🔖امید به رحمت خداوند
#استاد_فرحزاد :
🔻خیلی از افراد در حال یاس به خودکشی دست می زنند. در مکتب ما گفته شده که هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نباشید. رحمت خدا خیلی گسترده است. امام علی (ع) به فرزندش امام حسین (ع) می فرماید: فرزندم، هیچ وقت گناهکار را از رحمت خدا ناامید نکن، چه بسا کسی که اعتکاف ( ثابت ماندن در کاری )به گناه کرده اند ولی عاقبت آنها به خیر می شود.
🔷 فردی به دیدن یکی از کارگزاران مامون رفت. دید که او روزه خواری می کند. پرسید که چرا روزه می خوری ؟ او گفت: من از آمرزش الهی مایوس هستم زیرا می دانم خدا من را نمی بخشد. من چندین سادات را به دستور مامون اعدام کرده ام. این جرم بزرگی است.پس من برای چه روزه بگیرم و نماز بخوانم زیرا دیگر خدا من را نمی آمرزد.
♦️آن فرد پیش امام رضا (ع) رفت و حرف کارگزار مامون را گفت. امام فرمود: گناه این حرف از گناه کشتن سادات بالاتر است. پس شما نباید ناامید باشید حتی اگر گناه بزرگی انجام داده باشید.
▪️ یکی از بزرگان فرمودند: شیطان هم در طاعات و هم در گناهان ما طمع دارد. شیطان بعد از اینکه ما را به گناه وادار کرد، می گوید که آب از سر تو گذشته است. اگر شیطان انسان را مایوس کرد کاملا بر او مسلط می شود. شیطان در عبادات ما را به غرور وا می دارد.
📚پایگاه برنامه سمت خدا
#یاس #مایوس #امید #توبه #گناه #امید_به_خدا #یاس_از_رحمت_خدا #رحمت_خدا #امام_رضا علیه السلام #داستان_ائمه
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖 پيرمرد حريص و هارون الرّشيد
🔻روزى هارون الرّشيد به خاصّان و نديمان خود گفت: من دوست دارم شخصى كه خدمت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم مشرّف شده و از آن حضرت حديثى شنيده است زيارت كنم تا بلاواسطه از آن حضرت آن حديث را براى من نقل كند. چون خلافت هارون در سنه يكصد و هفتاد از هجرت واقع شد و معلوم است كه با اين مدّت طولانى يا كسى از زمان پيغمبر باقى نمانده، يا اگر باقى مانده باشد در نهايت ندرت خواهد شد.
🔷 ملازمان هارون در صدد پيدا كردن چنين شخصى بر آمدند و در اطراف و اكناف تفحّص نمودند، هيچكس را نيافتند بجز پيرمرد عجوزى كه قواى طبيعى خود را از دست داده و از حال رفته و فتور و ضعف كانون و بنياد هستى او را در هم شكسته بود و جز نفس و يك مشت استخوانى باقى نمانده بود.
🌹او را در زنبيلى گذارده و با نهايت درجه مراقبت و احتياط به دربار هارون وارد كردند و يكسره به نزد او بردند. هارون بسيار مسرور و شاد گشت كه به منظور خود رسيده و كسى كه رسول خدا را زيارت كرده است و از او سخنى شنيده، ديده است.
🔸گفت: اى پيرمرد! خودت پيغمبر اكرم را ديدهاى؟ عرض كرد: بلى.
♦️هارون گفت: كى ديده اى؟ عرض كرد: در سنّ طفوليّت بودم، روزى پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم آورد. و من ديگر خدمت آنحضرت نرسيدم تا از دنيا رحلت فرمود.
▪️هارون گفت: بگو ببينم در آنروز از رسول الله سخنى شنيدى يا نه؟ عرض كرد: بلى، آنروز از رسول خدا اين سخن را شنيدم كه مىفرمود:
يَشِيبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ
«فرزند آدم پير مىشود و هر چه بسوى پيرى مىرود به موازات آن، دو صفت در او جوان مىگردد: يكى حرص و ديگرى آرزوى دراز.»(۱)
🔷هارون بسيار شادمان و خوشحال شد كه روايتى را فقط با يك واسطه از زبان رسول خدا شنيده است؛ دستور داد يك كيسه زر بعنوان عطا و جائزه به پير عجوز دادند و او را بيرون بردند.
