از زیبا نشده بود...کم کم داشتم به این باور می رسیدم که حرفاش بلوف بوده و خواسته منو بترسونه...تا اینکه یه روز عطیه سراسیمه اومد شرکت و گفت هومن گم شده... توی ماشین نشسته بودیم و داشتیم می رفتیم اداره ی پلیس...قلبم تیر می کشید..چشمام می سوخت...عطیه کنارم نشسته بود و هق هق می کرد... گفتم:اروم باش عزیزم..برام تعریف کن چطور این اتفاق افتاد؟ عطیه با گریه گفت:خیر سرم می خواستم بچه ها رو ببرم بیرون هوا بخورن..گفتم ببرمشون پارک...پرهام تشنش شد گفت اب میخوام..ابخوری همش چند قدم باهامون فاصله داشت...هومن روی صندلی نشسته بود و به بچه ها نگاه می کرد...دست پرهام رو گرفتم و بردمش سمت ابخوری پرهام اب خورد و همین که برگشتم دیدم هومن روی صندلی نیست...هرچی اطرافو گشتم نبود که نبود..همونجا نشستم روی زمین و زدم توی سر خودم..مردم دلداریم می دادن و پرهام گریه می کرد...ولی بچه ام گم شده بود...هومنم... نگام کرد و گفت:مهرداد من پسرمو می خوام...هومنه من الان کجاست؟... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
.. با اینکه خودم حالم از اون بدتر بود و اشک توی چشمام جمع شده بود گفتم:نگران نباش عزیزم..خدا بزرگه..حتما پیداش می کنیم.. به پلیس خبر دادیم اونها هم یه عکس از هومن خواستن و گفتن نشونی های لباسی که تنش بوده رو هم بدیم... جناب سروان یه نگاه بهمون کرد وگفت:به کسی هم مضنون هستید؟... سریع به عطیه گفتم:عزیزم برو بیرون من چند دقیقه دیگه میام.. عطیه سرشو تکون داد و در حالی که اشکاشو پاک می کرد رفت بیرون... رو به جناب سروان گفتم:بله قربان..من به یه نفر مضنون هستم و تقریبا 90 درصد مطمئنم کار کاره اونه.. بعد هم همه چیزو براش تعریف کردم که زیبا کیه وحتی تمومه تهدیداتش رو هم برای جناب سروان گفتم..اون هم نشونی های زیبا رو پرسید ومنم همه رو دادم و بعد هم گفت اگر خبری شد حتما بهمون اطلاع میده... *** 1 سال از گم شدن هومن می گذشت..تو این مدت پدر ومادرم و دوتا خواهرام ماهرخ و مهناز تنهامون نذاشتن و همیشه من وعطیه رو دلداری می دادند ولی هیچ کدوم اروممون نمی کرد تا اینکه خدا یه دختر خوشگل و ناز بهمون عطا کرد...اسمش رو گذاشتم پریا عطیه همیشه توی تنهایش برای هومن گریه می کرد ولی پیش من که بود ناراحتیشو بروز نمی داد...خودم که انگار 1 شب 10 سال از عمرم گذشت و واقعا داغون شدم..هر وقت یاد هومن میافتادم بی اختیار اشک می نشست توی چشمام...بچه ام بود..پاره ی تنم بود..درد دوریش برام سخت بود..خیلی سخت... *** روزها.. ماهها ..سالها...گذشتن و گذشتن...ولی هیچ خبری از هومن من نشد...انگار اب شده بود رفته بود توی زمین..زیبا حیله گر و مکارتر از این حرفا بود...معلوم نبود چطور بچه رو دزدیده و کجا قایمش کرده که حتی پلیس ها هم نتونستند ردی ازش پیدا کنند.. پرهام 19 ساله بود وپریا تازه 14ساله شده بود..عطیه از وقتی هومن گم شده بود هر هفته روزهای جمعه به خاطر سلامتی پسرش و پیدا شدنش نذری می پخت ومی برد پایین شهر و بین مردم تقسیم می کرد.. یه روز که داشتیم بر می گشتیم..