🌷زی طلبگی
🔷الرجل یحشر مع من أحبّ
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
رابطه میرزای قمی با فتحعلی شاه خوب بود. فتحعلی شاه مقلد میرزا بود و خیلی در مقابل میرزا اظهار کوچکی میکرد. معروف است میزا به فتحعلی شاه گفته بود: من به تو محبت داشتم ولی خدا را شکر میکنم که در فلان قضیة این محبت از دل من خارج شد، چون «الرجل یحشر مع من أحبّ» و من از این جهت نگران بودم که با تو محشور شوم.
فتحعلی شاه در جواب نوشته بود: من خدا را شاکرم که به شما محبت دارم و امیدوارم با شما محشور شوم.
▪️جرعهای از دریا، ج۳، ص ۲۶۸
#زی_طلبگی
__
🌐کانال مرکز فقهی امام محمدباقر علیه السلام
👉@mfeqhi
📚کتابشناسی
📝منشآت ابن طاوس
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
🔸ابن حجر در لسان المیزان درباره علّامه حلّی میگوید: «و کان آیة فی الذکآء».
کیفیت ورود و خروج علّامه حلّی در مناظره با علمای مذاهب در مجلس شاه خدابنده به قدری جالب و زیبا بود که توجّه سلطان خدابنده را به خود جلب کرد و سبب شد که مذهب شیعه در ایران رواج پیدا کند. علّامه با این جایگاه علمی و معنوی، شاگرد بلاواسطهٔ ابن طاوس بوده است و او را صاحب کرامت معرّفی میکند.
🔹برخی بر سید ابن طاوس اشکال کردهاند که در کتب خود ادیعه و زیاراتی برای اماکن مقدّسه ذکر کرده و معلوم نکرده است که از منشآت خودش است یا از مصادر نقل کرده است. پس از چاپ مستدرک الوسائل حاجی نوری معلوم شد که این زیارات در مصادر نقل شده است و ابن مشهدی در مزار همان زیارات را مسنداً نقل کرده است.
▪️جرعهای از دریا، ج۳، ص۳۳۷
#کتابشناسی
____
🌐کانال مرکز فقهی امام محمدباقر علیه السلام
👉@mfeqhi
🔰نقد و نظر
🔆حقیقت بیع؛ تبدیل، مبادله یا تبادل؟
«بیع» گاهی به معنای فعل فاعل است که ممکن است اسم مصدر و به معنای فعل فاعل (فروش) باشد و ممکن است مصدر و به معنای «فروختن» باشد. اما گاهی منظور ما از بیع، معاملهای است که قائم به طرفین است. در این صورت میتوانیم در تعریف شرعی این معامله از سه کلمه «تبدیل، مبادله و تبادل» استفاده کنیم. اگر چه این سه کلمه کم و بیش در ادبیات فارسی و یا حتی عربی به جای هم به کار میروند اما در عین حال تفاوتهایی با هم دارند. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به پارهای از این تفاوتها و به این نکته میپردازیم که کدامیک از این سه کلمه میتواند در تعریف «بیع» به کار رود.
🔸تبدیل
برخی از فقها همچون مرحوم آخوند خراسانی، بیع را با کلمه «تبدیل» تعریف نمودهاند. اما باید در نظر داشت که در معنای «تبدیل» صرفا «تغییر شیء از وضعیت کنونی» لحاظ شده است. حتی جوهری در صحاح تصریح میکند که در تبدیل شیء لزومی به وجود بدل نیست. اما کاملا روشن است که به لحاظ عرفی در بیع، طرف مقابلی به عنوان خریدار وجود دارد و به جای کالا یا خدمتی که به فروش میرسد، چیزی عاید فروشنده میشود. از همین رو تعریف بیع با «تبدیل» صحیح به نظر نمیرسد.
🔹مبادله و تبادل
مبادله از باب مفاعله و تبادل از باب تفاعل است و معمولا این دو کلمه مسامحتا به جای یکدیگر استعمال میشوند؛ اما آیتالله شبیری زنجانی بر این باورند که بین این دو کلمه تفاوت معنوی وجود دارد. از این جهت که «در مبادله دو مبادل وجود دارد که هر کدام مستقلا «مبادل» هستند؛ منتهی مشروط به اینکه آن دیگری هم این کار را انجام داده باشد. بخلاف تبادل که بر «مجموع الامرین» صدق میکند و مرکّب از جزئین است، نه جامعی که دو مصداق داشته باشد.» بر این اساس، باب مفاعله دلالت بر مفهومی جامع دارد که دو مصداق برای این مفهوم جامع وجود دارد. برای نمونه «مضاربة» دو مصداق برای مضارب وجود دارد و اگر زید و عمرو با یکدیگر مضاربه کرده باشند، بنابراین هم زید مضارب است و هم عمرو. چرا که اساسا لفظ مضاربه در مقابل جامع وضع شده است و به اشتراک معنوی دو فرد دارد. اما نکته اینجاست که صدق معنای مضارب بر هر کدام از طرفین به شرط حضور دیگری در مفهوم ضرب است. به دیگر سخن «شرط صدق مضارب به زید این است که عمرو هم زده باشد و مضارب بودن زید از مضارب بودن عمرو لاینفک است، ولی این شرط جزء مفهوم مضارب نیست. شرط انطباق عنوان مضارب به زید یا عمرو عبارت از این است که طرف مقابل هم زده باشد، ولی لفظ در مقابل جامع وضع شده است. اما در مقابل، باب تفاعل به مجموع الامرین دلالت دارد. مانند جایی که جسم سنگینی وجود دارد که نه زید به تنهایی میتواند آن را بلند کند و نه عمرو، اما هر دو با هم میتوانند آن را بردارند. در اینجا نه زید به تنهایی فاعل است و نه عمرو، بلکه فاعل مجموعالامرین است و میگوییم که زید و عمرو این سنگ را برداشتند. . در مبادله هم همینطور است و هر کدام به تنهایی میتوانند فاعل قرار بگیرند، اما در تبادل فاعل مجموعالامرین است. از این جهت ایشان بر این باورند که در تعریف بیع باید از کلمه «تبادل» استفاده نمود. استنباط ایشان بر خلاف فقهایی همچون صاحب جواهر و شیخ در مکاسب است.
🔹ادامه مقاله در بررسی کلام صاحب جواهر و نتیجه بحث را اینجا بخوانید:
👉https://bit.ly/2OhU6uk
#فقه
#بیع
#نقد_و_نظر
___
🌐کانال مرکز فقهی امام محمد باقر علیهالسلام
@mfeqhi
🌟نکات و اشارات🌟
🔰سبک قلمی آثار محقق حلّی
آیتالله العظمی شبیری زنجانی:
🔹گاهی در کلمات محقق برخی از تعابیر به گونهای است که متناقض به نظر میرسد. (مثلا) يك فتوائى را نقل مىكند و بعد نقيض آن را مىگويد كه اگر اينطور بگوييم حرف بدى نيست، اول هم نمىگويد يحتمل.
🔸در مورد اينها گفتهاند: براى خاطر اين است كه متن فقه و فقه رايج آن زمان، فتواى شيخ طوسی بوده، و محقق مطلب اول را كه نقل مىكند، كأنه فتواى شيخ و فتواى اماميه اين است. (البته) نسبت هم نمىدهد، بلکه يك مسئلهاى را كه همينطور مىگويد كأنه يعنى قال الشيخ، چون استقر على كلام شيخ رأى اماميه، بعد نظر خودش را مىگويد.
#کتابشناسی
#نکات_اشارات
▪️کتاب الاجارة، جلسه ۲۱۶
____
🌐کانال مرکز فقهی امام محمدباقر علیه السلام
👉@mfeqhi
🔰 یادداشت محقق
🔆اشتراط ضمان عین مستأجره در عقد اجاره فاسد
بر فرض عدم ثبوت ضمان در عقد فاسد این بحث مطرح می شود که آیا در عقد فاسد میتوان ضمان را با اشتراط اثبات کرد یا خیر؟
شايد ظاهر عبارت مرحوم سيّد در این مسئله اين باشد كه شرط ضمان در عقد فاسد مانند شرط ضمان در عقد صحيح نافذ است؛ زیرا در ابتدا به صورت مطلق حکم به ضامن نبودن مستأجر و صحت شرط ضمان کرده است و در ادامه فقط ضامن نبودن را مقید به صحت عقد اجاره کرده است.
🔹ابتدایی بودن شروط در عقد فاسد و عدم لزوم وفاء به آنها
مرحوم آقاي خويي در اشتراط ضمان در عقد صحيح تفصیل داده؛ و شرط فعل را موجب ضمان دانسته ولی شرط نتیجه را بی اثر تلقی کرده است، ولی در این مسأله فرموده: «و أمّا الضمان من ناحية الشرط فغير خفي أنّ هذا الشرط لا أثر له حتى على القول بالضمان مع الشرط في الإجارة الصحيحة»، مراد ایشان از «حتى على القول بالضمان مع الشرط في الإجارة الصحيحة» يکی از این دو أمر است؛
الف) حتی اگر مانند مرحوم سید صحت شرط ضمان به نحو نتیجه را هم بپذیریم در عقد فاسد نمیپذیریم.
ب) حتی بنابر شرط ضمان به نحو شرط فعل که در عقد صحیح پذیرفتیم در اینجا نمیپذیریم و آن را لغو میدانیم.
ایشان در وجه لغویت شرط ضمن عقد فاسد فرموده: «ضرورة أنّ الشرط إنّما يحكم بنفوذه في فرض صحّة العقد، و أمّا مع فساده فهو في حكم العدم، إذ الشرط في ضمن العقد الفاسد بمثابة الشرط الابتدائي في عدم الدليل على نفوذه بوجه».
توضیح اینکه بین فقها در شمول خطاب «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» نسبت به التزامهای ابتدایی اختلاف است، ظاهراً مشهور بر خلاف مرحوم سیّد عنوان «شرط» را بر التزام ابتدایی صادق نمیبیند، لذا بر خلاف مرحوم سید، خطاب «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» را از اثبات نفوذ آن قاصر میداند. مرحوم شيخ انصاري هم گاهی به نفوذ آنها حکم میكند و گاهی به عدم نفوذ آنها.
🔸نقد عدم لزوم وفاء به شروط در ضمن عقد فاسد
فقدان دلیل بر نفوذ شرط ابتدایی که مرحوم آقای خوئی ادعا کرده است از جهاتی مخدوش است؛
1️⃣جهت اول: أظهر این است که «شرط» بر همه تعهدات و التزامات ضمنی و استقلالی اطلاق میشود، لذا خطاب «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» شرط ابتدایی را شامل است. شاهد بر این مدعا اطلاق شرط بر الزام و التزام ابتدایی در استعمالات فراوان روایی و کلام لغویین است. حتی خود بیع نیز که الزام ابتدایی است، مصداقی از مصادیق شرط دانسته شده است. و عبارت «قاموس» که در تعریف شرط، تعبیر به «الزام و التزام فی العقد» کرده است، به دو دلیل مخدوش است؛ اولاً: مخالف با استعمالات فراوان در روایات است و از میان لغویها ـ نه قبل و نه بعد از او ـ هیچ کدام این قید را ذکر نکردهاند، لذا چنین گفتاری حجیت ندارد هر چند اهل خبره باشد. و ثانیا: محتمل است مراد فیروز آبادی معنای دیگری باشد. ظاهراً او میگوید: شرط، الزام و التزامی است که قوام بیع به آن است به این معنا که طرف مقابل دارد و طرفینی است (بایع و مشتری) و به این گونه التزامها شرط گویند. اما به این جنبه که حتماً باید در ضمن عقدی بیاید نظر ندارد. و استعمالاتی نیز که در روایات و ادعیه و کلمات فقهاست همه با این معنا موافقت دارد.
2️⃣جهت دوم: بر فرض که شرط عبارت از «التزام فی التزام» باشد و «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» نتواند التزامهای ابتدایی را شامل شود، اشکالی در شمول ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ نسبت به التزامات ابتدایی طرفینی نیست.
3️⃣جهت سوم: بر فرض که تنها دلیل برای نفوذ شرط «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» است و شامل التزامات ابتدایی نمیشود، ولی اشکالی در شمول آن نسبت به شروط در ضمن عقد فاسد نیست؛ زیرا روی همه مبانی التزام در التزام محسوب میشوند، خصوصاً روی مبنای مثل مرحوم آقای خویی که وضع الفاظ را برای أعم از صحیح و فاسد دانسته است و معنای شرط را همانطور که به گفته صاحب قاموس: «الشَّرْطُ: إلزامُ الشيءِ، والتِزَامُهُ في البيعِ ونحوِه» استدلال کرده است، «التزام فی التزام» دانسته؛ زیرا مراد از «بیع و نحوه» طبق مبنای أعمیها أعم از عقد صحيح و فاسد است، پس اگر كلام «قاموس» مدرك شناخت معنای شرط باشد، بر التزام در ضمن عقد فاسد هم شرط اطلاق میشود.
اما بر مبنای دیگران هم اگر بپذیریم کلام قاموس حجت است و فقط عقد صحیح را میگوید و ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ شامل عقد فاسد نمیشود، ولی نفس قرارداد، جنبه عقلايی دارد که نیاز به إمضای شارع هم ندارد و فقدان ردع او کافی است تا وفای به آن لازم باشد، لذا در جایی که مستأجر طبق قراردادی عقلایی اقدام بر ضمان کرده است، شرط در ضمن آن التزام فی التزام است و مشمول «الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» می شود.
👈متن کامل مقاله را اینجا بخوانید:
🔳https://bit.ly/2L6z93G
#فقه
#اجاره
#یادداشت_محقق
___
🌐کانال مرکز فقهی امام محمد باقر علیهالسلام
@mfeqhi
📚تصحیف و تحریف - بخش اول
🔹تصحیف و تحریف، از اصطلاحات علم درایه و حدیثشناسی. تصحیف در لغت به معنای خطا در صحیفه، و تحریف به معنای منحرف ساختن است. در کتب درایه برای این دو واژه معناهای مختلفی ذکر شده است. برخی آن دو را به یک معنا گرفتهاند. ابنحجر عَسقَلانی کاربرد هر دو را در جایی دانسته که صورت خط در سیاق لفظ حفظ شده باشد، با این تفاوت که مواردی را که عامل تغییر واژه، اشتباه در نقطهگذاری باشد، تصحیف و مواردی را که عامل این تغییر، دگرگونی حرکات و سکنات (شَکْل) باشد، تحریف خوانده است. برخی نیز در تحریف، بر خلاف تصحیف، فاسد بودن انگیزه را شرط دانستهاند.
🔸بهنظر میرسد که با توجه به معنای لغوی و استعمالات این دو واژه نزد قدما، تحریف اعم از تصحیف است و هر گونه تغییر در کلام را شامل میگردد، اما تصحیف تنها قسمی از تحریف است که در آن تغییر واژه از یکسانی یا شباهت لفظی یا کتبی دو کلمه ناشی میشود.
🔹بهطور کلی، تصحیف را به تصحیف لفظی و تصحیف معنوی تقسیم کردهاند اما برخی دیگر عنوان تصحیف را برای اشتباهات معنوی مناسب ندیده و به جای آن لفظ «غلط» را پیشنهاد کردهاند. شاید به همین سبب، ابن صلاح استعمال کلمه مصحّف را در برخی اقسام آن مجاز دانسته است. به نظر میرسد که میتوان اشتباهات معنوی را از اقسام تحریف، و نه تصحیف، بهشمار آورد و آن را در قسم تبدیل به کلمه غیر مشابه جای داد.
▪️مقاله تصحیف و تحریف؛ سیدمحمد جواد شبیری، دانشنامه اسلام
قابل دسترسی در اینجا: https://bit.ly/2RdnWCf
____
🌐کانال مرکز فقهی امام محمدباقر علیه السلام
👉@mfeqhi
🔰 یادداشت محقق
🔆تطبیق صور ضرر بر پاکسازی زمین کشاورزی بعد از پایان مدت اجاره و احکام آن
اگر زمینی به صورت مطلق یا برای کاشت درخت و کشاورزی برای مدت معینی اجاره شده باشد و مستأجر در آن درختکاری و کشت کند و زمان اجاره قبل از به ثمر رسیدن محصول تمام شود، مرحوم سید فرموده است: اگر مدت اجاره برای رسیدن محصول کافی نبوده است موجر میتواند أمر به تخلیه زمین کند؛ زیرا مستأجر بر ضرر اقدام کرده، ولی اگر زمان کافی بوده و موانعی، ثمردهی را به تأخیر انداخته، احتمال است که تا زمان ثمردهی صبر بر مالک واجب باشد، مگر در صورت تضرر وی. و اگر صبر کرد مستأجر باید اجرت مدت اضافی را پرداخت کند.
🔹تبیین صور ضرر و احکام آن
مرحوم آقای خوئی برای تبیین صور ضرر در مسأله، جهاتی را مورد بحث قرار داده است که توضیح و بررسی آن در ذیل میآید.
1️⃣جهت اول: إضرار عن قصدٍ
ايشان فرموده است بدون هیچ خلافی جایز نیست كسى در مقام إضرار به ديگرى باشد، روایاتی هم بر اين مسأله دلالت دارد که از جمله آنها، روايت «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِي الْإِسْلَامِ» است، «ضِرَارَ» بر وزن «فِعال» است كه اظهر در معنای هيئت مفاعله، تصدّى تحصيل ماده است، خواه ماده در خارج حاصل شود و خواه نشود، مانند معنای ﴿يُخَادِعُونَ﴾ در آيه شريفه ﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ﴾، که میگوید منافقین در مقام فريب دادن حق تعالى و رسول برمىآمدند. شاهد خارج بودن وقوع ماده از معنای هیئت مفاعله، ادامه آیه است که فرموده: ﴿وَ مَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ﴾، يا مانند «قاتلت زیداً» یا «كاتبت زيداً» که صحت این استعمالها متوقف بر وقوع قتل و وصول نامه در خارج نیست.
سپس ایشان فرمودهاند در روايت سمرة بن جندب، کلام حضرت که فرموده است «إِنَّكَ رَجُلٌ مُضَارٌّ وَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ» از همین قبیل است؛ چراکه حضرت خواسته به سمره بگوید تو در صدد اذيت كردن هستى و كسى حق ندارد در صدد ايذاء ديگرى باشد.
2️⃣جهت دوم: اضرار بدون قصد اضرار
مرحوم آقای خوئی جهت دوم بحث را به صورت اضرار به غير بدون قصد اضرار اختصاص داده و فرموده است اضرار به دو نحو قابل تصور است.
صورت اول: اضرارِ مستلزم تلفی در عین، صفت یا کیفیت آن
صورت دوم: إضرارِ غیرمستلزم تلفی در عين، وصف يا کيفيت آن
3️⃣جهت سوم: عدم فرق بين حصول ضرر اختياراً يا اتفاقاً
منشأ ضرر گاهی اتفاقی است، بدون اینکه فعل اختیاری مکلف در آن دخالت داشته باشد و گاهی اختیاری است، مانند اینکه مکلف به مکان سردی برود که اگر وضو بگیرد یا غسل کند مریض میشود، مرحوم آقای خوئی در جهت سوم فرموده است حدیث «لا ضرر» كه بر ادله اوليه حكومت دارد، اقتضا میکند که فرقی بین این دو ضرر نباشد و همانطور که اطلاقش ضرر اتفاقی را نفی میکند، ضرری که فعل مکلف در آن دخالت داشته باشد را هم نفی میکند.
4️⃣جهت چهارم: عدم تدارک ضرر با «لاضرر»
ایشان در جهت چهارم فرموده است كه مفاد «لا ضرر» نفی حکمی است که منشأ ضرر است نه تشریع حکمی که ضرر موجود یا متوقع الحصول را تدارک کند، لذا به کسانی که دلیل خیار غبن را دلیل «لا ضرر» دانسته و گفتهاند لزوم عقد ضرری است و این ضرر با حدیث «لا ضرر» نفی میشود اشکال میکند که منشأ ضرر لزوم نیست، بلکه عقدی که مغبون بر آن اقدام کرده و شارع آن را إمضاء کرده است منشأ ضرر و نقص مالی است، مغبون، مالي كه صد تومان ارزش داشته را از دست داده و مال پنجاه تومانی نصيبش شده است.
البته شارع میتواند با جعل خیار این ضرر را جبران کند، ولی دلیل «لا ضرر» دلالتی بر تدارک ضرر ندارد، لذا در مسأله کنونی هم که مستأجر، زمینی را به مدت متعارفی که محصول به ثمر میرسد اجاره كرده و ثمردهی محصول به خاطر موانع غير منتظرهای به تأخیر افتاده و زراعتش در معرض قلع قرار گرفته است، چون ضررِ معرضیت قلع، ضرر موجود محسوب میشود، ادله «لا ضرر» با جعل وجوب صبر بر مالک زمین، آن را تدارک نمیکند.
👈متن کامل مقاله و نقدهای وارد بر هر کدام از این وجوه را اینجا بخوانید:
🔳https://bit.ly/2P1btju
#فقه
#اجاره
#یادداشت_محقق
___
🌐کانال مرکز فقهی امام محمد باقر علیهالسلام
@mfeqhi
📚تصحیف و تحریف - بخش دوم
🔆تحریف و تصحیف یا عمدی است یا سهوی:
🔹تحریف و تصحیفِ عمدی از عواملی چون تعصب مذهبی ناسخان و اِعمال سلیقة آنان ناشی میشود.
🔸عوامل سهوی تحریف و تصحیف شامل چند گروه است:
1️⃣گروه نخست عبارت است از کسالت و خستگی راوی هنگام نگارش، تساهل و بی دقتی وی، تندنویسی و ناهمخوانی سرعت کتابت با سرعت تلفظ کلمات و عبارات توسط کاتب برای خودش(املای درونی).
2️⃣گروه دوم عبارت است از ساختار خط عربی، ناخوانا بودن متن اصلی، آسیب دیدگی متن اصلی بر اثر عواملی چون پرش مرکّب و گرد و غبارگرفتگی و آبدیدگی، اصلاحات و تغییرات نسخه قبلی و در هم آمیختگیِ نسخه اصلی بر اثر کم فاصله بودن سطرها.
🔸ساختار خط عربی بر اثر ویژگیهایی چون اتصال حروف به یکدیگر و شباهت زیاد حروف با یکدیگر، بخصوص حروفی که فقط با نقطه از هم متمایز میگردند، و وجود دندانه در کتابت برخی حروف زمینه ساز وقوع تصحیف است که معمولاً با حذف و جابجایی و کم و زیاد شدن نقطهها و دندانهها صورت میگیرد. حذف الف میانیِ اسمهایی چون ابراهیم، خالد و عثمان و نگارش برخی از حروف به شکلی مشابه حرف دیگر همچون «ر» شبیه به «و»، «ل» شبیه به «ک» یا «د»، «ک» شبیه به «ع» و «ن» شبیه به «ر» و نیز عکس این حالات، تصحیفات شگفتی را پدید میآورد؛ ازینرو، برخی کلمات که در نگارش کنونی چندان شبیه به نظر نمیآیند، در نسخه ها و تألیفات قدیمی بسیار به هم تبدیل شدهاند، همچون عمر و عثمان. کوتاه یا کشیده نویسی، فشرده یا گشاده نگاری، نازک یا ضخیم نویسی میتواند موجب شباهت برخی حروف به یکدیگر شود. گاه شباهت واژه ها به یکدیگر موجب روایتهای مختلف از یک متن شده است
3️⃣گروه سومِ عوامل سهویِ تحریف و تصحیف عبارت است از: نامأنوس بودن متن، ناآشنایی کاتب یا راوی با رسم الخط متن، فاصله زیاد یا بسیار کم ناسخ یا شنونده از نوشته یا گوینده، اتکای ناقل به حافظه خویش و عدم مراجعه مجدد به مصدر اصلی هنگام نقل بویژه در مورد نوابغ علمی و افراد خوش حافظه، نقل به معنا، اشتباه در فهم متن، ذهنیات راوی و تداعی معانیای که هنگام مطالعه برای وی پیش میآید. نامأنوس بودن متن، خود میتواند از عوامل گوناگونی ناشی شود، از جمله غریب بودن کلمه، ناآگاهی از اصطلاحات علوم یا انس زیاد با آنها، ناآشنایی به زبان اقوام گوناگون و گویشهای محلی و وجود عبارتهایی از زبانی دیگر در متن، مانند واژهها و عبارتهای معرّب در زبان عربی.
🔸انس زیاد با یک واژه نیز گاه باعث انصراف ذهن به آن و تصحیف واژهای دیگر در متن میشود، مانند تصحیف واژه القَرْشی به القُرَشی. چون بیشترین تصحیفات در اعلام رخ میدهد، میزان اینگونه تصحیفات، معیار ارزیابی اعتبار نسخه ها و تألیفات است. کثرت تصحیف در اعلام از غرابت نسبی آنها و نداشتن قرینة معنوی ناشی میشود.
🔹تنوع خطهای عربی، مانند رسم الخط کوفی قدیم و خط مغربی و خط اندلسی، و تفاوت آنها در نگارش برخی حروف نیز میتواند عاملی برای تصحیف باشد. برای نمونه در رسم الخط اندلسی «ق» با یک نقطه در بالا و «ف» با یک نقطه در زیر نگاشته میشود؛ بنابراین، کاتب ناآشنا به این رسم الخط، «سفر» را که باید سقر خوانده شود، سفر میخواند. در رسم الخط فارسی هم شیوههای گوناگونی برای نگارش برخی حروف وجود داشته است؛ مثلاً، نگارش «پ»، «چ» و «ژ» با یک نقطه، نگارش «گ» با یک سرکش، و دیگر ویژگیهای رسم الخط کهن فارسی.
▪️مقاله تصحیف و تحریف؛ استاد سیدمحمد جواد شبیری، دانشنامه اسلام
قابل دسترسی در اینجا: https://bit.ly/2RdnWCf
____
🌐کانال مرکز فقهی امام محمدباقر علیه السلام
👉@mfeqhi
🔰 یادداشت محقق
🔆حکم ارتماس در روزه- بخش اول
یکی از مسائل مطرح بین عامه و خاصه، مفطریت ارتماس نسبت به روزه است. جواز ارتماس در روزه، بین عامه اتفاقی بوده. مفطر بودن ارتماس بین امامیه اختلافی بوده و در مجموع پنج نظریه در این زمینه وجود دارد: حرمت و لزوم قضاء و کفاره، حرمت با لزوم قضاء و عدم لزوم کفاره حرمت و عدم لزوم قضاء و کفاره، کراهت و عدم حرمت و کراهت.
🔹فقدان اجماع و شهرت در مسأله
صاحب جواهر حرمت ارتماس و لزوم قضا و کفاره در صورت تحقق ارتماس را مطابق شهرت عظیمه میداند. اما با مراجعه به کلام فقیهان روشن میشود این ادعا صحیح نبوده و شهرت به معنایی که مقابل آن نادر باشد، وجود ندارد.
🔸بررسي روايات مسأله
در مورد اين مسأله روايات متعددي وارد شده است كه درمجموع سه دسته هستند: روايات دال بر حرمت ارتماس، روايات دال بر بطلان، روايت دال بر كراهت.
✳️روایات دال بر حرمت ارتماس
روایت محمد بن مسلم
وَ عَنْهُ(علی بن مهزیار) عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَا يَضُرُّ الصَّائِمَ مَا صَنَعَ إِذَا اجْتَنَبَ ثَلَاثَ خِصَالٍ الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ وَ النِّسَاءَ وَ الِارْتِمَاسَ فِي الْمَاءِ.
سند روایت تمام است و مفهوم روایت این است که ارتکاب این خصال ثلاثه ضرر میرساند.
✳️روايات نهي از ارتماس در كنار تجويز استنقاع( قرار گرفتن در آب)
روایت اسحاق بن عمار
سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ صَائِمٌ ارْتَمَسَ فِي الْمَاءِ مُتَعَمِّداً أَ عَلَيْهِ قَضَاءُ ذَلِكَ الْيَوْمِ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ وَ لَا يَعُودَنَّ.
در اين روايت حضرت در عین قبول روزه ای که ارتماس در آن رخ داده است فرموده اند قضاء نیاز نیست و این کار را تکرار نکند و این بيان دال بر عدم مبطلیت ارتماس است. احتمالات ديگري در روایت مطرح است که به واسطه آن روايت دلالتي بر عدم قضاء ندارد؛ احتمالات چنین است:
1️⃣اول: در جمع بین تعارض روایات گاهی جملهای که به حسب ظاهر جمله اخباری است، به استفهام انکاری حمل میشود. بنابراین، معنای روایت اینگونه است: «مگر میشود گفت که قضاء ندارد و اعاده ندارد». البته این احتمال خلاف ظاهر است و با توجه به اصل عدم خطا جمله ظهور در استفهام حقيقي دارد و اگر امام به نحو استفهام انکاری بیان و القاء فرموده باشند، ناقل روایت باید این خصوصیات موجود در لحن بیان و حالات چهره را ذکر کند و الا مانند این است که نفی را به جای اثبات و اثبات را به جای نفی نقل کند.
2️⃣دوم: با توجه به فرض ارتماس عمدي صائم و قول به جواز در نزد معمول عامه، مورد روايت شخص جاهل به حكم بطلان باشد و در این مورد شارع مقدس فرموده که قضاء ندارد. هر چند این احتمال معقول است اما طبق تحقیق، جهل تنها سبب رفع کفاره بوده و در صورت جهل، قضا نفی رفع نمیشود لذا اين احتمال صحيح نيست.
👈بررسی سند روایت از چند جهت لازم است:
🔅بررسی سندی این روایت شریف و متن کامل بخش اول مقاله را اینجا بخوانید:
🔳https://bit.ly/2rSqgUT
#فقه
#صوم
#یادداشت_محقق
___
🌐کانال مرکز فقهی امام محمد باقر علیهالسلام
@mfeqhi
🔰 یادداشت محقق
🔆حکم ارتماس در روزه- بخش دوم
در قسمت اول این مقاله با اشاره به پنج قول مطرح درباره مفطر بودن یا نبودن ارتماس در روزه در بین فقهای شیعه اشاره شد. همچنین برخی از روایات این باب مورد بررسی سندی قرار گرفت. در این بخش از مقاله دلالت روایات و وجوه جمع بین روایات مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در پایان، مختار در مسأله تبیین خواهد شد.
🔸روایات صریح در بطلان
در دو روايت یک نحوه صراحت عرفی در بطلان روزه وجود دارد كه اين دو از لحاظ سندي تمام نيستند.
وجوه جمع بین اخبار متعارض باب
با توجه به روایات مختلف که ذکر شد جمع هایی برای روایت گفته شده است:
1️⃣اول: ارتماس مکروه است و اگر بر اساس مفاد روایت محمد بن مسلم به صوم ضرری می رسد، ضرری است که امر مکروه در آن هست و به این معنا است که قبولی و اثر طبیعی و ثواب خاصی را که برای روزه هست، ندارد، پس، در جمع بین ادله نافی قضاء و این روایتی که اثبات ضرر کرده، روایت محمد بن مسلم حمل به کراهت میشود. عدم تمامیت این وجه با توجه به عدم وجود روايت دال بر کراهت و ظهور روایات دیگر در حرمت ارتماس روشن شد.
2️⃣دوم: ارتماس حرام است اما موجب فساد عمل و لزوم قضا نیست. اگر مطابق ظاهر بعضي روايات موجب فساد باشد، میتوان به کمک روایت اسحاق بن عمار در روایاتی که برای اثبات قضاء استدلال شده، تصرف کرد و گفت آن نواهی موجب قضاء نیست و خلاف شرع شده ولی قضاء ندارد و صحیحه محمد بن مسلم که اثبات ضرر می کند، ضرری افسادی نیست.
3️⃣سوم: ارتماس حرام است و موجب فساد است اما قضاء ندارد. عدم تماميت اين وجه عدم ملازمه بين حرمت و فساد و عدم روايت صريح دال بر بطلان است كه بيان شد.
🔺نتیجه گیری و بیان مختار
با توجه به مشهور نبودن قول به لزوم قضا و کفاره، باید به روایات رجوع کرد. در مجموع برای حکم ارتماس در روزه، می توان سه طائفه روایت را تصویر کرد: روايت دالّ بر کراهت، روايات دال بر حرمت و روايات دال بر فساد، دلالت روایات بر کراهت تام نبوده و نمیتوان وجود روایات صحیحی دالّ بر کراهت را اثبات کرد. روایات دالّ بر فساد نیز اشکال سندی داشته و قابل اعتماد نیستند. دلالت روایات دالّ بر حرمت بر فساد هم صحیح نیست زیرا بین حرمت عملی در روزه و مفسد بودن آن تلازم وجود ندارد. بر فرض دلالت بر فساد، با توجه به موثقه اسحاق بن عمار، قضا نفی شده و در نهایت میتوان گفت: به حکم روایات دالّ بر حرمت، ارتماس در روزه مفسد است ولی به حکم موثقه اسحاق بن عمار، قضا لازم نیست.
🔅متن کامل بخش دوم مقاله را اینجا بخوانید:
🔳https://bit.ly/395t1TK
#فقه
#صوم
#یادداشت_محقق
___
🌐کانال مرکز فقهی امام محمد باقر علیهالسلام
@mfeqhi
📚تصحیف و تحریف - بخش سوم
🔆تصحیف در منابع متقدم
در منابع متقدم، در بحث متون حدیثی، تصحیف را به تصحیف در متن، تصحیف در سند، تصحیف بَصَر (تغییر ناشی از خطای دید) و تصحیف سَمْع (تغییر ناشی از اشتباه در شنیدن ) تقسیم کردهاند. (اما) این تقسیمات جامع نیستند و لااقل مبهماند. ظاهراً مراد از تصحیف در سند، تصحیف در نام راویان سند میباشد؛ لذا قسم سومی از تصحیف وجود دارد که تصحیف در عبارتهای روایتی سند، همچون تصحیف عن به واو و بالعکس ، است. تصحیف «عن» به «بن» و برعکس نیز قسم دیگری از تصحیفات است.
✳️مناشیء تصحیف
منشأ تصحیف فقط شنیدن یا دیدن نیست، بلکه فراموشی ، سرپیچی قلم ، اشتباه در فهم ، ذهنیات راوی و مانند اینها نیز گاه موجب تغییر ناخودآگاه نوشته یا گفته میشود. در منابع متأخر، تحریف در تقسیمی کلی بر پنج قِسم است: سقط (نقیصه)، زیاده، قلب، تبدیل به کلمه مشابه(تصحیف)، و تبدیل به کلمه غیرمشابه از عوامل ایجاد سقط یا زیاده، وجود الفاظ مشابه در یک صفحه است که میتواند موجب پرش چشم از یک عبارت به مشابه آن و در نتیجه سقط شود؛
بویژه در مواردی که دو کلمه مشابه با فاصلة یک یا چند سطر زیرهم قرار گرفته باشند، احتمال افتادن آن سطور بیشتر است . افتادن سطر در مواردی که حدفاصل کلمات مشابه نیست هم رخ می دهد. افتادن یک برگه از یک نسخه، در نسخة بعدی نیز نمونه ای از سقط است که بویژه در مواردی رخ میدهد که آن برگه، خود متن کاملی باشد و از جهت مفهوم با قبل و بعد ارتباط روشنی نداشته باشد.
🔸وجود الفاظ متلازم نیز میتواند منشأ سقط یا زیاده شود؛ مثلاً، با توجه به تکرار «علی بن ابراهیم عن ابیه» در اسناد، گاه عبارت «عن ابیه» پس از «علی بن ابراهیم» افتاده و گاه به اشتباه افزوده شده است. سقط یا زیاده در اینگونه موارد، با قاعدة تداعی معانی توجیه میشود.
همچنین اگر سرعت املای درونی نسبت به سرعت نگارش بیشتر باشد، سقط روی میدهد و اگر املای درونی کندتر از نگارش صورت پذیرد، الفاظ متلازم زیاد می شود. افزودن عمدی یا سهوی عبارات دعایی چون «علیه السلام» پس از نام یا کنیهای که با نام یا کنیة معصوم مشترک است نیز نمونه ای از زیاده است.
🔹وارد کردن حاشیه در متن به گمان حذف آن از نسخة اصلی، از دیگر عوامل زیاده در نسخههای متأخر است. خلط عبارت مؤلف با عبارات حدیثی نیز نوعی زیاده در حدیث به شمار میآید. در کتب درایه نام این نوع حدیث «مدرّج » است. تمرکز نداشتن کاتب هنگام نگارش، گاه موجب میشود تا در متن، زیاده رخ دهد که به دلیل بی تناسبی آن با سایر قسمتهای متن براحتی قابل شناسایی است. اشتباه در فهمِ اسناد ویژه نیز میتواند موجب سقط یا زیاده گردد، مثلاً در اسناد کتاب کافی ، تعلیق (= حذف نام یک یا چند راوی از ابتدای سند) به اعتماد اسناد قبل بسیار است؛ بنابراین، اگر مؤلف متأخر متوجه تعلیق سند نگردد و قسمت حذف شده سند را هنگام اخذ حدیث بدان نیفزاید، در کتاب وی سقط واسطه رخ میدهد. برعکس ، اگر در سندِ غیرمعلق گمان تعلیق رود، در مصدر متأخر واسطه ای به سند اضافه میگردد.
البته اشتباه در فهم سند گاه خود به سبب مصحّف بودنِ مصدر قبلی بوده است.
از گونههای ترکیبی تحریف، جمع بین نسخه صحیح و نسخه مصحّف است که معمولاً نخست عبارت صحیح به عبارت دیگر تصحیف میگردد، سپس عبارت مصحّف در حاشیة نسخة دیگر به عنوان نسخة بدل نگاشته میشود و در نهایت ناسخ بعدی، عبارت مصحّف را به گمان افتادگی از متن، در آن درج میکند.
▪️مقاله تصحیف و تحریف؛ استاد سیدمحمد جواد شبیری، دانشنامه اسلام
قابل دسترسی در اینجا: https://bit.ly/2RdnWCf
✨پ.ن: در نسخه تحت وب این مقاله، کلمه «مؤلف» به واسطه اشتباهات رایانهای به عنوان «مرجوع کنید بهلف» آمده است.
____
🌐کانال مرکز فقهی امام محمدباقر علیه السلام
👉@mfeqhi
🔰 یادداشت محقق
🔆دلالت روایات مفسّر « الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ » بر نفوذ ولایت وصیّ در تزویج صغیر و صغیره -بخش اول
درباره ولايت وصىّ بر نكاح از جنبههای متعددی بحث می شود که یکی از آنها عبارت از این است که اگر موصی به تزویج مولّیعلیه تصریح کرد، چه به خصوص تصریح کرده باشد، مثلاً گفته است: «اگر ازدواج دخترم در حالیکه صغیره است مصلحت داشت او را تزویج کن» و چه به صورت ضمنی تصریح کرده باشد، مثلاً گفته: «به تمام امور دختران من رسیدگی کن أعم از امور مالی و غیر مالی»، در این صورت آیا این وصیت نسبت به تزویج آنان نافذ است یا خیر؟
دو قول در مسئله مطرح است؛ نافذ نبودن عقد مطلقا و نفوذ تزویج مطلقا. آنچه در این مقاله بررسی می شود دلالت روایات مفسّر «الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ» بر نفوذ ولایت وصیّ در تزویج صغیر و صغیره است.
🔹در تفسير «الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ» در آیه شریفه «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ...» روایاتی وارد شده است که برخی از آنها مشتمل بر کلمه «الموصی إلیه» و «الرجل یوصی إلیه» است که ظهور در «وصیّ» دارند و برخی از آنها مشتمل بر لفظ «ولیّ أمرها» است که برخی ادعا کردهاند وصیّ را هم شامل است.
✳️دسته اول روایات مفسِّر آیه
مرحوم آقای خوئی این روایات را مؤید دانسته است، ولی به نظر، فراتر از مؤیدند و میتوان به عنوان دلیل به آنها استدلال کرد. از جمله صحیحه حلبی که میفرماید:
عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ -علیه السلام- «فِي رَجُلٍ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا، قَالَ: «عَلَيْهِ نِصْفُ الْمَهْرِ إِنْ كَانَ فَرَضَ لَهَا شَيْئاً وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَرَضَ لَهَا فَلْيُمَتِّعْهَا عَلَى نَحْوِ مَا يُمَتَّعُ مِثْلُهَا مِنَ النِّسَاءِ»، قَالَ: وَ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ قَالَ: «هُوَ الْأَبُ وَ الْأَخُ وَ الرَّجُلُ يُوصَى إِلَيْهِ وَ الرَّجُلُ يَجُوزُ أَمْرُهُ فِي مَالِ الْمَرْأَةِ فَيَبِيعُ لَهَا وَ يَشْتَرِي لَهَا فَإِذَا عَفَا فَقَدْ جَازَ.»
⏺اشکالات تمسک به روایات دسته اول
🔸اشکال اول: مطلق نبودن روایات نسبت به فرض عدم ضرورت
روایات از این جهت که ولایت افراد مذکور به چه صورت و در چه حالتی است، در مقام بیان نیستند تا بتوان از آنها اطلاقگیری کرد، لذا شاید ولایت آنان در عرض یکدیگر نباشد و ولایت وصیّ بر نکاح مختص به حالت ضرورت باشد، البته فی الجمله استدلال به این روایات برای اثبات ولایت وصیّ بر نکاح قابل انکار نیست.
🔹اشکال دوم: مجمل بودن روایات
مرحوم نراقي روایات دسته اول را مجمل دانسته است.
🔸اشکال سوم: احتمال اراده ولايت اخلاقی
برخي فقها مانند کاشف اللثام «مَنْ بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ» را بر کسانی حمل کردهاند که از جهت اخلاقی موافقت با آنان لازم است، گرچه از جهت شرعی واجب نیست، پس از این روایات استفاده نمی شود که وصیّ ولایت شرعی دارد، بلکه اگر وصي یا برادر بزرگتر، کبیره باکره- بنابر نظر مختار- یا صغیره را تزویج کنند مستحب است دختر پس از بلوغ با آنان موافقت کند و عقد آنان را امضاء كند.
🔹اشکال چهارم: حمل «وصیت» بر سفارش و «موصی الیه» بر موصی الیه زن
استعمال كلمه «أوصي» در زمان کنونی برای وصيت بعد از مرگ رایج شده است و در بین فقها مصطلح شده است، و گرنه در اصل لغت و اطلاقات قرآني اين ماده به معناي مطلق سفارش ميباشد، خداوند در قرآن وصيت را به خود نسبت داده ميفرمايد: ﴿ يُوصِيكُمُ اللَّهُ﴾ و...، روشن است که درباره خداوند مرگ تصور ندارد، پس وصيت به معناي سفارش بعد از مرگ نيست، بلكه به معناي عام مطلق سفارش ميباشد و در عرف كنوني هم كلمه توصيه همين معنا را افاده می کند.
🔸اشکال پنجم: احتمال إراده «إمام –علیه السلام-» و «جدّ» از «وصیّ»
مراد از وصیّ امام-عليه السلام- است، همچنانکه کاشف اللثام فرموده است یا مراد از آن جدّ باشد، به اين اعتبار كه خداوند به اجداد و امام-عليه السلام- سفارش كرده كه به أمور صغار رسیدگی و دخالت كنند.
🔅متن کامل اشکالات و نقد آنها را اینجا بخوانید:
🔳https://bit.ly/2soP7Ad
#فقه
#نکاح
#یادداشت_محقق
___
🌐کانال مرکز فقهی امام محمد باقر علیهالسلام
@mfeqhi