🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای حمید شفیعی
🔹صفحه ۱۳۹_۱۳۷
#قسمت_پنجاه_و_هشتم🦋
((لبخند زیبا))
<ادامه>
همینطور که داشتم با دوربین نگاه
می کردم، دیدم یک دفعه #محمّد_حسین از سنگر عراقی ها بیرون پرید و به طرف خط خودی شروع به دویدن کرد.
نگهبان های عراقی هم که تازه او را دیده بودند با هرچه دم دستشان بود شروع به تیر اندازی کردند.
محمّدحسین تنها وسط بیابان می دوید و عراقی ها هم مسیر حرکت او را به شدّت زیر #آتش گرفته بودند.
ما هم نگران😨 این طرف خط نشسته بودیم و جلو را نگاه می کردیم و هیچ کاری از دستمان بر نمی آمد.
گلوله های خمپاره، یکی پس از دیگری، در اطراف محمّدحسین #منفجر می شد؛
امّا نکتۂ عجیب برای ما خنده های😊 محمّدحسین در آن شرایط بود، در حالی که می دوید و از دست عراقی ها فرار می کرد یک لحظه خنده اش قطع نمی شد.
انگار نه انگار که این همه آتش را دارند روی سر او می ریزند!😳
من و #مظهری_صفات نشسته بودیم و گلوله ها را می شمردیم.
فقط حدود هفتاد و پنج #خمپاره شصت اطرافش زدند، امّا او بی خیال می خندید و با سرعت به طرف ما می دوید.😯
خوشبختانه بدنش کوچک ترین خراشی بر نداشت.
وقتی رسید،خیلی خوشحال☺️️بود
جلو آمد و با خنده های زیبایش شروع کرد به تعریف:
«رفتم تمام مواضعشان را دیدم.
#میدان_مین که اصلا ندارند،
آن کانال را جدید کَندند ،
تازه دارند #سنگر هایشان را می زنند.
خطشان خلوت خلوت است و کم کم دارند کارهایشان را انجام می دهند.»
محمّدحسین تمام این #اطلاعات را در همین مدت کوتاه به دست آورده بود!
شاید اگر شب این #مأموریت را انجام می داد ، خطرش کمتر بود، امّا به اطلاعاتی این چنین دست پیدا نمی کرد.
برای او، کار از هرچیزی مهم تر بود.
وقتی حرف هایش تمام شد به طرف سنگرش رفت و به شوخی گفت:
«اینم از کار شب ما😊.در عوض برویم امشب یک ساعت راحت بخوابیم!»
💠دریـغ و درد که تا این زمان ندانسـتم
که کیمیای سعادت رفیق بود ، #رفیق
((تپۂ شهدا_مرز خطر))
در عملیات #والفجر چهار ،در نقطه ای به نام "قوچ سلطان" مستقر بودیم.
محور شناسایی هم "تپه شهدا" بود.
آنجا غالب شناسایی ها را محمّدحسین به تنهایی انجام می داد.
لاغر اندام،سبک،چابک و سریع بود.
هوش و ذکاوتش هم که جای خود داشت.
به خاطر دید مستقیم #دشمن روی منطقه مجبور بود که شب ها راه بیفتد.
صبح زود می رسید پای تپۂ #شهدا تا شب صبر می کرد و بعد می رفت میان عراقی ها.
یک شب که تازه از راه رسیده بود، ....
<ادامه دارد>
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷
#مدیران_بحران
#جلسات_مهم
#تصمیمات_مهم
ساده ترین جلسه #مدیریت_بحران
بدون تشریفات ، #خاکی و #افلاکی
در مقطعی #حساس همراه با #بینش و
#تدبیر و #قاطعیت ...
اینجا جایی برای #خطا نیست
آنسوی اشتباه #آتش است و #مرگ و #اسارت ، آنسوی سوء مدیریت ، اینجا به #زنجیر کشیده شدن #وطن است .
نقصان راهبرد ، فرصتی برای #جبران باقی نمی گذارد ...
خاک تکه تکه می شود اگر لحظه ای #خطا شود ...
#اما_امروز ؟
این روزها #مدیران بحران با #گرد و #خاک بیگانه اند ، خط #اتوی کت های مارک دارشان اینگونه #نشستن را بر نمی تابد ، نوع میوه و قهوه و بستنی ، #ملاک و #عیار جلسه شان را تعیین می کند ، میزهای پهناور ، سالن های براق کنفرانس حتی راه را بر #نگاه_ها می بندد ، ساعتها که بکاوی هم ذره ای #خاک نمی یابی ، شاید به همین علت است که #بحران_ها حل نمی شوند ، آنانکه روی #خاک نمی نشینند چگونه باید درد #خاکستر نشینان را دریابند !
جلسه #فرماندهی تیپ یکم عمار
قبل از #عملیات والفجر ۴
#قلاجه
از چپ :
سردار #شهید ابراهیم علی معصومی
سردار جعفر عقیل محتشم
سردار #شهید سید ابراهیم کسائیان
سردار #شهید اکبر حاجی پور
سردار #شهید اسماعیل لشگری
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو
#تلنگر
#تفکر
#قابل_توجه ..
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴
#خاطرات_شـهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محسن_وزوایی
او همیشه قبل از #نماز در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی #رفتنی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم #تیر کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، #اوضاعش بی ریخته .
کار آنقدر #سخت شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر #آتش شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار #خطرناک تر از ساعت های اولیة حمله شد ، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به #پرواز در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او #منفجر شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج #احمد صحبت کند .» حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم »
همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از #همت گرفت .
صدای #شعف را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا محسن ... » صدای #گریه اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم توی صورت سبزه حاج احمد #موجی از خون دویده است . گوشی #بیسیم را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به #سعادتت ! »
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #علیرضا_شفیعی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #علی_شمس
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#تلنگر
#حاج_هـمت می گوید :
هر موقع در مناطق جنگی #گم شدید
ببینید دشـــمن #ڪجا را می ڪوبد؛
هـمانجا #جبهــــــه خـــــودیست.
گم شدهای؟!
نمی دانی #جبهه خودی کجاست؟!
سوال ؟؟
دشمن هر روز #کجا را می کوبد؟!
یک روز با ماهواره
یک روز با فضای مجازی
یک روز با مدهای عجیب و غریب
یک روز با ...
و ...
فهمیدی؟!
#جبهه خودی دقیقا در #دستان توست
دشمن، #چادرت و #حجابت را نشانه گرفته است....
پس زیر این #آتش سنگین بیش از پیش مواظب #جبهه خودی باش ...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊🌹🥀🌴🥀🌹🕊
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #حسنعلی_شفیعی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #افشین_شهرامی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #یداله_شکرالهی
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #عباس_شکرانه
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
تو #مرد میدانهای #آتش و #دود بوده ای و من تنها به #ترسیم لحظات ایستادگی ات در #غبار پرداخته ام آنهم با #چشمانی بسته و با #پرواز دادن خیال به سمت سرزمینی که #بوی تو را می دهد.
تو با تمام #خودت به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های #مادی_ام نمی توانم عبور کنم .
تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای #وجودت خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط #راحتی را دوست داشته ام.
تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای #آسایشم که به، آن وابسته شده ام #جانت را معامله کردی و من...
امروز #تمام من، برای #تمام خوبی هایت برای #تمام مردانگی هایت برای #تمام آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت #عمرت، تمام قد ادای #احترام می کنم اما #احترام برای تو کم است.
تو آنقدر #مهربانی و از جنس #باران که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد #خاکی نیست باز هم #آسایش را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم #آرامش و #آسایشم را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت #انبوهی از آگاهی بر تن #سفیدی برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و #یکدل و هم #مسیر راه تو، #آسایش و #آرامشم تضمین می شود.
راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی
ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹
من می گویم
🌴شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو
🌹 #عاقبت شما ختم #بخیر و #شهادت
🌷 #شهید_عزیزم
🌷 #رفیق_تنهایی_هایم
#امشبم را به نام تو #متبرک می کنم
🌹 #شهید_والامقام
🌹 #مرتضی_شکرانه
🌗 #شبتون_شهدایی
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#قسمت_آخر
وقتی #حسین چشمانش را #باز کرد همه چیز #تیره_و_تار بود.
به زحمت می دید که سربازان #مسلح عراقی به صورت #نیم_دایره او را #محاصره کرده اند.
دست ها را بالابرد تا دشمن بفهمد که #اسلحه ندارد و #تسلیم است.
ستوانی به او نزدیک شد و #دستش را گرفت و کمک کرد تا #چتر_و_جی_سوت را از خودش #جدا کند. (جی سوت، لباس مخصوصی است که نوسانات فشار هوا را برای خلبان کنترل می کند).
دود #غلیظی همراه #شعله از پشت تپه #هوا بلند بود و #لاشه_هواپیما دقیقاً روی #هدف افتاده بود و با #بنزین زیادی که داشت #منطقه_وسیعی را به #آتش کشیده بود.
این #تجهیزات عراقی ها بود که در #آتش_خاکستر می شد.
#لشکری با نگاه به این صحنه #لبخند رضایتی به #لب آورد و به #آسمان خیره شد. گویی از #خدای خود برای این #پیروزی تشکر می کرد.
#عراقی_ها اولین #اسیرشان را گرفته بودند و با #تیراندازی هوایی و #هلهله ابراز شادی می کردند.
سربازان #عراقی چشمان #حسین را بسته و سوار خودروی نظامی کردند.
کم کم #بدنش_سرد می شد و درد ناشی از پریدن از #هواپیما آشکار می شد.
بند چتر در حال #بیهوشی پوست گردن او را کنده بود.
باز #بیهوش شد.
وقتی #چشم باز کرد، یک دکتر #عراقی را در بیمارستان دید .
به #انگلیسی به او می گوید: تو سالم هستی، ما با #اشعه_ایکس بدنت را آزمایش کردیم، فقط #کوفتگی دارید که آن هم خوب می شود.
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀
#شهیدانه🥀
━─━────༺🇮🇷༻────━─━
@mohebin_velayt_shohada
━─━────༺🇮🇷༻────━─━