eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌹💐🕊💐🌹🥀 نباش دلت که باشد پر را نمیابی همانند باش تا در طریق گام بگذاری پر بزنی و در آسمانش کنی آنگاه دستانت به می رسد 🥀🌹💐🕊💐🌹🥀 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
بلّغ سلامنا ... پرواز کردن سخت نیست... عاشق که باشی بالت می‌دهند؛ و یادت می‌دهند تا کنی... آن هم عاشقانه... ♥️ 💠اگر خداوند متاع وجود تورا خریدنی بیابد،هر ڪجا ڪه باشی و در هر زمان؛تورا به شهادت برمیگزیند 🌷🌷🌷🌷 معامله‌ی‌پرسودی‌است... [شهادت] رامیگویم فانی میدهی👈باقی میگیری جسم میدهی👈جان میگیری جان میدهی👈جانان میگیری چه لذتی دارد [شهادت] السلام علیکم ایها الشهدا ورحمة الله وبرکاته 🌹 التماس دعا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 او همیشه قبل از در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، بی ریخته . کار آنقدر شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار تر از ساعت های اولیة حمله شد ، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج صحبت کند .» حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم » همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از گرفت . صدای را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا محسن ... » صدای اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم توی صورت سبزه حاج احمد از خون دویده است . گوشی را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به ! »‌ شادی روح و 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ تو میدانهای و بوده ای و من تنها به لحظات ایستادگی ات در پرداخته ام آنهم با بسته و با دادن خیال به سمت سرزمینی که تو را می دهد. تو با تمام به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های نمی توانم عبور کنم . تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط را دوست داشته ام. تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای که به، آن وابسته شده ام را معامله کردی و من... امروز من، برای خوبی هایت برای مردانگی هایت برای آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت ، تمام قد ادای می کنم اما برای تو کم است. تو آنقدر و از جنس که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد نیست باز هم را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم و را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت از آگاهی بر تن برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و و هم راه تو، و تضمین می شود. راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴شب تو تو بگو 🌹 شما ختم و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ تو میدانهای و بوده ای و من تنها به لحظات ایستادگی ات در پرداخته ام آنهم با بسته و با دادن خیال به سمت سرزمینی که تو را می دهد. تو با تمام به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های نمی توانم عبور کنم . تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط را دوست داشته ام. تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای که به، آن وابسته شده ام را معامله کردی و من... امروز من، برای خوبی هایت برای مردانگی هایت برای آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت ، تمام قد ادای می کنم اما برای تو کم است. تو آنقدر و از جنس که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد نیست باز هم را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم و را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت از آگاهی بر تن برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و و هم راه تو، و تضمین می شود. راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴شب تو تو بگو 🌹 شما ختم و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ تو میدانهای و بوده ای و من تنها به لحظات ایستادگی ات در پرداخته ام آنهم با بسته و با دادن خیال به سمت سرزمینی که تو را می دهد. تو با تمام به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های نمی توانم عبور کنم . تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط را دوست داشته ام. تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای که به، آن وابسته شده ام را معامله کردی و من... امروز من، برای خوبی هایت برای مردانگی هایت برای آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت ، تمام قد ادای می کنم اما برای تو کم است. تو آنقدر و از جنس که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد نیست باز هم را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم و را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت از آگاهی بر تن برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و و هم راه تو، و تضمین می شود. راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴شب تو تو بگو 🌹 شما ختم و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ تو میدانهای و بوده ای و من تنها به لحظات ایستادگی ات در پرداخته ام آنهم با بسته و با دادن خیال به سمت سرزمینی که تو را می دهد. تو با تمام به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های نمی توانم عبور کنم . تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط را دوست داشته ام. تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای که به، آن وابسته شده ام را معامله کردی و من... امروز من، برای خوبی هایت برای مردانگی هایت برای آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت ، تمام قد ادای می کنم اما برای تو کم است. تو آنقدر و از جنس که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد نیست باز هم را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم و را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت از آگاهی بر تن برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و و هم راه تو، و تضمین می شود. راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴شب تو تو بگو 🌹 شما ختم و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ تو میدانهای و بوده ای و من تنها به لحظات ایستادگی ات در پرداخته ام آنهم با بسته و با دادن خیال به سمت سرزمینی که تو را می دهد. تو با تمام به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های نمی توانم عبور کنم . تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط را دوست داشته ام. تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای که به، آن وابسته شده ام را معامله کردی و من... امروز من، برای خوبی هایت برای مردانگی هایت برای آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت ، تمام قد ادای می کنم اما برای تو کم است. تو آنقدر و از جنس که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد نیست باز هم را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم و را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت از آگاهی بر تن برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و و هم راه تو، و تضمین می شود. راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴شب تو تو بگو 🌹 شما ختم و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ تو میدانهای و بوده ای و من تنها به لحظات ایستادگی ات در پرداخته ام آنهم با بسته و با دادن خیال به سمت سرزمینی که تو را می دهد. تو با تمام به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های نمی توانم عبور کنم . تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط را دوست داشته ام. تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای که به، آن وابسته شده ام را معامله کردی و من... امروز من، برای خوبی هایت برای مردانگی هایت برای آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت ، تمام قد ادای می کنم اما برای تو کم است. تو آنقدر و از جنس که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد نیست باز هم را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم و را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت از آگاهی بر تن برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و و هم راه تو، و تضمین می شود. راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴شب تو تو بگو 🌹 شما ختم و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻─
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ تو میدانهای و بوده ای و من تنها به لحظات ایستادگی ات در پرداخته ام آنهم با بسته و با دادن خیال به سمت سرزمینی که تو را می دهد. تو با تمام به مصافی نابرابر قدم گذاشتی و من حتی از کوچکترین و بی ارزش ترین داشته های نمی توانم عبور کنم . تو درد، رنج، گرمای تموز و سرمای دی را برای خواستی، آنهم با تمام عشق و علاقه، اما من فقط را دوست داشته ام. تو برای من، برای منی که حتی ندیده ای برای که به، آن وابسته شده ام را معامله کردی و من... امروز من، برای خوبی هایت برای مردانگی هایت برای آرزوهایت که کال ماند بر سر درخت ، تمام قد ادای می کنم اما برای تو کم است. تو آنقدر و از جنس که حتی در این زمان هم که دیگر وجودت در این گرد نیست باز هم را برایم می خواهی و تنها خواسته ات این است که من هم و را بخواهم آنهم با انگشت اشاره ایی آبی که در پشت از آگاهی بر تن برگه جا خوش می کند و اگر اشاره های آبی همصدا شوند و و هم راه تو، و تضمین می شود. راهت سبز، جایگاهت پر نور، ای همه خوبی ای🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 من می گویم 🌴شب تو تو بگو 🌹 شما ختم و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 🌓 ❤️ روزگاری برای انسان محال بود ، اما ، محل تولد شد که را به گونه ای دیگر انجام دادند و حالا این سربلند هر یک درخشانند که راه تا بی نهایت رفتن و به رسیدن را به ما می آموزند . آنها پلِ تا خدا رفتن را برای چون ما می کنند . من می گویم 🎋شب ات تو بگو عاقبت شما 🎋 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌗 🌷 🌹
🥀🕊💐🌹💐🕊🥀 بامداد روز با صدای زنگ ساعت از برخاست و پس از اقامه ، لباس بر تن کرد و به رفت. او همراه برگه را باز کرده و هر دو برای هماهنگی به اتاق رفتند. پیشنهاد کرد که هنگام ورود به خاک در ارتفاع پایین کنند و با فاصله را رد کرده و هنگام بازگشت به خاک اهداف مورد نظر را مورد قرار دهند. ولی که فرماندهی را به عهده داشت این پیشنهاد را نپذیرفت و قرار شد در ارتفاع و با سرعتی حدود #۹۰۰_کیلومتر در ساعت آغاز شود. هر دو پس از توجیه لازم به اتاق رفتند، و خود را برای آماده کردند . فانتوم مسلح به بود و او بمب رها می کرد. پس از بازدید از از نظر فنی، فرم صحت دو را امضا کرده و به پرواز دادند و لحظاتی بعد هر دو سینه را شکافتند. 🥀🕊💐🌹💐🕊🥀