eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■●شهادت در روز چهاردهم ماه صفر، در دوران خلافت امیر‌المؤمنین عليه السلام و در سال ۳۸ هجری‌قمری، ماجرای به شهادت رسیدن محمّد‌بن‌ابی‌بکر واقع شده است، فرمانروای سرزمین و والی عليه السَّلام در ولایت مصر، كه با خدعه‌ی عمر‌و‌عاص و معاویه خیلی مظلومانه به شهادت رسید. ■●شخصیت بسیار والامقامی است. گرچه ابن‌ابی‌بکر و پسر خلیفه‌ی اوّل است؛ امّا در‌حالی‌که طفل شیر‌خواری بود، ابوبکر از دنیا رفت و بعد از مرگ ابوبکر، امیر‌المؤمنین عليه السلام همسر او را به همسری گرفتند و سرپرستی این بچّه‌ی شیر‌خوار به امیر‌المؤمنین عليه السلام منتقل شد. ■●محمّد‌بن‌ابی‌بکر که برادر عایشه است، تحت تربیت امیر‌المؤمنین عليه السلام رشد کرد و یکی از شیعیان مخلص و فداکار امیر‌المؤمنین عليه السلام شد؛ تا جایی که حضرت فرمودند: . ■●یکی از دو تاریخ محتمل برای شهادت محمّد‌بن‌ابی‌بکر; در مصر، روز چهاردهم ماه صفر‌المظفّر است. ■●همه‌ی این حادثه‌ها درس‌آموز و قابل عبرت‌گیری هستند و می‌بایست در مورد آنها دانست؛ تأمّل و تدّبر کرد؛ به دیده‌ی عبرت به آنها نگریست و از آنها درس‌های بزرگی در مسیر یافتن راه حقّ و پایمردی در آن فرا گرفت. ■●استاد مهدی طيب - جلسه ٢١ آذر ٩٢
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش سوّم●■ ■●بر خلاف سفر حج، هر چه شرایط سخت‌تر و خطر شدیدتر می‌شود،
■●زیارت اربعین جابر و عطیّه - بخش چهارم●■ ☑️لوح جابر یا لوح حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. ■●اینکه گفته شده است جابر نابینا بود و چشم‌هایش کور شده بود، ظاهراً این گونه نباشد. سن بالا بود؛ کهن‌سال بود و چشم مقدار زیادی از دید خودش را از دست داده بود؛ چشمش کم سو بود؛ امّا نابینا نبود. این هم که عرض می‌کنم به قرینه‌ای است که من از آن این نتیجه را گرفته‌ام: ■●جابر صحابی معمّر پیغمبراکرم است؛ رسول خدا به او بشارت دادند که تا پنج امام را خواهد دید و به او فرمودند وقتی به حضور پنجمین امام که همنام من است، رسیدی؛ سلام منِ رسول الله را به او برسان. ■●جابر در اوج کهنسالی خدمت امام باقر علیه السّلام که در سنین آغازین عمر بودند مشرّف می‌شود؛ سلام پیامبر را به محضر امام باقر علیه السّلام می‌رساند. سپس سخن از لوحی به میان می‌آید که وقتی اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام متولّد شدند، خدا برای پیامبر هدیه فرستاد. ■●آن لوحی نورانی بود که جبرئیل برای آن حضرت آورد و ایشان آن را به حضرت زهرا سلام الله علیها دادند. در کتب روائی معروف به لوح جابر یا لوح فاطمه زهرا است و تمام سرگذشت آینده در آن ذکر شده است؛ تمام ائمّه علیهم السّلام را یک به یک نام برده است و اینکه در چه شرایطی مسئولیّت امامت بر دوششان قرار خواهد گرفت؛ اینها در لوح جابر هست. ■●جابر مورد علاقه پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام بود. وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها، امام حسین علیه السّلام را به دنیا آوردند؛ جابر هم برای عرض تبریک خدمت حضرت رفت. وقتی این لوح نورانی را دید پرسید که چیست و حضرت زهرا سلام الله علیها به او فرمودند ماجرای آن لوح چیست. ■●او اجازه گرفت از روی آن لوح رونوشتی بردارد و متن لوح را روی برگه‌ای نوشت. جابر بن عبدالله انصاری سال‌های طولانی بعد، در اواخر عمرش، که با امام باقر علیه السّلام ملاقات می‌کند؛ در آن تشرّف آن نوشته را خدمت امام باقر علیه السّلام عرضه می‌کند و آن را از رو می‌خواند و این نشان می‌دهد که چشم او در زمان امام باقر علیه السّلام هم گر چه کم سو بوده است؛ امّا قدرت دید داشته است. ■●لذا اینکه نقل شده است جابر نابینا بوده است، درست نیست. چشمش نابینا نبود؛ کهن‌سال بود و چشمش هم طبیعتاً به اقتضای سنّ و سالش کم سو شده بود؛ امّا اینکه با هدایت چشم حرکت نمی‌کرد؛ علّتش سیل اشکی بود که از چشمانش جاری بود. ■●نقل شده است خاک را می بویید و مسیر را پیدا می‌کرد. عزیزان با این بحث‌ها آشنا هستند؛ نیاز به توصیف زیاد و تشریح فراوان ندارد که انسان غیر از این حواسّ ظاهری، حواسّ باطنی دارد. انسان غیر از دیده بدن، چشم دلی دارد؛ غیر از گوش پیکر، گوش باطنی دارد. انسان غیر از شامّه مادّی و جسمانی، شامّه روحانی دارد. چشم باطن چیزهایی را می‌بیند که چشم بدن قادر به دیدن آن نیست. چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است، آن بینی اگر گوش دل باز شود، صداهای ملکوتی را می شنود. اگر شامّه روح بیدار شود، عطرهای ملکوتی را استشمام می‌کند. ■●اینکه جابر خاک را می‌بویید و مسیر تربت اباعبدالله علیه السّلام را پیدا می‌کرد با شامّه بدنش نبود؛ او با شامّه روح و جان می‌بویید. کسی که این شامّه در او بیدار شود، خیلی چیزها را می‌تواند با بوییدن تشخیص دهد. ■●از مرحوم حاج آقای دولابی رضوان اللّه تعالی علیه در حالات مرحوم حاج هادی ابهری خدمت‌تان نقل کرده‌ام؛ حاج آقا نقل می‌کردند این عاشق شیفته و مست عشق اباعبدالله الحسین علیه ‌السّلام، این مجنون عشق حسینی با شامّه‌اش راه یابی می‌کرد. در یک محلّه که رد می‌شدیم با شامّه‌اش تشخیص می‌داد؛ می‌گفت در فلان خانه اخیراً زائری از کربلا آمده است. با شامّه روحش بو می‌کشید و تشخیص می‌داد. حتّی می‌فرمودند گاهی اوقات من جایی بودم و حاج هادی ابهری خبر نداشت. می‌فرمودند مثلاً مشهد مشرّف شده بودند. حاج هادی ابهری که به مشهد آمده بود و خبر نداشت حاج آقای دولابی هم آمده‌اند و کجا مقیمند؛ با بو کشیدن جای حاج آقا را پیدا می‌کرد و سراغ حاج آقای دولابی رضوان الله تعالی علیه می‌آمد. ■●این‌گونه است؛ اگر شامّه روح بیدار شود، خیلی چیزها را تشخیص می‌دهد. کمااینکه اگر چشم دل باز شود، خیلی چیزها را می‌بیند. گوش دل باز شود، خیلی چیزها را می‌شنود. صداهایی در عالم وجود دارد که گوش ظاهر نمی‌شنود. گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش. .... ■●«استاد مهدی طیّب» ●■
