eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
390 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
343 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 لینک ناشناس(نظرات،انتقادات،پیشنهاد): https://daigo.ir/secret/5745177868 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ع)🌷 با نام به سینه ها گل بزنید  با اشک به بارگاه او پل بزنید فرمود که هر زمان شدید بر دامن ما دست بزنید . . .🙏 💚 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۱ خبر دادند در یکی از باغهای بیرون شهر، برخی طاغوتےها مراسم عروسی راه انداخته اند اما همراه با و و... 😳 همراه بچه های به محل موردنظر رفتیم و دیدیم بعله... جلو رفتم و در زدم اما کسی در را باز نکرد. از بالای دیوار به داخل باغ پریدم بااینکه این وظیفه را نداشتم! در را باز کردم تا بچه ها بیایند... بعد فریاد زدن منو شلیک تیر هوایی و به هم ریختن مراسم... درشت اندامی که وسط مجلس مےرقصید، بدون توجه به تفنگ من، با من درگیر شد! حتی دوستانم که به کمکم آمدند را زد! او با یک چوبدستی همه ما را حریف بود و مشخص بود در ورزش های بسیار مسلط است... با چند شلیک هوایی، همه متفرق شدند و به دوستانم گفتم: "حواستون باشه اون یه نفر فرار 🏃‍♂نکنه"!! به سختی دستگیرش کردیم. در این فکر بودم تا پدری ازش درآورم تا بقیه شود! پرونده ای برایش تشکیل مےدهم و مےفرستمش دادگاه و.... که به خودم نهیب😡 زدم: "تو برای مےخواهی این جوان رو دادگاهی کنی یا ؟ تو چون کتک خوردی میخوای کنی! اما واقعیت اینه که حق ورود به باغو نداشتی"!!! تصمیم گرفتم از در ِ و محبت با او که حسابی ترسیده بود وارد شوم... عصر بود... به دوستانم گفتم منو جوان را به محله مان برسانند و خودشان بروند. در شبستان مسجد نشستم با او حرف زدم. گفتم: "ببین برادر من! اگه منو امثال من بااین کارهای شما برخورد مےکنیم به این دلیله که هیچ و کارای شما رو تائید نمیکنه"... کمی برایش دلیل آوردم تا شد. گفتم: "بریم "؟ هنوز با ترس به من نگاه مےکرد... رفتیم بگیریم. بلد نبود!!! در نتیجه نماز هم.... گفتم: "مگه تو این کشور زندگی نمےکنی که و بلد نیستی"؟ گفت: "راستش ن!! ما بعد از انقلاب به اصرار پدرم از برگشتیم ایران"... خیلی شرمنده شدم! هیچی از و نمےدانست. با هم به مسجد رفتیم و به سختی کنارم نماز خواند. بعد از نماز گفتم "پاشو بریم"! با ترس پرسید: "کجا"؟ گفتم: "منزل شما! پاشو برسونمت خونتون"! باورش نمےشد اما با همان صحبت های عصر به من اعتماد کرده بود... در طول مسیر مرتب مےپرسید: "یعنی منو نمےبری؟؟ یعنی من آزادم؟؟؟ یعنی".... نزدیک خانه شان که رسیدم گفتم: "ببین پسر خوب! ما دو تا با هم رفیقیم...تازه من باید از شما معذرت خواهی کنم"... پیاده شد. با هم دست دادیم. خداحافظی کرد و همین طور که نگاهم مےکرد رفت... کمی ترسیدم نکند این جوان و دوستانش اذیتم کنند چون محله ما را یاد گرفته بودند... خودمو سپردم به خدا و گفتم: "خدایا! این کار را فقط برای انجام دادم".... ... •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💌 پست دیجیتال بمناسبت هفتـــه و 🌸 👇👇 💌 https://digipostal.ir/cusc0ue 🍃 هدیه به روح پاک حضرت زهرا(س) یک صلوات به نیت شهید بفرستید 🔸کاری از گروه میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #امر_به_معروف۱ خبر دادند در یکی از باغهای بیرون شهر، برخی طاغوتےها م