همينكه خواستند او را از صحن دربار به بيرون ببرند، پيرمرد ناله ضعيف خود را بلند كرد كه مرا به نزد هارون برگردانيد كه با او سخنى دارم. گفتند: نمىشود. گفت: چارهاى نيست، بايد سؤالى از هارون بنمايم و سپس خارج شوم!
😳زنبيل حامل پيرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است؟ پيرمرد عرض كرد: سؤالى دارم. هارون گفت: بگو. پيرمرد گفت: حضرت سلطان! بفرمائيد اين عطائى كه امروز به من عنايت كرديد فقط عطاى امسال است يا هر ساله عنايت خواهيد فرمود؟
🔶هارون الرّشيد صداى خندهاش بلند شد و از روى تعجّب گفت: صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ؛ يَشِيبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ!
«راست فرمود رسول خدا كه هر چه فرزند آدم رو به پيرى و فرسودگى رود دو صفت حرص و آرزوى دراز در او جوان مىگردد!»
اين پيرمرد رمق ندارد و من گمان نمىبردم كه تا درِ دربار زنده بماند، حال مىگويد: آيا اين عطا اختصاص به اين سال دارد يا هر ساله خواهد بود. حرص ازدياد اموال و آرزوى طويل او را بدين سرحدّ آورده كه بازهم براى خود عمرى پيش بينى مىكند و در صدد اخذ عطاى ديگرى است.
۱. در كتاب «أربعين» جامى طبع آستان قدس رضوى، ص 22، /مجموعه ورّام ابن أبى فراس به نام «تنبيه الخَواطر و نُزهة النَّواظر» طبع سنگى، ص 204 /با این مضمون در «خصال» صدوق، طبع اسلاميّه (سنه 1389) ج 1، باب الإثنين، ص 73،
📚نرم افزار کیمیای سعادت/علامه طهرانی معاد شناسى، ج1، ص: ۲۸
#پیامبر_اکرم #حرص #حریص #آرزو #آرزوی_دراز #امل #طول_الامل #حب_دنیا #محبت_دنیا #داستان_تاریخی #پیری #پیرمرد #طمع #طماع #آز #مرگ #یاد_مرگ #دنیا #علامه_طهرانی
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖قتل عام خانوادگی بخاطر اعتیاد
🔖عاقبت اعتیاد به مواد مخدر
🔷پسر جوان معتاد پدر و مادرش را در تهران خیابان دماوند با گلوله به قتل رساند و برادرش را زخمی کرد
بیان داستان از زبان پسر معتاد :
با پدرم درگیر شدم. او مرا خشمگین کرد و من هم دریک لحظه دست به این قتلها زدم.
🔻چرا با پدرت درگیر شدي؟
روز حادثه در پارکینگ مشغول مصرف مواد مخدر بودم که ناگهان پدرم متوجه شد. او با ضربه پا وسایل استعمال مواد مخدر مرا به هم ریخت. سر همین موضوع با هم درگیر شدیم و پدرم مرا کتک زد. بعد ازآن به سمت طبقه سوم رفت. من پشت سر پدرم وارد خانه شدم و آنجا دوباره با هم درگیر شدیم. در همان زمان دست به قتل زدم.
فقط بدلیل همین مسأله پدر و مادرت را کشتی؟
من در پارکینگ خانهمان یک پاتوق برای خودم درست کرده بودم ودر آنجا مواد میکشیدم. آن روز هم شیره کشیدم. یکی از دوستانم قرص قرمزرنگی به من داده بود. پیش از کشیدن تریاک آن قرص را خورده بودم. دوستم گفته بود میتوانم با این قرص مصرف شیره را کم کنم، اما بعد از خوردن قرص حالم بد شد که همان زمان پدرم از راه رسید.
🔻چطور آنها رابه قتل رساندی؟
پدرم با دیدن من شروع به سروصدا کرد و وسایلم را بیرون از خانه ریخت. صبح همان روز هم در اینستاگرام به من پیغام داده و گفته بود باید خانه را ترک کنم. همان لحظه هم بعد از درگیری با من، خواست باطری اتومبیل مزدایش را باز کنم و گفت: می خواهد باطری را تعویض کند که من اینکار را انجام دادم، اما بازهم حالم بد شد. برای عوض کردن لباس به خانه رفتم،
داخل خانه برای تعویض لباس به اتاق رفتم که پدرم بازهم به من فحاشی و توهین کرد. من هم اسلحه را برداشتم، روی سرم گذاشتم. تهدید کردم خودم را می کشم که پدرم گفت: جرأت نداری. همان زمان پدرم مشتی به صورتم زد و از بینیام خون آمد. من هم با اسلحه به سمتش تیراندازی کردم، البته نمیدانستم داخل اسلحه گلوله قرار دارد. همان زمان مادرم ماجرا را فهمید و داد و بیداد کرد که به سمت او هم تیراندازی کردم.
از پلهها پایین آمدم تا از خانه خارج شوم که در همان زمان برادرم با ماشین وارد پارکینگ شد. او داشت از پلهها بالا میآمد که به سمت وی نیز یک تیر هوایی زدم. برادرم داد و بیداد کرد و به داخل خانه رفت ودر را قفل کرد. او با دیدن پيکر پدر و مادرم شوکه شد و فریاد زد که من هم از پنجره بالای در وارد خانه شدم. برادرم آن لحظه چاقو را برداشت و من با وی گلاویز شدم تا اینکه به خودم آمدم.
🔻اسلحه را از کجا آوردی؟
دو ماه قبل از حادثه برای یکی از دوستانم معامله شیره تریاک انجام داده بودم که دوستم به من یک کلت کمری هدیه داد. من هم اسلحه رابه پدرم دادم و گفتم ازآن نگهداری کند. تا اینکه در زمان حادثه و درگیری با پدرم اسلحه را از لای پتو خارج کردم. نمی دانستم گلوله دارد، آن لحظه حالم اصلا خوب نبود و متوجه رفتارم نبودم. اگر پدرم آنقدر با من درگیر نمیشد دست به این جنایت نمیزدم.
📚منبع: روزنامه شهروند
#اعتیاد #معتاد #عبرت #عاقبت_بشری #تربیت #رفیق #دوست #رفیق_ناباب #تربیت_خانوادگی #پدر #مادر #قتل #قاتل #زندان #مواد_مخدر #غضب #عصبانیت #خشم #شیطان #هوای_نفس #عقل
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
1_95038581.mp3
2.55M
🔸یار امام زمانش بود ....
ولی امام رضا علیه السلام به او فرمود تو شبیه الاغی 😳
👈إِنَّمَا أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ يَا عَلِيُّ أَشْبَاهُ اَلْحَمِيرِ (الغيبة (للطوسی) , جلد 1 , صفحه 67)
🔖داستان حب مال دنیا و تکذیب امامت
#استاد_رفیعی
👈داستان علی بن ابی حمزه بطائنی
#خمس #حب_دنیا #هوای_نفس #دنیا #مال #مال_دنیا #امامت #ولایتمداری #سهم_امام #امام_رضا #امام_کاظم #علی_بن_ابی_حمزه #واقفیه #فرقه_ضاله #گمراهی #ضلالت #عاقبت_بشری #داستان_ائمه
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔷شاکر خدا باشیم
#استاد_عالی
🔻اگر من واقعاً باور داشته باشم که خداوند متعال تقدیرات را به عهده دارد و مقدرات بر اساس تلاش، وظیفه شناسی ماست. اگر این را باور داشته باشم و یک مشکلی و بلایی در زندگی پیش آمد نه فقط راحت می توانم صبر کنم بلکه می توانم شکر بکنم. این خیلی حرف است که انسان بتواند در بلاها نه فقط صابر باشد بلکه شاکر باشد. اینکه وجود مقدس اباعبدالله الحسین (ع) در سنگین ترین بلاهای عاشورا، شب عاشورا شکر می کرد.
🔶 مرحوم بافقی که یکی از علمای خوب ما در زمان حاج عبدالکریم حائری موسس حوزه قم بوده است، ایشان در آخر عمر دچار سکته می شود و حالش خیلی وخیم شده بود. اتفاقاً در همان حین یک سکته دومی برایش پیش آمد که دستهایش از کار افتاده بود. وقتی حالشان را از او سوال می کنند. ایشان گفته بود الحمدالله از صبح تا حالا ناز دستانم را می کشم و غذا در دهانم می گذارند.
👈 چنین کسی وقتی نگاهش این است که من بندگی ام را کرده ام دیگر هر چه پیش آید خوش آید. کسی مقدرات را رقم می زند که هم حکیم و عالم است و عالمتر از من به مصالح من و همربانتر از خودم به خودم است. این آدم هیچ وقت در زندگی اش بن بست ندارد.
📚پایگاه برنامه سمت خدا
#شکر #صبر #شاکر #صابر #نعمت #یاس #مایوس #امید #داستان_علما #آیت_الله_بافقی #تقدیر #رضا #رضای_خدا #رضایت
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖روز نیاز من روز قبر است
♦️چند نفر مهمان ابوذر غفاری این صحابه پیامبر شدند، ابوذر گفت: چون من گرفتارى دارم، شما خودتان يكى از شتران مرا نحر و غذا تهيه كنيد. آنها شتر لاغرى را انتخاب كردند.
🔸ابوذر ناراحت شد و پرسيد: چرا شتر فربه و چاق را نياورديد؟ گفتند: آن را براى نياز آينده تو گذاشتيم. ابوذر فرمود: روز نياز من روز قبر من است.
📚تفسير مجمع البيان./ تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 562
#قبر #قیامت #یاد_مرگ #مرگ #ابوذر #مهمان #مهمانی #انفاق #زاهد #زهد #گذشت #مال_دنیا #حب_دنیا #محبت_دنیا #سخاوت #سخاوتمند #سخی
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖غلام با معرفت
♦️عبداللّه بن جعفر، غلام سياهى را ديد كه در باغى كارگرى مى كند، به وقت غذا سگى وارد باغ شد و در برابر غلام نشست.
🔸غلام لقمه اى به او داد، باز سگ با نگاه خود تقاضاى غذا كرد، غلام غذاى خود را لقمه لقمه به او داد تا تمام شد. از او پرسيد: خودت چه مى خورى؟
🔸گفت: من امروز سهمى ندارم. پرسيد: چرا اين كار را كردى؟ گفت: اين سگ از راه دور آمده و گرسنه بود. عبداللّه از فتوّت اين غلام تعجّب كرد. آن باغ و غلام را خريد، غلام را آزاد كرد و باغ را به او بخشيد
کسی کوی دولت ز دنیا ببُرد
که با خود نصیبی به عقبا ببرد
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نه خواهندهای بر در دیگران
به شکرانه، خواهنده از در مران (سعدی)
📚 تفسير المنار./ تفسير نور(10جلدى)، ج1، ص: 563
#انفاق #ایثار #بخشش #غذا #جوانمردی
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️داستان عقبه و امام صادق علیه السلام
🔷لحظه سکرات مرگ چه کسانی را می بینیم ؟
#پیامبر_اکرم #امیرالمومنین علیهم السلام
😭اشک های #آیت_الله_جوادی_آملی
🔸آنچه مومن لحظه مرگ می بیند 🔸
#مرگ #یاد_مرگ #سکرات #سکرات_مرگ #موت #جان_دادن #لحظات_مرگ #معاد #خوشحالی #اشک #اشک_شوق #شوق #امام_صادق علیه السلام #محبت_اهل_بیت #حب_اهل_بیت
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖روزه آخر ماه رجب
♦️درهاى جهنّم به روى او بسته خواهد شد!