■وقتی انسان نسبت به چیزی علم پیدا می کند، معلوم نزد او حاضر می شود یا انسان است که در جایگاه معلوم حضور پیدا می کند؟ اساس هستی علم و آگاهی است و خود کلمه «علم، آگاهی، معرفت» و هر لغت دیگری که گفته شود همیشه به چیزی است. آگاهی همیشه به چیزی آگاهی دارد. امروزه به آن حیث التقاتی می گویند که ابن سینا در ابتدا آن را مطرح کرده است. اضافه شدن مانند اضافه مالک به مملوک، پدر به پسر ، برادر به خواهر و… اینها از نوع اضافات هستند. اما هیچ یک از اینها مانند اضافه «عالم به معلوم» نیست. زیرا در ذات علم، اضافه است و کسی نمی تواند بگوید، عالم است اما علم نداشته باشد. علم بالذات اضافه می شود.(۱) غلامحسین ابراهیمی دینانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●آيات 257 - 256، بقره قسمت اول بخش اول لا إِكْرَاهَ فى الدِّينِ قَد تَّبَينَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمْسك بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لا انفِصامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(256) اللَّهُ وَلىُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظلُمَتِ إِلى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطغُوت يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلى الظلُمَتِ أُولَئك أَصحَب النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(257) ● ترجمه آِیات هيچ اكراهى در اين دين نيست ، همانا كمال از ضلال متمايز شد، پس هر كس به طغيانگران كافر شود و به خدا ايمان آورد، بر دستاويزى محكم چنگ زده است ، دستاويزى كه ناگسستنى است و خدا شنوا و دانا است . (256) خدا سرپرست و كارساز كسانى است كه ايمان آورده باشند، ايشان را از ظلمت ها به سوى نور هدايت مى كند و كسانى كه (به خدا) كافر شده اند، سرپرستشان طاغوت است كه از نور به سوى ظلمت سوقشان مى دهد، آنان دوزخيانند و خود در آن بطور ابد خواهند بود.(257) ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 523 بیان آیات ● معناى رشد و غى و فرق آن دو با هدايت و ضلالت لا إِكْرَاهَ فى الدِّينِ قَد تَّبَينَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ... ((اكراه )) به معناى آن است كه كسى را به اجبار وادار به كارى كنند. كلمه رشد كه هم با ضمه ((راء)) و هم با ضمه ((راء و شين )) خوانده مى شود به معناى رسيدن به واقع مطلب و حقيقت امر و وسط طريق است ، مقابل ((رشد)) كلمه ((غى )) قرار دارد، كه عكس آن را معنا مى دهد، بنابر اين رشد و غى اعم از هدايت و ضلالت هستند، براى اينكه هدايت به معناى رسيدن به راهى است كه آدمى را به هدف مى رساند، و ضلالت هم (بطورى كه گفته شده ) نرسيدن به چنين راه است ولى ظاهرا استعمال كلمه رشد در رسيدن به راه اصلى و وسط آن از باب انطباق بر مصداق است . ساده تر بگويم : يكى از مصاديق رشد و يا لازمه معناى رشد، رسيدن به چنين راهى است ، چون گفتيم رشد به معناى رسيدن به وجه امر و واقع مطلب است و معلوم است كه رسيدن به واقع امر، منوط بر اين است كه راه راست و وسط طريق را پيدا كرده باشد، پس رسيدن به راه ، يكى از مصاديق وجه الامر است . پس حق اين است كه كلمه ((رشد)) معنائى دارد و كلمه ((هدايت )) معنائى ديگر، الا اينكه با اعمال عنايتى خاص به يكديگر منطبق مى شوند، و اين معنا واضح است و در آيات زير كاملا به چشم مى خورد: ((فان آنستم منهم رشدا)) ((و لقد آتينا ابراهيم رشده من قبل )). و همچنين كلمه ((غى )) و ((ضلالت )) به يك معنا نيستند، بلكه هر يك براى خود معنائى جداگانه دارند، اما اين دو نيز با اعمال عنايتى مخصوص ، در موردى هر دو با يك ديگر منطبق مى شوند، و به همين جهت قبلا گفتيم كه ((ضلالت )) به معناى انحراف از راه (با در نظر داشتن هدف و مقصد) است ، ولى ((غى )) به معناى انحراف از راه با نسيان و فراموشى هدف است ، و ((غوى )) به كسى مى گويند كه اصلا نمى داند چه مى خواهد و مقصدش چيست . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●آیت‌الله بهجت قدس سره●■ ■ #پرسش: پیاده‌ رفتن با مشکلات و زحمات مورد رضایت ائمه علیهم‌السلام هست؟ ■ #پاسخ: چنانچه قابل ‌تحمل شخص باشد، بلی؛ «اَفْضَلُ الاَعْمَالِ اَحْمَزُهَا؛ برترین اعمال، دشوارترین آن‌هاست». ■●رحمت‌واسعه، ص٣٣١●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#علم_حقیقت_ذات_اضافه ■وقتی انسان نسبت به چیزی علم پیدا می کند، معلوم نزد او حاضر می شود یا انسان اس
■همیشه چیزی هست، معلومی هست و بعد ما به آن علم پیدا می کنیم اما آیا علم خدا هم این گونه است؟ یعنی در ابتدا چیزها هستند و بعد او علم پیدا می کند؟ یا اینکه همه چیزها براساس علم او پیدا می شوند؟ ■فخر رازی، حقیقت علم را «اضافه» می داند اما ابن سینا علم را «حقیقت ذات اضافه» می داند که بین این دو فرق بسیاری است. ☑️در ادامه بخوانید:  اقلیم جاودانگی کجاست؟ ماهیت علم چیست و آیا علم، اضافه است یا حقیقتی است که «ذات اضافه» است. اتحاد علم و عالم و معلوم چیست. آیا روح و جسم ترکیبی هستند که انضمام به یکدیگرند یا متحدند؟(۲) غلامحسین ابراهیمی دینانی @mohamad_hosein_tabatabaei
■● ●■ ■یکی از مصادیق اصلی ناموس الهی، اسرار و رموز منطوی در موجودات نظام عالم است که بدان طریق هر موجودی به حق خالق خود ارتباط می یابد و آنچه موجودات را در چهارچوب حدود وجودی خود در صراط مستقیم این سیر استکمالیِ از نقص به کمال قرار می دهد حقیقت دین است. ■این دین است که سیر صعودی موجودات برای رسیدن به مطلوب خودشان را مطابق با سیر نزولی حق به جانب خلق قرار داده و راهی بدون هیچ کجی و انحرافی را در سیر من الخلق الی الحق پیش روی کلمات نظام هستی می گشاید. و آنچه عصمت موجودات را برای فرمانبرداری از مقتضای احکامِ حدود وجودیشان تضمین می کند تعبیه شدن حقیقت دین در متن چینش تکوینی آن هاست و به برکت وجود دین است که تمامی جمادات و نباتات و حیوانات در ایفای وظائف وجودی خود در نظام عالم معصومند و هیچ خطا و اشتباهی نمی کنند و چون چنینند بهشت و جهنم و محاسبه و عذاب و عقاب برای آنها مطرح نمی شود ■و بخاطر همین است که در روایت فرمود: هر که را در دل داشته باشد در آتش جهنم نمی سوزد و یا فرمود: اگر همه ی مردم را در دل داشتند ما اصلاً جهنم را خلق نمی کردیم. ■زیرا حبّ جناب امیرالمؤمنین است و بواسطه ی با این ناموس و دست یابی به ملکه ی عصمت، دیگر وجود اتش جهنم و سوخته شدن در آن بی معنی خواهد بود. ■اما در عین حال باید توجه داشت که نیز خود ناموس نظام آفرینش است چرا که جهنم نیز مانند بهشت مسیری برای آدمی است و آنچه به عنوان عذاب و عقاب و آتش و درکات آن از ناحیه حق سبحانه و تعالی مجعول است فقط برای پاک کردن و ارتقاء دادن نفس انسان از تعلقات نشئه طبیعت و انس وی با عوالم ملکوتی است که در هنگام تلقین میّت همین حقیقت را در قالب این گفتار به او القاء می نماییم که : «ان الموت حق و القبر حق و سؤال منکر و نکیر فی القبر حق و البعث حق و النشور حق و الحساب حق و الکتاب حق و المیزان حق و الصراط حق و الجنة حق و النار حق و انّ الوقوف بین یدی الله حق». ■●شرح رساله رابطه علم و دین استادصمدی آملی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●حُسَینُ مِنِّی وَ اَنَا مِن حُسَین، یعنی چه؟●■ ■●این  ‌شریف از ‌پیامبر ‌اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل ‌شده ‌است که ‌فرمودند: ‌حُسَیْنٌ مِنِّی وَ اَنَا مِنْ حُسَیْنٌ؛ حسین ‌از ‌من ‌است ‌و ‌من ‌از ‌حسینم.   ■●معنای‌ که ‌از ‌این‌ عبارت ‌به ‌ذهن‌ می‌آید‌ این‌ است ‌که ‌ریشه‌ی وجودی حسین علیه السّلام، پیغمبر ‌اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است. ‌حسین علیه السّلام نوه ‌پیامبر است و در ‌دامان ‌دختر ‌پیامبر تربیت‌ شد، ‌رشد‌ کرد ‌و ‌پرورش‌ یافت. ‌در ‌آغوش‌ رسول ‌الله پناه‌ داشت‌ و‌ دست پرورده‌ی پیامبر‌ و ‌دختر ‌پیامبر علیهما السّلام است.‌ این‌معنای‌ ظاهری‌ حُسَینٌ مِنِّی است. ■●امّا اَنَا مِن حُسَین،‌ اینكه‌ من ‌از ‌حسینم،‌ معنای ‌ظاهریش‌ می‌تواند ‌این‌ باشد‌ که‌ بقای ‌من‌ و‌ مكتب ‌من، ‌بقای ‌من ‌به ‌عنوان شخصیت‌ حقوقی‌ام،‌ در‌ جایگاه‌ رسول‌ خدا با‌ یك‌ رسالت‌ عظیم ‌و‌ پیام ‌بزرگی‌ که پیام ‌جاودانه تاریخ ‌و ‌ختم کننده‌ی ‌همه ‌ادیان‌ الهی ‌است،‌ وابسته‌ به ‌اباعبدالله الحسین علیه السّلام است.‌ این‌ خون ‌حسین علیه السّلام بود‌ که‌ بقای‌ اسلام‌ را‌ تضمین ‌کرد؛‌ والّا اگر‌ واقعه‌ی ‌عاشورا‌ و ‌این‌ جانبازی‌ عاشقانه ‌اباعبدالله الحسین علیه السّلام نبود،‌ امروز ‌خبری‌ از ‌اسلام ‌باقی‌ نبود.‌ اینكه ‌اسلام ‌تا‌ قیام‌ قیامت ‌در ‌عالم ‌باقی ‌خواهد‌ ماند،‌ مرهون‌ اباعبدالله ‌الحسین علیه السّلام است.‌ ■●پس اگر ‌امروز ‌ما ‌اسمی ‌از ‌پیامبر ‌اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌شنویم، ‌با ‌شخصیت ‌حضرت ‌و ‌با ‌آموزه‌ها ‌و ‌تعالیم‌ حضرت‌ آشنا ‌می‌شویم، ‌به ‌برکت ‌اباعبدالله ‌الحسین علیه السّلام است. ■●یک را ‌هم‌ می‌شود‌ این‌طور ‌بیان ‌کرد؛ ‌شما ‌تخم‌ گیاهی ‌را ‌مثل‌ یك‌ دانه‌‌ی گردو ‌در‌ خاك‌ می‌کارید. ‌این ‌دانه‌ گردو ‌به ‌یك‌ نهال ‌تبدیل ‌می‌شود ‌و ‌نهال ‌رشد ‌می‌کند ‌و به ‌درخت‌ سترگ‌ و ‌تنومندی ‌تبدیل ‌می‌شود، ‌نهایتاً ‌غایت ‌سیر ‌این ‌درخت ‌گردو ‌چیست؟ ‌این ‌است ‌که‌ گردویی‌ بدهد. ‌آن ‌گردویی ‌که ‌بر ‌تن ‌این ‌درخت‌ روییده ‌است،‌ ریشه‌ و ‌اصلش‌ کجاست؟ ‌در ‌آن‌ گردویی ‌است ‌که‌ در‌ خاک کاشتیم.‌ ■●امّا ‌از‌ آن‌ طرف‌ می‌شود ‌گفت‌ اصلاً این‌ گردویی‌ که‌ به‌صورت‌ بذر ‌و ‌تخم‌ در ‌خاک کاشتیم‌ تا‌ این‌ درخت‌ بروید،‌ به‌ خاطر ‌آن‌ گردوهایی‌ بود‌ که ‌قرار ‌است ‌این‌ درخت ‌ثمر ‌دهد،‌ والّا اگر ‌آن ‌ثمره‌ای‌ که ‌این‌ درخت‌ می‌دهد ‌نبود، ‌اصلاً ما ‌به ‌فكر ‌کاشتن، ‌نگهداری،‌ آبیاری‌ و ‌پرورش‌ آن‌ نهال ‌نبودیم ‌تا ‌به ‌اینجا ‌برسد. ‌پس‌ تمام ‌این‌ زحماتی ‌که ‌متحمّل‌ شدیم ‌برای‌ آن میوه ‌است.‌ ■●لذا ‌اگر ‌بگوییم ‌آن‌ _کمال‌ در‌ همه‌ی ‌هستی،‌ وجود ‌خاتم الانبیاء ‌پیامبر‌ اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است‌ و ‌میوه ‌این‌ درخت،‌ میوه ‌شیرین ‌و ‌زیبای ‌حضرت ‌اباعبدالله الحسین علیه السّلام است،‌ می‌شود گفت ‌حضرت ‌اباعبدالله در ‌واقع ‌میوه‌ی ‌وجود ‌رسول ‌اکرم است؛ پس حُسَینُ مِنِّی. امّا‌ همه‌ی ‌این‌ تخم‌ کاشتن‌ و‌... ‌برای‌چیست؟‌ برای ‌رسیدن ‌به‌ آن‌ میوه؛‌ پس اَنَا مِنْ حُسَین. شاید‌ بشود‌ از‌ این‌ تعبیر ‌برای‌ درک معنای‌ این ‌حدیث ‌استفاده‌ کرد.‌ ■●استاد مهدی طیّب ۸۲/۱۲/۲۱●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■●جابرابن عبدالله انصاری با دوست خود عطیه در همان روز (۲۰ صفر سال۶۱) برای زیارت به رفتند. جابر در فرات غسل کرد، جامۀ احرام پوشید (مثل کسی که به حج می رود)، خود را با سعد معطر کرد و پابرهنه آهسته آهسته به سمت قبر مطهر حرکت نمود. وقتی به قبر نزدیک شد، دیگر اشک دیدگانش مجال دیدن به او نداد، لذا از عطیه خواست تا دستانش را روی قبر حضرت بگذارد. اول از هوش رفت و وقتی عطیه او را به هوش آورد او سه بار گفت: «یا حسین». پاسخی نشنید و گفت: «حبیب لا یجیب حبیبه» .بعد به خود گفت: «آخر چطور جواب بدهد؟! در حالی که میان سر و بدن او جدایی افتاده است.» بعد حضرت را با الفاظی زیارت کرد و به حضرت و باقی شهدا سلام داد. ■●در آخر به عطیه گفت: « به خدا سوگند ما هم در مرتبت و منزل این شهدا شریک هستیم.» عطیه باتعجب پرسید آخر چطور؟! او پاسخ داد: « من از حبیبم رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: من احب قوما حشر معهم و من احبّ فعل قوم اشرک فی عملهم» (هر کس افرادی را دوست بدارد، همراه آنها محشور خواهد شد، و هر کس کار و عمل عده ای را دوست بدارد، در آن کار با آنها شریک خواهد بود.» و نیت من و دوستانم هم بر همان نیتی است که حسین علیه السلام و یارانش نیت داشتند و لذا ما هم شریکیم.» ■●در این اثنا بود که قافلۀ اسرا رسیدند. علیه السلام به جابر گفت حال که کرده اید کنار بروید تا این بانوان زیارت کنند. آن خانم های داغ دیده دیگر نمی توانستند صبر کنند تا شترها زانو بزنند و سپس آنها پیاده شوند، بلکه خود را از بالای شترها به زمین انداختند، هر کدام قبری را در آغوش گرفتند و مشغول شیون و ماتم شدند..قافله سه روز در کربلا ماند. ■●امام سجاد علیه السلام دیدند اگر یک روز بیشتر در کربلا بمانند کسی از آن جمع زنده نخواهد ماند، لذا امر به حرکت به سوی کردند. اما از امام سجاد علیه السلام اجازه گرفتند و یک سال تمام در کربلا نزد قبور مطهر ماندند. ایشان تمام مدت زیر آفتاب سوزان به گریه و سوگ می نشستند.به طوری که وقتی پس از یک سال به مدینه بازگشتند کسی ایشان را نمی شناخت؛ بسیار نحیف و کاهیده و آفتاب سوخته شده بودند. ■●این ماتم عظيم را به محضر امام زمان علیه السلام و همه دوستداران اهل بیت علیهم السلام تسلیت عرض می کنیم. ■●استاد مهدی طيب _جلسه ٣٠ ديماه ٨٩●■
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش اوّل●■ ■●ماجرای دومی که نقل شده در روز اربعین واقع شده است، حضور قافله اسرا در بازگشت از شام در کربلا است؛ که راجع به آن هم به تفصیل سخن گفته‌ایم. تردید در مورد اینکه این واقعه اربعین اوّل بوده است، تردید به جایی نیست. ■●کراراً خدمت عزیزان عرض کرده‌ام که ورود قافله اسرا به شهر کوفه در روز دوازدهم ماه محرّم بود. در شهر کوفه هم قافله بین سه تا پنج روز توقّف داشت. بنابراین روز پانزدهم، یا به احتمال قوی‌تر هفدهم، روزی است که قافله اسرا کوفه را ترک می‌کنند. ■●یک روز قبل از آغاز ماه صفر قافله اسرا به دروازه شام رسیدند؛ امّا یزید پلید دستور داد آنها را بیرون دروازه نگه دارند؛ هم به خاطر اینکه اسرا مقدار دیگری اذیّت شوند؛ هم به خاطر این‌که شامیان بتوانند شهر را آذین ببندند و چراغان کنند و شهر برای جشن بزرگ پیروزی آماده شود. ■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر وارد شهر شام شدند. اگر ماه محرّم بیست و نه روز بوده است، از روز هفدهم تا روز آخر ماه محرّم دوازده روز می‌شود؛ اگر سی روز بوده است، سیزده روز می‌شود. حتّی اگر بگوییم سه روز بیشتر در کوفه توقّف نداشتند، می‌شود پانزده روز. این فاصله در آمدن پانزده روز طی شده است. در این قسمت کسی تردیدی نکرده است. ضمن اینکه وقتی قافله از کوفه به سمت شام می‌آمد، حرکت‌شان در خطّ مستقیم نبود. سپاهیانِ به ظاهر پیروز برای این‌که اقتدار حکومت یزید را به رخ مردم بکشند، در مسیرشان به هر آبادی و شهری می‌رسیدند، راه را کج می‌کردند؛ وارد آن آبادی می‌شدند و قافله اسرا را نشان می‌دادند. لذا مسیر یک مقدار زیگزاگ طی شده است؛ به خطّ مستقیم طی نشده است. ■●مسیری که در آمدن اسرا به شام ظرف حدود دوازده، سیزده روز طی شده است، چه استبعادی دارد در بازگشت، ظرف همین دوازده، سیزده روز طی شده و قافله به کربلا برسد؟! .... ■●استاد مهدی طیّب ●■
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■● #نكاتی_پيرامون_زيارت_اربعين #بخش_سوم●■ #استاد_فاطمی_نیا : ■●اينكه ما به قبر و مزار معصوم ميرويم
■●[ / ] استاد فاطمی نيا●■ ■همانطور كه بيان شد حاضر شدن برمزار معصوم عليه السلام موضوعيت داشته ودارای آثار و اسرار فراوانی است و خوشا به حال كسانی كه موفق هستند روز اربعين به زيارت سيدالشهداء عليه السلام بروند. ■اما مطلبی در مورد افرادی كه موفق نميشوند روز اربعين بروند ، آيا در اين سفره ی وسيع خداوند ، مائده و توشه ای برايشان هست يا خير؟ ■بله هست ، اين افراد هم روز اربعين از راه دور خدمت حضرت سيدالشهداء عرض ادب كنند وزيارت اربعين را بخوانند تا آثار وبركات اين زيارت برای آنها هم حاصل شود ، بعد منزل نبود در سفرروحانی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●آيات 257 - 256، بقره قسمت اول بخش دوم ● نفى اكراه و اجبار در دين و در جمله : ((لا اكراه فى الدين ))، دين اجبارى نفى شده است ، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف ، يك كلمه است و آن عبارت است از ((اعتقادات ))، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 524 چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است ، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى (مكانيكى )، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلا جهل ، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى ، تصديقى علمى را بزايد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●داروی «عین‌شین‌قاف» گزیده‌ای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■●هر سال تابستان‌ها می‌آمد مشهد. در حرم همراهش شده بودم. ایستاده زیارت می‌کرد. من اما بعد از مدتی خسته می‌شدم. این‌پا‌وآن‌پا می‌کردم. بیشتر که خسته می‌شدم، می‌نشستم. باز از نشستن خسته می‌شدم، می‌ایستادم. ■●اما پیرمرد تمام مدت ایستاده مقابل مرقد مطهر زیارت می‌کرد و ذکر می‌گفت. معمولاً زیارتش دو ساعتی طول می‌کشید. ■●یک‌بار از حرم که بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم: «شما خسته نمی‌شوید؟! ما که جوانیم، از پا افتادیم!»، جوابی ندادند. ■●زیارت که تمام ‌می‌شد، تازه صحن‌های حرم امام رضا علیه‌السلام شروع می‌شد، به صحن‌ها می‌رفت، همه را یاد می‌کرد؛ سر مزار علما می‌رفت و برای‌شان فاتحه ‌می‌خواند. ■●یک بار از صحن که بیرون آمد، به من اشاره کرد: «بیا!»، از جیبش پولی درآورد و به من داد و گفت: «برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی! (منظورشان این بوده است که اگر با و محبت بخوانید خسته نمی‌شوید) » (بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا) ■●این بهشت، آن بهشت، ص ٣١●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■● #سفر‌اصلی‌انسان●■ ■سفر اصلی انسان ،سفر فکر و فوق مقام فکر است، ■در تفکر انسان می خواهد سفر به ماورای طبیعت کند. راه فکر موجب می شود حواس پنجگانه و عقل در ادراکات پخته شوند، ■قوه ی خیال برای محاسبه خیلی خوب است، یادآورے می کند و با محاسبه ڪم ڪم #راه‌ سلطنت ‌عقل‌ بر نفس باز می شود. ■●شرح معرفت نفس استاد صمدی آملی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■یکی از معانی زیارت اربعین همین است که دوستِ حضرت اباعبدالله علیه السلام در این چهل روز با یاد و محبت و اشک ریختن برای حضرت چهله ای می نشیند و در این دوره حجب از دل او برطرف می شود و در نهایت او در اربعین به زیارت باطنی حضرت در آینۀ دل نائل می گردد. ■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٣٠ ديماه ٨٩●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●صفات عارف، عالم و مرید در نظر باباطاهر●■ ■●علم آن چیزی است که انسان می داند و اکتساب می کند مانند علوم تجربی؛ فلسفه هم استدلال است که از اقسام علم است اما حساب عرفان جداست. جناب باباطاهر بین عرفان و علم تفاوت قائل می شود. ■●«حظّ» در لغت به معنی نصیب و بهره‌مند شدن است. انسان از زندگی بهره مند می شود. باباطاهر می فرماید که وجود عارف، نزد حق است نه نزد حظّ اش؛ هر انسانی با در نظر گرفتن هدفی کاری را انجام می دهد اما عارف، فانی در حق تعالی است و جز حق، نمی بیند. حال کسی که نزد حق است آیا به حظّ خود فکر می کند؟ عارف از مرحله سودمندی، بهره مندی عبور کرده است و به آنها نمی اندیشد و اصلا خودی در مقام فنای در حق ندارد. ■●چنین کسی عارف است نه کسی که با الفاظ بازی می کند نه کسی که خود، ادعای عارف بودن دارد که این خود فقط یک ادعاست. در اینجا باباطاهر به ما تعریفی از عارف ارائه می دهد که عارف چگونه شخصی است. @mohamad_hosein_tabatabaei