کمی جلوتر دیدیم دعوا شده... ادامه دارد... عطیه دستشو گذاشت روی دستم که روی دنده بود و گفت:مهرداد نگه دار...نگه دار... -چرا؟... -مگه نمیبینی دعوا شده؟..مثل اینکه چند نفر دارن یه پسر جوونو می زنند..نگاه کن؟.... ماشین رو یه گوشه نگه داشتم...به اون سمتی که دعوا شده بود نگاه کردم..عطیه درست می گفت 3 نفر که همشون هم جوون و کم سن و سال بودن ریخته بودن سر یه پسر جوون تراز خودشون و داشتن می زدنش... سریع از ماشین پیاده شدم و به طرفشون دویدم.. داد زدم:اهای..چکار می کنید؟..ولش کنید... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اون سه تا که یکیشون هم چاقو دستش بود یه نگاه به من کردن و اون پسر رو ولش کرد...وقتی دیدن دارم بهشون نزدیک میشم عقب عقب رفتن. یکیشون گفت:بریم بچه ها...بعد میایم حسابی حالشو جا میاریم.. بعد هم فرار کردن و هر سه دویدن سر کوچه من هم دنبالشون کردم که سوار ماشینشون شدن و گاز دادن و رفتن.. برگشتم سمت اون پسر که دیدم عطیه از ماشین پیاده شده و داره میره طرفش...اون پسر هم سرشو گرفته بود توی دستاشو روی زمین زانو زده بود و ناله می کرد.. رفتم طرفش و دستمو گذاشتم روی شونه اش..عطیه هم کنارم ایستاده بود... صداش زدم:پسرم حالت خوبه؟.. بدون اینکه سرشو بلند کنه نالید:سرم..سرم خیلی درد می کنه... جلوش زانو زدم و گفتم:سرتو بلند کن...بذار یه نگاه بهش بندازم.. با پرخاش دستمو پس زد وگفت:مگه شما دکتری؟...ولم کن بذار به درد خودم بمیرم.. بعد هم از جاش بلند شد و تلو تلو خوران به طرف انتهای کوچه رفت...ولی وسط راه افتاد زمین و از حال رفت... عطیه جیغ خفیفی کشید و هر دو به طرفش دویدیم..اروم زیر شونشو گرفتم و بلندش کردم... -پسرجان...حالت خوبه؟..چرا انقدر لجبازی می کنی؟..من میخوام کمکت کنم.. نالید:نمیخوام...نمیخوام کسی کمکم کنه...اخ...سرم درد می کنه..ای... موهاش ریخته بود توی صورتش و ناله می کرد...بردمش توی ماشین و عقب ماشین خوابوندمش روی صندلی و درو بستم.. رسوندیمش بیمارستان..هنوز نتونسته بودم صورتشو ببینم..نصف صورتش غرق خون بود و موهاش هم ریخته بود توی صورتش..لباساش تیکه پاره شده بود...دلم به حالش سوخت...خیلی کم سن و سال بود.. بردنش توی اتاق و به ما اجازه ی ورود ندادن...به عطیه گفتم:تو برو خونه..امروز خیلی خسته شدی..بچه ها تنهان.. عطیه تمام مدت نگاهش به در اتاق بود...انگارحواسش اینجا نبود.. -عطیه؟..با تو هستم... به خودش اومد و گفت:هان؟چی گفتی مهرداد؟..متوجه نشدم.... -میگم خسته شدی برو خونه پیش بچه ها..من هم تکلیف این پسر مشخص شد میام خونه..برو.. باز نگاهشو دوخت به در اتاق و بعد هم سرشو اروم تکون داد و گفت:باشه من میرم...ولی تنهاش نذار..باشه؟ نگاهش کردم..انگار خیلی نگران بود..رنگش هم پریده بود.. -حالت خوبه عطیه؟چرا رنگت پریده؟.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d