eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
▪️این امّت به ریاضت احتیاج ندارد. اگر ریاضت لازم بود، پیغمبر و ائمّه علیهم السّلام ریاضت می‎کشیدند،
▪️ما صیدیم و خدا و خوبان خدا صیادند. صید نمی‎تواند عقب صیاد برود، صیاد باید او را صید کند. خدا و اولیائش با یک تیر نگاه و یک جلوه‎ی جمالشان ما را شکار می‎کنند. بعد ما را که صید شدیم، رها می‎کنند و ما که شیرینی آن تیر را چشیده‎ایم، به دنبال صیاد می‎دویم. صیاد پی صید دویدن عجبی نیست صید از پی صیاد دویدن مـزه دارد ▪️خوبان خدا مؤمنان را به تور می‎اندازند و به مقصد می‎رسانند. دشمنان را هم با تیر می‎زنند و دور می‎کنند. اشخاص برجسته هم با تار دنبال آنها می‎روند؛ یعنی با محبّت و رضا و شادی. ▪️خداوند عبادش را با تیر و تور و تار صید می‎کند؛ تیر برای فراری‎ها، تور برای متوسّطین و تار و آواز ملکوتی برای مقرّبین. ▪️إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ: هرآینه پروردگار تو در کمین‌گاه است. خداوند با تار و تور و تیر  شکار می‎کند. محمّد و آل محمّد علیهم السّلام تیراندازند، محبّتشان هم تور است، ذکرشان هم تار است. ▪️مرحوم حاج اسماعیل دولابی▪️ ◾️مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
🍀همه‌ی موجودات در معیت امام در حال حرکت به سمت حق متعال هستند لذا جناب علامه دهدار در تفسیر خطبة البیان جمله‌ی بسیار سنگینی دارد. ایشان می‌فرماید: «نماز، اثر جامعیت انسان کامل است که در مؤمنین به صورت عبادت ظهور می‌کند». معنی این سخن این است که بدان نمازگزار تو نیستی... حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «أَنَا صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ، أَنَا حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ، أَنَا حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ، أَنَا حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ»؛ می‌فرماید من نماز هستم منتها نماز امام، نماز جامع است و این عبادت در هر کسی به شکلی ظهور می‌کند تا آن عبادت جامع تحقق پیدا کند. همه‌ی مخلوقات بری و بحری موحد هستند. حضرت سلیمان در پی جناب هدهد بود؛ «وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ» (نمل/۲۰). آنگاه که او را نیافت گفت: «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِين» (نمل/۲۱)، اگر دلیلی بر غیبتش نداشته باشد سر او را خواهم برید. هدهد بازگشت و گفت: «وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ الله» (نمل/۲۴) و در ادامه در اندازه‌ی فهم خود از توحید، از آن قوم گلایه می‌کند و چنین می‌گوید که شیطان اینگونه آنان را گمراه کرده است «أَلَّا يَسْجُدُوا لِله الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نمل/۲۵) که برای خدایی که دانه را از زمین خارج می‌کند سجده نمی‌‌کنند! بله، سر و کار پرنده با دانه است و او نیز در اندازه‌ی خود موحد می‌باشد. هرچند از دانه‌ای که در آسمانهاست هم سخن گفته که قابل تأمل است. توحید فقط منحصر در فکر و فهم انسانها نیست بلکه در هر چیزی ساری است لذا فهم توحید بسیار سخت و سنگین است و ادراک کنهش محال!! طعم توحید هر کسی نچشد بار توحید هر خسی نکشد رخ باید تا تن رستم کشد پردلی باید که بار غم کشد 🍀در نظام توحید جایی برای غیر وجود ندارد... همه جا اوست، چه بخواهی چه نخواهی. فکر تو، قول تو، خیال تو همه و همه از اوست. هنگامی که در نماز مشغول نفی خواطر هستی در واقع چه کسی را نفی می‌کنی؟ می‌خواهی چه چیزی را از حضور خدا خالی کنی؟ آیا خواطر تو مستقل از حقند؟ 🍀خدا هم عاشق و هم معشوق است لذا غیور می‌باشد. او اجازه نمی‌دهد کسی عاشق غیر او شود. در همین عشق‌های مجازی نیز اینگونه است، اگر خانمی بفهمد آقایی که عاشق اوست به زن دیگری نیز دلبستگی دارد همان لحظه می‌شکند. جناب ملا احمد نراقی داستانی  زیبا در مثنوی طاقدیس نقل می‌کند که روزی عارفی از کویی می‌گذشت. متوجه گفتگوی زنی با شوهرش شد. آن زن خطاب به شوهرش می‌گفت: بگذرانم از تو گر نان ناریم تشنه و بی آب و نان بگذاریم هم اگر شبها نیاری روشنی هم اگر ندهی مرا پوشیدنی جمله اینها بگذرانم ای عزیز از تو اینها من نخواهم هیچ چیز لیک اگر بر من گزینی دیگری یا به رخسار دگر زن بنگری نگذرانم از تو هرگز این گناه نیکی از من دیگر ای شوهر مخواه 🍀آن عارف تا چنین شنید مدهوش شد و بر زمین افتاد. توحید اینگونه است. خدا نمی‌خواهد ما به غیر او دل ببندیم. دل به غیر خدا بستن ظلمی است که حق متعال از آن به ظلم بزرگ تعبیر کرده است و آن را نخواهد بخشید...
