eitaa logo
مدافعان حجابیم
243 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرے بہ دخترش گفت: مواظب باش وقتے راہ میرے قدمهات رو ڪجا میذارے! دخترش جواب داد: شما مواظب باشین قدمهاتون رو ڪجا میذارید چون من پا جاے پاے شما میذارم😊 ثمرہ ے مادر خوب، دخترہ خوبه🌸 @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌70 ریحانه بیهوش روی تخت خوابیده بود و م
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین شب را تا صبح بیدار بودم و با کمک حسین مشغول آماده کردن وسایلمان و لیست کردن خریدهایمان بودم و باهم حرف میزدیم.. ناگهان دست از کار کشیدم و رو به حسین گفتم: _حسین؟! _جون دلم؟ _جونت سلامت حضرت یار... میگم که واسه زیارت اعمال خاصی باید انجام بدیم؟ _یه سری اعمال هستن که اکثرا مستحبی ان. _یعنی چی؟ _یعنی بهتر که انجام بدی. مثل غسل زیارت پیش از رفتن به حرم. بعدش اونجا زیارت مخصوص امام رضا رو میخونیم. نماز زیارت داریم که دو رکعته و به هرتعداد و به نیت هرکسی خواستی میتونی بخونی یعنی میشه زیارت به نیابت! _آها.. باید اونجا کمکم کنی من تاحالا زیارت نرفتم. _چشم خانم. تا اذان صبح بیدار بودیم.. اذان را که گفتند دوتایی باهم نماز خواندیم و بعد حسین رفت خانه ی خاله اش تا مادرش و زهرا و ملیحه را بیاورد اینجا تا باهم برویم سمت حسینیه که حرکت از آنجاست.. در این فاصله من لباسم را پوشیدم و روسری نو و چادر را سر کردم و منتظر آمدنش ماندم. حدود ساعت 6 صبح بود که حسین آمد ولی تنها! با نگرانی جلو رفتم و گفتم: _چرا تنهایی؟ پس بقیه کو؟ _مادرم گفت نمیاد.. _چرررررااااا؟؟؟ _میخواد با خاله و دخترخاله برن شهرستان خونه رو برای برگشت ما آماده کنن. _ای بابا..خب خودمون میرفتیم باهم دیگه درستش میکردیم چرا گذاشتی اونا به زحمت بیوفتن؟ _والا منم بهشون همینو گفتم اما قبول نکردن.. _پس زهرا کو؟! _اونم گفت میخواد بره شهرستان انگار خبر دادن داداش رضا داره میاد.. _آها خب بسلامتی.. چه یهویی تنها شدیم واسه مشهد! _خب الان دیگه واقعا میشه شبیه یه ماه عسل دونفره! _بله انگار.. حالا این حرفا رو ول کن بیا یه صبحونه بخوریم توی راه حالمون بد نشه.. _چشم فرمانده..مادرت کجا هستن؟! _هرصبح واسه نماز میره امامزاده و بعدشم همونجا چندتا خانم دورهم قرآن میخونن.. کلا هرصبح میره تا ده نمیاد! _دمشون گرم..چه لیاقتی دارن مادرت. _اوهوم..خوشبحالش. و رفتم داخل آشپزخانه و یک چیزی سرهم کردیم همراه با چای خوردیم و رفتیم سمت حسینیه.. حرکت ساعت 9 بود و ما نیم ساعت قبل از حرکت رسیدیم.. اتوبوس ها آماده بودند و مسؤلین طبق لیست مسافرین را سوار میکردند.. مسؤلینی که همه دوست و رفیق حسین بودند و با دیدن ما جلو آمدند و تبریک گفتند. یک ربع بعد سوار شدیم و حسین رفت چمدان هارا در صندوق اتوبوس بگذارد و اتیکت دریافت کند. چقدر هیجان داشتم برای این سفر دونفره.. حسین که آمد نشست کنارم و گفت: _حاضری یه آیة الکرسی بخونیم؟! _آیة الکرسی؟! بلد نیستم.. _من میخونم تو تکرار کن باشه؟ _چشم.. با شوق آیة الکرسی راهمراهش خواندم و اتوبوس به راه افتاد... ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
شنیده بودم نــمــاز اول وقت برايش اهميت دارد، . ولی فكر نمی كردم انقدر مصمم باشد! صدای اذان کہ بلند شد همه را بلند كرد؛ انگار نه انگار عروسی است، آن هم عروسی خـــودش! . يكی را فرستاد جلو بقيہ هم پشت سرش، نماز جـــماعتی شد بہ یاد ماندنی!! "شهید محمدعلی رهنمون" @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔍 : "نگاه که باشد، حجاب هم که داشته باشی... آنطور که میخواهد تو را تصور میکنید ... پس فکری به حال مغزهای هرزه کنیم؛ نه حجاب زنان." پاسخ شبهه : آیا صحیح است بگوییم: دزد اگر باشد، قفل خوب آلمانی هم روی درب ببندی... باز به نحوی وارد خانه می شود... پس فکری به حال دزد های بکنیم. نه برای قفل کردن درب ها. واضح است که کاملا خلاف عقل سلیم است که درب خانه‌ای را قفل نکنیم به این امید که دزد‌ها را بتوان راضی کرد که دزدی نکنند. خداوند در قرآن می‌گوید: «قُل لِلمؤمِنینَ یغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحفَظُوا فُرٌجَهُمْ» به مؤمنان بگو چشمان خود را فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند [سوره نور، آیه 30] اول میگوید چشم را کنترل کن و بعد می‌گوید را رعایت کن. 🔸پس اول باید چشم‌ها کنترل شود 🔸دوم حجاب زنان رعایت شود چرا که بر فرض تحقق مورد اول، تداوم آن مستلزم رعایت حجاب است. @chadoram
🌸🍃 بانوے ایرانے...!👑 غرب تو را نشــانہ رفتـــہ است🎯 چــون خـوب مـے داند تـو قـلـ♡ـب یك خـانـوادہ اے...👨👩👧👦 ↫ پس علــ💪ـــمدار « حیــــاے فاطمـــے» در جبهہ ے جنگ نـرم باش ↬ @chadoram
❇️متن زیارت امام حسن عسکری(ع) السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْهَادِيَ الْمُهْتَدِيَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَوْلِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَجِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللَّهِ وَ ابْنَ أَصْفِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خُلَفَائِهِ وَ أَبَا خَلِيفَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْهَادِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَوْصِيَاءِ الرَّاشِدِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عِصْمَةَ الْمُتَّقِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْفَائِزِينَ السلامُ عَلَيْكَ يَا رُكْنَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَرَجَ الْمَلْهُوفِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ الْأَنْبِيَاءِ الْمُنْتَجَبِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ وَصِيِّ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدَّاعِي بِحُكْمِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّاطِقُ بِكِتَابِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ الْحُجَجِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا هَادِيَ الْأُمَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ النِّعَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ الْعِلْمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ الْحِلْمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الظَّاهِرَةِ لِلْعَاقِلِ حُجَّتُهُ وَ الثَّابِتَةِ فِي الْيَقِينِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ أَعْيُنِ الظَّالِمِينَ وَ الْمُغَيَّبِ عَنْ دَوْلَةِ الْفَاسِقِينَ وَ الْمُعِيدِ رَبُّنَا بِهِ الْإِسْلامَ جَدِيداً بَعْدَ الانْطِمَاسِ ، وَ الْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الانْدِرَاسِ أَشْهَدُ يَا مَوْلايَ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ أَسْأَلُ اللَّهَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يَتَقَبَّلَ زِيَارَتِي لَكُمْ وَ يَشْكُرَ سَعْيِي إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَجِيبَ دُعَائِي بِكُمْ وَ يَجْعَلَنِي مِنْ أَنْصَارِ الْحَقِّ وَ أَتْبَاعِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ مَوَالِيهِ وَ مُحِبِّيهِ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَادِي إِلَى دِينِكَ وَ الدَّاعِي إِلَى سَبِيلِكَ عَلَمِ الْهُدَى وَ مَنَارِ التُّقَى وَ مَعْدِنِ الْحِجَى وَ مَأْوَى النُّهَى وَ غَيْثِ الْوَرَى وَ سَحَابِ الْحِكْمَةِ وَ بَحْرِ الْمَوْعِظَةِ وَ وَارِثِ الْأَئِمَّةِ وَ الشَّهِيدِ عَلَى الْأُمَّةِ الْمَعْصُومِ الْمُهَذَّبِ وَ الْفَاضِلِ الْمُقَرَّبِ وَ الْمُطَهَّرِ مِنَ الرِّجْسِ الَّذِي وَرَّثْتَهُ عِلْمَ الْكِتَابِ وَ أَلْهَمْتَهُ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ نَصَبْتَهُ عَلَماً لِأَهْلِ قِبْلَتِكَ وَ قَرَنْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِكَ وَ فَرَضْتَ مَوَدَّتَهُ عَلَى جَمِيعِ خَلِيقَتِكَ اللَّهُمَّ فَكَمَا أَنَابَ بِحُسْنِ الْإِخْلاصِ فِي تَوْحِيدِكَ وَ أَرْدَى مَنْ خَاضَ فِي تَشْبِيهِكَ وَ حَامَى عَنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ بِكَ فَصَلِّ يَا رَبِّ عَلَيْهِ صَلاةً يَلْحَقُ بِهَا مَحَلَّ الْخَاشِعِينَ وَ يَعْلُو فِي الْجَنَّةِ بِدَرَجَةِ جَدِّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ بَلِّغْهُ مِنَّا تَحِيَّةً وَ سَلاماً وَ آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ فِي مُوَالاتِهِ فَضْلا وَ إِحْسَانا وَ مَغْفِرَةً وَ رِضْوَاناً إِنَّكَ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ وَ مَنٍّ جَسِيمٍ. ✳ متن صلوات خاصه بر امام حسن عسکری (ع ) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِي‏ءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ @chadoram 🌺
🍃خورشید سپهر رهبری پیدا شد احیاگر فقه جعفری پیدا شد🍃 🌸تبریک به مهدی که به عالم امشب رخسار اما عسگری پیدا شد🌸 🌺 ولادت با سعادت امام حسن عسکری علیه السلام مبارک باد 🌸 @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر اعضای کانالمون به دویست نفر برسه شبی دوپارت رمان میزارم😊
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌71 شب را تا صبح بیدار بودم و با کمک حسی
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین توی راه من و حسین مشغول حرف زدن شدیم سعی میکردم تا هست از او استفاده کنم و چیزی یاد بگیرم. هرچه شک و شبهه داشتم بایدبرطرف میکردم! شبهه ی دلیل نماز خواندن.. شبهه ی حجاب داشتن.. احکام دینی.. بهشت و جهنم.. همه و همه را حسین کامل و با حوصله توضیح داد. خداروشکر که داشتمش.. تا شب مشغول حرف زدن بودیم اتوبوس هم فقط ظهر برای نماز و ناهار ایستاده بود و حالا هم وقت نماز شب و شام بود. شاگرد راننده فریاد زد: _خانما آقایون ۲۰ دقیقه بیشتر نمیمونیم سریعتر نماز بخونید و اگر میخواید شام بخورید منتظر نمیمونیم باید تا آخر شب برسیم هتل. یاعلی زود باشید... رفتیم نماز خواندیم و حسین دوتا ساندویچ گرفت تا اتوبوس حرکت کند آن را بخوریم.. تازه احساس میکردم چقدر خسته ام! _حسین؟! _جونِ حسین؟ _من خیلی خستم سرگیجه دارم.. _بگیر بخواب سمیرا. وقتی رسیدیم بیدارت میکنم.. _تو نمیخوای بخوابی؟! از دیروز بیداری.. _نه میخوام تماشات کنم! از خجالت گونه هایم سرخ شد و سرم را پایین انداختم و گفتم: _تماشایی نیستم... _هستی که خانم منی! _لطف داری آقا. _لطف نیست حقیقته.. _لوسم نکن دیگه! _لوسم بشی میخوامت خیالت راحت.. و دوتایی خندیدیم و سرانجام از شدت خستگی خوابم برد.. ...... صداهای نامفهومی میشنیدم.. خوب دقت کردم صدای حسین بود اما دارد چیزی به عربی میگوید! یکی از چشمانم را به سختی باز کردم و نگاهش کردم دستش روی سینه اش بود و نگاهش به یک چیزی در بیرون و داشت چیزی میگفت! بیحال گفتم: _داری چی میگی؟! با تعجب نگاهم کرد و گفت: _بیدارت کردم؟! ببخشید ... _مشکلی نیست. نگفتی داشتی چی میگفتیا!؟ _این بیرون رو ببین..اون گنبد طلایی رو میبینی؟! _خب... _این گنبد حرم امام رضاست داشتم سلام میدادم. محو گنبد طلایی پر نور و زیبای حرم شدم.. چه ابهتی! انقدر محو شده بودم که حسین چندباری صدایم کرد تا متوجه اش شدم! _سمیرا؟!...سمیرا جان؟...کجایی سمیرا؟! _جآن؟! چیشده؟! _خوب محو شده بودی... _خب اولین بارم بود دیدمش. _خوشبحالت.. _چرررررااااا؟؟ _چون دعای زیارت اولی ها قبوله بی برو برگشت! _واقعاااا؟؟ _آره..یادت نره منو خیلی دعا کنی! _هرکیو یادم بره شمارو یادم نمیره.. حالا میشه اون سلام رو به منم یاد بدی؟! _بله حتما..بامن تکرار کن: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{°•آقای من•°}♥️ اینست‌ڪوتاه‌ترین‌دعا‌براۍݕلنـد‌ٺرین آرزو ...💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه ها! جنگ الان، جنگ نرمه... 😔 جنگ از بین بردن، ایمان. ، ... 😔 حواستون باشه ✋ همه چیز به شما بستگی داره ... @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻مهم‌تر از بی‌حجاب‌سازی ایران 🔹بی‌شک انقلاب ما موجب رجعت بشر به معنویت و اصالت‌های فرهنگ انسانی شد که یکی از مصادیق آن حجاب است. دشمنان ما بیش از آنکه به دنبال بی‌حجاب سازی ملت ما باشند نگران پیشرفت حجاب به عنوان یک فرهنگ انسانی در جهان هستند. می‌خواهند سرچشمۀ حجاب را بخشکانند تا بتوانند سلطۀ خود را حفظ کنند. 👤 علیرضا پناهیان 🔆 @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌72 توی راه من و حسین مشغول حرف زدن شدیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد.. چه عظمتی داشت حرم. راست میگفتند هرکس برود حال و هوایش عوض میشود. اتوبوس جلوی هتل ایستاد و وسایلمان را گرفتیم و رفتیم داخل اتاق رزرویمان! اول دوش گرفتیم و غسل زیارت کردیم بعد حاضر شدیم تا برای نماز صبح برویم حرم.. خیلی مشتاق دیدن داخلش بودم اما چون تنها بودم کمی دلشوره داشتم که نتوانم اعمال را به درستی انجام بدهم ..نشستم روی تخت و رو به حسین گفتم: _من اونجا چجوری پیدات کنم که کمکم کنی اعمال رو انجام بدم؟ من گه چیزی بلد نیستم.. _میریم توی رواق امام خمینی..اونجا خانوادگیه. همو اونجا پیدا میکنیم و من بهت میگم چیکار کنی فقط یه چیز..ممکنه شلوغ باشه نتونی بری نزدیک ضریح نمیخواد خودتو اذیت کنی همین که ببینیش و سلام بدی هم کافیه..همون صلوات خاصه و یک کتاب اونجا هست بردار و زیارت مخصوص امام رضا رو از اون کتاب رو به ضریح بخون. _آها باشه... حسین نزدیک آمد و دستانم را گرفت و گفت: _منو خیلی دعا کن سمیرا.. خودت میدونی چی میخوام خواهش میکنم دعا کن به آرزوم برسم و لایق بشم. چشمانش پر از اشک شد ولی خودش را گرفت گریه نکند! نمیدانستم چه بگویم..الان دلم نمیخواست شهید بشود ولی دلم نمی آید به او بگویم برای شهادتت دعا نمیکنم! بعد از چند ثانیه گفتم: _دعات میکنم هرچی صلاحته بشه.. هرچند نمیتونم به این زودی شهید بشی و نداشته باشمت اما اگر قسمتت شهادت باشه .. ادامه ندادم و اشک هایم ریخت.. با دستش اشک را از صورتم گرفت و گفت: _یادته قول دادیم مانع پیشرفت هم نشیم؟! سمیرا من پیشرفتم توی همین شهادته این دنیا هیچی نیست بخدا همه چی اون وره.. _کاش میتونستم مثل تو انقدر اون ور رو درک کنم.. _میتونی سمیرا باید بخوای.. سمیرا؟ دل ببند اما وابسته نشو.. اگر وابسته بشی نمیتونی اون دنیا رو درک کنی.. حتی به منم وابسته نشو.. _نمیشه.. تو به من خدارو نشون دادی.. کلافه بلند شد و دستی بر روی سرش کشید و گفت: _سمیرا وابستگی خوب نیست.. من شهید نشم بالاخره یه روزی میمیرم تو نباید وابسته باشی.. گریه هایم شدت گرفت و بین هق هق هایم گفتم: _اما من دوستت دارم حسین.. نزدیک آمد و دستش را روی سرم گذاشت و سرم را روی شانه اش و آرام گفت: _منم دوستت دارم سمیرا.. اما اینو بدون با شهید شدنم تو منو ازدست نمیدی. من همیشه کنارتم همیشههههه.. تازه قول میدم اون دنیا هم خودت رو برای همسرم انتخاب کنم! خندید! درست وسط حال بدم سعی میکرد مرا به خنده بیاورد و شوخی کند..حتی با آن دنیاهم شوخی میکرد! _من سعیمو میکنم اما باید بهم فرصت بدی.. انتظار نداشته باش به این راحتی بتونم دلبسته ات نباشم! انتظار هم نداشته باش الان دعا کنم شهید بشی.. نگاهش را به جلو انداخت و خیره به همانجا گفت: _باشه.. اما اگر میخوای من به معراج برسم باید تو منو برسونی... شرمنده سرم را پایین انداختم وگفتم: _زمان میخوام برای این قضیه.. تنها کسی هم که میتونه کمکم کنه خود تویی! _من همیشه کنارتم و کمکت میکنم. _ممنون.. _حالا پاشو بریم حرم نماز بخونیم که دیر شد.... ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
کاشْ دَرْ صَدْرِ خَبَرْهایِ جَهانْ گُفتِه شَوَدْ🌱 عاقِبَتْ جُمعه شُد و حَضرَتِ مَهدی آمَدْ😍✋ @chadoram
🍃 تر از خدا کہ نداریم❗️ 😌وقتے است حتے در برابر او هم داشتہ باشے، یعنے ے حجاب چیز دیگرے است... ❤️ یقین داشتہ باش صحبت از است❗️ 🌸 بحث، بحثِ ے یک زن است❗️ 😉 میدانے ڪہ... ✨ تو ے خلقتے... @chadoram
⚡⚡️ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﺎغچہ ﺍﺳﺖ ﮔﻞ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ڪاﺷﺖ! ﮔﻞ ﻧَﮑﺎﺭﯼ؛ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ ... ﺯﺣﻤﺖ ڪاﺷﺘﻦ یڪ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ ... ڪﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺮﺯﮔﯽ یڪ ﻋﻠﻒ ﺍﺳﺖ! ﮔﻞ بڪاﺭﯾﻢ؛ ﺯﯾﺎﺩ! ﺗﺎ ﻣﺠﺎﻝ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ، ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻧﺸﻮﺩ. ﺑﯽ ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ ﺫﻫﻦ، ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ، ﻫﺮﮔﺰ ﺁﺩﻡ، ﺁﺩﻡ ﻧﺸﻮﺩ .......... .....★♥️★..... @chadoram .....★♥️★.....
|•🍃°| ✍آیت الله فاطمی نیا: "مسأله والدین شوخی نیست ‼️خدا می داند یک پرخاش به مادر، صد سال انسان را عقب می اندازد! اگر کوتاهی کرده اید تا دیر نشده جبران کنید👌." ………..... 🍃.❤️.🍃 ………… @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 وصیتنامه شهید 🇮🇷 برادران و خواهران من ، امام زمان (عج) غریب است ، نباید آقا را فراموش کنیم ، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم ، بعد از نمازهای یومیه ، دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید ، زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. هر گناه ما ، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه) و سلام را به امام زمان (عج) بفرستید تا رستگار شوید.... مدافع حرم @chadoram
شهادت فقط در خون غلطیدن نیست! شهادت هنگامی رخ مۍ دهد ڪه از زخمِ ڪنایه و تڪه  پراڪنی دیگران بگیرد. و همان ســــت ڪه از دلت جارےمۍ شود... و آن هنگام ڪه مردان به دنبال راهی براے هــــــستند تو اینجا هر‌روز شهید مۍشوے شهیده ے حجاب ...! @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت‌73 ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد..
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین چادر مشکی ام را سر کردم و همراه با حسین رفتم به حرم. خدای من چقدر اینجا زیباست..چقدر آدم آرامش دارد.. رفتیم جلوی ایوان طلا ایستادیم. نگاهی به حرم با ابهت امام رضا انداختم و مثل حسین صلوات خاصه را فرستادم.. همانجا توی حیاط فرش بود و جانماز برای نمازگزاران. یک جایی پیدا کردم و نشستم، حسین هم رفت صف آقایان. جمعیت زیادی آنجا بودند و این برای من جالب بود که این وقت از صبح انقدر حرم شلوغ باشد! نمازمان را که به جماعت خواندیم یک گوشه نشستم تا حسین آمد سمتم: _بریم داخل زیارت کنیم خانمم؟ _بریم اما قبلش بیا بهم یاد بده باید چیکار کنم؟ آداب صحیح زیارت را از حسین یاد گرفتم معلم اخلاق خوبی است! انقدر خوب و باحوصله جواب میداد و حرف میزد که گاهی اوقات دلم میخواست خودم را به خنگی بزنم و بازهم از او سؤال بپرسم!! خداروشکر که او را دارم.. راه افتادیم برویم داخل و زیارت بکنیم.. توی راه گفتم: _همسرجان؟! _چه دلبر♥️ ...یه بار دیگه بگو!!! خندیدم و گفتم: _نه دیگه الان حسش نیست! _خب برو توی حسش توروخدا..خواهش میکنم یه بار دیگه بگو.. لحظه ای مغزم را سفید کردم و نفس عمیقی کشیدم و دوباره با همان لحن گفتم: _همسرجان؟! _جانِ همسر؟ _جانت سلامت خب.. میگم نماز شکر چجوریه؟! _دو رکعته مثل نماز صبح فقط نیت فرق میکنه _یعنی چی؟ _یعنی اگر نماز صبح نیست میکنی دورکعت نماز واجب صبح قربة الی الله بخونی حالا اینجا نیت میکنی دو رکعت نماز مستحبی شکر میخونی قربة الی الله! لازم هم نیست نیت رو به زبون بیاری.. همین که به نیت همین نماز اقامه کنی و الله اکبر بگی کافیه. _آها..ممنون معلم اخلاق! _خواهش میکنم..حالا چرا میخوای نماز شکر بخونی کلک؟! نکنه بخاطر اینکه منو داری؟؟؟!! با خنده ضربه ی آرامی به بازویش زدم و گفتم: _ای نامرد پررو! با خنده رفتیم داخل..او سمت آقایان و من از سمت خانم ها. چشمم که از دور به ضریح افتاد ناخودآگاه بلند بلند گریه کردم!اطرافیانم باتعجب نگاهم میکردند!! اما من حالا احساس سبکی میکردم! کمی نزدیکتر رفتم اما بدلیل شلوغی ترسیدم جلوتر بروم..همانجا نشستم و زیارتنامه را باز کردم و طبق گفته حسین شروع کردم به خواندن. گاهی عربی برایم سخت بود و فقط نگاه میکردم و ترجمه را میخواندم.. زیارت نامه را که خواندم رو به ضریح کردم و با گریه و اشک گفتم: _امام رضا ممنون که منِ نالایق رو صدا زدی بیام حرمت.. من شنیدم تو رئوفی حتی شنیدم خیلی خوب حاجت میدی کمکم کن امام رضا..اول از همه کمکم کن خودمو بشناسم و بتونم حقایق رو درک کنم.. بتونم گناهانمو جبران کنم..من آدم خوبی نبودم.... کمکم کن لایق همسری حسین باشم تا ابد.. گریه ام شدت گرفت: کمکم کن بتونم با نبودنش کنار بیام.. نمیگم نمیخوام به آرزوش برسه اما حالا زوده شهید بشه.. من باید هنوز ازش خیلی چیزا یاد بگیرم.. قول میدم حاجتمو که بدی پسردار که شدم اسمشو بزارم رضا.. و سکوت کردم و فقط اشک میریختم.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا