eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
294 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 او همیشه قبل از در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ، حاج احمد متوسلیان بیسیم زد و گفت برید کمک عباس شعف ، بی ریخته . کار آنقدر شده بود که در نهایت حاج احمد مجبور شده بود محسن وزوایی علمدار رشید خود را برای حل مشکل گردان میثم که نیروهای آن از همه سو زیر شدید توپ خانه قرار گرفته بودند روانة خط مقدم کند . با روشن شدن هوا ، اوضاع منطقه بسیار تر از ساعت های اولیة حمله شد ، چرا که هواپیما های دشمن بر فراز غرب کارون و سر پل تصرف شده توسط تیپ 27 محمد رسول الله به در آمده بودند و نیروهای در حال تردد را بمباران می کردند محسن همچنان برای رهایی گردان میثم در تلاش بود که گلوله توپی در کنار او شد . یکی از نیروهای پیام تیپ 27 می گوید : «از پشت بیسیم شنیدیم عباس شعف فرمانده گردان میثم می خواهد با حاج صحبت کند .» حاج همت گفت : «احمد سرش شلوغ است کارت را به من بگو » عباس شعف گفت : « نه ! باید مطلب را به خود حاجی منتقل کنم » همین موقع حاج احمد گوشی بیسیم را از گرفت . صدای را شنیدم که می گفت : « حاجی ... آتیش سنگینه ... آقا محسن ... » صدای اش بلند شد و دیگر نتوانست حرف بزند دیدم توی صورت سبزه حاج احمد از خون دویده است . گوشی را توی مشت خود فشرد . چشمان حاجی به اشک نشست یک نفس عمیق کشید و زیر لب گفت : « محسن ، خوشا به ! »‌ شادی روح و 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀 مادر اين مي گويد: در اداي اول وقت و گرفتن ، بسيار مقيد بود. از هشت سالگي مي گرفت و مي خواند .براي اداي ، او بود كه همه را بيدار مي كرد. حتي به گرفتن تشويق مي كرد. از جبهه كه به مرخصي مي آمد، دائم مي گرفت. روزي پرسيدم: مادرجان! چرا اين قدر مي گيري؟ گفت: مادر من در جبهه نگرفته ام. حالا دارم قضاي آنها را مي گيرم. دارم اداي دين مي كنم. گفتم: خدا قبول كند حالا بگو براي سحر چه غذايي درست كنم؟ گفت: كه داريم. همين ها را بپز تا با هم بگيريم. از جبهه كه به مرخصي آمده بود، متوجه شد . پرسيد چرا ؟ گفتم: نذر است! نذر كردم كه ان شاء الله برگردي! خنديد و گفت: پس به خاطر همين نذري شما، در جبهه هيچ اتفاقي برايم نمي افتد. بعد، تعريف كرد: با نه نفر ديگر، در يكي از مناطق عملياتي بوديم، ناگهان جلوي پايمان گلوله منفجر شد. همه به جز من شدند. وقت برگشتن، بچه ها با تعجب نگاهم مي كردند كه چطور از بين نه نفر، فقط من زنده ام و حتي خراشي به تن ندارم! 🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
اول وقت سفارش 🔻برای آسمانی شدن باید خاکی باشی 🔸در پای معبود به خاک افتادن و رنگ خاک گرفتن قدم نخست برای پرواز است. ➕ در این لحظه های معنوی التماس دعا 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
اول وقت سفارش بخشی از وصیت نامه نماز هم راز است هم نیاز،امروزنیازاست وفرداناز امروز رنج است وفردا گنج اللهم نورقلوبنا بالقران شهید قرآن بخوان و برای ماواماندگان دعای بکن که سخت محتاج ،دعای شماییم سالروزشهادت علی جان نثاری نثار اروح مطهرشان صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
♥️ 💎📿 ✍ برای لذت بردن از و چه کنیم؟ 🔅برای این کار لازم است از «» خداوند استفاده کرد. 🌸 یعنی وقتی انسان را زیاد یاد کند، اشتیاقش به او زیادتر خواهد شد. ♥️ هم از عالیترین مراتب الله است. ✅پس زیاد شدن ذکر خدا چه از نوع و چه و چه مطالعه در سیره شریف رسول خدا (ص) و ائمّه اهل بیت (ع) عامل اشتیاق زیاد به نماز و لذت بردن زیاد از آن خواهد شد.  🤲🌸 . 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌
🌹🌿 شهید شهــروز مظفرۍ نیا 《یاࢪهمیشگۍحاج‌قاسـم‌》 • همسر شهید: آقـا شهروز همیشه ساڪت بود وڪمتر حرف میزد .هر جـا اذان میشنید به اولین مسجـد یا جایۍ ڪه میشد می‌خواند و بعد سـراغ ڪارهایش می‌رفت .به پـدر ومـادرش خیلۍ زیـــاد احتـرام می‌گذاشت و... [تاریخ‌شهادت‌:بامداد ۱۳/ ۱۰/ ۱۳۹۸] 🕊🥀🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
داشتیم براے عملیات آماده مے شدیم را گفتند، سریع آمدیم توے چادر تا بخونیم و حرڪت ڪنیم ، منطقہ شناسایـے شده بود و بمباران شروع شد . توے چادر مشغول خواندن بودیم ڪہ دو سہ تا راڪت افتاد ڪنار چادر ما برادرے ڪہ درحال بود یڪهو بہ رفت و همانطور ماند ... دیدم از ڪنار پیشانے اش رگہ خونے بیرون زد یاد ضربت خوردن افتادم . این بچہ ها بہ آقاے خودشان اقتدا ڪردند حتے هم بود ... 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
اول وقت سفارش خامنه ای؛ ❉ نمازی که انسان میخواند، ↫ اگر به قصد تقرب به خدا بخواند، ↫ توجهش به خدا باشد، ↫ با اخلاص نماز بخواند، ↫ این بالاترین عبادتهاست؛ ❉ اگر همین نماز را برای ریا بخواند، ↫ این نماز میشود معصیت و خود آن نماز، میشود گناه. ❉ ریا، گناه کبیره است؛ ↫ مصداقش هم میشود همان نمازی که از روی ریا خوانده شد 
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
❬ #خداوندا ! اعتراف میکنم به اینڪه قرآن را نشناختم و به آن عمل نکردم؛ حداقل روزۍ‌ دَه آیه را باید
اعتراف مےکنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد. ‌حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تَقَرُب بخوانم ‌. اگر به هر دلیل نتوانستم ، روز بعد باید [مقدارے] صدقه و هشت رکعت نماز قضا بجاے بیاورم❭ ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 فرمانده گردان مالک، مقداد و مسئول طرح و برنامه تیپ ۲۷ محمدرسول الله (ص) بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌷 اگـــر از دسـت کـسی نـاراحت هستید دو رکـعت بــخونید و بـــگویید: ! این بــنده تـو حـواسش نـــــبود مـن ازش گـذشتم تـو هـم بـگذر... 🌷 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━
🌹🕊💐🥀💐🕊🌹 با گشت می زدیم . چند روزی بود ها راه به راه کمین می زدند. سر یک آب راه، قایق پیچید رو به رویمان . ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ » آره آقا . چند روز بود خراب شده بود . خیلی وضعیت ناجوری بود . حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم . مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، و و رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی می خونی؟ » گفتم « همون عصری » گفت « بیخود » بعد هم وادارمان کرد شویم . همان جا لب آب ایستادیم، خواندیم . 🥀 ━─━────༺🇮🇷༻────━─━ @mohebin_velayt_shohada ━─━────༺🇮🇷༻────━─━