🍀روزی که باد... برگ‌های شقایق را سوی تو می‌آورد، او مدتهاست که پرپر شده است. 🍀مانند ستارگانی که سال‌ها پیش خاموش شده‌اند و نور آن‌ها اکنون به زمین می‌رسد. 🍀آزاد سازی خرمشهر یعنی حضور عقل و عشق ، بر شقایق های بیدار این سرزمین @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 18-10 آل عمران ، قسمت دوم بخش اول ● آيه شريفه ((قد كان لكم )) ناظر بر واقعه بدر است كه در آن
آیات 18-10 آل عمران ، قسمت دوم بخش دوم ● بيان وجوه و احتمالاتى كه درباره مرجع ضميرها در آيه شريفه گفته شده است و از ظاهر سياق چنين برمى آيد كه هر دو ضمير جمع ، در كلمه ((يرونهم ))و كلمه ((مثليهم )) به كلمه ((فئة )) در جمله ((فئة تقاتل )) بر مى گردد، و معنايش اين است كه گروه كافر مؤمنين را دو برابر مى ديدند، عدد مؤمنين را كه سيصد و سيزده نفر بود، ششصد و بيست و شش نفر مى ديدند. بعضى ها ممكن است احتمال دهند كه مرجع ضمير اول ، غير از مرجع ضمير دوم بوده ، و معنا چنين باشد. (كه كفار مؤمنين را دو برابر خودشان ديدند)، ولى اين احتمال ، احتمالى است كه از ظاهر الفاظ آيه به دور است . و چه بسا احتمال داده شود كه هر دو ضمير به فئة كافرة برگردد، و معنا چنين باشد كه ((كفار خود را دو برابر آنچه كه بودند ديدند))، اگر هزار نفر بودند خود را دو هزار نفر ديدند، و لازمه اين احتمال اين است كه در نسبت ، مؤمنين بسيار اندك به نظرشان برسد، يعنى اگر ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 146 جمعيت مؤمنين يك سوم جمعيت كفار بوده ، به نظر كفار يك ششم ايشان در آيند آنانكه اين احتمال را داده اند منظورشان اين است كه آيه مورد بحث با آيه 44 سوره انفال منطبق شود، چون در آنجا فرموده : ((اذ يريكموهم اذا التقيتم فى اعينكم قليلا و يقللكم فى اعينهم )) يعنى خدا كفار را در آن روز كه با آنها برخورديد، آنان را در چشم شما و شمارا در چشم ايشان اندك جلوه داد و اين آيه با آيه مورد بحث منافات دارد، چون ظاهرش اين است كه كفار مؤمنين را دو برابر خود مى ديدند، ناگزير بايد با تصرف در مرجع ضمائر، آيه را اينطور معنا كنيم كه كفار خود را دو برابر خود ديدند. بعضى از مفسرين از اين توجيه جواب داده اند كه تصرف در مرجع ضمائر باعث مى شود كه كلام خدا دستخوش اشتباه و ابهام شود، و ابهام و اشتباه لايق به كلام خدا كه بليغ ‌ترين كلمات است نيست . و اگر مى خواست چنين چيزى را بفهماند مى توانست بفرمايد: ((يرون انفسهم مثليهم خود را دو برابر آنچه بودند ديدند))، و يا عبارتى نظير اين را بياورد. و اما اينكه گفته شده است كه : ((براى رفع منافات بين دو آيه بايد دست به چنين توجيهى زد)). جوابش اين است كه : بين دو آيه منافاتى نيست ، چون وقتى منافات محقق مى شود كه هر دو آيه در يك مقام سخن گفته باشند، و هيچ دليلى بر اين نيست چون ممكن است خداى تعالى در ابتداء، برخورد، هر يك از دو طايفه را در نظر طايفه ديگر اندك جلوه داده باشد، تا دلهايشان محكم شده جراتشان زياد شود، و همين كه شمشير در يكديگر نهادند، و آتش جنگ در بينشان شعله ور شد، كفار مؤ منين را دو برابر آنچه بودند ببينند، و از ترس پا به فرار بگذارند، و شكست بخورند، و اين اختلاف ، نظير اختلافى است كه بين دو آيه : ((لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان )) و آيه : ((و قفوهم انهم مسئولون )) است ، كه اولى مى فرمايد انسانها از گناهانشان پرسش نمى شوند، و دومى مى فرمايد پرسش مى شوند. و اين آيات به خاطر اختلاف مقامى كه دارند با هم منافات ندارند. مفسرين درباره مرجع دو ضمير در ((يرون )) و ((مثليهم )) احتمالات ديگرى ذكر كرده اند، ولى همه آنها در اينكه خلاف ظاهر آيه هستند، مشتركند. و به همين جهت از ذكر آن احتمالات صرف نظر كرديم (و خدا دانا است ). ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 147 وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصرِهِ مَن يَشاءُ إِنَّ فى ذَلِك لَعِبرَةً لاُولى الاَبْصرِ كلمه ((تأييد)) كه مصدر ((يويد)) است از ماده ((ايد)) است ، كه به معناى قوت است ، و مراد از كلمه ((ابصار)) به قولى همان چشم ظاهرى است ، چون در آيه شريفه سخن از تصرف در چشم ها بود، و به قول بعضى ديگر، مراد از آن ، بصيرت هاى قلبى است ، چون عبرت گرفتن كار بصيرت است ، نه كار چشم و به هر حال فرق چندانى ندارد، براى اينكه خداى تعالى در كلامش كسانى را كه از عبرت ها عبرت نمى گيرند كور ناميده است . و نيز فرموده وظيفه چشم اين است كه هم ببيند و هم حق را از باطل تميز دهد، و معلوم است كه در اين گونه تعبيرات ، ادعائى به كار رفته ، و آن اين است كه : دين حقى كه من شما انسانها را به سوى آن مى خوانم آنقدر ظاهر و روشن است كه گوئى محسوس و ملموس است ، به طورى كه چشم ظاهرى هم بايد آن را درك كند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
▪️این همه ابتلائات و گرفتاریهای ما در اثر ناشکری و کفران نعمتهای ما است. ◾️آیت الله العظمی بهجت (ره) ◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴 شهادت حضرت حمزه عموی بزرگوار رسول ‌الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در جریان جنگ اُحد در سال سوّم هجرت (۸ یا ۱۵ شوّال) @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️مردگان به موت جهل و زندگان  به حیات علمی ▪️بدان کسی که خویش را در سفاهت نگاه دارد، ظالم ترین و جفا کار ترین مردم است به خویشتن. احیای نفوس از مرگ و نیستی جهل و بیدار نمودن آنها از خواب غفلت و بی خبری و خارج کردنشان از ظلمات به نور، از شؤون سفرای الهی و پیرامون آنان است. خداوند- علت کلمته- می فرماید: (یا ایها الذین آمنوا استجیبوالله و للرسول إذ ادعاکم لما یحییکم)، و حضرت وصیّ، امام علی بن ابی طالب علیه السلام، آل محمد- صاوات الله علیهم اجمعین- را وصف فرموده که آنان، حیات و زندگی علم و مرگ و نیستی جهلند. و علم، حیات ارواح است؛ همان طور که آب، حیات اشباح است. آیات و روایات- در این مرصد أسنی و مقصد اعلی- به ترتیب و نظم خاصّی در جوامع روایی و صحف علمی، بیش از آن است که به شمارش آید. ▪️عالم، اگر قدر علم بداند، از اطوار الهی اش خارج نشده، از زیّ روحانی اش بیرون نرود، پس او در راه عیسای روح الله علیه السلام است؛ یعنی در حقیقت، مشهد و مشربش عیسوی است، چرا که عمل صالحش، احیای مردگان است به اذن الله تعالی. خوشم می آید نقل کلام شیخ اکبر، در فص عیسوی از کتاب فصوص الحکم و نیز سخن علامۀ قیصری، در شرحش. شیخ می گوید: ▪️«و امّا إحیای معنوی، به علم است؛ پس این، حیات الهیۀ ذاتیۀ علیّۀ نوریه است که خداوند درباره اش گوید: (أو من کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس). ▪️بنابر این، هر کس که نفسی مرده را به حیات علمیه، در مسأله ای خاص که متعلق به علم الله باشد، حیات بخشد، او را زنده کرده است، و آن حیات، برای او نوری خواهد بود که به واسطه اش در میان مردم- یعنی در میان اشکال و اشباهش در صورت راه برود. ▪️و قیصری در شرح گوید:« حیات حاصل از علم را، حیات الهیه ذاتیه گفت، زیرا حقیقت علم، عین ذات است؛ مانند حقیقت حیات که آن نیز چنین است. پس، علم و حیات در مرتبۀ احدیت، شئی واحدند. و از آنجا که علم، اشرف صفات الهیه است- زیرا به واسطه وی حقایق الهیه و کونیه ظهور می یابند- آن را به علوّ وصف نمود. و از آن حیث که علم، اشیا را ظاهر می سازد، آن را به نوریت وصف کرد؛ چه نور، خود ظاهر است و مظهر غیر. و وصفش رضی الله عنه حیات را به صفات کمالیه، اشاره ای می باشد بر این که حیات علمیه، شریف تر است از حیات حسیه؛ چرا که حیات علمیه، حیات روح است و حیات حسیه، حیات جسد، ▪️و معلوم است که روح شریف تر از جسد است؛ بنابر این حیاتش نیز باید شریف تر باشدو لیکن وقوع حیات حسیه در نفوس، شدیدتر از علمیه است. چرا که آن؛ مترتب است بر قدرت تامه ای که آن نیز از خصایص الهیه می باشد و از این رو، دارای وجودی عزیزتر و وقعی عظیم تر است. و از آن جا که علم را مراتبی می باشد و اعظم آن، علم به خداوند و اسما و صفات اوست، آن را به ذکر مخصوص گردانید؛ اگر چه هر کدام را به حسب خود، حیاتی است مناسب. ▪️و خداوند، اولیای کمّل خویش را نصیبی تامّ از حیات علمیه عنایت فرمود، تا از آن بر نفوس مؤمن افاضه نموده، آنان را به نور الهی حیات بخشند که در میان مردمان به واسطه اش راه بروند؛ چنان که فرمود: (أو من کان میتاً)؛ یعنی مردگانِ به موت جهل و نیز فرمود: (فاحییناه)؛ یعنی زندگانِ به حیات علمیه، و: (جعلنا له نوراً)؛ که همان علم است و همچنین فرمود: ( یمشی به فی الناس)؛ پس به واسطۀ آن نور، به آنچه که در بواطن مردم است از استعدادات و خواطر و نیات پی می برند و نیز به آنچه که در ظواهرشان است از افعال و اعمال مخفیه.   ◾️منبع، عیون مسائل نفس و شرح آن ◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️عالم‌ سراسرش‌ مكاشفه‌ است ▪️عارف واصل مرحوم جناب سید هاشم حداد ميفرمودند: من‌ تعجّب‌ ميكنم‌ از اين‌ دسته‌ از سالكين‌ كه مكاشفه‌ميخواهند! چشم‌ باز كنند، همۀ اين‌ عالم‌ مكاشفات‌ است‌. مكاشفه‌ تنها ديدن‌ صورت‌ در زاويه‌ بصورت‌ خاصّ يا حالت‌ استثنائی‌ نيست‌؛ هر چه‌ كشف‌ از اراده‌ و اختيار و علم‌ و قدرت‌ و حيات‌ حضرت‌ حقّ كند مكاشفه‌ است‌. چشم‌ باز كن‌ و بنگر كه‌ اين‌ عالم‌ خارج‌، هر ذرّه‌اش‌ مكاشفه‌ است‌، و حاوی‌عجائب‌ و غرائب‌ كه‌ فكر را به‌ منتهای‌ آن‌ دسترس‌ نيست‌. ▪️اگر كسی‌ در راه‌ سير و سلوك‌ و بطور كلّی‌ غير از اين‌ راه‌، غير از خدا چيزی‌ را بخواهد، خداوند را نخواسته‌ است‌؛ و همان‌ خواست‌ او كه‌ نفسانی است‌ مانع‌ از وصول‌ وی‌ به‌ ذات‌اقدس‌ حقّ خواهد شد. اگر بهشت‌ بخواهی‌ و يا حوريّه‌ و غِلمان‌ بطلبی‌، خدا را طلب‌ ننموده‌ای‌! اگر مقامات‌ و درجات‌ بخواهی‌، ممكنست‌ خداوند به‌ تو مرحمت‌ كند، ولی‌ خدای‌ را نخواسته‌ای و در همان‌ مقام‌ و درجه‌ ميخكوب‌ شده‌ای‌، و ارتقاء از آن‌ درجه‌ برای‌ تو محال‌ است‌. چون‌ خودت‌ نخواسته‌ای‌ و نطلبيده‌ای! ▪️اگر جبرئيل‌ فی‌المثل‌ نزد تو آيد و بگويد: هرچه‌ ميخواهی‌ بخواه‌! از درجات‌ و مقامات‌ و سيطرۀ بر جنّت‌ و جحيم‌ و خُلَّت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و مقام‌ شفاعت‌ كبرای‌ محمّد صلّی‌ الله‌ عليه‌وآله‌ وسلّم‌ و محبّت‌ آن‌ پيامبر عظيم‌ را، تو بگو: من‌ بنده‌ام‌. بنده‌ خواست‌ ندارد. خدای‌ من‌ برايی من‌ هر چه‌ بخواهد آن‌ مطلوب‌ است‌. من‌ اگر بخواهم‌ به‌ همين‌ مقدار خواست‌ كه‌ مال من‌ است‌ و متعلّق‌ به‌ من‌ است‌ از ساحت‌ عبوديّت‌ خود قدم‌ بيرون‌ نهاده‌ام‌، و گام‌ در ساحت‌ عِزّ ربوبی نهاده‌ام‌؛ چرا كه‌ خواست‌ و اختيار اختصاص‌ به‌ او دارد. ◾️"کتاب روح مجرد"◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
▪️ما صیدیم و خدا و خوبان خدا صیادند. صید نمی‎تواند عقب صیاد برود، صیاد باید او را صید کند. خدا و اول
▪️بزرگان با حرف، سرِ ما را گرم می‎کنند و مخفیانه چیزهای بزرگ را توی جیب ما می‎گذارند. علّتش هم این است که چون ظرفیت نداریم، اگر آن را به ما نشان دهند، مغرور می‎شویم و به مردم فخر می‎فروشیم و ادّعا می‎کنیم. وقتی آنها را آشکار می‎کنند و نشان می‎دهند که در ما ظرفیت پیدا شده و با دیدن آنها خدا را شکر می‎کنیم و آنها را عطای خدا و نه نتیجه‎ی تلاش و هنر خودمان می‎بینیم. ▪️خداوند عیب‎هایت را که پوشاند و بخشید، حُسن‎هایت را هم علنی نمی‎کند؛ چون یا آنها را نفله می‎کنی و ارزان می‎فروشی یا شیطان جیبت را می‎زند. خودت می‎توانی از دور ببینی؛ امّا از بیرون آشکار نمی‎کند. هر وقت دانا شوی و بتوانی آنها را حفظ کنی، آشکار می‎کند؛ روز قیامت پرده را برمی‎دارد و آشکار می‎کند. ▪️مرحوم حاج اسماعیل دولابی▪️ ◾️مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ☑️ماجرای رَدُّالشمس در بازگشت امیر المؤمنین علیه السلام از جنگ نهروان (۱۵ شوال) ▪️امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه یارانشان پیروزمندانه از برمی‌گشتند؛ که به سرزمینی به نام بابل رسیدند. این سرزمین منطقه‌ای بود که در آن بارها عذاب الهی نازل شده بود. زمان خواندن نماز عصر فرارسید. ▪️امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: من برای نماز خواندن در این سرزمین نمی‌ایستم؛ این سرزمینی است که در آن هیچ نبی، وصی و ولیّی نماز نمی‌گذارد. امیرالمؤمنین علیه السلام در همان حال حرکت، نماز عصر را با ایماء و اشاره خواندند. اصطلاحاً به اینگونه نمازها "" می‌گویند. نمازگزار می‌تواند برخی از ضوابطی را که باید در شرایط عادی مراعات کند، در حال اضطرار مراعات نکند؛ مثل کسی که در حال غرق شدن در دریا است. او که نمی‌تواند قامت ببندد، یا رو به قبله باشد. شرایط اضطرار بخشی از ضوابط نماز را تسهیل می‌کند. امیرالمؤمنین علیه السلام هم در همان حالی که حرکت می‌کردند، نماز عصر را نیّت کردند و خواندند؛ امّا فرمودند: برای نماز عصر نمی‌ایستم. ▪️تعدادی از یاران حضرت هم که بامعرفت بودند و تا حدودی حقّ امیرالمؤمنین علیه السلام را درک می‌کردند، گفتند: وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام برای خواندن نماز عصر نمی‌ایستند، ما هم نمی‌ایستیم؛ امّا بعضی از خشکه‌مقدّس‌هایی که امیرالمؤمنین علیه السلام را پشت سر می‌گذارند و می‌خواهند در تقدّس و تدیّن از ایشان جلو بزنند، گفتند: نه؛ نماز عصر قضا می‌شود! ما اینجا نمازمان را خواهیم خواند. آنها ایستادند و نماز خواندند. ▪️امیرالمؤمنین علیه السلام راه را ادامه دادند و وقتی آن سرزمین