🔸داستان سالم و امام صادق علیه السلام
♦️«سالم» می گوید: چند روزى از ماه رجب مانده بود که به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم. چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد، فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته اى؟ گفتم: نه به خدا، اى پسر رسول خدا! فرمود: آن قدر ثواب از دست داده ای كه اندازه ی آن را کسی جز خدا نمی داند! به یقین، این ماهى است كه خدا آن را بر ماه هاى دیگر فضیلت داده و احترام آن را عظیم نموده و گرامى داشتن روزه داران این ماه را بر خود واجب كرده. گفتم: یابن رسول اللّه، اگر در باقی مانده ی این ماه روزه بدارم آیا به بخشى از ثواب روزه داران آن نایل می شوم؟
🔷فرمود: اى سالم، هر كه یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد، خدا او را از سختى سكرات مرگ و از هراس پس از مرگ و از عذاب قبر ایمن می كند؛ و هر كه دو روز آخر این ماه را روزه بدارد، به آسانى از صراط می گذرد؛ و هر كه سه روز آخر این ماه را روزه بدارد، از وحشت بزرگ روز قیامت و از سختی هاى آن روز ایمن مى شود و برات آزادى از آتش دوزخ را به او عطا مى كنند. (۱)
🔶امام رضا علیه السلام می فرماید: هر کس روز آخر ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند گناهانش را می آمرزد. (۲)
📚۱. مفاتیح الجنان/ ۲. مفاتیح نوین، به نقل از اقبال، ص ۶۸۲ /پایگاه تبیان
#روزه #ماه_رجب #سکرات #سکرات_مرگ #موت #جان_دادن #لحظات_مرگ #معاد #جهنم #دوزخ #ثواب #امام_صادق علیه السلام
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖توسل به امام حسین علیه السلام
#استاد_فرحزاد :
🔸کسی که غرق شده هرچیزی که در دست او بیاید می گیرد. یعنی به هر چیزی که او را از غرق شدن نجات دهد. ما در گرداب های گناه و معصیت غرق شده ایم و امام حسین (ع) برای دستگیری ما آمده است. هرکسی باید از هر راهی که بلد است با امام حسین (ع) رابطه برقرار کند.
🔻مرحوم آیت الله بهجت یک استاد داشتند به اسم مرحوم آیت الله کمپانی که به ایشان ارادت داشتند. مرحوم آیت الله بهجت نقل می کردند که استاد ایشان پنجشنبه ها #روضه داشتند. مرحوم آیت الله کمپانی در این مجلس کفش های عزا داران را جفت می کردند. خود ایشان چای ریخته و پذیرایی می کردند. یک چنین شخصیتی که فیلسوف و در حد مرجع بوده و استاد بزرگ حوزه بودند. این کارها را می کردند. به ایشان می گفتند که شاگردان و فرزندان شما هستند. شما چرا این کارها را می کنید. می فرمودند: مجلس امام حسین (ع) است و حساب آن جدا است. من می خواهم به عنوان خدمتگزار اسم من ثبت شود. اینکه کفش های عزاداران امام حسین (ع) را جفت کردم.
📚پایگاه برنامه سمت خدا
#توسل #روضه #امام_حسین #آیت_الله_بهجت #داستان_علما #خدمت #هیئت #برپایی_عزا #نوکری
http://dastanemenbar.ir/?p=169
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖چهار کار لحظه خواب
#استاد_عالی
♦️روایت ما داریم که برای ورود به خواب که شبیه مرگ است، اذکار خواب را بگوید. حضرت زهرا (س) فرمودند: پدرم پیغمبر نزدیک خواب من که رختخواب را پهن کرده بودم، وارد شد. بعد فرمود دخترم مخواب مگر اینکه چهار کار را انجام داده باشی.
▪️یکی اینکه ختم قرآن کرده باشی،
▪️دوم شفاعت انبیاء را برای خودت جلب کرده باشی،
▪️سوم حج و عمره ای بجا آورده باشی
▪️چهارم اینکه خوشنودی همه مومنین را برای خودت جلب کرده باشی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فوری مشغول نماز شد.
♦️حضرت زهرا (س) فرمودند من منتظر نماز پدرم بودم تا تمام شد و گفتم: یا رسول الله اصلاً در این وقت نمی شود اینکار را کرد، چکار کنیم؟ پیغمبر یاد دادند. دین خیلی از این استفاده ها را برای موقعیت های مختلف یاد می دهد.
