eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
242.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
65 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 واژه‌های فارسی را جایگزین واژه‌های غیرفارسی کنیم. نتیجه 👈دستاورد به‌زعم 👈به باور به‌علاوه 👈افزون‌بر سنسور 👈حسگر تکنولوژی 👈فناوری پرسنل 👈کارکنان سمبل 👈نماد 👳 @mollanasreddin 👳
📖 یکی پس از دیگری 🖋فریدا مک فادن؛ مترجم: فرانک سالاری اگه به رمان‌های جنایی و معمایی علاقه دارین، کتابهای فریدا مک‌فادن بهترین پیشنهاد برای شماست کلیر ماچت همراه همسرش و دوستانش راهی تعطیلاته؛ تعطیلاتی که فکر میکنه شاید بتونه زندگی مشترکش رو نجات بده اما ماشین کلیر وسط جاده خراب میشه و کلیر و دوستاش مجبور میشن مسیر باقیمونده تا هتل رو پیاده برن ولی چند ساعت بعد متوجه میشن که گم شدن و هرچی بیشتر میگذره، اعضای گروه یکی یکی ناپدید میشن... با گذشت چند ساعت داخل جنگل، همه چی مشخص میشه ولی فقط یکی از زوج‌ها قراره زنده به خونه برگرده..! 👳 @mollanasreddin 👳
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر، تو پایانِ همه بهانه‌های منی... در روز پدر فیلم کوتاه «اورکت» را به یاد همه پدرانِ شهیدِ آسمانی ببینید. 👳 @mollanasreddin 👳
محاسن بغل دستی ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت "یا ذوالجلال و الاکرام "رسیدید، که در ادامه آن جمله "حرّم شیبتی علی النار " می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یک بچه های تخس بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟ برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد! 👳 @mollanasreddin 👳
koori-@lbookl-part03_chapter01.mp3
7.04M
رمان کوری فصل سوم ↲ بخش اول 👳 @mollanasreddin 👳
🌻🍃جهان آماده ی حمایت از اشتیاق من برای نشان دادن باورهای جدید است. اینک زندگی غنی را که پر از لذت ،شادی وسپاسگزاری است می پذیرم ،چرا که من شایسته ی آن هستم. من آن را می پذیرم ومی دانم که این درست است.🍃🌻 ☘️ 👳 @mollanasreddin 👳
ویکتوریا: حس میکنم توی امواج گیر افتادم و به سمت دریا کشیده میشم. هیلدگارد: دریا به خیلی جاها راه داره عزیزم... 🎥 عروس مرده 👳 @mollanasreddin 👳
زخم سینه‌ات را باز کردم نشستم به تماشای آسمان! تو را نمی‌توان نوشت چرا که مثل رودخانه‌ای طولانی در جریانی و همزمان که آفتاب بر پاهایت طلوع می‌کند در سرت غروب کرده است تو را نمی‌توان نوشت تو زیبایی و این هیچ ربطی به زیبایی‌ات ندارد حرف نمی‌زنی! چرا که می‌دانی یک پرنده وقتی حرف می‌زند انسان است وقتی سکوت می‌کند، آسمان عصر، بر روح پله‌ها می‌نشینی رنج چای را می‌نوشی و بعد می‌گویی: خدا نزدیک‌تر شده آن‌قدر که وقتی درخت را می‌تکانم ابرها بر زمین می‌ریزند 👳 @mollanasreddin 👳
در شرح احوالِ خواجه نصیرالدینِ طوسی آمده است که او در مدت بیست سال، کتابی تصنیف کرد در مدحِ اهل بیت، پس آن کتاب را به بغداد برد که به نظرِ خلیفهٔ عباسی برساند. خلیفه با «ابنِ‌حاجب» در کنارِ شطِ بغداد تفرج می‌کرد. محقق طوسی کتاب را نزدِ خلیفه گذاشت، او به «ابنِ‌حاجب» داد. ابن‌حاجب کتاب را به آب انداخت و به خواجه گفت: اهلِ کجایی؟ گفت: اهلِ طوسم. ابن‌حاجب گفت: پس شاخَت کجاست؟