eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
Mohsen Mirzazadeh - Mohammad_(128).mp3
زمان: حجم: 3.4M
محمد لقبش احمدو😍 محمودو❤️ ابوالقاسم و 💛 حیدر و ❣ صفدر و♥️ علی و... 👌👌👌 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌷 🌷 ماندن ما هیچ لذتی نداشت که با نبات آن ، دهان خویش را شیرین کنیم . پستی دنیا ، ما را مشغول سرگرمی های بی ارزش کرد . شما بر روزهای ما نسیم بهشت پاشیدید . بیائید هر شب قبل از اینکه با کامل به برویم ، یادی کنیم از آنهائی که این را برای ما به آوردند . یاد و با ذکر بر و امشب یادی می کنیم از 🌹 🌹 🌸 🌸 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 سه شنبه 25 اسفند 57 ساعت دوازده شب نوبت محمد بود که پست بدهد . دو نفر موتور سوار به ایست و بازرسی کمیته انقلاب در خیابان ولیعصر (عج) نزدیک شدند . انگار چیزی در دست داشتند . حواسش به آنها بود ولی اجازه نداشت قصاص پیش از جنایت کند ، باید صبر می کرد که به محل مانع ها برسند و از آنها در مورد کارشان سوال کند . موتور سیکلت سرعتش را کم کرد و خودش را به چند متری او رساند ، ولی ناگهان نفر پشت سر کیسه ای که در دست داشت را بالا آورد و به سمت شلیک کرد . جوان نگهبان در خودش و تیم ترور منافقین با از آنجا دور شد ... 🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مراحل گزینش را طی کرد و وارد شد . بعد از آن هم دوره آموزش های افسری را در دانشگاه امام حسین (ع) تهران گذراند . موقع تقسیم در یگان ها،به دلیل توانمندی های زیادی که از خود نشان داده بوده به یگان یعنی یگان اعزام شد . ابتدا نمی دانست که یگان چگونه جایی است . اما خیلی زود شیفته حال و هوای آنجا شد ، خودش را بیشتر از هر زمانی به نزدیک می دید . خوشحال بود که در محلی خدمت می کنند که برای و مفید است. بعضی وقت ها که به می آمد از فرط فقط می خواست . می گفت آموزش ها و دوره های فشرده ای را در طول می گذرانند و همچنین برخی روزها روی های بسیار مدتی دارند . راوی : 🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 یکی از رفقا و هم دانشگاهی هایش تعریف می‌کرد که با پینت بال می‌رفتیم . به شوخی به گفتم : آقا همه تیرها عین این بازی‌های کامپیوتری به سر و کله من خورد . او گفت : اشکال نداره داداش! چه چیزی بهتر از اینکه بی سر شوی . خودم گلوله بارانش کرده بودم، به شوخی گفتم چیزی نصیب تو نمی‌شود ! همه تیرهایی که نثارت کردم به و خورد . وقتی که را آوردند و نحوه را فهمیدم نابود شدم. با خودم فکر کردم اشتباه از من بود که گمان می‌کردم چیزی به تو نمی‌رسد. 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
💐🍀🌹🕊🌹🍀💐 بیشتر مناجات ها و مداحی های در مورد امام زمان بود . خیلی دلتنگش بودم ؛ تا اینکه یک شب را در خواب دیدم ... خوشحال بود و با نشاط ؛ یاد مداحی هاش افتادم ، پرسیدم : این همه در دنیا از خوندی ، تونستی را ببینی ؟ در حالی که می خندید گفت : من حتی را در آغوش گرفتم . 🌸💐 💐🌸 💐🌺 🌺💐 🌸💐 💐🌸 💐🍀🌹🕊🌹🍀💐 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
آشنا شدنش با علی محمودوند و مجید پازوکی، او را عاشق بچه های گروه کرد... آخرین تفحص اش، شب بعد از شب های قدر بود قبل از شهادت، به عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد و آخر در جستجوی شهدا، به همراه علیرضا شهبازی، در پر کشید... شهید محمد زمانی زمزمه اش این بود: عشق است در آسمان پریدن عشق است در خاک و خون غلطیدن 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وداع با جامانده‌ای از پیکر مطهر شهید مدافع حرم پس از ۶ سال تفحص گردید و از طریق آزمایش دی ان ای شناسایی شد. وعده دیدار همه شد همسر و دردانه شهید، پدر و مادر و خواهر و برادران شهید، عمه شهید که بسیار بی تاب و بی قرار شهید بود. هر بار شهیدی شناسایی می‌شد سراغ را از ما می‌گرفت وداع سختی بود... داغ سنگینی بر دل پدر و مادر و خانواده مانده بود. حالا معراج جایی شد برای این که این بغض فروخفته سال‌های ماضی را کنار پیکر مطهر شهیدشان فریاد بزنند. حالا برگ دیگری از اسرار نهفته در دل‌های همسران و مادران و پدران و فرزندان شهدا در معراج شهدا رقم خورد... 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🔹می گویند سحرها مناجات های را خدا خوب خریداری میکند♡ 🔸گویی همه چیز از همان سحرهایی شروع شد که اشک هایش میان را دست های نوازشگر خدا پاک کرد و به او وعده داد که به زودی خریدارش میشود🙃 🔹گویا زمزمه های های سحرگاهی اش فرشتگان را نیز بی تاب کرده بود و سفارشش را نزد کرده بودند❣ 🔸اخر میدانی، شب همه ارباب را رها کردند اما شب عاشورا را آغاز شهادتش دانست. عهد بست، وفا کرد و چشم هایش را به روی دنیا بست و عاشقانه به سمت روانه شد🕊 ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۷ 📅تاریخ شهادت : ۸ مهر ۱۳۹۶ 📅تاریخ انتشار : ۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضای مشهد 🌷🌷🌷🌷🌷   🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
«ـ﷽ـ» ▫️اولین ندای بعد از خلقت آسمانها و زمین...👇👇 💠 علیه السلام فرمودند: 🔸إِنَّا أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتٍ نَوَّهَ اللَّهُ بِأَسْمَائِنَا إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَی: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ثَلَاثاً «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» ثَلَاثاً «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً» ثَلَاثاً 🔹ما نخستین خاندانی هستیم که خداوند نام‌های ما را بلندآوازه کرد. و آن وقتی بود که آسمان‌ها و زمین را آفرید و به نداگری فرمان داد تا ندا کند: منادی سه بار گفت: «گواهی می‌دهم که معبودی جز خداوند نیست» سه بارگفت: «گواهی می‌دهم که است» سه بارگفت: «گواهی می‌دهم که به راستی است» 📚 کافی ج ۱ ص ۴۴۱ ح ۸
«ـ﷽ـ» ▫️نوشته ی روی پیشانیِ فرشته ای که نصفش از 🔥 بود و نصفش از ❄️...👇👇 💠 صلی الله علیه و آله می فرمایند: 💠 وقتی که به آسمان عروج کردم، در آسمان چهارم و هفتم فرشته ای دیدم که نصفش از آتش بود و نصفش از یخ! 💠 روی پیشانی آن فرشته نوشته شده بود: «أیَّدَ اللّه محمّداً بِعَلِیّ» «خدواند را بوسلیه تایید و یاری کرد» 💠 من از دیدن آن نوشته متعجب شدم. 💠 فرشته به من گفت: از چه تعجب کردی؟ این نوشته ای که می بینی، خداوند دو هزار سال قبل از خلقت دنیا بر پیشانی ام مکتوب کرده است. 📚 مدينةالمعاجز ج ٢ ص ٤٠٧ منقبت ٤٣٤
«ـ﷽ـ» ▫️راز طولاني شدن ركوع رسول خدا صلي الله عليه و آله...👇👇 🔻وضو گرفتن عليه السلام با آب بهشتي🔻 💠 با صلي الله عليه و آله نماز مي خوانديم، حضرت را خيلي طولاني كردند تا اينكه (از طولاني شدن ركوع) ما گمان كرديم بر رسول خدا صلي الله عليه و آله وحي نازل مي شود. 💠 وقتي كه نماز تمام شد و حضرت سلام دادند در محراب نشستند و بلند صدا كردند: كجاست؟ 💠 عليه السلام كه در صف آخر نماز مي خواند، خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد. 💠 خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: علي جان! به نماز جماعت رسيدي؟ 💠 علي عليه السلام عرض كرد: اي پيامبر خدا! بلال اقامه را سريع گفت، من را صدا زدم تا آب برای وضو بياورد، اما كسي را نديدم 💠 در اين وقت هاتفي ندا داد: اي ! سمت راستت را نگاه كن؛ من نگاه كردم ديدم آنجا قدحي از طلا كه دورش دستمال سبز رنگي بود، بين زمين و آسمان مُعَلّق است؛ 💠 در آن آبي ديدم كه از برف سفيدتر، از عسل شيرين تر، از كَره نرم تر و از مُشك خوشبوتر بود. 💠 با آن آب وضو گرفتم و از آن آشاميدم، در اين زمان قطره اي آب بر سرم چكيد كه خنكي آن را در دهانم حس كردم و بعد صورتم را نيز با دستمال خشك كردم. (تمام اينها) بعد از اين بود كه آب بر دستانم ريخته مي شد و من كسي را نمي ديدم (كه آب بريزد). 💠 پس از آن هم آمدم، اي پيامبر خدا ! و به جماعت ملحق شدم. 💠 رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: آن قدح يكي از قدح‌هاي بهشتي بود، آن آب هم از كوثر بود، قطره هم از زير عرش بود، آن دستمال هم از وسيله [۱] بود، آن كسي كه آب را آورد و مي ريخت بود و آن كسي هم كه دستمال دستت داد بود. 💠 و جبرئيل پيوسته دستش روي زانوي من بود و مي گفت: اي قدري صبر كن تا علي بيايد و نماز جماعت تو را درك كند. 📚 بحار الانوار،‌ ج ۳۹، ص ۱۱۵ [۱] منظور از وسیله (الوسیله) در اینجا، یکی از درجات و جایگاه های بهشت است. در روایت وارد شده که وسیله بالاترین درجه بهشت و درجه رسول خدا صلی الله علیه و آله است.