🔸پیغمبر فرمودند:
▪️ اگر شما سه تا سوره قل هو الله احد (توحید) را بخوانید، یک ختم قرآن کردید
▪️اگر شما موقع خواب درود و صلواتی بر من و انبیاء پیشین بفرستید اللهم صل ال محمد و آل محمد و صل علی الانبیاء و المرسلین شفاعت ما را به خودت جلب کردی
▪️اگر استغفار کنی برای همه مومنین اللهم اغفر المومنین و المومنات، کاری کردی که خوشنودی مومنین را درک کردی
▪️ اگر یکبار بگویی، سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر، گویا حج و عمره را بجا آوردی
📚پایگاه برنامه سمت خدا
#ذکر #یاد_خدا #خواب #حج #عمره #قرآن #حضرت_فاطمه #پیامبر_اکرم #داستان_ائمه
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖نعمت هم نشینی با پیامبران به سبب صبر در زندگی
🔷 از حضرت امام صادق عليه السّلام كه خداوند متعال به داود عليه السّلام وحى فرمود كه اعلام كن به خلاده دختر او پس بشارت و مژده به بهشت را و اينكه او قرين و همنشين تو است در بهشت
🔸حضرت داود بدنبال اين وحى روانه به خانه او شد و در زد آن زن بطرف در آمد و سؤال نمود آيا چيزى در باره من نازل شده؟ داود پاسخ مثبت داد و جريان وحى را شرح داد زن گفت شايد در باره كسى كه همنام من باشد نازل شده داود گفت در باره غير تو نيست
♦️زن گفت البته من شما را تكذيب نميكنم ولى بخدا سوگند در خودم صفتى كه شايسته اين مقام باشد نمى بينم. داود گفت ضمير و حالت درونى و روحى خود را براى من توضيح بده زن گفت مانعى ندارد.
▪️چيزى كه من دارم اين است كه هر رقم درد و رنجى كه بمن رسيده و هر گونه مشكل و ناراحتى و نيازمندى و گرسنگى كه به من وارد شده با كمال صبر استقبال نموده و حتى از خداوند درخواست برطرف شدن آن را نكرده ام تا وقتى كه خود خداوند مرا از آن حالت به حالت عافيت و سلامت و توسعه در زندگى منتقل فرمود
💠و فكر نكردم كه اين لطف و مرحمت الهى پاداش صبر من است بلكه خداوند را در مقابل اين همه نعمت شاكر و سپاسگزار بودم.
🛑 حضرت داود فرمود: فَبِهَذَا بَلَغْتِ مَا بَلَغْتِ از همين جهت باين مقام و مرتبه نائل شده اى. سپس حضرت صادق عليه السّلام فرمود: وَ هَذَا دِينُ اللَّهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِلصَّالِحِين اين همان دين الهى است كه براى صالحين و بندگان شايسته خود پسنديده است.
(بحار الأنوار- ترجمه جلد 67 و 68 / ترجمه موسوى همدانى، ج2، ص: 96)
💠متن مستند : ، قصص الأنبياء عليهم السلام بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى دَاوُدَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنَّ خَلَادَةَ بِنْتَ أَوْسٍ بَشِّرْهَا بِالْجَنَّةِ وَ أَعْلِمْهَا أَنَّهَا قَرِينَتُكَ فِي الْجَنَّةِ فَانْطَلَقَ إِلَيْهَا فَقَرَعَ الْبَابَ عَلَيْهَا فَخَرَجَتْ وَ قَالَتْ هَلْ نَزَلَ فِيَّ شَيْءٌ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ مَا هُوَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَيَّ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّكِ قَرِينِي فِي الْجَنَّةِ وَ أَنْ أُبَشِّرَكِ بِالْجَنَّةِ قَالَتْ أَ وَ يَكُونُ اسْمٌ وَافَقَ اسْمِي قَالَ إِنَّكِ لَأَنْتِ هِيَ قَالَتْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ مَا أُكَذِّبُكَ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ نَفْسِي مَا وَصَفْتَنِي بِهِ قَالَ دَاوُدُ ع أَخْبِرِينِي عَنْ ضَمِيرِكِ وَ سَرِيرَتِكِ مَا هُوَ قَالَتْ أَمَّا هَذَا فَسَأُخْبِرُكَ بِهِ أُخْبِرُكَ أَنَّهُ لَمْ يُصِبْنِي وَجَعٌ قَطُّ نَزَلَ بِي كَائِناً مَا كَانَ وَ لَا نَزَلَ ضُرٌّ بِي وَ حَاجَةٌ وَ جُوعٌ كَائِناً مَا كَانَ إِلَّا صَبَرْتُ عَلَيْهِ وَ لَمْ أَسْأَلِ اللَّهَ كَشْفَهُ عَنِّي حَتَّى يُحَوِّلَهُ اللَّهُ عَنِّي إِلَى الْعَافِيَةِ وَ السَّعَةِ وَ لَمْ أَطْلُبْ بِهَا بَدَلًا وَ شَكَرْتُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ حَمِدْتُهُ فَقَالَ دَاوُدُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَبِهَذَا بَلَغْتِ مَا بَلَغْتِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هَذَا دِينُ اللَّهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِلصَّالِحِين
(جامع الاحادیث نور/ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج68، ص: 89)
#داستان_انبیاء #صبر #شکر #صابر #شاکر #حمد_الهی #بهشت #پاداش #پاداش_صبر #بلا #حضرت_داوود #امام_صادق علیه السلام #بندگی #صالح #صالحین #زن #زن_مومنه
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
🔖روزی حلال
ابراهيم (شهید ابراهیم هادی ) دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا ميرفت.
🔸 اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نمي شد، يكبار هم در همان سالهاي دبستان به دوستش گفته بود: "باباي من آدم عجيبيه تا حالا چند بار خواب امام زمان (عج) رو ديده. يكبار هم كه خيلي دوست داشته به كربلا بره توي خواب حضرت عباس (ع) رو ديده كه به ديدنش اومده و باهاش حرف زده".
♦️زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: "پدرم ميگه، آقاي خميني كه شاه چند ساله تبعيدش كرده، آدم خيلي خوبيه حتي بابام ميگه ايشون حرفاش حرف امام زمانِ (عج)همه هم بايد حرفاشو گوش بدن". دوستانش هم گفته بودند:" ابراهيم ديگه اين حرفا رو نزن. آقا ناظم بفهمه اخراجت ميكنه".
🔷شايد براي دوستان ابراهيم شنيدن اين حرفها عجيب بود ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت. در همان ايام يكبار ابراهيم كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت:" ابراهيم برو بيرون و تا شب برنگرد".
🔻ابراهيم تا شب خانه نيامد و همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كار كرده، اما روي حرف پدر حرفي نميزدند. شب بود كه ابراهيم برگشت و با ادب سلام كرد، بلافاصله سوال كردم:" ناهار چيكار كردي داداش؟" پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشان ميداد منتظر جواب ابراهيم بود. ابراهيم خيلي آرام گفت:" تو كوچه راه ميرفتم كه ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده و نميدونه چيكار بكنه و چطوري ببره خونه. منم رفتم كمك اون پيرزن و وسايلش رو تا خونهاش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و يك پنج ريالي به من داد. نميخواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم پول حلاليه، چون براي اون زحمت كشيده بودم. ظهر هم با اون پول نون خريدم و خوردم".
🔸 پدر هم وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بستو خوشحال بود. چرا كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و اينقدر به روزي حلال اهميت ميدهد.
🔻دوستي پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود و محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتي اين پسر مشخص بود اما اين رابطه دوستانه زياد طولاني نشد. ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايتهاي پدر را از دست داد و در يك غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد.
📚پایگاه ابراهیم هادی
#داستان_شهدا #روزی_حلال #رزق #پدر #احترام_به_والدین #احترام #والدین #تربیت #فرزند #رزق
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━
@membariha 👈 داستان منبر 🎲
━━━━━━⊱♦️⊰━━━━━━