(در قدیم، مَثلی رایج بوده که اهلِ طوس را گاو می‌خواندند و مقصود بلاهتِ مردم بوده است.) خواجه به شوخی گفت: شاخم در طوس است، آن را همراه نیاوردم، اکنون می‌روم آن را بیاورم. خواجه با نهایتِ ملال به دیارِ خود بازگشت و دگرگونی‌هایِ روزگار او را به وزارتِ هلاکوخان رساند. و دستِ هلاکو را گرفت و به بغداد آورد. در آن روز که هلاکوخان، خلیفه را کُشت، کَس فرستاد تا ابن‌حاجب را حاضر ساختند و نزد سلطان و خواجه بردند و ابن‌حاجب پیشِ رویِ ایشان ایستاد. خواجه در حالی که خیلی ملایم اشاره به هلاکو می‌کرد، به ابن‌حاجب گفت: «آن شاخی که گفتم، این است که اکنون همراه آورده‌ام». * * * هنگامی که هلاکو‌خان بغداد را تصرف کرد و خلیفه را نزدِ وی آوردند، امر به کشتنِ خلیفه داد، حسام‌الدینِ منجم که در دربارِ هلاکو بود گفته بود: مبارک نباشد، قصدِ جانِ خاندانِ خلافت کردن. اگر پادشاه، قصدِ جانِ خلیفه کند، شش فساد ظاهر شود؛ اول آن‌که همهٔ اسبان بمیرند و لشکریان بیمار شوند! دوم آن‌که آفتاب بر‌نیاید! سوم آن‌که باران نبارَد! چهارم بادِ صرصر(بادِ شدید و مخرِب، تندباد) خیزد و جهان از زلزله خراب شود! پنجم، گیاه از زمین نروید! ششم آن‌که پادشاهِ بزرگ در آن سال وفات کند! ظاهراً هلاکو متوهم شد و به خواجه نصیر رجوع کرد، خواجه گفت: به اتفاقِ جمهورِ اهل اسلام، بسیاری از صحابهٔ کِبار شهید شدند و هیچ فسادی ظاهر نشد. به هلاکو گفتند: اگر خونِ خلیفه به زمین ریخته شود، دنیا تاریک می‌شود. پس خواجه گفت: کشته می‌شود و خونش هم به زمین نمی‌چکد. هلاکو باز از خواجه پرسید: بعد چه خواهد شد؟ خواجه گفت: هیچ؛ به جای خلیفه، هلاکوخان بُوَد. با همهٔ اینها هلاکو احتیاط داشت. خواجه گفت برای احتراز از این شبهه، بفرمایید فراشانِ غضب او را در نمدی پیچند و از درِ احتیاط اندک اندک به پای و دست مالش دهند. اگر در این اَثنا، دیدند یا شنیدند که آثارِ رعد و برق و باد و طوفان و غرشِ آسمان بروز کرد و زمین به لرزه در آمد، دست نگاه دارند. واِلّا خاطرِ مبارک را از تشویشِ حیاتِ وی آسوده سازند. و هلاکو چنین کرد. * این مطالب در صفحات ۴۴۲ تا ۴۴۴ کتاب « آسیای هفت‌سنگ»، تألیف دکتر ابراهیم باستانی پاریزی، چاپ ششم ۱۳۶۷ درج شده. 👳 @mollanasreddin 👳
04 Sad Amore.mp3
9.33M
باور کردم سوگند به خوابهای جوان باور کردم بی‌گناهی‌ پلکهای تو را بی‌گناهی‌ برگها را که در نور سپید شدند سوگند به هر چه سپیدی‌ست تنها سَرو خیانت کرد که پذیرفته‌ی همه‌ی فصل‌ها بود. 👳 @mollanasreddin 👳
چند لحظه نگاه‌ام می‌کند و بعد می‌گوید: «هرچه باشه شوهر آینده من هستی. عزیز می‌گه مردها هر قدر هم که بزرگ بشن و باسواد بشن و پول دار بشن اما باز هم مثل بچه ها هستند. زود قهر می‌کنن، زود پشیمان می‌شن و زود هم آشتی می‌کنن. ممکنه جلو زن‌ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع می‌کنن به بغض کردن. می‌گه به همین خاطره که کسی گریه مردها رو نمی‌بینه. عزیز می‌گه زن ها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند، پناه مردها هستند. حتی دختر کوچولو‌ها پناه باباهاشون هستند. عزیز گفت که برمی‌گردی.» روی ماه خداوند را ببوس مصطفی مستور 👳 @mollanasreddin 👳
🔶 پسوندها همیشه پیوسته نوشته‌ می‌شوند: گلزار، نمکدان، تنگنا، ستمکار، سوگوار، گرمسیر، گلستان، دبیرستان 🔴 در موارد زیر پسوندها جدا نوشته می‌شوند: ۱.اگر حرف پایانی جزء اوّل با حرف آغازی پسوند یکی باشد: نظام‌مند ۲.کلمه به «ه» غیرملفوظ ختم شود: علاقه‌مند 🔶 پسوند «وار» در کلمات مختوم به «ی» جدا نوشته می‌شود: طوطی‌وار، پری‌وار ✅ راهنمای ویراستاری و درست‌نویسی، حسن ذوالفقاری، تهران، نشر علم، چاپ سوم، ۱۳۹۲، ص ۷۰. 👳 @mollanasreddin 👳