کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهر_عشق #پارت_سی_و_یکم 💠 به نیمرخ صورتش نگاه میکردم که هر لحظه سرختر میشد و دیگر کم
#رمان
#دمشق_شهر_عشق
#پارت_سی_و_دوم
💠 باور نمیکردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان #سُنی سوری سپرده باشد و او نمیخواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند که به زحمت زمزمه کرد :«خودشون میدونن...»
و همین چند کلمه، زخمهای قفسه سینه و گردنش را آتش زد که چشمانش را از درد در هم کشید، لحظهای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید :«شما راضی هستید؟»
💠 نمیدانست عطر شببوهای حیاط و #آرامش آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش میتپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم :«زحمتتون نمیشه؟»
برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید و او هم میخواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق #محبت شد :«رحمته خواهرم!»
💠 در قلبمان غوغایی شده و دیگر میترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساسمان شنیده شود که تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم.
ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم :«چرا میخوای من برگردم اونجا؟» دلشورهاش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد :«اونجا فعلاً برات امنتره!»
💠 و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد :«چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم.
تا رسیدن به #داریا سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی #دمشق را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقهای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبالمان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم.
💠 حال مادرش از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید تا به کمک خوشزبانیهای ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت میکرد، آرامَش کنیم.
صورت مصطفی به سفیدی ماه میزد، از شدت ضعف و درد، پیشانیاش خیس عرق شده بود و نمیتوانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش را بست.
💠 کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده و هنوز کاری مانده بود و نمیخواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد :«من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد.
همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمیآمد دیگر رهایم کند. با نگاه #نگرانش صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بیقراری تمنا کرد :«زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر میزنم!»
💠 دلم میخواست دلیل اینهمه دلهره را برایم بگوید و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بیپرده حساب دلم را تسویه کرد :«خیلی اینجا نمیمونی، انشاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم میبرمت #تهران!» و ظاهراً همین توصیه را با لحنی جدیتر به مصطفی هم کرده بود که روی #نجابتش پردهای از سردی کشید و دیگر نگاهم نکرد.
کمتر از اتاقش خارج میشد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچهای نیاورد تا تمام روزنههای #احساسش را به روی دلم ببندد.
💠 اگر گاهی با هم روبرو میشدیم، از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ میشد، به سختی سلام میکرد و آشکارا از معرکه #عشقش میگریخت.
ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر میزد و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتم به تهران، تار و پود دلم را میلرزاند و چشمان مصطفی را در هم میشکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زودیها تمام نمیشود که گره #فتنه سوریه هر روز کورتر میشد.
💠 کشتار مردم #حمص و قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، عادت روزانه #ارتش_آزاد شده بود تا ۶ ماه بعد که شبکه #سعودی العربیه اعلام کرد عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد بهزودی آغاز خواهد شد.
در فاصله ۱۰ کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله #تروریستهای ارتش آزاد میلرزید، چند روزی میشد از ابوالفضل بیخبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم و همین بیقراریام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود که دور اتاق میچرخید و با هر کسی تماس میگرفت بلکه خبری از #دمشق بگیرد تا ساعتی بعد که خبر انفجار ساختمان امنیت ملی #سوریه کار دلم را تمام کرد.
💠 وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی خبر دادند نیروهای ارتش آزاد به #زینبیه رسیده و میدانستم برادرم از #مدافعان_حرم است که دیگر پیراهن صبوریام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
✅ مردم ؛ #مسئولینی چون #حاج_قاسم میخواهند:
چون👇
۱- #دوتابعیتی نبود.
۲- دلبسته به وطن بود.
۳- قویترین #ژنرال دنیا بود.
۴-خود را #سرباز_ایران مینامید.
۵- #عارف بود.
۶- اهل #شفاعت بود.
۷- #آقازاده نداشت.
۸ - چپاول #بیتالمال نمیکرد.
۹- #خادم ملت بود.
۱۰- مثل مولایش #امیرالمومنین، دشمنانش هم، عاشق مرامش بودند.
۱۱- رفتار و کردارش با #سیره_معصومین، تطبیق داشت.
۱۲- اهل #مدرک و پوزدادن نبود.
۱۳- #سپهبد بود؛ ولی نگاه به #درجه نداشت.
۱۴- مردم خواب بودند او برایشان #بیدار بود؛ باز مردم خواب ماندند که او #آسمانی شد.
۱۵- حق #ماموریت نمیگرفت؛ ولی دائماً در ماموریت بود.
۱۶- قویترین و #ترسناکترین ژنرال ارتشهای جهان بود؛ ولی آرام، متین و دل رحم بود.
۱۷-اهل #ریا نبود.
۱۸- دنیا از اسمش میترسید؛ ولی فرمود: رو #قبرم سرباز قاسم سلیمانی بنویسید.
۱۹- سردار بود؛ ولی برای #خدا بیقرار بود.
۲۰- #مبلمان خانهاش روکش داشت؛ روکشش هم ساده بود؛ انگار نه انگار که منزل #ابرمرد دنیاست.
۲۱- #شهادتش نه، مجاهدتش نه، اخلاص در خدمتش، ملت را #داغدار کرد.
۲۲- در #بحرانها برای مردم دنبال فرصت بود.
۲۳-سخندان بود، #سخنرانی نمی کرد بلکه به دنبال آرامش مردم بود.
۲۴- چهل و یک سال یار #نظام بود نه بار رو دوش #نظام.
۲۵- چهل و یک سال برای #آرامش ملت، آرامشش را بهم زد.
۲۶- #صاحب زمانی بود؛ اما اِبن زمانی نبود برای رسیدن به امام زمانش، روز و شب نداشت.
۲۷- #انقلابی بود؛ ولی با نام انقلاب شعار نمیداد و نون نمیخواست.
۲۸- برای نام انقلاب #جان داد؛ ولی نان و نامی از این انقلاب نخواست.
۲۹- یقیناً شرمنده #شهدا هم نشد.
۳۰- مردم هم به احترامش ایستادند و نشان دادند که: #انقلاب_مردم؛ چنین مسئولی میخواهند.👌
🥀🥀🥀
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #علیرضا_شفیعی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #علی_شمس
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #حسنعلی_شفیعی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #افشین_شهرامی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #یداله_شکرالهی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #عباس_شکرانه
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #مرتضی_شکرانه
🌗 #شبتون_شهدایی
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────
✨🔹
حاج اسماعیل دولابی رحمة الله:
🔸اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری به تو بگوید نگران نباش و غصه بدهیهایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم، ببین این حرف او چقدر به تو آرامش میبخشد و راحت میشوی
🔸#خدای_مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است «الیس الله بکاف عبده»:
آیا خداوند برای کفایت امور بندهاش
بس نیست⁉️
🔸یعنی ای بنده من، برای همه کسری و کمبودهای دنیوی و اخرویت من هستم. این سخن خدا چقدر انسان را راحت میکند و به او آرامش میبخشد. لذاست که فرمود:
«الا بذکر الله تطمئن القلوب»:
دلها با یاد خدا #آرامش مییابند.
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#شبتان_امام_زمانی
#التماس_دعا
ʝօɨռ↯
@mohebin_velayt_shohada
🍃💫🦋:(
فرمول #آرامش
از کسی پرسیدند..
فرمول آرامش در زندگی چیست ؟
پاسخ داد زندگیِ بسیار ساده است به آن شرط که شما آن زمان که دراز کشیدهاید فقط دراز کشیده باشید و زمانی که راه میروید فقط راه بروید زمانی که غذا میخورید فقط غذا بخورید و به همین ترتیب نیز همۀ کارهایتان را انجام دهید .
زیرا شما آن زمان که شما دراز میکشید به این فکر میکنید که کی بلند شوید زمانی که بلند شدید فکر می کنید که بعد آن باید کجا بروید زمانی که دارید میروید به این فکر میکنید که چه بخورید و به همین ترتیب ...
فکر شما همیشه یک قدم جلوتر از آن لحظهای است که خود شما هستید همین باعث میشود که نتوانید از اکنون لذت ببرید غافل از اینکه معجزۀ زندگی تنها وقتی اتفاق میافتد که باور کنید بهترین لحظه همین لحظه است و هرچه جز آن سرابی بیش نیست.