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 ۲ فرداشب که به مسجد رفتم بعد از ، یکی از بچه ها آمد پیشم و گفت: "آقایی خیلی وقته منتظر شماست اما به بچه های بسیج نمےخوره"! رفتم بیرون و با تعجب دیدم همون جوون دیروزیه... اطراف رو نگاه کردم ببینم چند نفرن!!! اما دیدم تنهاست... سلام کردم و گفتم اینجا چکار میکنی؟ گفت: "مگه نگفتی با هم رفیقیم؟ از دیروز شما خوشم اومد. اومدم چند تا سوال بپرسم". رفتیم توی اتاق بسیج. او مےپرسید و من هر چی به عقل ناقصم مےرسید! جواب مےدادم. از ، ، با نامحرم و .... پرسید. جواب های من برایش جالب بود. انگار که اولین باره این حرف هارو مےشنوه! فردا شب زودتر از وقت نماز آمد و گفت: "یک کتاب آموزش خواندم". و در کنار من ایستاد و نماز جماعت خواندیم. دوباره او را به منزلشان رساندم و مادر و خواهرش را دَم درِ خانه دیدم. همانطور که خودش گفته بود اصلا در قید و بند نبودند. کم کم رفت و آمدش به مسجد زیاد شد و با بچه های مسجد رفیق شده بود. برای پاسخ به سوالاتش او را به یکی از دوستان معرفی کردم... یک شب که او را به خانه شان رساندم گفتم: "منو حلال کن! خدا بخواد یه مدتی نیستم". گفت: "کجا؟ ما تازه با هم رفیق شدیم"... گفتم: "فردا دارم میرم ". یک باره جا خورد. کمی فکر کرد و گفت: "منم مےتونم با شما بیام"؟ خندیدمو گفتم: "پسر جون! پدر و مادرت که نمےذارن بیای جبهه ...."!!! پرید وسط حرفمو گفت: "راضی کردن اونا با من! فردا کجا بیام؟ چی با خودم بیارم"؟ روز بعد با هم رفتیم جبهه و بعد از یکی دو هفته، در عملیات به شهادت رسید. او وقتی که را شناخت، با صداقت و راستی به همان سمت رفت. 🙏 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💌 پست دیجیتال بمناسبت هفتـــه و 🌸 💌 https://digipostal.ir/ckfq4pw 🍃 هدیه به روح پاک حضرت زهرا(س) یک صلوات به نیت شهید بفرستید 🔸کاری از گروه میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
💚 بسیاری از مواقع وقتی به مشکلی برمی‌خوردیم یا آقا خسته می‌شد یا در کارش گیر می‌کرد سریع به می‌رفتیم اصلا هم دربند جا و وسیله نبودیم. یک بار با ماشین، یا بار با قطار و اگر شرایط مناسب بود با هواپیما می‌رفتیم و شده بود حتی پول نداشتیم قرض می‌کرد و می‌رفتیم اگر هم امکان همراهی من نبود خودش تنها می‌رفت. می‌رفت یک انرژی و مددی از (ع) می‌گرفت و بر می‌گشت. برای همین سفرهای مشهدمان خیلی زیاد بود و امام رضا (ع) به ما می‌کرد. ✍همسر •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
خدایاشکر.mp3
5.49M
📚 کتاب صوتی 🌷 🖇 بررسی ویژگی های قرآنی 🌷 ✨ناشر: نشر ابراهیم هادی ⬜️ 🔰 : خـدایاشکر •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ڪه مے آید باز دلتنگ مےشوم بی قرارِ یـاد مےشوم یاد میدان جنون آشنایان غبارو خاڪ و یادآنانےڪه بوده‌اند 🌷 صلوات🌷 هواےجمع شهیدانـم آرزوست🙏 🌷🍃🌷🍃🌷 شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
🔰 🔻 اردوی بودیم ساعت نه صبح بود که به روستای تلمادره رسیدیم. به خاطر باریدن برف هوا به شدت سرد بود. متوجه شدم که در حال باز کردن بند پوتین است. با تعجب پرسیدم، چکار می کنی؟ گفت، می خواهم بگیرم. گفتم، الان ۹ صبح، چه وقت وضو گرفتنه؟! اونم توی این سرما؟! محمد وضو گرفت و همینطور که داشت جورابش را می پوشید گفت، میگه، تموم محیط زیست و تموم موجودات عالَم مثل گیاهان و دریاها همه پاکن و مطهرن، پس ما هم که داریم به عنوان یک موجود زنده روی این کره خاکی راه می ریم باید و باشیم و به زمین صدمه نزنیم..... 🌷مدافع حرم 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•