eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴از 88 ایران تا فتنه 98 عراق/بازیگردان هر دو یکی است! این روزها به رسم هرساله در شهرهای جنوبی عراق و به اسم شیعه اعتراضاتی که منجر به اغتشاش هم می‌شود، به صورت مشکوک شکل گرفته است. 🔴اما ماجرا چیست؟! داستان از اینجا آغاز شد که تعدادی از مردم عراق در برخی از شهرهای شیعه نشین عراق، شروع به تجمع و اعلام اعتراض نسبت به وضعیت معیشتی خود کردند. اعتراضی که خیلی سریع توسط رسانه های وابسته به آمریکا و صهیونیسم مورد حمایت قرار گرفت و رسانه های وابسته به عربستان عملا به صحنه گردان این اغتشاشات بدل شدند، تا جایی که به اغتشاش‌گران، با تکنيک های رسانه‌ای، خط می‌دادند که دلیل مشکلات معیشتی، همراهی عراق با ایران است. 🔹آنها با این استدلال‌ها سعی دارند تا بین ملت ایران و عراق و البته 2 ضلع اصلی محور مقاومت شکاف ایجاد کنند، همان نقشه‌ای که 7 سال قبل با ایجاد داعش کلید زده بودند و صدالبته توسط رزمندگان عراقی و مدافعان حرم ایرانی این نقشه به زباله دان تاریخ پیوست. 🔹اهداف اغتشاشات: می‌توان دلائل اصلی حمایت جبهه غربی-عبری-عربی از این اغتشاشات را این 3 مورد ذکر کرد👇 1. تحت الشعاع قرار دادن بزرگترین مراسم اتحاد دنیای اسلام، 2. ایجاد شکاف بین ملت‌های محور مقاومت 3. درگیر کردن یکی از اصلی‌ترین کشورهای محور مقاومت که اتفاقا نقش بسیار بالایی در پیشبرد اهداف دارد، به جنگ داخلی(با هدف درگیر کردن بازوی اصلی محور مقاومت در عراق، حشدالشعبی) 🔹 سوال: آیا این فتنه راه به جایی خواهد برد؟! ✅ پاسخ: اراده الهی براین است که هرچه به ظهور نزدیک تر می‌شویم، خالص از ناخالص جدا شده تا قیام مستضعفان و برپا کنندگان حکومت جهانی حق، به امامت امام زمان(عج)، با افرادی ثابت قدم و البته آزموده در سیر حوادث آخر الزمانی رقم بخورد. 🔹باید تاکید کنیم که دشمن، هنوز شناخت درستی از ملت شیعه نداشته و با محاسبات اشتباه بار دیگر شاهد قیام محبان (ع)، خواهد بود. به عبارتی اگر ما در 9دی، طومار فتنه 88 را در هم پیچیدیم، ان شاء الله به زودی مراسم بزرگ نیز فتنه ایجاد شده در عراق را به حاشیه رانده و بار دیگر قدرت را به رخ جهانیان خواهد کشاند. ✅ یادمان نرود، 1400 سال است که از رأس تا ذیل حکومت های مستبد سعی داشتند به فرهنگ و عشق حسینی لطمه بزنند و همه از بین رفته اند و خون و همچنان و تا قیام قیامت بر شمشیر پیروز خواهد بود. ان شاء الله
🕊🌺 فرمانده عملیات ویژه سامرا، ملقب به اسد السامراء 💪 بیستم بهمن ماه سال۱۳۹۳ : العوینات در حومه ی سامرا💔 🕊🌺 🌸شهید مهدی نوروزی در جمع دوستان همیشه با روحیه ای بشاش و شاداب و با لبخند حاضر می شد 😊. در عین خلق و خوی خوشی که داشت همیشه وظایف خودش را مدنظر داشت و کوتاهی در انجام وظیفه نمی کرد . همواره در خدمت پدر مرحومش و مادر گرامیش بود و اوامر ایشان را بر کار های شخصی مقدم می داشت و به قدری هوای مادرش را داشت که پس از فوت پدرش خلا نبود ایشان با محبت های مهدی تا حد زیادی پر شده بود و هیچ کم و کاستی را حس نمی کردند .👌 🌸عشق به اهل بیت و زیارت عتبات عالیات و همچنین توجه به برگزاری هیئات مذهبی در سطح شهر کرمانشاه از دیگر خصوصیات شهید مهدی نوروزی بود و پرچم ماتمکده حضرت زینب سلام الله علیها را به دوش خود داشت .💔 🌸توجه خاص به نماز اول وقت و ارادت ویژه به مقام معظم رهبری از دیگر نکات برجسته اخلاقی ایشان بود .در یک کلام مهم ترین علاقه ی شهید مهدی نوروزی ، . بودن بود ✌️. چون در کارش خستگی نمی شناخت 🌸 ۸۸ : طی اتفاقاتی که سال ۸۸ در کشور رخ داد ، شهید نوروزی ، نقش آفرینی بسیار مهمی کرد و عده ی زیادی از فتنه گران را دستگیر کردند . از جمله کارهای مهم شهید نوروزی دستگیری عوامل و پلمپ ستاد انتخاباتی قیطریه که به صورت غیرقانونی مشغول پخش برنامه در اینترنت بودند اشاره کرد . ✅ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
⭕️ همیشه به جهت خروج ، روایات و گفتار های دردناکی شنیدیم. 🌿 وحتی آیت الله ، دل پر خونی از خروج سفیانی داشتن. 🌷 همه ی اینها به جهت خون بار و وسیع بودن جنایات هست. ‼️چه در و چه با و تحلیل ، میتونیم بفهمیم زمانی سفیانی خروج میکنن که چاره ای نداشته باشن. یعنی برگ آخر هست که یاران اصلی امام زمان عج ( و ) برای شکست ش وارد میدان میشن. ‼️حالا شرایط فقط گویای یک مورد هست: 👹 ‼️وقتی وقایع و های فعلی : ورود به و درگیری سیاسی داخل رو به صورت پازل کنار هم میچینیم ، هیچ جوابی جز خروج نمیبینیم ‼️این ها باید رخ بدن و بدونید ، اینها مقدمه ی فتنه ی سنگین داخل هست. درگیری سیاسی که و مقامات و حتی شمشیر رو از رو خواهند کشید. ‼️این وقایع قطعی و در شرف وقوع هستن. قطعا به اون لحظه ی زندگی بشر و عالم هستی نزدیک شدیم. ‼️از تمام اتفاقات فقط بوی به مشام میرسه. شرایط خیلییی شده و سخت تر هم میشه ولی به همون اندازه طعم شیرین ظهور رو داره. 👤آیت الله : رخدادهای زیادی در راه است هرچه شنیدین اعتنا نکنید و پشتیبان رهبری باشید ✍️ 🌹🍃🌹🍃 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
16.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 بزرگتر از ۸۸ با حضور ۷۰ برای براندازی . : میخواهند از شهر آنتی.تز انقلاب را درست کنند📛 رو میخوان با بزنند دیدن این کلیپ برای الزامیست! @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
⚠️فتنه در لباس عدالت و تقوا 👇 🔴بعضی مواقع در خروج میکند.. سامری ، چشمش اثر قدم جبرائیل را دید که دیگران نمی توانستند ببینند.. خاک قدم ملک را بر مجسمه ای ریخت و آن را زنده کرد و گوساله گفت من خدای شما هستم.. قوم موسی در غیابش به گوساله سجده کردند.. قومی را در لباس دین گمراه کرد‌‌.. هرگز به اشخاص حکم به راه درست او ندهید.. به اشخاص توجه کنید.. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
😈🔴 دوم خیلی انسانها در طول تاریخ ( علاوه بر هوای نفس ) بوده اند 😈🔴 🌼 در سفینة البحار مرحوم شیخ عباس قمی رحمه الله آمده است که یارانی دارد که برای انسان ها به او یاری می رسانند . این شیاطین در هر موقعیت زمانی و مکانی در خدمت هستند تا او را به اهدافش برسانند . 🐍 اسامی و کارهای آنان از این قرار است - 😱⛔️ 1_ ولهان؛ انسان را در و نماز وسوسه می کند و به می اندازد که این نماز باطل است .  2_ هفاف؛ ماموریت دارد که در بیابانها و صحراها انسان را کند و برای ترسانیدن او را به وهم ( خیال ) اندازد یا به شکل گوناگون به نظر انسان درآید . 3_ زلنبور؛ موکل بازاری هاست - لغویات و ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها می دهد .  4_ ثبر؛ در وقتی که مصیبتی به انسان وارد می شود صورت خراشیدن، به خود زدن، یقه و لباس پاره کردن را برای انسان پسندیده می دهد .   5_ ابیض؛ انبیا را وسوسه می کند - یا مامور به در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه می دهد و به وسیله آن ها ریخته می شود . 6_ اعور؛ کارش تحریک در مردان و زنها است و آنها را به حرکت می آورد! و انسان را وادار به می کند (اعور همان شیطانی است که بر صیصای عابد را وسوسه کرد تا با زنا کند) .  7_ داسم؛ همواره مراقب خانه هاست - وقتی انسان داخل خانه شد و نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد با او داخل خانه می شود و آنقدر وسوسه می کند تا شر و ایجاد نماید . 8_ مطرش؛ کار او پراکنده کردن یا دروغ هایی است که خود جعل کرده در حالی که ندارند .   9_ قنذر؛ نظارت بر زندگی افراد می کند - هر کس چهل روز در خانه خود طنبور داشته باشد را از او بر می دارد به طوری که انسان در برابر خود بی تفاوت می شود .   10_ دهار؛ ماموریت او آزار مؤمنان در است - به طوری که انسان خواب های می بیند ، یا در خواب به شکل زنان در می آید و انسان را وسوسه می کند تا او را محتلم کند .   11_ قبض؛ وظیفه او ست - روزی سی عدد می گذارد . ده عدد در و ده عدد در و ده عدد در زمین . از هر تخمی عده ای از شیاطین و عفریت ها ( غول ها و اجنه ) بیرون می آیند که تمام آنها انسان اند .  12_ تمریح؛ در این باره امام صادق علیه السلام فرمودند: برای کمک کننده ای به نام (تمریح) است که وی در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن وقت مردم را پر می کند .  13_ قزح؛ از فرزندان ابلیس است - ابن کوا از امیرالمؤمنین علیه السلام از قوس و قزح پرسید -! حضرت فرمودند : قوس قزح مگو ⛔️ زیرا شیطان (قزح) است ؛ بلکه بگو قوس اله و قوس الرحمن ✅ 14_ زوال؛ نمونه ای از شیاطین است - مرحوم کلینی رحمه الله از عطیة بن المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و از مردانی که دارای مرض (ابنه) بوده و هستند یاد کردم . حضرت فرمود: زوال پسر ابلیس با آنها می کند و ایشان به آن مرض می شوند .  15_ لاقیس؛ او یکی از دختران شیطان و کارش وادار کردن به هم جنس بازی است 😱 - او مساحقه را به زنان قوم یاد داد .   16_ متکون؛  است شکل خود را تغییر می دهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک در می آورد و مردم را می زند و این وسیله آنان را وادار به می کند .  . 17_ مذهب؛ شیطانی ست که خود را به صورت های مختلف در می آورد مگر به صورت و یا وصی او 👌 - مردم را با هر وسیله که بتواند می کند . 18_ خنزب؛ کسی است که بین نمازگزار و نمازش حایل می شود؛ یعنی توجه را از وی برطرف می کند . در روایت است که ؛ عثمان بن ابی العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد - شیطان بین نماز و قرائت من حایل می شود ! حضرت فرمودند : نامش شیطان (خنزب) است ؛ پس هر زمان از او ترسیدی به خدا ببر 🕊🌹 . 19_ مقلاص؛ موکل قمار است - بازها همه به دستور او رفتار می کنند و به وسیله قمار و و دشمنی در میان آنان به وجود می آورد . 20_ طرطبه؛ از دختران آن می باشد و کار او زنان به زنا است و هم جنس بازی را هم به آنان تلقین می کند . 📚 سفینة البحار - جلد اول 🌻 اللهم عجل الولیک الفرج والعافیه والنصر و إجعلنا من أنصاره و أعوانه والمستشهدین بین یدیه 🌹 @mohebin_velayt_shohada ایدی کانال👆🌹
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ بجزء اونایی که دلشون رو واقعا به خیمه ی امام زمان برسونن... شاید همین فردا من کلا تو دام شیاطین بیفتم... شاید تو همین فردا تو چنگ شیطان بیفتی... هر کسی رو یجوری از دین جدا میکنن... چقدر باید گریه کنیم تا خدا مارو از دین برنگردونه... امام صادق (علیه السلام)، درباره شدت ‌های زمان غیبت فرمود؛ ♦️وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن؛ ♦️و اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ؛ ♦️و اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ؛. . ♦️حتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَر . ◀️به خدا سوگند شما خالص می شوید. . ◀️به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می‌شوید. . ◀️به خدا سوگند شما غربال خواهید شد. . ◀️تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی‌ماندجز گروه بسیار کم و نادر.. . @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهر_عشق #پارت_سی_و_یکم 💠 به نیمرخ صورتش نگاه می‌کردم که هر لحظه سرخ‌تر می‌شد و دیگر کم
💠 باور نمی‌کردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان سوری سپرده باشد و او نمی‌خواست رازی که برادرم به دلش سپرده، برملا کند که به زحمت زمزمه کرد :«خودشون می‌دونن...» و همین چند کلمه، زخم‌های قفسه سینه و گردنش را آتش زد که چشمانش را از درد در هم کشید، لحظه‌ای صبرکرد تا نفسش برگردد و دوباره منت حرف دلم را کشید :«شما راضی هستید؟» 💠 نمی‌دانست عطر شب‌بوهای حیاط و آن خانه رؤیای شیرین من است که به اشتیاق پاسخم نگاهش می‌تپید و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم :«زحمت‌تون نمیشه؟» برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید و او هم می‌خواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق شد :«رحمته خواهرم!» 💠 در قلب‌مان غوغایی شده و دیگر می‌ترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ احساس‌مان شنیده شود که تا آمدن ابوالفضل هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم. ابوالفضل که آمد، از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم :«چرا می‌خوای من برگردم اونجا؟» دلشوره‌اش را به شیرینی لبخندی سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود که با آرامشی ساختگی پاسخ داد :«اونجا فعلاً برات امن‌تره!» 💠 و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد :«چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.» و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم. تا رسیدن به سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد، کل غوطه غربی را دور زد و مسیر ۲۰ دقیقه‌ای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد تا مطمئن شود کسی دنبال‌مان نیاید و در حیاط خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم. 💠 حال مادرش از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد و ساعتی کشید تا به کمک خوش‌زبانی‌های ابوالفضل که به لهجه خودشان صحبت می‌کرد، آرامَش کنیم. صورت مصطفی به سفیدی ماه می‌زد، از شدت ضعف و درد، پیشانی‌اش خیس عرق شده بود و نمی‌توانست سر پا بایستد که تکیه به دیوار چشمانش را بست. 💠 کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم، داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده و هنوز کاری مانده بود و نمی‌خواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد :«من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!» و بلافاصله آماده رفتن شد. همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمی‌آمد دیگر رهایم کند. با نگاه صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بی‌قراری تمنا کرد :«زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر می‌زنم!» 💠 دلم می‌خواست دلیل اینهمه دلهره را برایم بگوید و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بی‌پرده حساب دلم را تسویه کرد :«خیلی اینجا نمی‌مونی، ان‌شاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم می‌برمت !» و ظاهراً همین توصیه را با لحنی جدی‌تر به مصطفی هم کرده بود که روی پرده‌ای از سردی کشید و دیگر نگاهم نکرد. کمتر از اتاقش خارج می‌شد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچه‌ای نیاورد تا تمام روزنه‌های را به روی دلم ببندد. 💠 اگر گاهی با هم روبرو می‌شدیم، از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ می‌شد، به سختی سلام می‌کرد و آشکارا از معرکه می‌گریخت. ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر می‌زد و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتم به تهران، تار و پود دلم را می‌لرزاند و چشمان مصطفی را در هم می‌شکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زود‌ی‌ها تمام نمی‌شود که گره سوریه هر روز کورتر می‌شد. 💠 کشتار مردم و قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، عادت روزانه شده بود تا ۶ ماه بعد که شبکه العربیه اعلام کرد عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد به‌زودی آغاز خواهد شد. در فاصله ۱۰ کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله ارتش آزاد می‌لرزید، چند روزی می‌شد از ابوالفضل بی‌خبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم و همین بی‌قراری‌ام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود که دور اتاق می‌چرخید و با هر کسی تماس می‌گرفت بلکه خبری از بگیرد تا ساعتی بعد که خبر انفجار ساختمان امنیت ملی کار دلم را تمام کرد. 💠 وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی خبر دادند نیروهای ارتش آزاد به رسیده و می‌دانستم برادرم از است که دیگر پیراهن صبوری‌ام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت می‌سوخت که همچنان می‌گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلی‌ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیری‌های حلب وقتی جنازه تروریست‌ها رو شناسایی می‌کردن، چندتا افسر و هم قاطی‌شون بودن. حتی یکی‌شون پیش‌نماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!» 💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه داره پول جمع می‌کنه که این حرومزاده‌ها رو بیشتر تجهیز کنه!» و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و می‌خوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه‌ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد می‌زنن!» 💠 سپس چشمانش درخشید و از لب‌هایش عصاره چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما سربازای مثل کوه پشت‌تون وایسادیم! اینجا فرماندهی با (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!» و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر هم امن نبود که رو به مصطفی بی‌ملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!» 💠 نگاه ما به دهانش مانده و او می‌دانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت تثبیت میشه، براتون یه جایی می‌گیرم که بیاید اونجا.» به‌قدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرم‌تر توضیح داد :«می‌دونم کار و زندگی‌تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!» 💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس می‌کرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده‌ای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را می‌پوشید، با بی‌قراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر می‌کردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوت‌مان را به هم زد :«شما اگه می‌خواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.» 💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پله‌های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمی‌خوای کمکم کنی؟» مصطفی لحظه‌ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!» 💠 انگار دست ابوالفضل را رد می‌کرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!» لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانی‌اش نمی‌شد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم می‌چرخیدم که مصطفی وارد شد. 💠 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا می‌دید که تنها نگاهم می‌کرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!» کلماتش مبهم بود و خودش می‌دانست آتش چطور به دامن دلش افتاده که شبنم روی پیشانی‌اش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.» 💠 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🏴🕊🌹🏴🌹🕊🏴 نبوده‌ای که بدانی غم آتش به جان دلتنگ می‌زند با شعله‌ورش ، دست بر دعا آتش به هر چه و می‌زند و روز تکریم 🏴🕊🌹🏴🌹🕊🏴 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
3.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢عادی‌سازی نکنید آقای انصاریان! ♦️پاسخ در خور شأن و طلبگی به استاد شیخ حسین انصاریان در دفاع ایشان از دیدار با دو نفر از سران ‌‌‌‌
🇮🇷🍃🇮🇷🍃🇮🇷🍃🇮🇷 پر تلاطم است خیز وبی امان این پشت بمان پشت بمان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @mohebin_velayt_shohada