طی شد، ایستادند. خورشید غروب کرده بود. حضرت شروع به خواندن دعایی کردند. با دعای ایشان خورشید دوباره به آسمان برگشت و کاملاً طالع شد و همه آن را می دیدند. امیرالمؤمنین علیه السلام همراه آن تعداد از یارانی که نماز نخوانده بودند، نماز عصر را خواندند و مجدّداً خورشید غروب کرد. ▪️محلّ رَدّ‌ُالشمس برای امیرالمؤمنین علیه السلام، در بازگشت از جنگ نهروان، اکنون در شهر حِلّه ی عراق قرار دارد و به مشهدُالشّمس معروف است. ◾️در محضر استاد مهدی طیب- ۹۲/۰۵/۳۱◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السّلام - پانزدهم شوّال ▪️این فرزند پاک از سلاله‌ی امام مجتبی علیه السّلام، محدّث و عالم بزرگوار شیعی، صحابی بزرگواری که محضر سه امام را درک کرد و شخصیتی که مورد تأیید امام معصوم قرار گرفت. تعبیر «انْتَ وَلِیُّنا حَقّا» که امام هادی علیه السّلام در حقّ ایشان فرمودند، تاج افتخار بسیار بزرگی بر سر ایشان است. حضرت فرمودند: تو به حقّ ولی، دوست و اهل ولایت ما هستی. ▪️در زیارتنامه‌ای که هنگام تشرّف به حرم این بزرگوار می‌خوانید، هم این جمله را می‌بینید: ▫️«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ بِزِيَارَتِهِ ثَوَابُ زِيَارَةِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ يُرْتَجَى» ▫️سلام بر کسی‌ که در زیارت او امید ثواب زیارت امام حسین علیه السّلام وجود دارد. ▪️عبدالعظیم حسنی شخصیت عظیم‌ القدر و والامقامی است؛ محضر سه امام بزرگوار را درک کرده؛ صحابی امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السّلام بوده؛ معارف عظیمی را از این بزرگواران اخذ و کتبی را تألیف کرده است. آثاری مثل کتاب "خطب امیرالمؤمنین" و کتاب "یَوم و لَیله" از تألیفات عبدالعظیم حسنی است. ◾️« استاد مهدی طیّب » ◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️نقل شده كه وقتى امام جواد علیه السلام بيمار مى شدند، اين دوبيتى را مى خواندند: ▪️«أنت أمرضتنی و انت طبيبى فتفضل بنظرة يا حبيبى»▪️ خدايا! تو مرا بيمار کردى و پزشک و درمانگر من هم فقط خودت هست، به یک نگاه و به يك گوشه چشمی به من تفضل كن اى محبوب و معشوق من! ▪️«واسقى من شراب و دى كاسا»▪️ از شراب محبت و عشق خودت يك پیاله به من بنوشان! ▪️«ثم زد فى حلاوة التقريب»▪️ آنگاه بر حلاوت نزديكى به خودت در وجود من بيفزا. ◾️استاد مهدی طیب، شرح مصباح الهدی، مبحث دنیا و آخرت۴◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
□ ○در بارگاهِ قدسِ خدا، پنجشنبه ها ○سرهایِ قدسیان،طرفِ شاهِ بی سر است @mohamad_hosein_tabatabaei
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقِّ وَلِیَّکَ عَلِیِّ بْنِ اَبِی‌طالِبٍ اَلَّذِی ما اَشْرَکَ بِکَ طَرْفَةَ عَینٍ اَبَداً اَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ وَلِیِّکَ الْقائِمِ الْمَهْدِیِّ وَ تُصْلِحَ اَمْرَهُ فِی هذِهِ السّاعَةِ» @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 18-10 آل عمران ، قسمت دوم بخش دوم ● بيان وجوه و احتمالاتى كه درباره مرجع ضميرها در آيه شريف
آیات 18-10 آل عمران ، قسمت دوم بخش سوم ● معناى آيه شريفه در نتيجه در نتيجه معناى آيه اين مى شود كه ((هان اى مشركين ! اگر مردمى صاحب بصيرت باشيد، براى بيدار شدن و عبرت گرفتنتان كافى است ، كه بفهميد همواره غلبه با حق است ، و خدا با يارى خود هر كه را بخواهد تأييد نموده و پيروز مى گرداند)). پس پيروزى با خداست ، نه با مال و اولاد، و مؤ منين اگر در جنگ بدر پيروز شدند، با مال و اولاد نبود، براى اينكه مردمى اندك و فقير و ذليل بودند، و نفراتشان به يك سوم كفار نمى رسيد، و نيروى اندكشان قابل قياس با نيروى چند برابر كفار نبود، چرا كه كفار قريب به هزار نفر جنگجو بودند، همه داراى سلاح و مركب از اسب و شتر اموال و امكاناتى بى اندازه داشتند، ولى مسلمانان سيصد و سيزده نفر بودند، و همه آنان بيش از شش زره و هشت شمشير و دو اسب نداشتند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 145 با اين حال خداى تعالى ايشان رابر مشركين غلبه داد، و جمعيتى اندك و ضعيف را بر جمعيتى بسيار و نيرومند پيروز كرد، و عامل اين پيروزى آن بود كه مسلمانان را در چشم مشركين دو برابر نشان داد، علاوه بر آن ، فرشتگان را به كمك ايشان فرستاد، در نتيجه آن اسباب ظاهرى كه كفار مايه برترى خود مى دانستند سودى به حالشان نكرد، نه آن اموال ياريشان داد ونه اولاد و نه بسيارى جمعيت ، و نه نيروى مالى و جنگى . خداى تعالى عين مسأله مورد بحث را، يعنى مساءله عادت آل فرعون و امتهاى قبل از ايشان در تكذيب آيات خدا و هلاك شدنشان را در سوره انفال (آنجا كه داستان جنگ بدر را مى آورد) دو نوبت ذكر مى كند. و اينكه ملاحظه مى شود در موعظت كفار قريش ، ايشان را به ياد جنگ بدر مى اندازد، اشاره است به اينكه : مراد از غلبه كه آيات قبلى از آن سخن مى گفت غلبه جنگى ، يعنى كشتن و نابود كردن است . پس ‍ مى توان گفت كه آيات قصه بدر، تهديد به قتل نيز هست . فِئَةٌ تُقَتِلُ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرَى كافِرَةٌ ... مقتضاى مقابله اين بود كه در مقابل گروهى كه در راه خدا قتال مى كنند بفرمايد: ((و اخرى تقاتل فى سبيل الشيطان ))، و يا ((فى سبيل الطاغوت )) و يا عبارتى نظير آن ، ولى اينطور نفرمود، بلكه فرمود: ((و اخرى كافره )) و اين بدان جهت است كه زمينه كلام مقايسه بين دو سبيل و راه نبود، تا در مقابل سبيل خدا سبيل طاغوت و يا شيطان را قرار دهد، بلكه زمينه بيان اين معنا بود كه ((كسى از خدا بى نياز نيست و سرانجام پيروزى از آن او است ))، پس در حقيقت ، مقابله بين ايمان به خدا و جهاد در راه او، و بين كفر به خداى تعالى است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻯ ﺑﮕﻮ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺬﻯ ﺍﺣﻴﺎﻧﻰ ﺑﻌﺪ ﻣﺎ ﺍﻣﺎﺗﻨﻰ ﻭ ﺍﻟﻴﻪ ﺍﻟﻨﺸﻮﺭ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️اعتدال و ميانه روي در امور عملي: ▪️حضرت آقا در بحث طهارت ظاهر فرموده‌اند: «طهارت اعضاء از اطلاق و رها کردن آنها در تصرفات خارج از دائرة اعتدال که به حسب شرع و عقل معلوم است». ▪️آن سير عملي که در امور انساني به عنوان معيار شناسانده شده، حد وسط در امور است که از آن تعبير به اعتدال و ميانه روي نيز مي‌کنند. افراط و تفريط، در تمامي امور مبعّدِ انسان از حقيقتي است که آدمي آن را به عنوان غايت و نهايت فعل خويش در نظر گرفته بود يعني  در امور روزانه نه افراط حق است و نه تفريط بلکه اعضا و جوارح انسان يک حدّ اعتدالي دارند که انسان بايد آن را مراعات کند، در غير اين صورت بي طهارت خواهد بود.  ☑️مثال ▪️اعتدال در امر کسب مال و منال براي آسايش اهل و عيال آن است که طبق فرمايش معصوم انسان روزش را به سه قسم تقسيم کرده و يک قسم آن را به کسب روزي مادي و مابقي را به اموري چون رسيدگي به همسر و فرزندان، تحقيق و تفحص علمي، تفکر در نظام احسن عالم، اظهار عبوديّت در پيشگاه حقيقت نظام هستي و استراحت اختصاص دهد و مراد از طهارت نيز رعايت همين حد اعتدال مذکور است. @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️شیعه در سیرش، دو روزش یکسان نیست و درجا نمی‎زند. حتّی اگر توی چاله هم بیفتد، نشانه‎ی راه رفتن اوست و الاّ اگر حرکت نمی‎کرد که در چاله نمی‎افتاد. این به چاله افتادن هم لازمه‎ی سیر اوست. ▪️اگر جلو نرفتی، بدان در موقف هستی و خدا می‎داند این موقف‎ها چقدر برای سالک مفید است. باید صبر کنی تا از آن رد شوی. استغفار کن تا از آن بگذری. امّا اگر داری می‎روی، صلوات بفرست. ▪️مرحوم حاج اسماعیل دولابی▪️ ◾️مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 18-10 آل عمران ، قسمت دوم بخش سوم ● معناى آيه شريفه در نتيجه در نتيجه معناى آيه اين مى شو
آیات 18-10 آل عمران، قسمت دوم بخش چهارم ● معناى بصير و بصيرت در معارف الهى بنابراين كلمه ((بصر)) و كلمه ((بصيرت )) در مورد معارف الهى به نوعى از استعاره ، يك معنا را مى دهد. و نهايت درجه ظهور و روشنى آن معارف را مى رساند، و آيات كريمه قرآن در اين باب بسيار زياد است ، و آيه اى كه از همه بهتر به گفته ما دلالت دارد آيه شريفه : ((فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور)) است ، كه به ما مى فهماند ديدگان در دلها قرار دارند، نه در سرها، و نيز آيه شريفه ((و لهم اعين لا يبصرون بها)) است كه با لحن شگفت انگيزى ، مى فرمايد: ((ايشان ديدگانى دارند كه با آن نمى بينند)) و باز آيه شريفه : ((و جعل على بصره غشاوة )) و آياتى ديگر از اين قبيل است . پس مراد از كلمه ((ابصار)) در آيه مورد بحث ، همان ديدگان ظاهرى است ، اما با اين ادعا كه چشم عبرت بين ، همين چشم ظاهرى است ، و در نتيجه تعبير آيه شريفه از باب استعاره به كنايه است ، حال چرا اينطوركرد؟ بدين جهت بود كه بفهماند معنا آنقدر ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 148 روشن است كه مى توان آنرا ديد و لمس كرد، و خصوصيت مورد، كه سخن از تصرف در چشمها دارد لطف اين كنايه را بيشتر مى سازد. از ظاهر جمله : ((ان فى ذلك ...)) بر مى آيد كه تتمه كلامى است كه خداى تعالى خطاب به پيامبر گراميش كرده ، نه اينكه تتمه كلام رسول خدا كه جمله : ((بگو كسانى كه كفر ورزيدند چنين و چنان )) باشد، به دليل كاف خطاب در ((ذلك )) كه متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) است ، و اينكه در اين كلمه خطاب را متوجه شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كرد اشاره است به اينكه سايرين فهمشان اندك ، و دلهاشان از عبرت گرفتن از اين عبرت ها كور است . زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُب الشهَوَتِ اين آيه و آيه بعديش به منزله بيان و شرح حقيقت حال مطلب قبلى است ، كه مى فرمود: ((ان الذين كفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من اللّه شيئا...))، چون از اين آيه بر مى آيد كفار معتقد بوده اند كه مى توانند با اموال و اولاد، از خدا بى نياز شوند، و آيه شريفه بيان مى كند كه علت اين پندار فريب خوردن آنان در برابر تمايلات و لذائذ مادى است ، علت اين است كه از امور آخرت منقطع شده ، و رو به دنيا آوردند، از امور بسيار مهم بريده به امور مجازى پرداختند، امر بر آنان مشتبه شد و نفهميدند كه لذائذ مادى ، همه وسيله و متاع زندگى موقت در دنيا، و زندگى است ، كه خود مقدمه است ، براى رسيدن به آنچه نزد خدا است و آن عبارت است از حسن ماب و عاقبت نيكو. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
▪️انسان با فقدان شفاء و اشارات شیخ الرئیس و شرح اشارات خواجه طوسی و فتوحات و فصوص شیخ اکبر محیی‌ الدین و شرح علامه قیصری در فصوص الحکم و مصباح الانس ابن‌فناری و اسفار صدرالمتالهین، در بیان معارف الهی کتاب و سنت احساس غربت و خلأ می‌کند. ◾️(هزار و یک کلمه، ج۳، ص۱۸۴)◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️اگر کسی انسان کامل را نشناسد معرفتش به خدا کامل نیست ☑️حکیم دکتر دینانی @mohamad_hosein_tabatabaei
نقش تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب نام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خبر جویندگان جوهر دریای کنه تو در وادی یقین و گمان از تو بی‌خبر @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 18-10 آل عمران، قسمت دوم بخش چهارم ● معناى بصير و بصيرت در معارف الهى بنابراين كلمه ((بصر)
آیات 18-10 آل عمران ، قسمت دوم بخش پنجم ● اموال و لذائذ اين دنيا وسائل در مقدّمه نيل به چيزى است كه نزد خدا است و خود مستقلا هدف نيستند نه تنها اين كفار در علاقمندى به دنيا مبتكر و اولين علاقمند به آن نيستند، بلكه اين شيفتگى از ناحيه ديگرى ناشى شده است ، و اين خدا است كه دلهاى ايشان را تسخير كرده ، و علاقه به اين امور مادى را غريره آن نموده ، تا زندگى دنيائى و زمينى آنان تامين شود، چون اگر غريره حب دنيا در انسان ، گذارده نشده بود، زندگى او در اين كره خاكى دوام نمى يافت ، كسى به دنبال توليد مثل نمى رفت ، و نسل بشر قطع مى شد، و حال آنكه خداى سبحان مقدر كرده كه بشر تا مدتى معين در زمين زندگى كند، چون در روز اول خلقت بشر به پدر بشر يعنى حضرت آدم فرمود: ((و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين )). و اگر چنين مقدر كرده كه علاقمند و دوستدار دنيا باشند براى اين بوده كه دنيا را وسيله زندگى آخرت خود كنند، واز متاع اين زندگى چيزهائى را كه به درد آن زندگيشان مى خورد برگيرند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 149 و خلاصه مطلب اينكه تقدير كرد تا به عنوان وسيله بدان بنگرند، نه به نظر استقلالى ، و به عبارت ديگر زندگى دنيا را وسيله زندگى آخرت قرار دهند، نه اينكه آن را هدف پنداشته و ماوراى آن را فراموش كنند، و يا راه را مقصد گرفته ، در عين اينكه مشغول رفتن به سوى پروردگار خويشند رفتن را مقصد بپندارند، همچنان كه قرآن كريم فرموده : ((انا جعلنا ما على الارض زينه لها لنبلوهم ايهم احسن عملا، و انا لجاعلون ما عليها صعيدا جرزا)). چيزى كه هست اين بى خبران غفلت زده ، اين وسائل ظاهرى الهى را كه مقدمات و وسائلى براى بدست آوردن رضوان اللّه هستند، امورى مستقل پنداشتند، و محبوب بالذات شمرده ، خيال كردند كه اين امور مادى مى تواند ايشان را از خداى سبحان بى نياز سازد، و به همين جهت دنيائى كه خلق شده تا نعمت و وسيله تقرب و پاداش اخروى آنان باشد، بر ايشان نقمت و عذاب شد، همچنان كه قرآن كريم فرمود: ((انما مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء، فاختلط به نبات الارض ، مما ياكل الناس و الانعام ، حتى اذا اخذت الارض زخرفها، و ازينت ، و ظن اهلها انهم قادرون عليها، آتيها امرنا ليلا او نهارا، فجعلناها حصيدا، كان لم تغن بالامس )) - تا آنجا كه فرمود: ((و يوم نحشرهم جميعا، ثم نقول للذين اشركوا مكانكم ، انتم و شركائكم ، فزيلنا بينهم )) - تا آنجا كه فرمود: ((و ردوا الى اللّه موليهم الحق ، و ضل عنهم ما كانوا يفترون )). كه اين آيات به مسأله حيات دنيا اشاره نموده و مى فرمايد امر حيات و زينت زندگى به ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 150 دست خداى تعالى است ، و به جز او هيچ ولى اى ندارد، و ليكن آدمیزاد به خاطر فريب زندگى ظاهرى از باطن آن كه همان آخرت است غافل مانده و مى پندارد كه امر زندگى به دست خود او است ، و او مى تواند امر زندگى را تدبير و تنظيم نمايد، به همين خاطر براى خود شركائى از قبيل اصنام ، و بتهائى نظير مال و اولاد و امثال آن اتخاذ مى كند، و خداى تعالى او را بر اشتباه و خطايش واقف مى سازد. روزى كه اين زينت ظاهرى دنيا از بين مى رود، و روابطى كه بين او و اصنام بود قطع مى گردد، در آن روز آدمى آنچه را شريك خدا مى پنداشت گم مى كند و آنچه را در زندگى خود مؤثر خيال مى كرد بى اثر مى يابد، و معنا و حقيقت علم و عملش را برايش روشن مى سازد، اين است معناى اينكه فرمود ((به سوى خدا، (مولاى حقيقيشان ) برمى گردند)). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
▪️انقلاب اسلامی ایران ماحصل سفر من الحق الی الخلق بالحق حضرت امام راحل بود و فتح الفتوح آن اولیائی بودند که ره صد ساله را یک شبه پیمودند و ستارگان درخشان آسمان شهادت شدند. سالک الی الله در سفر سوم به جهت تکمیل خلق می‌آید و قدرت این تربیت به سعه‌ی نفس او و بهره‌مندی‌اش از مظهریت اسماء الله برمی‌گردد لذا انسان کامل چون مظهر اسم جامع الله است، نفس نفیس او در کل ماسوی الله سریان دارد و آدم و من دونه تحت لوای ربوبیت اوست. هر عارفی به میزان اتصالش به این ولایت عظمای الهی قدرت بیشتری در تربیت نفوس در سفر سوم را خواهد داشت. در این ساحت، امام خمینی ره در بین اولیاء مقیده‌ی محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم بی نظیر بود. به مدد نفس قدسی او صدها هزار شهید، شاهد وجه الله شدند و هم بساط معارف حقه‌ی الهی و سیر و سلوک گستره‌ی بی‌نظیری پیدا کرد و این معنی از بطون فرج است. رحمت بیکران الهی بر او و همه‌ی شهدای راه حق باد.
☑️ما محتاج قرآن و اسلام هستیم....... ‍ ▪️حاج محمد اسماعيل دولابي: اوّلین بارقه‎ی نهضت روزی بود که اتفاقاً به پیشنهاد یکی از رفقا به جلسه‎ی درس ایشان در مسجد اعظم قم رفته بودم که در شبستان جنب قبر مرحوم آقای بروجردی تشکیل می‎شد و از دور این سیّد بزرگوار را در حالی که به چند صد نفر طلبه درس می‎داد، تماشا می‎کردم. آن روز کسبه‎ی قم به خاطر اینکه حکومت شاه پاسخ تلگراف را نداده بود، تعطیل کرده بودند و در میانه‎ی درس، جمع زیادی از مردم قم وارد شبستان شدند و پشت سر طلبه‎ها نشستند. ▪️آقای خمینی بعد از چند دقیقه فرمود: کسانی که آمده‌اند، بلند شوند تا آنها را ببینم. جمعیت بلند شدند و نگاهی به آنها انداخت و سپس فرمود: حالا بنشینید. (بار اوّل بی‌‎اجازه نشسته بودند، این بود که برای حفظ عزّت، آنها را بلند کرد و با اجازه نشاند). بعد فرمود: یک نفر بلند شود بگوید چرا تعطیل کرده‎اید و اینجا آمده‎اید. یکی از حضّار بلند شد و عرض کرد: آقا بعد از این‎ که حکومت پاسخ تلگراف شما را نداد، دیگر کسب و کار برای ما گوارا نیست و بی‌‎معناست. فرد دومی بی‌اجازه بلند شد و فضولی کرد و گفت: البته این درس و بحث حوزه هم بی‌معناست. آقای خمینی نگذاشت او حرفش را ادامه دهد و فرمود: خُب. ▪️بعد خطاب به طلبه‎ها و مردم فرمود: در این حرکتی که امروز شروع شده و در آینده در همه‎ی هم نمی‎گنجد و در همه‎ی کشور هم شاید نگنجد، فکر نکنید ما می‎خواهیم و را حفظ کنیم، بلکه قصد ما این است که دست ما از قرآن و اسلام کوتاه نشود . (یعنی حافظ قرآن و اسلام خداست. اَلاِسلامُ یَعلُو وَ لا یُعلیٰ عَلَیهِ: اسلام برتر و بالاتر است و چیزی بالاتر از اسلام نمی‎تواند قرار بگیرد. اسلام و قرآن محتاج نیستند که ما حفظشان کنیم، ما محتاج قرآن و اسلام هستیم.) ◾️ ص ٤٩٠◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei