eitaa logo
مجردان انقلابی
14.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
•﷽• °حجابـ🎀 ٺحمیلے نیسـ⛔️ـٺ ° عشق و علاقہ شخصیہ😌 °حجابے کہ امروز °بہ اجبار👊🏻 پـدر👨🏻‍💼 بشہ °فردا بہ اجبارِ دوسٺٺ👩🏻‍💼 ⭕️ میـشہ😔‼ 📮| 🆔 @mojaradan •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
✿ داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری 👌 هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور پوشیدنه؟ دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: ◇ من سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش می شوم، بخاطر خانه و خانواده ی تو. ◇ من هم تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و اینها رو وظیفه خودم میدونم. ❗️ چند لحظه کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی و لباسهای بدن نما و صد جور ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو باشم یا شما از من؟ ❗️ زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. @mojaradan
مجردان انقلابی
#مهارتهای_انتخاب_همسر 🔴توسل ،ریسمانی آسمانی ▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ 📌ازدواج نقطۀ اتصال تو به #آسمان
▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ ✅برخی از می‌گویند: «ما همه‌ چیز را دست اهل‌بیت علیهم السلام سپرده‌ایم؛ هر چه آنها بدانند». تحقیقی می‌کنند، نه معیاری در نظر می‌گیرند، نه صحبتی می‌کنند.می‌گویند: «اگر باشد، خودشان منتفی می‌کنند». 📛نه، این گونه نیست. توسّل به اهل بیت علیهم السلام وظیفۀ ما را نمی‌گیرد. کسی که در یک مسئله، وظیفه‌ای بر عهده دارد، اگر آن را انجام ندهد و بگوید: «کار را به خدا و اهل ‌بیت علیه السلام کردم»، یا نمی‌فهمد و یا خود را فریب می‌دهد. ‼️به این می‌ماند که کسی تصادف کرده باشد و در گوشۀ خیابان با دست و پایی شکسته در خون خودش بغلتد و دو قدم آن طرف‌تر هم دست به دعا ایستاده باشد که: خدایا، مادرم را کن! ✳️تذکّر این مسئله هم ضروری است که بر اساس قرآن و اهل بیت علیهم السلام، انسان در هر شرایطی می‌تواند با استفادۀ درست از لحظات زندگی، انسانی خود را طی کند. ❌پس اگر کسی را برای زندگی انتخاب کردید و از ازدواج فهمیدید که او شما نیست، گمان نکنید که به آخر رسیده است. ⚠️ زندگی، هیچ وقت به بن بست نمی‌رسد؛ مگر آن‌که خودمان این بست را در مقابل خودمان بسازیم. ما باید از هر موقعیتی، در جهت و رشد استفاده کنیم و تنها به بندگی و انجام وظیفۀ خود در مقابل خداوند# بیندیشیم. ❇️ چه بسیار انسان‌های خوبی که همسر خوب، نصیبشان نشد و چه بسیار انسان‌هایی که به جهت صبر بر مشکلات زندگی، به درجات انسانیت رسیدند. 📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۰۹ _ ۱۰۸. ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ . @mojaradan
مجردان انقلابی
🏴🖤🏴 #زندگینامه_سردار_حاج_قاسم_سلیمانی🖤 #قسمت_ دوم 🔹سردار قاسم سلیمانی در دوران جنگ ایران و عراق #
🏴🖤🏴 🖤 ⭕️حضور در عراق، سوریه و مبارزه با داعش سلیمانی از فرماندهان مبارزه علیه در عراق و سوریه است.داعش گروهی بود که پس از سقوط صدام در عراق و خلاء قدرت در این منطقه،‌ پدید آمد. ایران برای امنیت و کنترل منطقه، مبارزه با این گروه را آغاز کرد. به نقل از خبرگزاری ایسنا، در سال ۲۰۱۱م نیروهای تحت سردارقاسم سلیمانی از جمله لشکر فاطمیون و زینبیون جهت مبارزه با داعش و نیروهای شورشی راهی سوریه شدند. همچنین در سال ۲۰۱۴ موصل به تصرف داعش درآمد و بغداد، پایتخت عراق نیز تا سقوط پیش رفت؛ سردارقاسم سلیمانی با سازماندهی بخشی از نیروهای الشعبی نقش مؤثری در اخراج داعش از عراق داشت. العبادی نخست‌وزیر وقت عراق،‌ از سردار قاسم سلیمانی به عنوان یکی از اصلی‌ترین عراق در مبارزه با داعش نام برد. سردار قاسم سلیمانی در نامه‌ای خطاب به آیت الله خامنه‌ای رهبر انقلاب که ۳۰ آبان ۱۳۹۶ش در رسانه‌های ایران منتشر شد، داعش را اعلام کرد و از برافراشته شدن سوریه در البوکمال از شهرهای سوریه در نزدیکی مرز عراق خبر داد. روزنامه اسرائیلی هاآرتص، سردار سلیمانی را به حضور در عملیات علیه اسرائیل و اقدام علیه یهودیان دنیا کرده‌ است. 🔺دریافت نشان ذوالفقار در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ش آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، نشان - عالی‌ترین نشان نظامی ایران - را به سردار قاسم سلیمانی کرد. طبق آئین‌نامه اهدای نشان‌های نظامی جمهوری اسلامی ایران، این نشان به عالی‌رتبه و ستادهای عالی‌رتبه در نیروهای مسلح اهدا می‌شود که تدابیر آنها در طرح‌ریزی و هدایت رزمی موجب حصول نتایج مطلوب شده باشد. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ش، سردار قاسم سلیمانی کسی است که این نشان را دریافت کرده است.     @mojaradan 🇮🇷🖤🇮🇷
🏹 سه شعبه 🏹 🍃 استاد قرائتی 🍃 ☄ ما در داریم كه اگر نوبر خریدی در دستمال بگذار که بچه نبیند. خانم اگر می‌خواهی شیک هم بکنی یک ساده هم روی آن بپوش. افرادی هستند كه ندارند. دل فقیر می‌سوزد. آدمی که نمی‌تواند ازدواج کند می‌سوزد. ☄ همچنان می‌گوید: حرمله با تیر سه شعبه! آخه تیر شعبه فکل تو هست. فکل تو سه شعبه دارد. فقیر می‌سوزد. بی زن می‌سوزد. خانواده شهید هم می‌سوزد! چند نفر را می‌خواهی بسوزانی. این سه شعبه است. شهید می‌گوید: ما بچه‌مان شهید شد. شوهرم شهید شد که این حجابش باشد! ... ☄ خانواده شهید دلش می‌سوزد. این یک شعبه تیر است. که نگاه می‌کند و آه می‌کشد. این لباس تو را ندارد. قیافه تو را ندارد. او هم دلش می‌سوزد. تیر سه شعبه لازم نیست کار حرمله باشد. ممکن [است] کار من هم تیر سه شعبه باشد. خدا همه‌ی ما را کند. @mojaradan
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨پادشاه و نوجوان ✨ یکی از به بیماری هولناکی که نام نبردن آن بیماری بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گردید. حکیمان و پزشکان یونان به اتفاق رأی گفتند : چنین بیماری ، و درمانی ندارد مگر اینکه زهره (کیسه صفرا) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند. پادشاه به فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد ، بپردازند و او را نزدش بیاورند. مأموران به جستجو پرداختند ، تا اینکه (نوجوان) با را همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند ، یافتند و نزد شاه آوردند. شاه و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زیادی به آنها داد و آنها به شدن پسرشان راضی شدند. وقت نیز فتوا داد که : ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر سلامتی شاه جایز است. جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه ، از بدنش درآورد. آن نوجوان در این حالت ، زد و سر به سوی آسمان بلند نمود. شاه از او پرسید : در این مرگ ، چرا خندیدی ؟ اینجا جای خنده نیست . نوجوان جواب داد : در چنین وقتی، پدر و مادر ناز فرزند را می گیرند و به از فرزند بر می خیزند و نزد قاضی رفته و از او برای نجات فرزند می کنند و از پیشگاه شاه دادخواهی می نمایند ، ولی اکنون در مورد من ، پدر و مادر به ثروت ناچیز دنیا ، به کشته شدنم رضایت داده اند و قاضی به کشتنم فتوا داده و شاه خود را بر هلاکت من مقدم می دارد. کسی را جز خدا نداشتم که به من پناه دهد، از این رو به او شدم. سخنان نوجوان ، پادشاه را کرد و دلش به حال نوجوان سوخت و جاری شد و گفت : هلاکت من از ریختن خون بی گناهی مقدمتر و بهتر است. سر و چشم نوجوان را بوسید و او را در آغوش گرفت و به او بسیار بخشید و سپس آزادش کرد. لذا در آخر همان شفا یافت .(و به پاداش احسانش رسید.) همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیل بانی بر لب دریای نیل زیر پایت گر بدانی حال مور همچو حال تست زیر پای پیل گلستان سعدی @mojaradan
🧕🏻🧔🏻 🔴 👌👌💥 💠 با همسرم آیه‌ی هفتم‌ سوره ابراهیم علیه‌السلام را می‌خواندیم: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِى لَشَدِيدٌ»(و به یادآورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام کرد اگر شکرگزارى کنيد، نعمتم را بر شما می‌افزایم و اگر ناسپاسى کنيد، مجازاتم شديد است!) 💠 به گفتم پس اگر بخواهم کاری کنم که خوبیهای شما بیشتر شود باید از خدا بابت نعمتهایی که از طریق شما به من داده تشکّر کنم و اگر بخواهم با نق زدن و توقّعات زیاد، کنم طبق فرمایش قرآن وضعیت زندگیمان عذاب‌آور خواهد شد. 💠 با هم قرار گذاشتیم چند دقیقه به نوبت این فرمول را کنیم: خدایا شکر که همسرم است! خدایا ممنونتم که همسرم مودّب است! الحمدلله که همسرم بدن دارد و درگیر بیماری نیست! خدایا شکرت که همسرم بچه‌ها را خوب تربیت می‌کند! الحمدلله که همسرم آبروی مرا می‌کند! خدایا سپاس که همسرم بیکار نیست! خدایا ممنونتم که توان جسمی به همسرم دادی تا برای همسر و فرزندانش کند! خدایا شکر که پاهای سالم به همسرم دادی تا برای خرید و امور خانه بتواند رفت و آمد کند! الحمدلله که به من دادی تا از دیدن همسرم لذّت ببرم! الهی شکر که راهنمایی‌ام کردی تا به نعمتهایی که از طریق همسرم به من عطا کردی توجّه کنم! خدایا... 💠 اقرار می‌کنم بعد چند دقیقه، دلم چنان و رقیق شد که اشک شوق، اشک خجالت از خدا بر گونه‌هایم سرازیر گشت و لذّت با خدا را چشیدم. 💠 فقط پنج دقیقه در روز این فرمول زیبا را کنید! 👌 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌═══✼🍃🌹🍃✼══ @mojaradan ═══✼🍃🌹🍃✼══
به چه معناست؟ ✅ در واقع برای متعهد ماندن در اولاً لازم است فرد، طرف مقابل خود را دوست داشته باشد. ✅ ثانیاً برای حفظ این و علاقه، متعهدانه تلاش کند. 👈 گاهی اوقات افراد بدون وجود علاقه در یک رابطه، تعهد خود را حفظ می کنند و مرتکب نمی شوند و گاهی هم علیرغم علاقه مندی به خود، تعهدشان را زیر پا می گذارند. ✅ برای و شکل گیری یک رابطه ی سالم، و باید در کنار هم رشد کنند. 💕@mojaradan
رو یواش یواش آماده ی بکنید اول 👈باید باهاش بشید،خیلی نصیحتش نکنید ،خودتون رو و صاحبش ندونید، بهش شخصیت و بدید ، بچه فرضش نکنید. دوم 👈پدرش باید ارتباطش رو باهاش بیشتر و تر بکنه،گاهی کنه ،باهاش وقت بگذرونه شما هم بعنوان احترام و اقتدار پدرش رو کنید سوم 👈 ، خانه داری ،شستن لباس ،شستن توالت و حموم و مثلا برای یک روز کامل و چنین مسئولیت هایی رو در طول ماه دو سه بار بهش بدید روی ، و ایشون کار کنید چهارم 👈فایل های استاد که ۱۸ جلسه هست رو در بزن دیوار بشنو گوش بدید (طوری که ناخواسته هم بشنوه ) پنجم 👈 شناسیش کنید و بدونید چه طبعی برای ازدواج باهاش داره ششم 👈روی اش کار کنید هفتم 👈 بارش نیارید اما و رو یادش بدید . هشتم 👈بعد از این آموزش ها اگه دیدید لازم و رو داره ، راه بدید 🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 قسمت دوم سوال ؛ سن ازدواج در مختلف فرق میکنه ، علاوه بر سن ، فهم ازدواج ، تمایل به ازدواج در شخص و موقعیت خانوادگی هم مهمن✔️ اما در کل سعی کنید تا اونجایی که میتونید و مقدوره ، ازدواج رو به تاخیر نندازید☺️🌸 ❤️ @mojaradan
🔴 💠 نقل می‌کنند یک جوان در سال اوّل طلبگی خود به محضر یکی از بزرگان و اولیاء خدا می‌رسد و از ایشان برای موفّقیت در سیر و سلوک و تهذیب نفس طلب ویژه می‌کند. ایشان به این مضمون می‌گوید: "مهمترین دستورالعمل بنده این است که فقط حال و هوای طلبگی را تا آخر، حفظ کنید!" یعنی همان نگاه و احساسی که به طلبگی دارید مثل امام زمان علیه‌السلام، تلاش برای ترک گناه، انجام واجبات و مستحبّاتی چون نماز شب و ... را کنید. 💠 در زندگی مشترک، حفظ روزهای اوّل زندگی خیلی مهم است. حفظ رفتارهایی از احترام به یکدیگر، عشق‌ورزی، مهربانی، گذشت، زبان تشکّر، زبان عذرخواهی، تواضع در برابر یکدیگر، گفتگوهای صمیمی و دهها رفتار دیگر. 💠 یقیناً فضای کنونی زندگی‌ بسیاری از همسران حال و هوای روزهای اوّل زندگی را ندارد امّا می‌توان با یک زیبا گاه با همسرمان قرار بگذاریم هفته‌ای یک روز یا چند ساعت خودمان را در روزهای اوّل زندگی فرض کنیم و در این چند ساعت همان رفتارهای تازه داماد و تازه عروس را از خود نشان دهیم. 💠 تکرار رفتارهای روزهای اوّل زندگی خوبی برای مبارزه با هوای نفس، ایجاد رابطه جدید، و لذّت بخش است و می‌تواند به شما تازه از جنس خاطرات زیبای گذشته هدیه دهد. @mojaradan
ــــــــــــــــــــ••🦋••ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ✍🏻مرحوم : ✨زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا ✨زیارت ، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد کن؛ ❌کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را به بعدی برسان. ✅اگر این کار را بکنی، می شود؛ دائم در و نماز و ذکر و خواهی بود. @mojaradan
💕 ڪن ... ↻بہ نیتــ غیرتــِ آن ڪس کہ در آینده همسر تو خواهد شد ♡خودتــ را ڪن به نیتــِ غیرتــِ 💍 ❤️ @mojaradan
🔴 💠 اگر در سیستم ساختمان اختلال کوچکی رخ دهد برای جلوگیری از آسیب و اختلال مثل برق گرفتگی و یا آتش گرفتن سیمهای داخل ساختمان، برق به کار می‌افتد و موقتاً جریان برق اصلی قطع می‌شود تا برای رفع اختلال در مدار الکتریکی ساختمان اقدام شود. 💠 گاه در زندگی مشترک، بین زن و مرد بگو مگو و کوچکی رخ می‌دهد که ادامه‌ی آن فضای زندگی را بشدّت کرده و ضربات سنگینی بر روح و روان زن و شوهر وارد می‌کند و گاه باعث ایجاد بزرگی خواهد شد. 💠 در این‌گونه مواقع یک فرمول دینی و کارساز که نقش برق را دارد و می‌تواند از آسیب جدّی به زندگی و رابطه زن و شوهر جلوگیری کند و ادامه ندادنِ مشاجره، ترک موقّت مکان در ابتدای مشاجره و یا موضوع گفتگو است درست مثل فیوز برق که جریان الکتریسیته را قطع می‌کند اینجا نیز نیاز به یک قطع ارتباط موقّت است ظاهرِ این رفتار، قطع رابطه با همسر است امّا به نیّت جریان زندگی و روابط آینده و محافظت از حرمت‌هاست و لذا باید در زمانی مناسب و پس از آرام شدن همسر ارتباط گرم و صمیمی را با یکدیگر برقرار نمود و نگذاریم این قطع ارتباط موقّت، طبق میل شیطان تبدیل به و قهر طولانی شود. @mojaradan
💠 نقل می‌کنند یک جوان در سال اوّل طلبگی خود به محضر یکی از بزرگان و اولیاء خدا می‌رسد و از ایشان برای موفّقیت در سیر و سلوک و تهذیب نفس طلب ویژه می‌کند. ایشان به این مضمون می‌گوید: "مهمترین دستورالعمل بنده این است که فقط حال و هوای طلبگی را تا آخر، حفظ کنید!" یعنی همان نگاه و احساسی که به طلبگی دارید مثل امام زمان علیه‌السلام، تلاش برای ترک گناه، انجام واجبات و مستحبّاتی چون نماز شب و ... را کنید. 💠 در زندگی مشترک، حفظ روزهای اوّل زندگی خیلی مهم است. حفظ رفتارهایی از احترام به یکدیگر، عشق‌ورزی، مهربانی، گذشت، زبان تشکّر، زبان عذرخواهی، تواضع در برابر یکدیگر، گفتگوهای صمیمی و دهها رفتار دیگر. 💠 یقیناً فضای کنونی زندگی‌ بسیاری از همسران حال و هوای روزهای اوّل زندگی را ندارد امّا می‌توان با یک زیبا گاه با همسرمان قرار بگذاریم هفته‌ای یک روز یا چند ساعت خودمان را در روزهای اوّل زندگی فرض کنیم و در این چند ساعت همان رفتارهای تازه داماد و تازه عروس را از خود نشان دهیم. 💠 تکرار رفتارهای روزهای اوّل زندگی خوبی برای مبارزه با هوای نفس، ایجاد رابطه جدید، و لذّت بخش است و می‌تواند به شما تازه از جنس خاطرات زیبای گذشته هدیه دهد. ┅═•مجردان 💍•═┅ 💞 @mojaradan
🔴 💠 نقل می‌کنند یک جوان طلبه در سال اوّل طلبگی خود به محضر یکی از بزرگان و اولیاء خدا می‌رسد و از ایشان برای موفّقیت در سیر و سلوک و تهذیب نفس طلب دستورالعمل ویژه می‌کند. ایشان به این مضمون می‌گوید: "مهمترین دستورالعمل بنده این است که فقط حال و هوای طلبگی را تا آخر، حفظ کنید!" یعنی همان نگاه و احساسی که به طلبگی دارید مثل امام زمان علیه‌السلام، تلاش برای ترک گناه، انجام واجبات و مستحبّاتی چون نماز شب و ... را کنید. 💠 در زندگی مشترک، حفظ روزهای اوّل زندگی خیلی مهم است. حفظ رفتارهایی از احترام به یکدیگر، عشق‌ورزی، مهربانی، گذشت، زبان تشکّر، زبان عذرخواهی، تواضع در برابر یکدیگر، گفتگوهای صمیمی و دهها رفتار دیگر. 💠 یقیناً فضای کنونی زندگی‌ بسیاری از همسران حال و هوای روزهای اوّل زندگی را ندارد امّا می‌توان با یک زیبا گاه با همسرمان قرار بگذاریم هفته‌ای یک روز یا چند ساعت خودمان را در روزهای اوّل زندگی فرض کنیم و در این چند ساعت همان رفتارهای تازه داماد و تازه عروس را از خود نشان دهیم. 💠 تکرار رفتارهای روزهای اوّل زندگی خوبی برای مبارزه با هوای نفس، ایجاد رابطه جدید، و لذّت بخش است و می‌تواند به شما تازه از جنس خاطرات زیبای گذشته هدیه دهد. 🤔 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🔴 💠 نقل می‌کنند یک جوان در سال اوّل طلبگی خود به محضر یکی از بزرگان و اولیاء خدا می‌رسد و از ایشان برای موفّقیت در سیر و سلوک و تهذیب نفس طلب ویژه می‌کند. ایشان به این مضمون می‌گوید: "مهمترین دستورالعمل بنده این است که فقط حال و هوای طلبگی را تا آخر، حفظ کنید!" یعنی همان نگاه و احساسی که به طلبگی دارید مثل امام زمان علیه‌السلام، تلاش برای ترک گناه، انجام واجبات و مستحبّاتی چون نماز شب و ... را کنید. 💠 در زندگی مشترک، حفظ روزهای اوّل زندگی خیلی مهم است. حفظ رفتارهایی از احترام به یکدیگر، عشق‌ورزی، مهربانی، گذشت، زبان تشکّر، زبان عذرخواهی، تواضع در برابر یکدیگر، گفتگوهای صمیمی و دهها رفتار دیگر. 💠 یقیناً فضای کنونی زندگی‌ بسیاری از همسران حال و هوای روزهای اوّل زندگی را ندارد امّا می‌توان با یک زیبا گاه با همسرمان قرار بگذاریم هفته‌ای یک روز یا چند ساعت خودمان را در روزهای اوّل زندگی فرض کنیم و در این چند ساعت همان رفتارهای تازه داماد و تازه عروس را از خود نشان دهیم. 💠 تکرار رفتارهای روزهای اوّل زندگی خوبی برای مبارزه با هوای نفس، ایجاد رابطه جدید، و لذّت بخش است و می‌تواند به شما تازه از جنس خاطرات زیبای گذشته هدیه دهد. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖 قسمت ۱ و ۲ مقدمه: تقدیم به از جان گذشتگانی که این سرزمین شدند. آنان که دنیا را جا گذاشته و خدا را در گریه‌های کودکان و زنان بی‌دفاع می‌دیدند. ✨تقدیم به مردان سبز پوش سرزمینم✨ امروز که دنیا درگیر و دار نبردِ بی‌سرانجام ِ قدرت است،... امروز که غرب دست در دست اشرار داده و امنیت قاره‌ی کهن را در خطر انداخته است،.... امروز که برای خواب آسوده‌ی کودکانمان هشت سال زیر گلوله‌ باران همان قدرت‌ها سپری کردیم و امنیت را در جای جای این خاک نقش زدیم،... و برای همین ، همین آرامش، همین خنده‌ها، مردانی را فدا میکنیم که کودکانشان هنوز عطر تن پدر را به جان نکشیده‌اند... ««آیه»»قصه‌ی زنان به جا مانده از مردانی است که جان دادند و تن به خفّت ندادند؛ ««آیه»»قصه‌ی کودکانی است که پدر ندیده‌اند، که پدر میخواهند؛ ««آیه»» قصه‌ی زنان و کودکان سرزمینی است که در طی هشت سال یتیم‌های بسیاری برایش ماند. قصه ی مردانی که هویت گم کرده‌اند.... قصه‌ی زنانی که بالِ پروازِ مردانشان می‌شوند و... بهشت همین نزدیکی‌‌هاست..... بسم الله الرحمن الرحیم برف آنقدر بارید تا تمام جاده را سپید پوش کرد و راهها را بست. جاده چالوس در میان انبوهی از برف فرو رفت و خودروهای زیادی در میان آن زمینگیر شدند. در راه ماندگان، به هر نحوی سعی در گرم کردن خود و خانواده هایشان داشتند. جوان بلند قامتی به موتور سیکلت عظیم‌الجثهاش تکیه داده و کاپشن موتور سواری‌اش را بیشتر به خود می‌فشرد تا گرم شود، کسی به او توجهی نداشت؛ انگار سرما در دلشان نشسته بود که نسبت به همنوعی که از سرما در حال یخ زدن بود بی‌تفاوت بودند. با خود اندیشید: "کاش به حرف «مسیح» گوش داده بودم و با موتور پا در این جاده نمی‌گذاشتم!" مرد شصت ساله‌ای از خودروی خود پیاده شد. بارش برف با باد شدیدی که می‌وزید سرها را در گریبان فرو برده بود. صندوق عقب را باز کرد و مشغول انتقال وسایلی به درون خودرو شد. سایه‌ای توجهش را جلب کرد و باعث شد سرش را کمی بالا بگیرد و به جوان در خود فرو رفته نگاه بیندازد؛ لختی تامل کرد و بعد به سمت جوان رفت. _سلام؛ با موتور اومدی تو جاده؟! +سلام؛ نمیدونستم هوا اینجوری میشه. _هوا سرده، بیا تو ماشین من تا راه باز بشه! جوان چشمان متعجبش را به مرد روبه‌رویش دوخت و تکرار کرد: +بیام تو ماشین شما؟! _خب آره! و دست پسر را گرفت و با خود به سمت خودرو برد: _زود بیا که یخ کردیم؛ بشین جلو! خودش هم در سمت راننده را باز کرد و نشست. وقتی در را بست، متوجه زن جوانی شد که روی صندلی عقب نشسته. آرام سلام کرد و گفت: _ببخشید مزاحم شدم. جوابی از دختر نشنید. آنقدر سردش بود که توجهی نکرد. مرد پتویی به دستش داد و گفت: _اسمم علیِ... «حاج علی» صدام میکنن؛ اسم تو چیه پسرم؟ طعم شیرینی داشت این پسرم گفتن حاج علی؛ طعم دهانش که شیرین شد، قلبش را گرم کرد. _«ارمیا» هستم... «ارمیا پارسا» حاج علی: _فضولی نباشه کجا میرفتی؟ ارمیا: _راستش داشتم برمیگشتم تهران؛ برای تفریح رفته بودم جواهرده. حاج علی: _توی این برف و سرما؟! ما هم میرفتیم تهران. ارمیا: _اینجور وقتا خلوته؛ تهرانی هستید؟ صدای زمزمه مانند دختر را شنید: _جواهر ده رو دوست داره، روزایی که خلوته رو خیلی دوست داره. حاج علی با چشمان غمگینش به زن نگاه کرد: _هنوز که چیزی معلوم نیست عزیز بابا، بذار معلوم بشه چی شده بعد با خودت اینجوری کن! «آیه» در خاطراتش غرق شده بود.... و صدایی نمی‌شنید.صدای صحبت‌های ارمیا و حاج علی محو و محوتر می‌شد و صدای مردی در گوشش زنگ میزد: 🕊_وای آیه... انگار اینجا خود بهشته! آیه با لبخند به مردش نگاه کرد و با شیطنت گفت: _شما که تا دیروز میگفتی هرجا که من باشم برات بهشته، نظرت عوض شد؟ 🕊_نه بانو؛ اینجا با حضور تو بهشته، نباشی بهشت خدا هم خود جهنمه! آیه مستانه خندید به این اخم و جدیّتِ صدای مَردش...‌. صدای حاج علی او را از خاطرات به بیرون پرتاب کرد: _آیه جان... بابا! بیا این آب‌جوش رو بخور گرمت کنه! به لیوان میان دستان پدر نگاه کرد. لیوان را گرفت و بخارش را نفس کشید و گفت: _لذت خوردن یه چایی خوب، به اینه که اول عطرشو نفس بکشی.مخصوصًا وقتی چای زنجبیل باشه! استکان را به بینی‌اش نزدیک کرد و نفس عمیقی کشید و با لذت چشمانش را بست. حاج علی لیوان چای را به سمت ارمیا گرفت: _بفرمایید، چای دارچینه، بخور گرم شی! لیوان را گرفت و تشکر کوتاهی کرد. نگاهی به اطراف انداخت. بارش برف قطع شده بود..... نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 از_روزی_که_رفتی قسمت ۸۵ و ۸۶ ارمیا: _میخوام بدونم چی باعث شد از جونش و زنش و بچه‌ش بگذره و بره؟ آیه لب باز کرد: _ ! حس اینکه از جا مونده‌های کربلاست... بی‌تاب بود، همه‌ی روزاش شده بود عاشورا، همه‌ی شباش شده بود عاشورا! از هتک حرمت حرم وحشت داشت، یه روز گریه میکرد و میگفت دوباره به حرم امام حسین (ع) جسارت شده! بعد از هزار و چهارصد سال دوباره حرمت حرم رو شکستن، میگفت میخوام بشم دستای ابالفضل‌العباس (ع) ؛ میگفت میخوام بشم علی اکبر؛ حرم عمه‌م رو به خاک و خون کشیدن؛ گریه میکرد که بذارم بره، پاهاش زنجیر من بود... رهاش که کردم پر کشید! آخه گریه‌های سر نمازش جگرمو آتیش میزد. آخه هر بار سوریه اتفاقی می‌افتاد به خودش میگفت بی‌غیرت! مهدی بوی یاس گرفته بود... مهدی دیدنی‌ها رو دیده بود و شنیده بود. اون صدای «هل من ناصر ینصرنی» رو شنیده بود. دیگه چی میخواید؟ ارمیا: _خودشو مدیون چی میدونست که رفت؟ حاج علی: _مدیون سیلی صورت مادرش، مدیون فرق شکافته شده‌ی پدرش، مدیون جگر پاره پاره‌ی نور چشم پیامبر؛ مدیون هفتاد و دو سر به نیزه رفته؛ مدیون شهدای دشت نینوا، مدیون قرآن روی نیزه‌ها! ارمیا: _پس چرا مردم اون زمان نفهمیدن؟ حاج علی: _چون شکم‌هاشون از پر شده بود. که اگر شکمت از حرام پر نباشه، صداش حتی بعد از قرن‌ها هم زیاد سخت نیست! ارمیا: _از کجا بفهمم کدوم راه، راه حقه؟ حاج علی: _به صدای درونت گوش بده! کدوم رو فطرتت میپذیره؟ اسلامی که کودک 6 ماهه روی دست پدر پرپر میکنه یا اسلامی که مرحم میشه روی زخم یتیم‌ها؟ اسلام دفاع از مظلوم شبیه اسلام امام حسین علیه‌السلامه یا اسلامی که جلوی چشمای بچه‌ها سر می‌بُره؟ ارمیا: _شاید اونا هم خودشون رو حق میدونن! شاید اونا هم دلیل دارن که افتادن دنبال گرفتن حقشون! مگه نمیگن حضرت زهرا (س) هم دنبال فدک رفت؟ اونا هم شاید طلب دارن؛ امام حسین (ع) هم رفت دنبال حکومت، حاجی دفاع از کشور یه چیزه اما آدمایی که به ما ربط ندارن یه طرف دیگه، اصلا تو کتابهاتون نوشته سوریه آزاد نمیشه؛ چرا الکی بریم بجنگیم! حاج علی: _فدک حق بود که ضایع شد. فدک حق امامت بود و خلافت، اصلا خلافت و امامت جدا از هم نبود، از هم جدا کردنش؛ حق رو از حق‌دارش گرفتن، فدک یعنی حکومت مطلق امیرالمومنین، حکومت امام حسین(ع). ارمیا: _اینکه شد موروثی و شاهنشاهی! مردم باید انتخاب کنن! حاج علی: _اونا آفریده شدن برای هدایت بشر! اونا رو برای هدایت بشر دارن، تو اگه بخوای یک نقاشی بکشی وقتی یه طرحی جلوته که از همه طرف بهش اشراف داری بهتر رسمش میکنی یا وقتی که فقط یک نقطه کوچیک از اون رو بینی؟ اونا مُشرف به همه هستن، به همه‌ی حق و باطل‌ها؛ به همه‌ی هست‌ها و نیست‌ها، به همه‌ی دروغ‌ها و راستی‌ها شاید سوریه آزاد نشه، اما مهم تلاش ما برای به مظلومه مهم تلاش ما برای حریم ولایته، امام حسین (ع) اونجا همه‌ی مردها کشته و زنها اسیر میشن. رفت تا به برسه؛ از چیزها و کسانش گذشت برای ما اسلام رو نگهداره، اصلا بحث و ؛ نتیجه‌ش به ما ربطی نداره؛ البته اگر نتیجه ظاهری منظور باشه، ما مامور به وظیفه‌ایم نه نتیجه! ارمیا: _من گم شدم توی این دنیا حاجی، هیچکسی به دادم نمیرسه! حاج علی: _نگاه کن! چراغ روشنای دنیات هستن و چهارده دست به سمتت دراز شدن، تمام غرق شده‌های این دنیا اگه اراده کنن و دست دراز کنن بی‌برو برگرد قبولشون میکنن و نجاتشون میدن. خدا توبه کارا رو دوست داره. آیه در سکوت نگاهشان میکرد. "چه میکنی سیدمهدی؟ یارکشی میکنی؟ مگر یاد کودکی‌هایت کرده‌ای که یار جمع میکنی برای بازی‌ای که برایمان ساختهای؟" ***** سال نو که آمد، احساسات جدید در قلب‌ها روییده بود. صدرا دنبال بهانه بود برای پیدا کردن فرصتی برای بودن با زن و فرزندش. محبوبه خانم هم از افسردگی درآمده و مهدی بهانه‌ی خنده‌هایش شده بود؛ انگار سینا بار دیگر به خانه‌اش آمده بود... شب کنار هم جمع شده و تلویزیون میدیدند که محبوبه خانم حرفی را وسط کشید: _میدونم رسمش اینجوری نیست و لیاقت رها بیشتر از این حرفهاست؛ اما شرایطی پیش اومد که هرچند اشتباه بود اما گذشت و الان تو این شرایط قرار گرفتیم. هنوز هم ما عزاداریم و هم شما، اما میدونم که باید از یه جایی شروع بشه، رها جان مادر، پسرم دوستت داره؛ قبولش میکنی؟ اگه نه هر وقت که بخوای میتونی ازش جدا شی! اگه قبول کنی و عروسم بمونی منت سرمون گذاشتی و مدیونت هستیم. حق توئه که زندگیتو انتخاب کنی، اگه جوابت مثبت باشه بعد از سالگرد سینا..... نویسنده؛ سَنیه منصوری .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´