eitaa logo
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
392 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
341 ویدیو
5 فایل
درعِشْقْ گر چه منزل آخر #شَهادَتْ است تڪـلیـف اول اسـت #شَهیدانه زیسـتن 📍ارتباط با ادمین : @Madarr18 لینک ناشناس(نظرات،انتقادات،پیشنهاد): https://daigo.ir/secret/5745177868 💳 شماره کارت کمک به مراسمات: 6277601255690883
مشاهده در ایتا
دانلود
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
💚 🌷 💢حتـمابخــونــید👇👇 صبح یکی از روز‌ها با هم به « » رفتیم. به محض ورود، نگاهش به جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار بود؛ اما مجبور شده بود به این کار مشغول شود. # شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم. دوباره با تعجب پرسید: تو اصلا قیافت به این جور کار‌ها و این جور جا‌ها نمی‌خوره، اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟  زن در حالی که سرش را بالا نمی‌گرفت گفت: هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندان‌هایش را به هم فشار می‌داد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش رو مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت:‌ ای لعنت بر این مملکت کوفتی.  بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت برویم، همینطور که از در بیرون می‌رفت، رو کرد به ناصر جهود (صاحب کاباره) و گفت: زود برمی‌گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و را سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. پس از سلام و علیک، بی‌مقدمه پرسیدم: راستی قضیه چه شد؟  اول درست پاسخ نمی‌داد. اما وقتی اصرار کردم، گفت: دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث‌ها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوایی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچه‌ات رو کن، من اجاره و خرجی شما رو می‌دم. 🌷 🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺
💚 باید دری برای وا شود تا درد بی‌دوای دوا شود باید کسی که نزد خدا دارد آبرو وقت سحر به یاد دلم در دعا شود باید ز آبروی خودش خرجِ من کند تا واسطه میان من و شود بی‌واسطه خدا ، بخدا رد کند مرا بی‌واسطه دعای سحر، بی‌بها شود بیا و مرا آبرو بده تا که دری برای مناجات وا شود از حق، بخواه بگذرد از هر چه کرده‌ام تنها خدا به حرف تو از من، شود نام مرا میان سحر ببر تا نامه‌ام بری ز گناه و خطا شود است مبارک‌ترش نما تا چشم من به روی شما آشنا شود باید چه کرد تا که تو از من شوی تا روزی‌ام سفر به سوی شود آنجا که شد به نیزه آن بزرگوار آنجا که دل اهل ولا شود آنجا که بود پرده‌نشین اسیر او شد اسیر تا که کنیز خدا شود ✍ : جواد حیدری •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
میعادگاه هفتگی باشـ‌هداشهرستان دیلم
🕊🌷🕊🌷🕊 🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷🕊 توی جبهه بودیم که یک روز صدای داد و بیداد بلند شد و بعد رضا را با آوردند اتاق آقای و گفتند: "دکتر! این کیه آوردین "؟؟ رضا شروع کرد به دادن، چه فحش های رکیکی!!!😳 مشغول نوشتن بود و توجهی نمےکرد. رضا وقتی بےتوجهی را دید گفت:"کـچل با توام"!!!😳😳 یک دفعه چمران سرش را بالا آورد و دست از نوشتن کشید، لبخندی زد و گفت:😊 "بله عزیزم؟ چی شده آقا رضا؟ قضیه چیه"؟؟ یکی گفت: "رضا داشت مےرفت بیرون بگیره و برگرده برای همین با دعوایش شد"... گفت: "آقا رضا! چی مےکشی؟؟ برید براش بخرید و بیارین"... روز بعد رضا به دکتر چمران گفت: "دکتر! میشه یه دو تا بهم بدی؟؟ کشیده ای چیزی بزنی"؟؟!! وقتی سکوت و تعجب دکتر را دید گفت: "من یه عمر به هر کی کردم، بهم بدی کرد... تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور جواب بده"!! گفت: "اشتباه فکر مےکنی!! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی مےکنم، نه تنها بدی نمےکنه بلکه با خوبی بهم جواب میده!! هی بهم میده... تو هم یکی داشتی که هی بهش بدی مےکردی بهت مےکرده"!! رضا جا خورد... رفت یه جا تنها نشست. آدمی که زیر بار کسی نمےرفت و بسیار مغرور بود، نشسته بود زار زار مےکرد. اذان که شد رفت گرفت و سر ، موقع قنوت، صدای گریه اش بلند بود... رضا کرد. توبه نصوح... مدتی بعد هم به رسید... 🌷 🌷 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | | ڪسے قدم بہ حرم بے مدد نخواهد زد بدون واسطہ دم از احــد نخواهد زد گداے ڪوے شو ڪہ آن امام رئوف بہ سینہ ے احـدے دست رد نخواهد زد... 🌸 ✨🌹✨🌹✨🌹✨ •┈┈••✾•🌷🍃•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃•✾••┈┈•
(ع)🌷 با نام به سینه ها گل بزنید  با اشک به بارگاه او پل بزنید فرمود که هر زمان شدید بر دامن ما دست بزنید . . .🙏 💚 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•
🌸🍃 بستن تنگه مرصاد(چهار زِبَر) در عمليّات مرصاد کدام شهيد بود!؟ ✅ در روز ميلاد امام رضا(ع) در شاهرود به دنيا آمد و به همين دليل نامش شد . 💐مادر، قبل از تولد ديده بود كه بالاي سرش آمده اند و مژده تولّد اين نوزاد را به او داده اند. براي همين بسيار اين پسر را دوست داشت. در مدرسه جزو بود. در تحصيل و تهذيب و ورزش از همه جلوتر بود. در جبهه نيز كارهاي او فوق العاده بود. بچه هاي اين موضوع را به خوبي تأييد مي كنند. طرح هاي او در بسيار عجيب بود. دشمن را گمراه مي كرد ... مسئول تيم شناسايي و اطّلاعات تيپ قائم(عج الله) بود. 📖دلنوشته هاي او است. آخرين متن خود را براي عيد قربان سال ۱۳۶۷ نوشت! همان روزي كه قرباني حضرت حق شد. در كاري كرد كه تحسين را نيز در برداشت. شهيد رضا نادري اولين كسي بود كه تنگه مرصاد را بست و منافقين را غافلگير كرد. از همان نقطه هم به سوي آسمان پرواز كرد. 🔆 آخرين جمله وصيّت نامه را براي سنگ قبرش نوشته بود: 🌸🍃«اي برادر به كجا مي روي، كمي درنگ كن! آيا با كمي و خواندن يك بر مزار من و امثال من، را كه ما با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ايم فراموش خواهي كرد يانه!؟ ما مي كنيم كه تو چه خواهي كرد!!» 🌹 در سالروز شهادت، شادي روح پاکش صلوات! 📙برگرفته از کتاب کمی درنگ کن •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا صلوات @miadgahe_deylam 🌺میعادگاه هفتگی باشهداشهرستان دیلم🌺 •┈┈••✾•🌷🍃🍃🌷•✾••┈┈•