eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 242-228 بقره قسمت نهم بخش دوم1⃣ ● احكام مختص و احكام مشترك زن و مرد در اسلام و اما احكام
آیات 242-228 بقره قسمت نهم بخش دوم2⃣ ● احكام مختص و احكام مشترك زن و مرد در اسلام پس ، از همه مطالب گذشته ، اين معنا بدست آمد كه زن از جهت كسب علم ، بيش از علم به اصول معارف و فروع دين (يعنى احكام عبادات و قوانين جاريه در اجتماع ) وظيفه وجوبى ديگر ندارد، و از ناحيه عمل هم همان احكامى را دارد كه مردان دارند، به اضافه اينكه اطاعت از شوهرش نيز واجب است ، البته نه در هر چيزى كه او بگويد و بخواهد، بلكه تنها در مسأله مربوط به بهره هاى جنسى ، و اما تنظيم امور زندگى فردى يعنى رفتن به دنبال كار و كاسبى و صنعت ، و نيز در تنظيم امور خانه ، و نيز مداخله در مصالح اجتماعى و عمومى ، از قبیل دانشگاه رفتن و يا اشتغال به صنايع و حرفه هاى مفيد براى عموم و نافع در اجتماعات ، با حفظ حدودى كه برايش معين شده ، هيچ يك بر زن واجب نيست . و لازمه واجب نبودن اين كارها اين است كه وارد شدنش در هر يك از رشته هاى علمى و كسبى و تربيتى و امثال آن ، فضلى است كه خود نسبت به جامعه اش تفضل كرده ، و افتخارى است كه براى خود كسب نموده ، و اسلام هم اين تفاخر را در بين زنان جايز دانسته است ، بر خلاف مردان كه جز در حال جنگ نمى توانند تفاخر كنند، و از آن نهى شده اند. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 412 اين بود آنچه كه از بيانات گذشته ما به دست مى آمد كه سنت نبوى هم آن است ، و اگر بحث ما بيش از حوصله اين مقام طول نمى كشيد، نمونه هائى از رفتار رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با همسرش خديجه (عليها السلام ) و دخترش فاطمه (عليها السلام ) و ساير زنانش و زنان امت خود و آنچه درباره زنان سفارش كرده و نيز شمه اى از طريقه ائمه اهل بيت (عليه السلام ) و زنانشان مانند زينب دختر على (عليه السلام ) و فاطمه و سكينه دختر حسين (علیه السلام ) و غير ايشان را نقل مى كرديم ، و نيز پاره اى از كلماتى كه در مورد سفارش درباره زنان ، از ايشان رسيده مى آورديم ، و شايد در بحث هاى روايتى مربوط به آيات سوره نساء بعضى از آن روايات را بياوريم ان شاء الله ، خواننده محترم مى تواند به جلدهاى بعدى مراجعه كند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
: با وجود مراكز فرهنگى و نظارتى متفاوت در جامعه، آيا مى‌توان امربه‌معروف و نهى‌ازمنكر را از خود ساقط دانست؟ □ : با وجود شرايط آن، بر همگان لازم است. @mohamad_hosein_tabatabaei
□ترجمه آيات در تفسیرالمیزان□ . □بريده باد دو دست ابى لهب (مرگ بر او باد)(۱) □مال وى و آنچه را به دست آورده دردى را از او دوا نكرد(۲) □به زودى وارد آتشى شعله ور شود(۳) □با زنش كه باركش هيزم است(۴) □و طنابى تابيده (از ليف خرما) به گردن دارد(۵) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□سوره مسد□ #تفسیرالمیزان □اين سوره #تهديد_شديدى است به #ابولهب تهديدى است به #هلاكت خودش و عملش،
□بیان آیه(۱) سوره مسد□ تبت يدا ابى لهب و تب(۱) □(تب) و (تباب) بنابر آنچه معنى كرده به معناى و است. و آن را به خسران معنا كرده. هم گفته اند به معناى و است. بعضى ديگر آن را به معناى از همه دانسته اند. □ولى - به طورى كه هم گفته اند - همه اين معانى به همند، و بنابر اين كلمه () در آيه نيز به معناى لغويش نيست، بلكه است از آدمى، چون دست در انسان عضوى است كه  به وسيله آن انجام مى شود، و كارهاى آدمى را به دست او مى دهند، و تباب و دست به معناى بى شدن اعمال آدمى ، و بلكه نتيجه دادن آن است، و يا به عبارت ديگر به معناى شدن اعمال او و به نتيجه نرسيدن آن است، به طورى كه زحماتش رود و مورد استفاده اش قرار نگيرد، اين معناى دست انسان بود. و معناى تباب خود آدمى، او در و ذاتش است، به طورى كه از دائميش شود، و اين همان هلاكت او است.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○كسی اهل استقامت باشد پایدار باشد ما تمام روزی‌های او را تأمین می‌كنیم. از خدا راستگوتر كیست؟..○□(۱
□○كسی اهل استقامت باشد پایدار باشد ما تمام روزی‌های او را تأمین می‌كنیم. از خدا راستگوتر كیست؟..○□ □○تامّه مرگ مثل غدّه بدخیم سرطان و اینها نیست چون اینها تحمل‌پذیر است، مرگ این است كه انسان در حالی كه زنده است از تمام ذرّات بدن او مفارقت می‌كند، مگر می‌شود جریان را كسی تصور بكند كه مرگ چقدر درد دارد؟! اگر تحمل‌پذیر بود كه آدم جان نمی‌داد! الآن یك مقدار دندانی كه می‌كِشند اگر تخدیر نكنند چرا درد می‌آید؟ الآن پوستی را كه می‌كَنند چرا درد می‌آید؟ □○برای اینكه یك زنده‌ای را می‌خواهند بمیرانند، این درد می‌آید و وقتی تخدیر كردند او احساس ندارد، دردی ندارد. در حال مُردن انسان چون احساس دارد از تمام ذرّات بدن او روح می‌خواهد جدا شود چقدر سخت است خدا می‌داند. اما این جریان مرگ را می‌شود آسان كرد، انسان وقتی به جای دیگر دل بسته باشد پیش بدن نیست.(۲) □○ ○□ □○درس اخلاق ۷ تیرماه ۹۷ - احمد آباد دماوند○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●مراد از کوه طور ، همان نفس ناطقه است●■ ■اگر در آیات شریفه ی قرآن و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت آم
■●مراد از کوه طور ، همان نفس ناطقه است●■ ■شما نیز که در وقت نماز اقامه ی نماز می کنی و قیام و رکوع و سجود داری به کوه طور تشرف یافته ای و می خواهی نفس را زیر پا بگذاری ، این کوه و گردنه ایی را که از صبح تاکنون تو را به زمین و مزرعه و کار و کاسبی و کم و زیاد دنیا اشتغال داد در هنگام نماز فتح میکنی و بر روی آن می ایستی و با خداوند مناجات میکنی چرا دائما به دنبال بیرون از خود هستی؟ چرا هنگامی که آیات و روایات را می خوانی به خود نمی اندیشی؟ و از درون خود معانی آنها را جست و جو نمیکنی؟ ■آیات و روایات جملگی تفسیر انفسی نفس ناطقه ی من و شمایند.(۲) ■● جلد دوم استاد صمدی آملی حفظه الله●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●مراد از کوه طور ، همان نفس ناطقه است●■ ■شما نیز که در وقت نماز اقامه ی نماز می کنی و قیام و رکوع
■●مراد از کوه طور ، همان نفس ناطقه است●■ ■اگر در روایات میخوانی که موسی در کوه طور " رب أرنی أنظر إلیک " گفت و در آن حال مشاهده کرد که هفتاد هزار موسی با او میگویند: رب أرنی أنظر إلیک تو نیز اگر به کوه طور نفس ناطقه ات تشرف یابی و به حقیقت " رب أرنی أنظر إلیک " بگویی ، خواهی دید که هفتاد هزار تجلی تو را ظهور داده اند و در هفتاد هزار تجلی تویی که میگویی: رب ارنی انظر الیک.. ■تمامی این حرف ها با اساس است و آنچه در قرآن کریم و روایات اهل بیت آمده صرف قصه گویی و داستان سرایی نیست. ■کوه طور مانند بسیاری دیگری از کلماتی که در قرآن کریم آمده است رمزی است از جانب حق متعال که تو هم اگر این کوه نفس ناطقه ات را دریابی و از کتل ها و گردنه های آن عبور کنی , و در کثرت زندگی کنی اما هرگز کثرت تو را مشغول نکند و از وحدت باز ندارد تو نیز موسایی..(۳) ■● جلد دوم استاد صمدی آملی حفظه الله●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□در شبانه‌روز بخصوص در دل شب حدّاقل یک سجده طولانی داشته باشید. □هرگاه در سیر و سلوک دچار قبض‌های روحی شدید، از سجده بهره ببرید. □○استاد_مهدی_طیب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□ ۱۷ شوّال المکرّم □ □سالروز فتح خندق؛ به دستان مبارک حضرت مَظهَرَالعَجائِب اسدُاللهِ الغالِب غالِبَ کلِّ غالِب، مولا اميرالمؤمنين؛ علی ابن ابیطالب صلوات الله علیه□ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 242-228 بقره قسمت نهم بخش سوم1⃣ ● حيات اجتماعى سعادتمندانه ، حيات منطبق با خلقت و فطرت است و اما آن اساسى كه اسلام احكام نامبرده را بر آن اساس تشريع كرده ، همانا فطرت و آفرينش است ، و كيفيت اين پايه گذارى در آنجا كه در باره مقام اجتماعى زن بحث مى كرديم ، روشن شد، ولى در اينجا نيز توضيح بيشترى داده و ميگوئيم : براى جامعه شناس و اهل بحث ، در مباحثى كه ارتباط با جامعه شناسى دارد، جاى هيچ شكى نيست كه وظائف اجتماعى و تكاليف اعتباريى كه منشعب از آن وظائف مى شود، سرانجام بايد منتهى به طبيعت شود، چون اين خصوصيت توان طبيعى انسان بود كه از همان آغاز خلقتش او را به تشكيل اجتماع نوعى هدايت كرد، به شهادت اينكه مى بينيم هيچ زمانى نبوده كه نوع بشر، داراى چنين اجتماعى نوعى نبوده باشد، البته نمى خواهيم بگوئيم اجتماعى كه بشر طبق مقتضاى طبيعتش تشكيل مى داده ، همواره سالم هم بوده ، نه ، ممكن است عواملى آن اجتماع را از مجراى صحت و سلامت به سوى مجراى فساد كشانده باشد، همانطور كه ممكن است عواملى بدن طبيعى و سالم آدمى را از تماميت طبيعى آن خارج نموده و به نقص در خلقت گرفتارش كند، و يا آن را از صحت طبيعى به در آورده و مبتلا به بيمارى و آفتش سازد. پس اجتماع با تمامى شئون و جهاتش چه اينكه اجتماعى صالح وفاضل باشد و چه فاسد، بالاخره منتهى به طبيعت مى شود، چيزى كه هست آن اجتماعى كه فاسد شده ، در مسير زندگيش به عاملى برخورده است كه فاسدش كرده ، و نگذاشته به آثار خوب اجتماع برسد، (به خلاف اجتماع فاضل ). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 242-228 بقره قسمت نهم بخش سوم1⃣ ● حيات اجتماعى سعادتمندانه ، حيات منطبق با خلقت و فطرت است
آیات 242-228 بقره قسمت نهم بخش سوم2⃣ ● حيات اجتماعى سعادتمندانه ، حيات منطبق با خلقت و فطرت است پس اين يك حقيقت است كه دانشمندان در مباحث اجتماعى خود يا تصريحا و يا بطور كنايه به آن اشاره كرده اند، و قبل از همه آنان كتاب خداى عزوجل با روشن ترين و واضح ترين بيان ، به آن اشاره كرده و فرموده : ((الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى )). ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 413 و نيز فرموده : ((الذى خلق فسوى ، و الذى قدر فهدى )) و نيز فرموده : ((و نفس و ماسويها فالهمها فجورها و تقويها)). و آيات ديگر كه متعرض مساله قدر است . پس تمامى موجودات و از آن جمله انسان در وجودش و در زندگيش به سوى آن هدفى كه براى آن آفريده شده ، هدايت شده است ، و در خلقتش به هر جهاز و ابزارى هم كه در ر سيدن به آن هدف به آن جهاز و آلات نيازمند است مجهز گشته و زندگى با قوام و سعادتمندانه اش ، آن قسم زندگى اى است كه اعمال حياتى آن منطبق با خلقت و فطرت باشد، و انطباق كامل و تمام داشته باشد و وظائف و تكاليفش در آخر منتهى به طبيعت شود، انتهائى درست و صحيح ، و اين همان حقيقتى است كه آيه زير بدان اشاره نموده و مى فرمايد: ((فاقم وجهك للدين حنيفا، فطرت الله التى فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق الله ، ذلك الدين القيم ))، رو به سوى دينى بياور كه افراط و تفريطى از هيچ جهت ندارد، دينى كه بر طبق آفرينش تشريع شده ، آفرينشى كه انسان هم يك نوع از موجودات آن است ، انسانى كه خلقت او و فطرتش تبديل پذير نيست ، دين استوار هم ، چنين دينى است. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
: برای این‌که در انجام فرمان الهی مخصوصا نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟ □● : در اول نماز، توسل حقیقی به امام زمان(عجل الله) کنید و عمل را با تمامیت مطلقه انجام بدهید. □●(برگی از دفتر آفتاب، ص١٣٠)●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بیان آیه(۱) سوره مسد□ تبت يدا ابى لهب و تب(۱) #تفسیرالمیزان □(تب) و (تباب) بنابر آنچه #جوهرى معن
□بیان آیه(۱) سوره مسد□ تبت يدا ابى لهب و تب(۱) □پس اينكه فرمود: (تبت يدا ابى لهب و تب)  در حقيقت ( ابولهب) است، و اين به او به هلاكت خودش و بطلان و بى گشتن هايى است كه به منظور كردن نور مى كرد، و يا است از خداى تعالى به اين هلاكت و توطئه ها. □و اين كه مورد نفرين و ياقضاى حق تعالى قرار گرفته، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است، كه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دشمنى مى كرد و در گفته ها و دعوت او و نبوتش و در آزار و اذيتش مى ورزيد، و در اين راه از هيچ گفته و عملى نمیكرد، و او همان كسى بود كه وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) او و ساير خود را براى بار دعوت كرد، با كمال بى شرمى در گفت (تبا لك - خسران و هلاكت بر تو باد) و اين سوره شد و گفتار او را به خودش كرد كه  خسران و هلاكت بر او باد.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□بیان آیه (۱) سوره مسد□ □وجه اينكه در اين نفرين از ابولهب به ياد شده ها گفته اند: نام او همين بوده، هر چند كه به شكل است. بعضى ديگر گفته اند كلمه (ابولهب) كنيه او  بوده و نامش بوده. بعضى ديگر گفته اند بوده. و از همه كه در پاسخ اين سؤال (چرا اسم او را نياورد) گفته شده: اين قول است كه خواسته است او را به نسبت دهد، چون ابولهب، اشعارى به به دارد، وقتى مى گويند فلانى است، اين است كه: با رابطه اى دارد، و همچنين و ، و چون در آيات بعد مى فرمايد:  (سيصلى نارا ذات لهب - به زودى در آتشى مى سوزد) از آن فهميده مى شود كه  (تبت يدا ابى لهب ) هم اين است كه: از افتاده باد دو دست مردى جهنمى، كه هميشه با شعله و زبانه آن  است.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei