eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □بارالها! ربّ من! اله من! من می خواهم ادب شوم، امّا مرا با
□(الهی لاتودّبنی بعقوبتک)، چون درست است، او شدید العقاب است، امّا این که خدای متعال، عقاب کننده است، از اسمای فعلیه در مقام غضب است، که غضب الهی، بالعرض است نه بالذات.(۸۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □(الهی لاتودّبنی بعقوبتک)، چون درست است، او شدید العقاب اس
□حضرت می فرمایند: من می خواهم با اسما ذاتی ات مودّب بشوم نه با اسمای فعلیه ی بالعرض. اله من! از آن باب که علیمی، رحمانی، رحیمی و دیگر از اوصاف ذاتیه ات، مرا تادیب نما، امّا نه با اوصاف فعلیه، آن هم در مقام غضب که از ذات حق متعال، بالعرض «فعلی» است نه بالذات، «غضب» از اسمای ذاتی حق متعال نیست، از اسمای بالعرض «فعلی» است، این است که در بحث های عرفانی، یکی از بحث ها، «اسماءالله» است. اسما را به اسمای ذات، و اسمای صفات و اسمای افعال تقسیم می کنند. عذاب دادن حق متعال، صفت فعل حق است، نه این که ذات اوست، ذات در مقام ذات محض، صفت غضب ندارد، رحمت دارد، لذا فرمود: «یا من سبقت رحمته غضبه»، چون رحمت از اسمای ذاتی حق است و غضب از اسمای فعلی است که از مرتبه ی فعلی انتزاع می شود، چقدر به ما احترام کرد و از اسمای ذات شروع کرد و فرمود: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ*الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ الالَمینَ*الرَّحمنِ الرَّحیمِ*مالِکِ یَومِ الدِّین...»، الله علیم و حکیم و بصیر و قدیر و مرید و امثال این گونه اسما می شود موضوع قدآت چرا قرآن را با غضب شروع کند که بالعرض است؟!(۸۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه ☑️قسمت6⃣ ■خداوند در قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله
☑️قسمت7⃣ □همانطور که قرآن دفعتاً بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شد، خُلق عظیم او نیز همینگونه است. نه اینکه ایشان پس از ۴۰ سال ناگهان دارای این خُلق عظیم شده باشد بلکه این حقیقت و این نور که همان صادر اول است، خود خُلق عظیم است. این نورالانوار و تجلی اعظم، همان خُلق عظیم است که در این هیکل ظهور کرده است. اگر از ما بپرسند إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی چه؟ می‌گوییم إِنَّكَ قرآن. تو قرآن هستی لذا از یکی از زنان پیغمبر پرسیدند که این خُلق عظیم یعنی چه؟ گفت که اخلاق او اخلاق قرآنی است. خُلق عظیم همان صفت‌الله و علم مطلق حق متعال است. قرآن نیز علم مطلق حق متعال است. کسی که دارای علم مطلق نباشد نمی‌تواند متخلق به صفات دیگر شود. این اسم علیم، امام دیگر اسماء‌الله است. از این هم بالاتر، إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی إِنَّكَ لَعَلَىٰ وِلایَة عَلي بن ابیطالب...  این زیباتر شد، ای پیغمبر! تو در ولایت کلیه مطلقه الهی هستی. □ولایت جنبه‌ی باطنی رسالت است. ولایت یعنی اسماء و صفات حسنی الهی. همه‌ی اینها به نحو اتمّ در جان حضرت ختمی مرتبت تحقق دارد. قلب و جان او صفت‌الله است. الرحمن یعنی او... الرحیم یعنی او... السمیع و البصیر یعنی او... الجواد و همه‌ی اسماء الله، اصلا الله یعنی او... انسان کامل خیلی عجیب است! صفت عین موصوف است. إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی تو خلیقة الله و بر خُلق الله هستی. از خلیفة الله بالاتری. چرا؟ چون خلیفه جانشین حق متعال در عین ممکنات است اما خلیقه جانشین حق متعال در صفات و اسماء حسنی الهی و خود اسماء است. خلیفه، جانشین این خُلق عظیم در بین ممکنات است. □پیغمبر صلی الله علیه و آله در مقام قُرب مطلق است و قرب مطلق نیز همان ولایت مطلقه علویه است. خُلق عظیم یعنی قرآن عظیم، خُلق عظیم یعنی ولایت مطلقه، خُلق عظیم یعنی نبأ عظیم، خُلق عظیم یعنی آیت کبری الهی که ای پیغمبر! ما در شب معراج تو را بردیم و آیت کبری یعنی علی را به تو نشان دادیم... باطن ولایت را به تو نشان دادیم... حال که او در قُرب مطلق است، وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (حشر/۷). هرچه او امر کند باید انجام دهی و هرچه او نهی کند نباید انجام دهی. یکی از اساتید سخنی زیبا گفت. فرمود که حق متعال مطلق است و حضرت ختمی مرتبت مقید است منتها این مقید، آن مطلق را در خودش جا داده است...
□○دعای «یا مَن ‌تُحَلُّ ‌بِهِ ‌عُقَدُ ‌المَکَارِهِ...»○□ □دعای توحیدی عمیقی که هنگام مشکلات خوانده می‌شود. □کفعمى در کتاب «مصباح» دعایى نقل کرده و فرموده است: سیّد ابن طاووس این دعا را براى ایمن شدن از ستم سلطان و نزول بلا و چیرگى دشمنان و ترس و تنگدستى و دل تنگى ذکر کرده، و آن از دعاهاى صحیفه سجّادیه است، پس هرگاه از زیان آنچه ذکر شد در هراس بودى آن را بخوان. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش سوم ● ((مطهرين )) از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش چهارم ● ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند در نتيجه طهارت قلب عبارت مى شود از طهارت نفس آدمى در اعتقاد و اراده اش ، و زايل شدن پليدى در اين دو جهت ، يعنى جهت اعتقاد و اراده و برگشت آن به اين است كه قلب در آنچه كه از معارف حقه درك مى كند ثبات داشته باشد، و دستخوش تمايلات سوء نگردد، يعنى دچار شك نشود. بين حق و باطل نوسان نكند، و نيز علاوه بر ثباتش در مرحله درك و اعتقاد، در مرحله عمل هم كه لازمه علم است بر حق ثبات داشته و به سوى هواى نفس متمايل نگردد، و ميثاق علم را نقض ‍ نكند، و اين همان رسوخ در علم است . چون خداى سبحان راسخين در علم را جز اين توصيف نكرده ، كه راه يافته گانى ثابت بر علم و ايمان خويشند، و دلهايشان از راه حق به سوى ابتغاء فتنه منحرف نمى شود، پس معلوم شد اين مطهرين همان راسخين در علمند. و ليكن در عين حال نبايد نتيجه اى را كه اين بيان دست مى دهد اشتباه گرفت ، چون آن مقدارى كه با اين ثابت مى شود همين است كه مطهرين ، علم به تاءويل دارند، و لازمه تطهيرشان اين است كه در علمشان راسخ باشند، چون تطهير دلهاشان مستند به خدا است ، و خدا هم هرگز مغلوب هيچ چيز واقع نمى شود. لازمه تطهيرشان اين است نه اينكه بگوييم راسخين در علم بدان جهت كه راسخ در علمند داناى به تأويلند، و رسوخ در علم سبب علم به تأويل است ، چون اين معنا را بگردن آيه نمى توان گذاشت ، بلكه ، چه بسا از سياق آيه بفهميم كه راسخين در علم جاهل به تأويلند، چون مى گويند: ((آمنا به كل من عند ربنا)) يعنى ما به قرآن ايمان داريم همه اش از نزد پروردگار ما است چه بفهميم و چه نفهميم ، علاوه بر اينكه ما مى بينيم قرآن كريم مردانى از اهل كتاب را به صفت رسوخ در علم ، و شكر در برابر ايمان و عمل صالح توصيف كرده ، فرموده : ((لكن الراسخون فى العلم منهم و المومنون يومنون بما انزل اليك ، و ما انزل من قبلك )) و با اين كلام خود اثبات نكرده كه در نتيجه رسوخ در علم داناى به تأويل هم هستند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 86 و همچنين آيه شريفه اى كه مى فرمايد: ((لا يمسه الا المطهرون )) اثبات نمى كند كه مطهرون همه تأويل كتاب را مى دانند و هيچ تأويلى براى آنان مجهول نيست ، و در هيچ وقت به آن جاهل نيستند بلكه از اين معانى ساكت است ، تنها اثبات مى كند كه فى الجمله تماسى با كتاب يعنى با لوح محفوظ دارند اما چند و چون آن احتياج بدليل جداگانه دارد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□«شاهد» و «مشهود» در قرآن چیست؟□ میخوانیم:«وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْیوْمِ الْمَوْعُودِ وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ»، اما منظور از شاهد و مشهود چیست؟ می‌فرمایند که بیش از(۳۰) قول اینجا بیان‌ شده است اما در روایت نکته‌ای واردشده است که به بیانی بهترین معنا برای خود آیه محسوب می‌شود. این روایت به داستانی اشاره دارد و شخص راوی نقل می‌کند من روزی در زمان حضرت امیر (علیه السلام) در مسجدالنبی حضور پیدا کردم و نزد گروهی که مشغول درس و بحث بودند نشستم و از ایشان سؤال کردم مراد از شاهد و مشهود در سوره مبارکه چیست؟ □گروه اول این‌طور بیان کردند که شاهد به معنای است زیرا در روز جمعه مردم به نماز و عبادت و امثال این‌ها می‌پردازند، و مراد از مشهود همان است زیرا مردم در روز عرفه آنجا حضور پیدا می‌کنند. □راوی می‌گوید از گروه دیگری معنای این دو کلمه را پرسیدم، آنان بیان داشتند که مقصود از شاهد روز جمعه است و مراد از مشهود (عید قربان در منی) می‌باشد. سپس راوی می‌گوید در اطراف مسجد قدم می‌زدم تا رسیدم به جوانی که همانند قرص ماه می‌درخشید و او امام حسن (علیه السلام) بود، از ایشان معنای این دو کلمه شاهد و مشهود را پرسیدم. گفت:شاهد، محمد رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، و مشهود است ، مگر كلام خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: «يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا» و در آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را شاهد و مبشر و نذير ناميده ، و نيز مگر نشنيده اى كه مى فرمايد: «ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود»، و در آن روز قيامت را روز مشهود مى خواند. □○ترجمه تفسير الميزان،ج۲۰، ص۴۲۴○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه ☑️قسمت7⃣ □همانطور که قرآن دفعتاً بر پیغمبر صلی الله علیه و آ
☑️قسمت8⃣ □هر سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مطلق است. این شگفت انگیز نیست؟! مقیدی است که هر حرف او مطلق است! او نسبت به ذات حق متعال مقید است اما مقیدی است که مطلق را در خودش جا داده است، مطلقی که همان خُلق عظیم است و آن را در خودش ظاهر کرده است؛ حالا هرچه بگوید، آن سخن، مطلق است. چون او مطلق را در خودش جا داده است، همه‌ی مقیدات از او فیض می‌گیرند. او پدر همه است لذا قرآن هم فرمود: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب/۴۰). محمد پدر یکی از مردان شما نیست بلکه او پدر روحانی همه است. چرا؟ چون خاتم است. چرا خاتم المرسلین نگفت؟ چون نبی نسبت به رسول عام است. هر رسولی نبی هست اما هر نبی رسول نیست لذا در دل خاتم النبیین، خاتم المرسلین نیز هست. پدر جسمی شما همین پدران شما و حضرت آدم ابوالبشر است اما او پدرِ روحانی است؛ همین پدر جسمانی، وجود و هستی و حقیقت خود را از او گرفته است. در انتهای این آیه نیز علم مطلق و خُلق اعظم پیغمبر را به رُخ می‌کشد: وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا. □خاتَم مقام جمع است. کل ماسوی الله را محیط است. خاتَم یعنی کل ما‌سوی الله. ما هم خاتِم داریم و هم خاتَم. خاتِم یعنی ختم کننده. خاتَم یعنی نگین انگشتری. در گذشته وقتی نامه را می‌نوشتند و آن را می‌بستند، پایین نامه را مهر می‌کردند که یعنی نوشته ما تمام شد. َخَاتَمَ النَّبِيِّينَ یعنی او نبوت را مهر کرده است. او هم خاتِم است و هم خاتَم. هم اول است و هم آخر. آورده‌اند که حضرت ختمی مرتبت هرگاه وارد مجلسی می‌شد در انتهای مجلس می‌نشست. چرا؟ چون همه چیز در عالَم منتهی به اوست. حالا هر چیزی در عالَم منتهی به پیغمبر است پس بدایت او نیز به پیغمبر است؛ بِکُم فَتَحَ الله وَ بِکُم یَختِم. لذا می‌گوید که او، پدر روحانی شماست. □فرمود: آدَمُ وَمِنْ دُونِهِ تَحْتَ لِوائِي. آدم و هرچیزی غیر آدم (از قبیل ملائکه و...) زیر پرچم من هستند. خیلی حرف عمیقی است... مقام حضرت ختمی مرتبت بسیار ویژه است. درست است که اهل بیت علیهم السلام در مقام نورانیت یکی هستند اما بدانید که این آقا اول است، خدا این آقا را به عنوان خاتم انتخاب کرده است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام که شوخی ندارد! او با آن عظمت می‌گوید إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ! پیغمبر ما علی ساز است... اگر هم می‌گوییم ولایت امیرالمؤمنین، این ولایت، ظهور باطن حضرت ختمی مرتبت است. پیغمبر خواست باطن خود را به همه نشان دهد تا همه بدانند این هیکل ظاهری، یک باطنی هم دارد منتها مردم باطنش را نمی‌دیدند. پیغمبر ما علی تا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین را آورد تا باطن خود را نشان دهد. این ۱۳ نفر کسانی هستند که توانسته‌اند همانگونه بشوند که خُلق اعظم پیغمبر بود لذا علی همان خُلق عظیم است...
□تربیت آمریکایی!□ □جوانكى را ديدم كه به سبك فلان مجله مى‏ گويد كه من كمبود محبت دارم و كسى را مى‏ خواهم كه به من محبت كند. و باز به سبك همان مى‏ گفت كه كسى مرا درك نكرده، كسى مرا درك نمى‏ كند! □خنديدم در حالى كه در درونم طوفانى بود. آرام گفتم برادر تو هنوز ظرفيت خودت را درك نكرده‏ اى. تو خودت را درك نكرده‏ اى و گرنه محتاج درك ديگران نبودى. و گفتم: كسى كه با اين همه محبت از خدا، كمبود محبت دارد، كسى كه محبت خدا او را پر نكرده، ديگر محبت چه كسى او را سرشار مى‏ كند؟! □بيچاره تو كه درياى محبت را احساس نكرده‏ اى، با قطره‏ هاى به منت آلوده‏ى اين زن و فرزند و پدر و مادر چه مى‏ كنى؟ □ما نمى‏ دانيم كه حرف‏هامان به كجا مى‏ خورد و همين طور تقليد زده مى‏ گوييم، كمبود محبت داريم. ما كمبود محبت نداريم. ما محبت را نمى‏ شناسيم و جلوه‏هاى گوناگون آن را نمى‏ فهميم. □خيال مى‏ كنيم مرگ پدر، مريضى مادر، تنهايى و بى‏ كسى و خوارى و ذلت، دليل بر كمبود محبت است. همين‏ها بزرگترين محبت‏ هاست كه مى‏ سازد، كه بارور مى‏ كند. مگر آمده‏ ايم كه با پدر بزرگ باشيم و دست مادر را بر صورت خود احساس كنيم. و مگر اين كمبودها خودش سرشار كننده نيست؟ □ما هنوز نمى‏ خواهيم از اين تربيت آمريكايى صرف نظر كنيم. □ما نمى‏ خواهيم ارزش عقده‏ ها را بفهميم؛ عقده‏ هايى كه اگر با شناخت و آگاهى تو تركيب شوند و اگر با رهبرى تو هدايت شوند، بزرگترين حركت‏ها را به دنبال مى‏ آورند. □ما نصف راه را رفته‏ ايم كه سرشاريم، نصف ديگرش را بايد با آگاهى‏ ها و شناخت‏ هايى از خودمان و از دنيا تأمين مى‏ كرديم. □ما خيال مى‏ كنيم كه آمده‏ ايم تا خانه بسازيم، بزمى بسازيم و همين كه خانه‏ مان راخراب مى‏ كنند و بزممان رابه هم مى‏ زنند ناله مى‏ كنيم و بانگ برمى‏ داريم كه مسلمانى نيست، كه خدا نيست. □بى‏ خبر! بى‏ خبر! آنها مى‏ خواهند تو را بسازند و تو را آورده‏ اند كه بسازند و اين است كه بزمت را مى‏ سوزانند، كه خانه‏ ات را خراب مى‏ كنند، كه محبوب‏ هايت را مى‏ شكنند، كه مگر برخيزى. □خرابت مى‏ كنند، تا آب شوى. ديوارهايت را مى‏ ريزند تا به وسعت برسى. □و اين است كه تو بايد خودت بخواهى و طلب كنى و اگر نخواهى و كردند، شكر كنى و يا لااقل صبر داشته باشى كه بارور شوى، نه آنكه جزع بزنى و فرياد، كه فرياد خريدارى ندارد و در زير اين گنبد كبود، بازارى ندارد، كه □دنيا با درد همراه است و با غم مخلوط و با رنج پيچيده‏... □○استاد علی صفایی حائری کتاب صراط، صفحه ۱۲۱○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
‍ ■●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۳)●■ ■این قسمت را اهل
‍ □●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۴)●□ □رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم با این حال، بین اصحاب در مسجد حاضر شدند و فرمودند: مرا روی منبر بگذارید! حضرت به‌سختی بالای منبر رفتند و بعد خطبه‌ای را خطاب ‌به مسلمین ایراد کردند. خطبه جملات نسبتاً طولانی‌یی دارد. حضرت نکته‌های فراوانی را در آن خطبه بیان کردند. نزدیک ‌بودنِ مرگ خودشان را به آگاهی مردم رساندند و فرمودند: دیگر باید برای مواجه شدن با واقعه‌ی مرگ و رحلت من، آماده شوید. بعد هم سفارش ثقلین را به اصحاب فرمودند. فرمودند: من شما را ترک می‌کنم؛ امّا دو چیز بسیار گرانبها و گران‌سنگ را در بین شما می‌گذارم؛ کتاب خدا و عترت و اهل‌بیتم. بعد در مورد قرآن‌کریم و اهل‌بیت بزرگوارشان به اصحاب سفارش کردند. آن‌گاه در پایان فرمایشاتشان فرمودند: اگر هرکدام از شما از من طلبی دارد یا من وعده و قولی به او داده‌ام که هنوز عمل نکرده‌ام، اعلام کند که من آن طلب را به او بدهم، حقّ او را ادا کنم یا وعده‌ی خودم را در حقّ او به جا بیاورم. کسی چیزی نگفت. □پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با همان حالت از منبر پایین آوردند و رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم به خانه‌ی اُمّ‌سلمه رفتند. البتّه در پی آن، عایشه مشغول فعّالیّت شد؛ با تک‌تک همسران پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم صحبت کرد و به هر نحو بود، رضایت آنها را گرفت که حاضر شوند رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم به خانه‌ی عایشه بیایند؛ او نقشه‌ی بسیار سیاه و تاریکی را در سر می‌پروراند و می‌خواست پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار خودش و تحت‌کنترل خودش باشند. به‌هرحال، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را به حجره‌ی عایشه بردند. فردای آن روز یعنی چهار روز قبل از رحلت رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ؛ روز پنج‌شنبه، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم اُسامه، پسر زیدبن‌حارثه [را به مرز رُم فرستاد]؛ زید‌بن‌حارثه غلام رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم بود. این غلام، پسر رئیس قبیله‌ای بود که خانواده‌ی او آمدند که به هرقیمت شده، زید را از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم بخرند. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من اختیار را به خود زید واگذار می‌کنم؛ اگر دوست دارد با شما برگردد، من او را آزاد می‌کنم با شما بیاید. زید‌بن‌حارثه گفت: نه؛ یا رسول‌الله! به هیچ قیمتی من شما را تنها نخواهم گذاشت؛ رها نخواهم کرد. حاضر نشد با پدر و مادرش به قبیله‌اش برگردد و پیش رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ماند؛ که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم زید‌بن‌حارثه را آزاد کردند و پسرخوانده‌ی خودشان کردند؛ شد پسرخوانده‌ی رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ؛ زید‌بن‌حارثه دوسال قبل در جنگ موته، یکی از سه فرمانده‌ی جنگ موته بود که در جبهه‌ی جنگ به شهادت رسید. در سنّ جوانی هم بود؛ منتها مدیر و لایق و فرمانده‌ی توانمندی بود. □علی‌ایّ‌حال، حالا تقریباً بعد از دو سال، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم پسر زید‌بن حارثه، اسامة‌بن زید‌، را احضار کردند. در این روزهای آخر عمر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم ، همانطور که قبلاً هم به مناسبت‌هایی اشاره کرده‌ام، ظهور قدرت عظیم اسلامی که رو به گسترش بود، دو ابرقدرت مجاور؛ یعنی ایران و رُم را به‌شدّت خشمگین کرده بود و آنها خودشان را آماده کرده بودند که بیایند و ریشه‌ی این مشکل را بکَنند؛ لذا دولت رُم، برای این کار به‌شدّت تجهیز شده بود. در داخل سرزمین رُم هم بعضاً افراد به اسلام رو می‌آوردند و حکومت رُم آنها را شکنجه می‌کرد؛ حتّی فرماندار یکی از مناطق مسلمان شد، امپراطور رُم دستور داد او را اعدام کردند. علی‌ایّ‌حال شکنجه‌ها و اعدام‌ها در داخل سرزمین رُم، متوجّه مسلمان‌ها بود و تعرّضاتی هم که در مرز آغاز شده بود، آنها هم مزاحم سرزمین‌های اسلامی بود. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آلخ و سلم، اسامة‌بن‌زید را در روز پنجشنبه، چهار روز قبل از رحلتشان، احضار کردند و فرمودند: سپاهی از اصحاب آماده کن! و من تو را فرمانده‌ی این سپاه قرار می‌دهم؛ و رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم تمام چهره‌های سرشناس مهاجر و انصار را در داخل این سپاه قرار دادند ادامه دارد.. □●استاد مهدی طيب (١٦ اسفند ٨٦)●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
‍ ■●دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۳)●■ ■پس از جنگ نهران هم درست است که تعداد زیادی از خوارج باقی
‍ □○دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۴)○□ علیه السلام □یاران امام مجتبی علیه السلام در دوران خلافتشان چه کسانی هستند؛ دوران خلافتی که سپس هم با قرارداد ترک مخاصمه خاتمه پیدا کرد. □عدّه ی اندکی شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؛ که اکنون شیعیان امام مجتبی علیه السلام شده اند و در محضر امام مجتبی علیه السلام هستند. تعدادشان هم بسیار اندک است. □گروه دیگر از لشکریان امام مجتبی نهروانند؛ همان کسانی که پدر امام مجتبی علیه السلام را به شهادت رساندند؛ امثال شمربن ذی الجوشنی که در واقعه ی کربلا هم دیدید چه کرد! این خوارج نهروان جزء لشکریان امام مجتبی علیه السلام هستند! □یک گروه هم انسان های طمّاعی که دنیاپرستند و به راحتی می توان آنها خرید. کوفه از این گونه انسان ها زیاد دارد. اشخاصی که خودشان را خیلی ارزان می فروشند. تواریخ و مقاتل نقل کرده اند، بعد از واقعه ی کربلا، وقتی آمدند جنازه ها را جمع کنند، هنگامی که جیب های جنازه های سربازهای سپاه عمر سعد را می گشتند، حواله ی یک من جو پیدا می کردند؛ یعنی حواله ی یک من جو گرفتند و آمدند امام حسین علیه السلام، پسر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کشتند! چقدر انسان باید دنی و کم همّت باشد! با حواله ی یک من جو، دین، قیامت و همه چیزشان را فروخته بودند و بعد هم در میدان جنگ به دَرَک واصل شده بودند. به هر حال این طور مردم هم در شهر کوفه کم نیستند. □یک عدّه افراد هم هستند که انسان های شکّاک، اشخاصی که باور و اعتقاد محکم و ثباتی در خطّ ولایت امام مجتبی علیه السلام ندارند. امروز یک تفکّر دارند و فردا یک تفکّر. هر حرف به آنها می رسد، آنها را مردّد می کند و عزم راسخی ندارند. □عدّه ی دیگری از لشکریان امام مجتبی علیه السلام هم پیروان رؤسای قبایل خود هستند. این خلق و خو هنوز هم در عرب وجود دارد؛ که برای رئیس قبیله جایگاه فوق العاده ای قائلند و اطاعت و فرمانبری فوق العاده ای دارند. آنجا زندگی عشیره ای و قبیله ای حاکم است؛ لذا کافی بود شما رئیس قبیله ای را بخرید؛ تمام افراد آن قبیله در آن خط حرکت می کردند. افرادی نبودند که رأی مستقلّی برای خودشان داشته باشند. □سپاه امام مجتبی علیه السلام مرکّب از اینگونه اشخاص است. سپاه به شدّت بی انضباطی است. طبیعتاً سپاهی که بخشی از آنها شیعیانند؛ بخشی خوارجند؛ بخش دیگری اموی ها هستند و یک بخش از آنها رشوه خوارهایی هستند که با پول خودشان را می فروشند؛ سپاهی که در آن نظم، انسجام و انضباط وجود ندارد، که برای جنگیدن قوی نیست. □از طرف دیگر هم جنگ های پیاپی یی که در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام پیش آمده بود، آنها را خسته کرده بود. ببینید برخی از افرادی که جنگ می کردند، به امید غنایم جنگ می کردند. در جنگ بین مسلمان ها که غنیمت گیری نبود. در جنگ با مشرکین، چرا؛ غنایم جنگی بدست می آمد و غنایم بین رزمنده ها تقسیم می شد؛ امّا در این جنگ ها، مثل جنگ صفّین، نهروان و جمل غنایمی نبود که تقسیم شود؛ لذا انگیزه ی مالی و مادی یی هم در سپاهیان امام مجتبی علیه السلام نبود؛ که بگوییم بروند بجنگند چیز دنیایی گیرشان بیاید. اشخاص لایق و برجسته هم در اطراف امام مجتبی علیه السلام نمانده بودند؛ سردارانی مثل و یاران رشید و مقاومی مثل نبودند. همه ی آنها رفته بودند. اگر هم بودند؛ تک و توک و از دست حکومت متواری بودند. دیگر کسی نمانده بود. افرادی مثل و نبودند. دور امام مجتبی علیه السلام خیلی خالی بود. باز امیرالمؤمنین علیه السلام تعدادی یار برجسته داشتند. امام مجتبی علیه السلام در سپاهشان هیچ کس را نداشتند. ادامه دارد... □استاد مهدی طیب□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○ ؟○□ □راجع به هیچ موجود، جاندار ، صحرایی، دریایی، پرنده و رونده، هیچ موجودی را خداوند درباره اش اینطوری که راجع به جنابعالی انسان فرمود: « فتبارک الله احسن الخالقین» چرا به این صورت محشور شده اید؟ « ألم یأتِکُم فیها نذیر »؟ مگر شما مربی نداشتید؟ مسجد نداشتید؟ حسینیه نداشتید؟ منبر نداشتید؟ آخوند محل نداشتید؟ حواست جمع باشد آقا. ما دلمان برای شما می سوزد. آقاجان عزیز من آقای من خانوم عزیز برادر عزیز خواهر عزیز فرزند مهربان قدر روحانیون اصیلتان را بدانید. چه بسیار چه بسیار دیروز هم بود؛ امروز هم هست؛ ممکن است یک آدم دزدی هم در بیاید در این لباس، فراوان. کافی را که باز می کنید، می بینید امام امیرالمؤمنین، قربان دلشان، اینها چه دردی، اینها چه چیزها؟ چه ناراحتی؟ بعد می بینید که آقاجان، حضرت وصی، سید الأوصیا امام امیرالمؤمنین، دل دیگر به درد آمده، دل به درد می آید دیگر. رگ رگ است این آب شیرین و آب شور در خلایق می رود تا نفخ صور شما در روی زمین چه کسانی را می خواهید، از روحانیون اصیلتان نسبت به خودتان دلسوزتر پیدا کنید؟ روحانیون اصیل از پدر و مادر به شما مهربان ترند. روحانی اصیل درس خوانده زحمت کشیده درد دین دارد؛ دلسوز به حال اجتماع است؛ پدر امت است؛ خودش را فدای خلق خدا می کند؛ مسؤولیت دارد؛ و باید هم این کار را بکند؛ باید این کار را بکند. مگر برای نان در آوردن برای نان در آوردن؟ روحانی ای که برای دنیا زنجیر می زند این که روحانی نیست که. مگر راه کم است؟ مگر کار کم است؟ مگر شما اینهمه کارهای گوناگون ندارید مشروع؟ و نان هم درمی آورید. خب این هم باید نان در بیاورد. نعوذ بالله که منبر و محراب برای درهم و دینار باشد، برای دنیا باشد، برای هوا و هوس نفسانی باشد. جناب امیرالمؤمنین در کافی، روایت در کافی، نفرین می کند، امیرالمومنین نفرین می کند، چون این بلاها سر خودشان آمد دیگر؛ نفرین می کند کسانی را که این آرم نبوت را در بر دارند و این آرم نبوت را تور اغراض شهوانی و نفسانی و دنیوی شان قرار می دهند. نفرین می کند امیرالمؤمنین. معاویه در همین لباس بود. عمروعاص در همین لباس بود.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش چهارم ● ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند در نتيجه طه
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش پنجم ●5- چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟ يكى از اعتراضاتى كه بر قرآن كريم وارد كرده اند، اين است كه قرآن مشتمل است بر آياتى متشابه ، با اينكه شما مسلمين ادعا داريد كه تكاليف خلق تا روز قيامت در قرآن هست ، و نيز مى گوييد: قرآن قول فصل است ، يعنى كلامى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد، در حالى كه ما مى بينيم هم مذاهب باطل به آيات آن تمسك مى جويند و هم آن مذهبى كه در واقع حق است ، و اين نيست مگر به خاطر تشابه بعضى از آيات آن ، و اين قابل انكار نيست ، كه اگر همه آياتش ‍ روشن و واضح بود و اين متشابه ات را نداشت قطعا غرضى كه از فرستادن قرآن منظور بود، بهتر و زودتر به دست مى آمد، و ماده اختلاف و انحرافى نمى ماند، و اگر هم اختلافى مى شد زودتر آنرا قطع مى كرد. بعضى از مفسرين از اين ايراد به وجوهى پاسخ داده اند، كه بعضى از آن پاسخ ‌ها بسيار سست و بى پايه است ، مثل اينكه گفته اند: وجود متشابهات در قرآن ، باعث مى شود كه مسلمين در بدست آوردن حق و جستجوى آن رنج بيشترى برده ، و در نتيجه اجر بيشترى بدست آورند. و يا گفته اند اگر همه قرآن صريح و روشن بود و مذهب حق را واضح و آشكار معرفى مى كرد دارندگان ساير مذاهب (بخاطر تعصبى كه نسبت به مذهب خود دارند) از قرآن متنفر شده ، و اصلا توجهى به آن نمى كردند تا ببينند چه مى گويد. و هر گاه كه مشتمل بر سخنانى متشابه و دو پهلو گرديده ، باعث شده كه مخالفين به طمع اينكه آن آيات را دليل مذهب خود بگيرند نزديك ، بيايند، و در قرآن غور و بررسى كنند، و در نتيجه بفهمند كه مذهب خودشان باطل است ، و به مذهب حق پى ببرند. و يا گفته اند قرآن در صورت در بر داشتن آيات متشابه ، باعث مى شود كه نيروى فكرى مسلمين در اثر دقت در مطالب آن ، ورزيده شود و بتدريج از ظلمت تقل يد در آمده و به نور تفكر و اجتهاد برسند، و اين معنا در تمام شئون زندگى برايشان عادت شود كه همواره نيروى عقل خود را به كار اندازند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 87 و يا گفته اند قرآن با دارا بودن آيات متشابه ، باعث شده است كه مسلمين از راههاى مختلفى به تأويل دست يابند، و به همين منظور در فنون مختلف علمى از قبيل علم ((لغت )) ((صرف ))، ((نحو)) و ((اصول فقه )) متخصص گردند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei