#قصیده
#بهاریه
#هاتف_اصفهانی
نسیم صبح عنبربیز شد بر تودهٔ غبرا
زمین سبز نسرینخیز شد چون گنبد خضرا
ز فیض ابر آذاری زمینِ مرده شد زنده
ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا
صبا پر کرد در گلزار دامان از گل سوری
هوا آکنده در جیب و گریبان عنبر سارا
عبیر آمیخت از گیسوی مُشکین سنبل پرچین
گلاب افشاند بر چشم خمارین نرگس شهلا
به گِرد سروْ گرمِ پَرفشانی قمری مفتون
به پای گل به کار جانفشانی بلبل شیدا
سزد گر بر سر شمشاد و سرو امروز در بستان
چو قمری پر زند از شوق روح سدرهٔ طوبی
چنار افراخت قدِّ بندگی صبح و کف طاعت
گشود از بهر حاجت پیش دادار جهانآرا
پس آنگه در جوانان گلستان کرد نظاره
نهان از نارون پرسید کای پیر چمنپیرا
چه شد کاطفال باغ و نوجوانان چمن جمله
سر لهو و لعب دارند زینسان فاحش و رسوا
چرا گل چاک زد پیراهن ناموس و با بلبل
میان انجمن دمساز شد با ساغر و مینا
نبینی سروِ پا برجای را کآزاد خوانندش
که با اطفال میرقصد میان باغ بر یک پا
پریشان گیسوی شمشاد و افشان طرهٔ سنبل
نه از نامحرمان شرم و نه از بیگانگان پروا
میان سبزه غلطد با صبا نسرین بیتمکین
عیان با لاله جام میزند رعنای نارعنا
به پاسخ نارون گفتش کز اطفال چمن بگذر
که امروز امهات از شوق در رقصند با آباء
همایونروز نوروز است امروز و به فیروزی
بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی مأوا
شهنشاه غضنفرفَر، پلنگآویز اژدردَر
امیرالمؤمنین حیدر، علیِ عالیِ اعلا
به رتبت ساقی کوثر، به مردی فاتح خیبر
به نسبت صَهر پیغمبر، ولیِ والیِ والا
ولیِ حضرتِ عزت، قسیمِ دوزخ و جنت
قوام مذهب و ملت، نظامُ الدینِ و الدنیا
از آنَش عقل در گوهر شمارد جفت پیغمبر
که بیچون است و بیانباز آن یکتای بیهمتا
نسیم صبح عنبربیز شد بر تودهٔ غبرا
زمین سبز نسرینخیز شد چون گنبد خضرا
ز فیض ابر آذاری زمینِ مرده شد زنده
ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا
صبا پر کرد در گلزار دامان از گل سوری
هوا آکنده در جیب و گریبان عنبر سارا
عبیر آمیخت از گیسوی مُشکین سنبل پرچین
گلاب افشاند بر چشم خمارین نرگس شهلا
به گِرد سروْ گرمِ پَرفشانی قمری مفتون
به پای گل به کار جانفشانی بلبل شیدا
سزد گر بر سر شمشاد و سرو امروز در بستان
چو قمری پر زند از شوق روح سدرهٔ طوبی
چنار افراخت قدِّ بندگی صبح و کف طاعت
گشود از بهر حاجت پیش دادار جهانآرا
پس آنگه در جوانان گلستان کرد نظاره
نهان از نارون پرسید کای پیر چمنپیرا
چه شد کاطفال باغ و نوجوانان چمن جمله
سر لهو و لعب دارند زینسان فاحش و رسوا
چرا گل چاک زد پیراهن ناموس و با بلبل
میان انجمن دمساز شد با ساغر و مینا
نبینی سروِ پا برجای را کآزاد خوانندش
که با اطفال میرقصد میان باغ بر یک پا
پریشان گیسوی شمشاد و افشان طرهٔ سنبل
نه از نامحرمان شرم و نه از بیگانگان پروا
میان سبزه غلطد با صبا نسرین بیتمکین
عیان با لاله جام میزند رعنای نارعنا
به پاسخ نارون گفتش کز اطفال چمن بگذر
که امروز امهات از شوق در رقصند با آباء
همایونروز نوروز است امروز و به فیروزی
بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی مأوا
شهنشاه غضنفرفَر، پلنگآویز اژدردَر
امیرالمؤمنین حیدر، علیِ عالیِ اعلا
به رتبت ساقی کوثر، به مردی فاتح خیبر
به نسبت صَهر پیغمبر، ولیِ والیِ والا
ولیِ حضرتِ عزت، قسیمِ دوزخ و جنت
قوام مذهب و ملت، نظامُ الدینِ و الدنیا
از آنَش عقل در گوهر شمارد جفت پیغمبر
که بیچون است و بیانباز آن یکتای بیهمتا
#امام_خمینی_رحمه_الله_علیه
#غزل
#بهاریه
باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب، که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست زمیخانه کنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنی و درویش
یار دلدار! زبتخانه دری رابگشا
گر مرا ره به در پیر خرابات دهی
به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#استاد_سید_رضا_موید
#غزل
بیا که از قدمت سبزی بهار بیاید
بیا که روشنی روز و روزگار بیاید
خزانِ ظلم به تاراج باغ دست گشوده
بیا بیا که بهمراه تو بهار بیاید
امید خفته به دلهای بی شکیب بخیزد
قرار رفته ز جانهای بی قرار بیاید
خوشا ظهور تو مهدی که از شمیم کلامت
نهال وعده ی پیغمبران ببار بیاید
بیا که عیسی پشت سرت نماز گذارد
بیا که خضر به پیش تو پرده دار آید
جهان بخاک فتاد از حکومت بُت و بُتگر
بیا که دولت قران بروی کار بیاید
بشر در آرزوی نهضتت نشسته الهی
که نخل آرزویش زودترببار بیاید
نخواهمت که بگریی ولی بگریه دعا کن
که وقت رفتن ایام انتظار بیاید
ز التفات تو و انفعال خویش (موید)
باستان عطای تو شرمسار بیاید
57637بیا-که-از-قدمت-سبزی-بهار-بیاید.mp3
3.53M
بیا-که-از-قدمت-سبزی-بهار-بیاید.mp3
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#غزل
#استاد_غلامرضا_سازگار
نشاط عید هم از دوریات غمانگیز است
بیا اگر تو نباشی، بهار، پاییز است
چگونه خنده کند آنکه در فراق رُخت
همیشه کاسهی چشمش ز اشک، لبریز است؟
به رونمای جمالت چه آورم با خود؟
که جان هر دو جهان در بهاش ناچیز است
سحرگهان که تو را میزنم صدا مهدی!
ز نکهت نفسم صبح، عطرآمیز است
لبی که وصف تو گوید چو صبح، خندان است
دلی که یاد تو باشد چو گل، سحرخیز است
چگونه کوه گناهم ز پا در اندازد؟
مرا که رشتهی مهر تو دستآویز است
خط امان من از فیض دستبوسی توست
چه بیم دارم اگر تیغ آسمان، تیز است؟
جحیم با تو بهشت گل است "میثم" را
بهشت اگر تو نباشی ملالانگیز است
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#دوبیتی
چهره گل عندلیبان را غزل خوان میکند
دیدن مهدی هزاران درد درمان میکند
باغبان گوید که با یک گل نمیگردد بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان میکند
همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي؟!
به كسي جمال خود را ننمودهيي و بينم
همه جا به هر زباني، بود از تو گفت و گويي!
غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گويي!
به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويم
شدهام ز ناله، نالي، شدهام ز مويه، مويي
همه خوشدل اين كه مطرب، بزند به تار، چنگي
من از آن خوشم كه چنگي بزنم به تار مويي!
چه شود كه راه يابد سوي آب، تشنه كامي؟
چه شود كه كام جويد ز لب تو، كامجويي؟
شود اين كه از ترحّم، دمي اي سحاب رحمت!
من خشك لب هم آخر ز تو تَر كنم گلويي؟!
بشكست اگر دل من، به فداي چشم مستت!
سر خُمّ مي سلامت، شكند اگر سبويي
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جويي!
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بويي
ز چه شيخ پاكدامن، سوي مسجدم بخواند؟!
رخ شيخ و سجدهگاهي، سر ما و خاك كويي
بنموده تيره روزم، ستم سياه چشمي
بنموده مو سپيدم، صنم سپيدرويي!
نظري به سويِ (رضوانيِ) دردمند مسكين
كه به جز درت، اميدش نبود به هيچ سويي
همه هست آرزویم.mp3
3.3M
همه هست آرزویم
#حاج_محمود_کریمی
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
با عطر بهار زنده شد پیکر خاک
از گرد و غبار، شد دل آینه پاک
مشغول به دید و بازدیدند همه
ای جان جهان! مَتیٰ تَرانا وَ نَراک
📝 #سیدروحالله_مؤید
#حضرت_مهدی_علیه_السلام
#غزل
#قاسم_صرافان
🔹بهار من! تو کجایی؟🔹
در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی
بهار میرسد اما بهار من! تو کجایی؟
چه برکتی، چه نویدی؟ چه سبزهای و چه عیدی؟
به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی
مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان
محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی
مقدر است به فالم مدبّرانه بتابی
خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی
اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند
چنین نکو ز چه رویی؟ چنین خجسته چرایی؟
اگر چه حُسنفروشان به جلوه آمده باشند
تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی
به سوی چشمۀ عشقت، اگر که تشنه بیاییم
قسم که حضرت باران! همین بهار میآیی
خودت مگر که به زهرا، توسلی کنی امشب
نمیرسد گل نرگس! دعای ما که به جایی