#سلام_امام_زمانم💚
دردم به جز وصال تو درمان نمی شود
بی تو عذابِ فاصله آسان نمی شود
افسانه نیست آمدنت، لیک در عیان
این قصه بی حضور تو امکان نمی شود.
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
😂 #لبخندهای_خاڪی😍
ماموریتماتمامشد،
همہآمدهبودندجز #بخشے.
بچہخیلےشوخےبود☺️
همہپڪربودیم😢
اگربودهمہمانراالانمےخنداند.🙂
یہودیدیم👀دونفر
یہ #برانڪارددستگرفتہودارن میان
.یڪ #غواصروےبرانڪاردآهونالہ مےڪرد😫.
شڪنڪردیم ڪہخودشاست.
تا بہمارسیدند #بخشےسر امدادگر داد زد🗣:«نگہدار!»✋
بعدجلوےچشمان بہت زدهے دوامدادگر
پریدپایین😅وگفت:
«قربوندستتون!چقدر میشہ؟!!» 😆😁
وزد زیرخندهودویدبینبچہهاگمشد😂
بہزحمت،امدادگرهاروراضےڪردیمڪہ بروند!!😐😂
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
۲۱تیرماه،
سالروز قیام خونین #مسجد_گوهرشاد، در دفاع از #عــفاف و مقابلہ با ڪشف حجاب رژیم سفاک پهلوی، گرامے باد.
•┈┈••✾•🌷🍃•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃•✾••┈┈•
💞 #خواستگارے
در جلسه خواستگاری گفت : من تنها به خواستگاری نیامدم و مادرم #حضرت_زهرا (س) همراه من است.
😇اول ذیالحجه روز #عقد ما بود. در حرم امام خمینی (ره) قبل از جاری شدن خطبه عقد هر کدام جدا به زیارت رفتیم و دو رکعت نماز خواندیم.
💞آن روز #مادرشهیدسالاری نیز همراهمان بود.
شهید سالاری مجرد بود وقتی به شهادت رسید، سید تا آمد پای سفره عقد مادر شهید #جورابی از کیفش درآورد و گفت:« این را با پول #غلامرضا خریدم این را به جای غلامرضا پا کن،»😢
اصلا نگاه به جمعیت نکرد، سریع جورابش را درآورد و آن یکی جوراب را پا کرد و سر سفره عقد نشست، با این کار انقدر دل مادر شهید شاد😍 شد که انگار #شهیدسالاری پای سفره عقد نشسته است.🥰
🌷 #شهید_اسماعیل_سیرت_نیا🌷
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
14.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟨 #جـامـانـــده
گذرےبر زندگی
🌹 #شهیدجاویدالاثرنصرت_الله_روغنی
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
تقوای_الهی.mp3
8.09M
📚 کتاب صوتی
🌷 #خدای_خوب_ابراهـیم
🖇 بررسی ویژگی های قرآنی
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
✨ناشر: نشر ابراهیم هادی
⬜️ #فصل_اول
🔰 #قسمت_ششم : تقوای الهی
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
#السلام_علیک_یاعلی_بن_موسی_رضا (ع)🌷
با نام #رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان #گرفتار شدید
بر دامن ما دست #توسل بزنید . . .🙏
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
میعادگاه هفتگی باشـهداشهرستان دیلم
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#امر_به_معروف۱
خبر دادند در یکی از باغهای بیرون شهر، برخی طاغوتےها مراسم عروسی راه انداخته اند اما همراه با #مشروب و #رقص و... 😳
همراه بچه های #بسیج به محل موردنظر رفتیم و دیدیم بعله...
جلو رفتم و در زدم اما کسی در را باز نکرد. از بالای دیوار به داخل باغ پریدم بااینکه این وظیفه را نداشتم!
در را باز کردم تا بچه ها بیایند...
بعد فریاد زدن منو
شلیک تیر هوایی
و به هم ریختن مراسم...
#جوان درشت اندامی که وسط مجلس مےرقصید، بدون توجه به تفنگ من، با من درگیر شد! حتی دوستانم که به کمکم آمدند را زد!
او با یک چوبدستی همه ما را حریف بود و مشخص بود در ورزش های #رزمی بسیار مسلط است...
با چند شلیک هوایی، همه متفرق شدند و به دوستانم گفتم:
"حواستون باشه اون یه نفر فرار 🏃♂نکنه"!!
به سختی دستگیرش کردیم.
در این فکر بودم تا پدری ازش درآورم تا #عبرت بقیه شود! پرونده ای برایش تشکیل مےدهم و مےفرستمش دادگاه و.... که به خودم نهیب😡 زدم:
"تو برای #خودت مےخواهی این جوان رو دادگاهی کنی یا #خدا؟ تو چون کتک خوردی میخوای #تلافی کنی! اما واقعیت اینه که حق ورود به باغو نداشتی"!!!
تصمیم گرفتم از در ِ #امربه_معروف و محبت با او که حسابی ترسیده بود وارد شوم...
عصر بود...
به دوستانم گفتم منو جوان را به #مسجد محله مان برسانند و خودشان بروند.
در شبستان مسجد نشستم با او حرف زدم. گفتم:
"ببین برادر من! اگه منو امثال من بااین کارهای شما برخورد مےکنیم به این دلیله که هیچ #عقل و #شرعی کارای شما رو تائید نمیکنه"...
کمی برایش دلیل آوردم تا #اذان شد.
گفتم:
"بریم #نماز"؟
هنوز با ترس به من نگاه مےکرد...
رفتیم #وضو بگیریم.
بلد نبود!!! در نتیجه نماز هم....
گفتم:
"مگه تو این کشور زندگی نمےکنی که #وضو و #نماز بلد نیستی"؟
گفت:
"راستش ن!! ما بعد از انقلاب به اصرار پدرم از #اروپا برگشتیم ایران"...
خیلی شرمنده شدم!
هیچی از #دین و #احکام نمےدانست.
با هم به مسجد رفتیم و به سختی کنارم نماز خواند.
بعد از نماز گفتم "پاشو بریم"!
با ترس پرسید: "کجا"؟
گفتم:
"منزل شما! پاشو برسونمت خونتون"!
باورش نمےشد اما با همان صحبت های عصر به من اعتماد کرده بود...
در طول مسیر مرتب مےپرسید:
"یعنی منو #دادگاه نمےبری؟؟ یعنی من آزادم؟؟؟ یعنی"....
نزدیک خانه شان که رسیدم گفتم:
"ببین پسر خوب! ما دو تا با هم رفیقیم...تازه من باید از شما معذرت خواهی کنم"...
پیاده شد. با هم دست دادیم. خداحافظی کرد و همین طور که نگاهم مےکرد رفت...
کمی ترسیدم نکند این جوان و دوستانش اذیتم کنند چون #مسجد محله ما را یاد گرفته بودند...
خودمو سپردم به خدا و گفتم:
"خدایا! این کار را فقط برای #رضای_تو انجام دادم"....
#ادامه_دارد...
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا صلوات
@miadgahe_deylam
🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
•┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•